کتابخانه‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با موضوعات مختلف به طور کلی پنجاه سال فعالیت این سازمان را در برمی گیرد.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: احمد شعبانی کارشناس و پژوهشگر در یادداشتی که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته به بررسی عملکرد چند دهه ای کتابخانه ها و فعالیت سازمانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخته است.

مشروح متن این یادداشت را در ادامه می خوانیم؛

سخن راندن از کتابخانه های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با موضوعاتی از آموزش، خدمات، امانت، تاریخ، و حتی شادی کودکان و نوجوانانی همراه است که به طور کلی پنجاه سال فعالیت این سازمان را در بر می‌گیرد. کانون را که دهۀ ابتدایی آن با شور و نشاط کتاب و آموزش‌های کودکانه چون قصه گویی و نقاشی و نمایش خردسالان همراه بود، به یک باره رخوتی گرفت که مسائل آن به جنبه‌های آموزش رسمی سوق پیدا کرد و به مرور مربیان تکنیک کار به جای کتابداران و مربیان با ذوق و احساس بر دامن این سازمان تکیه زدند و مدیران ارشد نیز ازاین شیوه عملکردی حمایتی مجدانه ورزیدند؛ به واقع این مراکز که جایگاه فرا کتابخانهای داشتند و به نقش کتاب و مطالعه، نقاشی و تصویرنگاری در حد مرسوم، موسیقی و آموزش فنون آن از باب شادی درونی اهمیت قائل شده، به قسمی بهره مند از کارکنان مجّرب در آموزش رسمی تعلیم و تربیت شده و بازگشت به مسیر سابق برای مدیران فعلی غیرقابل تصور شد. اینک وارد محتوای مسئله مذکور نشده، بلکه به مصاحبه‌ای از یکی از بنیانگذاران و مدیران این سازمان ارجاع داده تا سوال اصلی و مأخذ موجود را از لابلای دست نوشته‌های خود دربارۀ تصور سرآمدان و کارکنان این سازمان ارائه داده که اصولاً فکر و محیط سازمان مزبور و اندیشه مدیران مجری آن با احساس کتابدارن و اطلاع رسانان در قرابت و نزدیکی نبوده و دلیل آن به سیاستگذاری‌های کلان بر می‌گردد که ناظر این مجموعه در طول چهار دهۀ اخیر بوده است.

همین مطلب به توسط ناظر مزبور در اجرای پست‌های استخدامی مربیان پرورشی در مدرسه‌ها و دبیرستان‌ها ظاهر شد، به نحوی که پس از مصوبۀ مزبور در فرایند قانونگذاری کشور به منظور استفاده از فارغ التحصیلان رشته‌های روانشناسی و مشاوره درآن وزارتخانه موضوع به بهره جویی افرادی منتهی شد که از منظر حیات اداری و آموزشی با دشواری رویاروی بوده و مدیران ترجیح دادند تا همکاران خویش را در پست‌های پرورشی جایگزین نمایند. امّا آن نقل قول پیشگفته که قائل به روایت آن بوده، چیست؟ و چرا اهمیت دارد؟ فرشید مثقالی از نقاشان و مدیران سرآمد کانون در دورۀ قبل از انقلاب اسلامی و ابتدای آن با آرش صادقی (فرزند علی اکبر صادقی، نقاش نامدار کودک و نوجوان) مصاحبه‌ای انجام داده و برای فرزند همکار خویش از فعالیت درخشان کانون سخن رانده است. چون در این مرزو بوم، هر آن کس که کار خیری انجام دهد به فراموشی سپرده می‌شود، آقای مثقالی و مصاحبۀ ایشان نیز در اجزای بی رمق سایت‌هایی ظاهر شده که معلمی آن را پی جویی کند، لیکن از دسترسی‌ها به دور باشد. وی می‌گوید:

" کانون در طول ده سال ۱۵۰ کتابخانه در شهرها و روستاهای سراسر ایران ساخت. ما کتابخانه های سیار ایجاد کردیم تا در روستاهای دور دست پرسه بزنیم و کتاب‌ها را بین عشایر کشور توزیع کنیم. اگر جاهایی بود که اتوبوس‌ها نمی‌توانستند به آنجا] بروند [، برای بچه‌هایی که پشت الاغ و اسب بودند، کتاب می‌فرستادند… در آن زمان کتابخانه های کانون بهترین در خاورمیانه و شاید حتی جهان بودند.کتابخانه ها به سرعت به مراکز فرهنگی تبدیل شدند و باکتاب، فیلم، وتئاتر رایگان کودکان را جذب کردند… حدود سیصد کتابخانه فعال بودند. کتابخانه های سیار نیز سینماهای سیار بودند و برای کودکان عشایر یا کودکان ساکن در روستاهای دور فیلم نمایش می‌دادند. تا سال ۱۹۷۹، یک میلیون کودک عضو کانون بودند." (نگاهی به تاریخچه کانون پرورش فکری کودکان، در گفت و گوی صادقی با مثقالی).

اینک که روایت یک نقاشی عالی مرتبه را از فعالیت کانون مطالعه نموده که نقش کتابخانه و کتابخانه سیار و شیوه جذب جامعه به کار کتاب و کتابخوانی چگونه بوده، قصد دارم به چهار مصاحبه از دست‌اندرکاران کانون در طول یکی دو سال اخیر اشاره نموده تا جنبه‌های حیات عملکردی این سازمان آشکار شود.از این متون متون، دو مصاحبه با شاعری فرهیخته، یک مصاحبه با کارمند ارشدکانون، و یک مصاحبه با کتابدار بازنشسته کانون پرورش کودکان و نوجوانان مورد ارجاع واقع شده است.

دیدگاه‌های اعجاب انگیز شاعر فرهیخته کودک و نوجوان

نام مصطفی رحماندوست برای هر ایرانی نوعی بیان نمادین و روایت نیکی و دوست داشتنی برای کودک و نوجوان است؛ به قدری شعر و قصه و بازنویسی سروده و نوشته که اولیا و مربیان و ناقدان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. رحماندوست، ضمن اینکه شاعر و نویسنده حوزه کودکان و نوجوانان است، مدیر نیز بوده و هست و همواره طرف مشاوره سازمان‌های فرهنگی جمهوری اسلامی در این زمینه می‌باشد؛ پس اظهارات وی به منزله بسترسازی‌های رسمی حکومت در این چهار دهه‌ی اخیر شناخته می‌شود. دیدگاه‌های نامبرده درباره کتاب و کتابخانه و چرخه نشر برای اقشار کتابدار و اطلاع‌رسان همواره به نوعی با ابهام مواجه بوده و کمتر نیز با پاسخگویی ناقدین مستقل مواجه شده است.وی در طول یکی دوسال سال اخیر چندین مصاحبه‌ی مطبوعاتی داشته که به دو مورد آن از باب اندیشه کتاب و کتابخانه اشاره می‌شود. در زمینه استقلال و حمایت از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به خبرنگار ایسنا در شهریور ۱۴۰۱ می‌گوید: "با انتشار کتاب در کانون، بلافاصله کتاب‌ها به کتابخانههای کانون در سراسر کشور می‌رود و بچه‌ها آن را می‌خوانند. یک زمانی تیراژ کتاب‌های ما در کانون ۵۰۰ هزار نسخه بود، الان محدود شده است. کتاب‌های کانون به خاطر ساختار و شرایط کانون ارزان‌تر از جاهای دیگر است. هم مردم می‌توانند بخرند و هم به کتابخانه می‌رود و کتاب‌ها خوانده می‌شود " (باید به استقلال کانون فکر کنیم نه انحلالش، ایسنا، بازیابی بیستم آبان ۱۴۰۱).

مصاحبه‌شونده در تداوم به پاسخ به خبرنگار ایسنا که سوال می‌کند؛ شاید فعالیت‌های بنفش کودک نهاد کتابخانه‌های عمومی با کتابخانه‌های کانون در تناقض نباشد، و در حقیقت درباب پیوندکتابخانه های سازمان مذکور با نهادی دیگر (بخوانید کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) استعلام کرده، بیان می‌کند:

"تناقض دارد، نهادکتابخانه ها هم که کم سابقه تر است و هم نگاه سیاسی بیشتری دارد که ممکن است برخی از خانواده‌ها نتوانند با آنها کنار بیایند. اصلاً چرا برنامه ریزی و بودجه کتابخانه‌های نهاد را به کانون ندهند که سابقه بیشتری دارد؟ " (همان مصاحبه).

در مقابل این دلدادگی شاعر عزیز به کانون، سالی قبل از آن مصاحبه‌ای در آنگاه (پاییز ۱۴۰۰) از ایشان چاپ شد که در پاسخ به مصاحبه کننده که «رابطه شما با کانون چطور است؟» بیان داشته است: "بعد از اینکه از] مجله [رشد بیرون آمدم یک دفعه رشد خیلی افت کرد؛ نه چون من رفته بودم، به این دلیل که مدیران خوبی انتخاب نکرده بودند. ولی با این حال رفتم به دیدار سردبیران و نظراتم را با آنها مطرح کردم. من مثل زنی می مانم که به زور طلاقش داده اند. از دم در خانه اش رد می‌شود و میبیند آب دماغ بچه اش در آمده. نه می‌تواند برود، نه می‌تواند دماغ بچه را پاک کند. نه می‌تواند به شوهرسابقش چیزی بگوید؛ اما با همه ی این اوصاف آمده بگوید دماغ این بچه را پاک کنید،.... به من حق بدهید برای این بچه نگران باشم." (رحماندوست، پاییز ۱۴۰۰، ص ۱۵۱).

این گفتار به واقع نحیف‌ترین روایتی است که سعی دارد یک سازمان فرهنگی را توجیه کند؛ سوال اساسی، نه از سرآمدان ادبیات کودک و نوجوان بلکه ازعامۀ متخصصی است که تا چه زمانی کتابخانه های کانون باید به وضع بچه‌ی ضعیف با آب دماغ آویزان (به روایت یکی از دست اندرکاران ارشد فرهنگی کشور) سرگردان باشد؟

بازتاب سخنان یکی از کارکنان ارشد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

در مصاحبه‌ای که با اسماعیل عباسی از تکنیک کاران ارشد کانون در همین یکی دوسال اخیر طبع شده، نامبرده تأسیس واحد عکس و دگرگونی در تخصص کارکنان را به کانون در اواخر سال‌های شصت شمسی بیان کرده (عباسی ،۱۴۰۰، ص ۹۷)، این همان دوره‌ای است که بر حسب روایت این قلم در مقاله‌ای دیگر، دکتر علی اکبر شعاری نژاد در یکی دو خط در کتاب خویش موسوم به ادبیات کودک سعی داشت کانون را بی رنگ و کم فروغ جلوه دهد.(شعبانی ،۱۴۰۱). اما سخن اصلی در متن حاضر به بیانات اسماعیل عباسی باز می‌گردد که بدون توجه به تأثیر گفتگوی خویش از مقاصد نهایی کانون در استخدام کارکنان سخن رانده است. وی در پاسخ به مصاحبه کننده مجله آنگاه از شرح فعالیت کارکنان و وظایف و برنامه‌های آموزشی، به این روایت مبادرت کرده است:

"مربیان کانون اکثراً فارغ التحصیلان نقاشی هستند و نقاشی را بهتر از عکاسی می‌دانند و عکاسی را هم براساس نقاشی تدریس می‌کنند. مثلاً یکی از مربی‌ها می‌گفت من برای بچه‌ها کلاس گذاشتم و عکاسی یاد می‌دهم، گفتم خوب چطور آموزش می‌دهی؟ گفت ترکیب بندی را بهشان می گویم …گفتم شما هم به جای اینکه خط و نقطه طلایی آموزش بدهید باید بگویید عکس بگیرند و بیاورند، و بعد بگویید که مثلاً این تصویر را از این طرف تر می‌گرفتی بهتر نبود؟ البته در کانون دوره‌هایی را برای مربیان در ارتباط با عکاسی برگزار می‌کنند اما کافی نیست. به نظر من، در مورد عکاسی باید دوره‌های جدی گذاشته شود که آنها به صورت تخصصی آموزش عکاسی را برای کودک یاد بگیرند. حتی ایدئال ترین حالت این است که مربی آن بخش فقط عکاسی تدریس کند، ولی خوب در اینجا انگار نیازش احساس نمی‌شود.کانون نیاز به تغییرات اساسی دارد." (عباسی، ۱۴۰۰ ص ۱۰۰).

از همین مصاحبه عیان می‌شود که اصولاً با وجود فقدان اطلاعات درونی از آموزش‌ها و شیوه‌های رویارویی با کودک و نوجوان در کانون، بحث انطباق کاربران با موضوع مطالعه و بهره جویی از کتاب و کتابخوانی و قصه گویی و شاهنامه‌خوانی نیست بلکه از قرار فراگیری کارهای تکنیکی در کانون است که البته همین آموزش مغتنم و شایسته است لیکن آیا با اهداف سازمانی و اساسنامه‌ی آن انطباق دارد؟

در جستجوی ریشه‌های اصلی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به روایت یک بانوی کتابدار

آنچه در، ذیل درج شده، مصاحبه‌ی دکتر کامبیز مشتاق گوهری مدیرکل میراث فرهنگی استان سیستان و بلوچستان در سال‌های اخیر با خانم معصومه حسینی از کارکنان (بخوانید کتابدار) کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در جیرفت و زاهدان است. اهمیت این مصاحبه بر چند محور است؛ اولاٌ مصاحبه کننده یعنی آقای کامبیز مشتاق گوهری شاغلی است خارج از سازمان مورد مناقشه و در میراث فرهنگی مشغول به کار است، ثانیاٌ نوستالوژی کانون در مصاحبه با مقدمه‌ای ازسوی مصاحبه کننده با عملکرد کانون یعنی کتابخانه های آن آغاز می‌شود؛ ثالثاً مصاحبه‌شونده یعنی خانم معصومه میرحسینی از نظر جغرافیایی در دو استان کرمان و سیستان و بلوچستان در دو مقطع زمانی قبل و بعد از انقلاب اسلامی مشغول به کار بوده است. مطلب را با این موضوع به نقل از مقدمۀ مصاحبه کننده تداوم داده که بین دو نفر نسبت مادر و فرزندی وجود دارد:

" من خود را به نوعی پرورده ی کانون پرورش فکری می دانم؛ هم کودکی خود را در لابلای کتاب‌ها و تولیدی‌های متنوع فرهنگی کانون گذرانده ام، هم فرزند یکی از مربیان این نهاد بوده ام. دهه‌های پنجاه و شصت (هجری شمسی)، در جنوب کرمان، در جیرفت، زمان آن قدر کش می‌آمد که می‌شد روزها و ماه‌ها در کتابخانه ی کانون وقت گذراند و این نعمتی بود. هنوز نمی‌توانم معماری آجری کتابخانه ی کانون جیرفت را فراموش کنم که تقاطع خیابان لرها و هلیل رود با پس زمینه‌ی شهری پیرامون خود تمایزی شیرین پدید می‌آورد. خیلی از متولدین دهه پنجاه و شصت در شهرهای گوناگون، خاطره‌هایی مشابه از این کتابخانه های شلوغ پرکار و پر حاصل دارند؛ خاطرهایی که دیگر ادامه پیدا نکرد امروز دیگر نمی‌بینیم بچه‌ها کتابخانه های کانون را پاتوق بعد از مدرسه شأن بدانند یا تابستان‌های خود را در این کتابخانهها پرسه بزنند.کانون هم البته دیگر آن کانون سابق نیست. این روزها کانون زیر سایه‌ی آموزش و پرورش است و همان برنامه‌ی پرورشی مدارس را ادامه می‌دهد.هر چقدر هم که مدارس در پرورش فکری کودکان و نوجوانان موفق شده اند، کانون هم موفق می‌شود." (میرحسینی ،۱۴۰۰، ص ۱۹).

سپس کامبیز مشتاق گوهری از بیان سوالات خود با معصومه میرحسینی که کتابدار کانون بوده و اینک صاحب کتابفروشی در زاهدان است، سخنی به میان آورده و سخن دل ما کتابداران را به عنوان مقالۀ خود موسوم به «بازیابی ریشه ها» حک کرده، همان ریشه‌هایی که گروهی به عمد آن را زدوده و گروهی به سهو آن را نادیده پنداشتند. بر این قرار از مصاحبه شونده به صورت سوال خبری چنین پرسش می‌نماید: " خب مگر این همه تأکید نمی‌شود بر کتابخوانی؟ مگر معضل کم خوانی با ایجاد شوق و انگیزه و تنوع موضوع‌های مطالعه فراهم نمی‌شود؟

کتاب‌های هری پاتر را چه تعداد از نوجوانان خوانده اند؟ من خودم یادم هست در آن سال‌ها که هری پاتر نبود چطور مجموعه‌ی هزار و یک شب و آن همه قصه‌ی دیو و پری و وقایع حیرت انگیز ما را با خود می‌برد و کتاب به آن زیادی را در اندک زمانی می‌خواندیم.

]پاسخ [: خب همین طور است، پیش تر کتابخانه های کانون و حتی کتابخانه های عمومی ارشاد بر این اساس استوار بودند که با تنوع بخشیدن به موضوعات مورد مطالعه سطح کتابخوانی را افزایش بدهند. اما حالا همه ی کتابخانههای دولتی سیاست فرهنگی دیگری را دنبال می‌کنند که بیشتر نگاهش به درون و آن هم موضوعاتی محدود است. الان هم همه ی این کتاب‌ها که گفتی چاپ می‌شود. مثلاً انتشارات هرمس، هزار و یک شب را چاپ می‌کند، اما در کتابخانه های کانون دیگر عرضه نمی‌شود.الان انتخاب‌ها در حلقه‌های محدودی از آثار انجام می‌شود.حتی مسابقه‌های کتابخوانی هم فرمایشی است. چندکتاب را معرفی می‌کنند در آن چارچوب مسابقه برگزار می‌شود " (میرحسینی، ۱۴۰۰، ص ۱۹۵).

مصاحبه کننده به اعتراض سوال می‌کند که "فعالیت‌های فرهنگی بچه‌ها را شیفت بندی کرده اند؟ "و میرحسینی کتابدارکانون که به مقام مربی ارتقا یافته، پاسخ می‌دهد:

" بله، خب این عجیب است. پیش تر هر روزه بچه‌ها به کتابخانه می‌آمدند و شیفت و تقسیم بندی کودک و نوجوانی در کار نبود.تمام طول هفته همه به کتابخانه‌ها رجوع می‌کردند. کم کم این جداسازی شروع شد. برنامه‌ها هم پیش پا افتاده و سطحی است در مقایسه با برنامه‌های گذشته..... کانون آرام آرام دارد می‌رود در دل آموزش و پرورش. " (همان، ص ۱۹۶).

بعد مصاحبه شونده با زبان الکن می‌گوید که مربی کانون (بخوانید کتابدار کانون) را در قامت معلم پرورشی وزارت آموزش و پرورش در آوردند.چنین است پاسخ وی:

"الان مربی کانون در همان سطحی است که معلم پرورشی.پیش تر ما سه ماه دوره می‌دیدیم در همه زمینه‌ها.... الان حتی برای کار کتابداری که یک کار تخصصی است، مربی دوره نمی بیند. اگر هم دوره می‌بینند دوره‌های کوتاه دو سه روزه سطحی است که خیلی به دانش و نگاه مربی اضافه نمی‌کند" (همان ،۱۴۰۰، ص ۱۹۶).

بیان این سخنان از کتابدار کانون که اینک به مربی کانون مسمی شده، شرح غم انگیز و تأسف باری از فروپاشی فرایند سازمانی است که فاقد دروندادهای مناسبی بوده، و بالطبع به خدمات و برونداد مطلوبی دست نخواهد یافت. کارکنانی که بهره مند از دانش لازم برای اداره کتابخانه ها نبوده، منابعی که از طریق انتخاب صحیح مجموعهسازی گزینش نشده، و تدوین برنامه‌هایی که برحسب شیفت بندی تدارک یافته است. به واقع در دل ایشان، بیان دردی است از تمامی دست اندرکاران و دوستداران کتابخانه های کانون.

تحلیلی بر متن روایی مصاحبه‌ها

از مطالعۀ مصاحبه‌هایی که صورت پذیرفت، نکات اعجاب انگیزی دریافت شد؛ اولاٌ از نظر ویژگی‌های جمعیت‌شناختی مصاحبه‌شوندگان، گزینش مواد مزبور به قرار ذیل تدوین شده است؛

-تمامی مصاحبه‌ها جدید است و در همین زمان جاری در مطبوعات و سامانه‌های الکترونیکی و رسانه‌ای رسمی استخراج شده است.

- مصطفی رحماندوست از سرآمدان فرهیخته و مدیران فرهنگی کشور است که به برکت انقلاب اسلامی جایگاه رفیعی در حوزه مدیریتی کانون و سازمان‌های دیگر به دست آورده و در حقیقت سیاستگذاری است که به تناوب از ایشان در پست‌های اجرایی و مشورتی بهره‌جویی شده است. ایشان را عقیده بر این است که " کتاب‌های کانون به خاطر ساختار و شرایط کانون ارزان‌تر از جاهای دیگر است. هم مردم می‌توانند بخرند و هم به کتابخانه ها می‌رود و کتاب‌ها خوانده می‌شود." پر بدیهی است این سخنان با جنبه‌های مجموعه سازی در کتابخانه های کودک و نوجوان همخوانی ندارد؛ زیرا کتاب را به دلیل ارزانی قیمت برای یک مجموعه خریداری نمی‌کنند، یا کتاب را به جهت چاپ در یک مؤسسه دولتی به منظور مساعدت مالی و مدیریتی به آن سازمان برای کتابخانهها گزینش نمی‌کنند.برچنین مبنایی است که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به طفلی بس نحیف تشبیه شده است.

- مصاحبه اسماعیل عباسی روایتی صادقانه ولی بس دردناک است. فعالیت ایشان که از سال‌های ابتدایی تأسیس کانون آغاز شده تا به سال‌ها و دهه‌های بعد انقلاب اسلامی تداوم داشته است. ایشان بیان داشته که چرا " مربیان کانون، فارغ التحصیلان نقاشی هستند و نقاشی را بهتر از عکاسی می‌دانند "، در حقیقت اعمال نظریات مدیران کانون در دهه‌ی شصت شمسی به نحوی بوده که به تأسیس" واحد عکس" و استخدام حرفه مند هنری مبادرت شده و پست‌های سازمانی بدون در نظر گرفتن اهداف اساسنامه کانون، در اختیار افرادی غیر از کتابداران واقع شده است.

- بیانات معصومه میرحسینی در راستای موضوعی است که حکایت از رخوت کانون در پشتوانه‌ی مجموعه کتابی و خدمات کتابخانه ای پس از دوره‌ی انقلاب اسلامی دارد. میر حسینی در اقصی نقاط کشور مانند جیرفت و زاهدان خدمت کرده، از ابتداء با کتاب و قفسه و کودک و مطالعه رویارویی بوده، به کتاب نه به منزله جسم مادی و پرمنفعت بلکه در چهارچوب عشق خواندن و سواد آموزی نگاه می‌کند، به کتابداری در قامت مادری چشم دوخته تا هر کودک و نوجوانی درب کتابخانه را باز و طلب کتابی نماید، به وی مساعدتی ورزد. وی رویکرد پرورشی کانون را فارغ از تعریف‌های سازمان ناظری دانسته که کودک و نوجوان را با ایدئولوژی سازگار نماید؛ بلکه خواندن کتاب هزار و یک شب را از کور سوی ستارگان شب تاریک برای کودک و نوجوان ضروری دانسته، این بانوی گمنام نه شهرتی دارد و نه دست اندرکار چاپ کتاب و سرایش شعر است، زنی است از خیل مادران فرهیخته برای ایران آینده، با فکری ستوده و کارآمد.

نتیجه گیری

آنچه از خوانش مصاحبه‌ها عیان شد گستردگی اهداف کانون در ذهن خادمان و کارکنان آن است، یکی کانون را خادم نشر ادبیات کودک و نوجوان دانسته، شخصی کانون را آراسته به حرفه ی هنری عکاسی جلوه گر کرده، دیگری بیان داشته که کانون محل پرورش کودک و نوجوان شده و رویۀ آن دگرگون شده است. از قرار آنچه برای مدیران ناظر وزارتی بی اهمیت بوده اهداف کانون در اساسنامه است؛ اهدافی که همچنان بعد از انقلاب اسلامی و اصلاحات در بطن آن از منظر قانونی و اداری داری اعتباراست.

نکته ثانوی به پراکندگی عملکرد کانون ارتباط دارد؛ آشکار نیست که چگونه می‌توان از سازمان کمک آموزشی و خدماتی به منظور زمینه‌های آموزشی و پرورشی بهره برد؛ بیتردید چنین رویه‌ای به دور از دیدگان مراجع قانونی و نظارتی کشور ظاهر شده، این شیوه ناشی از بخش نامه‌های درون سازمان با نظارت وزارت ناظر پدیدآمده که خود محل مباحثه و مداقه است.

در نهایت، چنانچه تصور رود که برخی مدیران در مقاطعی کوتاه مدت مساعی خود را به اهداف اساسنامه معطوف کرده و دستور بازآموزی مواد آموزشی به کارکنان متعهد در کانون را صادر کرده تا نقص کلی آموزه‌های آنها را رفع نمایند، مثلاً در هر چند سالی به روایت مصاحبه‌ی میرحسینی دو سه روزی تعلیم مواد کتابداری و اطلاع رسانی به آنها ارجاع شود، آیا کانون سازمان ایده آلی خواهد بود؟ آیا توان ارائه خدمات کمک آموزشی را خواهد داشت؟ آیا به راحتی می‌توان از نقصان بدنۀ آن در ضعف مجموعه سازی و جذب کاربر با توجه به فنون کتابداری سخنی به میان بیاورید؟ این پرسش‌ها اساسی است و به آسانی تببین پذیر نیست، مگر در مرور زمان شیوه‌ای نو برای این سازمان ظاهر شود.