خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - جواد شیخ الاسلامی: «مسعود نبیدوست» فعال فرهنگی، روزنامهنگار و فعال حوزه روستا است که در سالهای اخیر دغدغه زیادی درباره روستا و لزوم حفظ فرهنگ محلی داشته است. او امروز به بهانه سفرهای نوروزی درباره یکی از دغدغههای همیشگیاش صحبت کرده است؛ «مرگ فرهنگ محلی توسط گردشگرها یا تورهای گردشگری». یادداشت شفاهی او را بخوانیم.
گردشگر منهای هر باوری که دارد، باید فرهنگ جامعه محلی را رعایت کند
مرگ فرهنگ جوامع محلی دغدغهای است که این روزها مصادف با اعیاد نوروز و سفرهای نوروزی ذهنم را به خودش درگیر کرده است. البته این مسأله به عنوان یک اتفاق جهانی مطرح است و هر جایی که ما وارد یک جامعه محلی میشویم، در کشورهای مختلف، با این مشکل روبرو هستیم. جامعهای که دارای یک فرهنگها، ارزشها، آداب و سنن مربوط به خودش است، یا حتی فارغ از جامعه محلی، وقتی وارد یک جامعه مذهبی میشوی؛ به این معنا که یک سری قواعد در آن جامعه وجود دارد که مختص به خود آن جامعه است و تو باید به آن فرهنگ احترام بگذاری، حتی اگر جامعه کوچکی باشد. در این فضاها اصول و اخلاق گردشگری این است که معیار باید معیار و فرهنگ جامعه محلی باشد. یعنی هر گردشگری که وارد فضای جامعه محلی میشود، منهای هر باور و عقیدهای که خود فرد دارد، باید فرهنگ جامعه محلی را رعایت کند و کوچکترین آسیبی به فرهنگ جامعه محلی نزند.
بدانیم که گردشگر مصلح اجتماعی نیست! / مبارزه سیاسیتان را به روستا نبرید
یکی از خطاهایی که در رفتار گردشگرها زیاد دیده میشود، در کشورهای مختلف هم حتماً نمونههای متعدد دارد، این است که گردشگر نقش و جایگاه خودش را فراموش کند و بخواهد بیشتر از جایگاه خودش رفتار کند. به چه معنا؟ یکی از بزرگترین اشتباهات در حوزه گردشگری این است که گردشگر به عنوان مصلح اجتماعی پا به مناطق محلی بگذارد و مبارزه مدنیاش را به جامعه محلی بکشاند. مثلاً برای یک پیروزی سیاسی، کنشی در جامعه محلی داشته باشد و آنها را دعوت به این کنش کند یا از آنها عکسالعمل بگیرد. یا اینکه گاهی وقتها گردشگر حس میکند باید اتفاقی در جامعه محلی رقم بخورد؛ مثلاً وقتی فکر میکند حقوق اجتماعی یک عده در جامعه محلی پایمال شده و او باید با کنش خودش این حقوق را به صاحبان حق برگرداند. به عنوان مثال فرض کنید در یک روستا سعی کند با گفتگو با زنان آنجا آنها را نسبت به حقوقشان آگاه کند یا با پوششاش به آنها راهنمایی بدهد که چه لباسی بپوشند. خطای اساسی در این مدل رفتاری، همان است که گردشگر خودش را مصلح اجتماعی دیده است. گردشگر اساساً مصلح اجتماعی نیست. چرا؟ چون گردشگر باید بداند که اولین گام در اصلاح اجتماعی، شناخت دقیق جامعه محلی و ماندگاری در جامعه محلی است. پس شأنیت گردشگری اساساً شأنیت دیگری است و به هیچ عنوان نباید نقش خودش را با دیگر نقشها قاطی کند.
گردشگر ایرانی از گردشگر خارجی به فرهنگ جوامع محلی کمتر احترام میگذارد
نکته بعدی؛ کسانی که تجربه گردشگری در کشورهای دیگر را دارند به ما میگوید که این گردشگرها در هر منطقهای که به لحاظ باور و عقیده با آنها اختلاف زیادی دارند، بسیار مطیعتر هستند نسبت به جامعه محلی آنجا. مثلاً اگر جمعی از مسلمانان ایرانی به روستایی در هندوستان بروند؛ حتماً مکرر سوالشان این است که ما اینجا چطوری رفتار کنیم که کسی ناراحت نشود؟ کلاه بگذاریم یا نگذاریم؟ قواعد و قوانین را مکرر میپرسند و سعی میکنند آنها را رعایت کنند. یکی از مهمترین دلایلش این است که آن فرهنگ را دارای شأنیتی میدانند که نباید از آن تخطی کرد؛ چون دوست دارند که با جامعه محلی آشنا شوند و نمیخواهند با رفتاری خلاف شأن آنها از سمت جامعه محلی بازخورد منفی ببینند و از آنجا رانده شوند. وقتی گردشگر خارجی به ایران میآید هم عموماً همین رفتار را دارد؛ یعنی سعی میکند معیارهای جامعه ما را بپذیرد و از آنها تخطی نکند. اما اینجا یک نکته بسیار متأسفکننده وجود دارد؛ آن هم این است که متأسفانه فرهنگ محلی و روستایی کشور ما در نظر گردشگر ایرانی دارای شأنیت تلقی نمیشود! متأسفانه هر گونه تخطی از معیارهای جامعه محلی در کشور ما توسط گردشگران داخلی خیلی عادیپنداری شده است. همین الآن هم اگر شما با گردشگرهای مختلفی برخورد داشته باشید و تجربه تورلیدرها را بررسی کنید، میبینید آسیب گردشگر خارجی از گردشگر داخلی بسیار کمتر است. چون گردشگر خارجی این فرهنگ را دارای شأنیت میداند، بیشتر معیارهای آن را رعایت میکند، اما گردشگر داخلی به دلایل گونان مقابل این فرهنگ محلی میایستد. در صورتی که بارها گفته شده؛ بهترین توصیه به گردشگر این است که «گردشگر جز رد پا نباید از خودش در جامعه محلی چیزی باقی بگذارد».
مرگ فرهنگ محلی، در مرحله اول یعنی مرگ اقتصاد آن جامعه محلی
نکته بعدی اینکه توجه به فرهنگ جامعه محلی پیش از آنکه فرهنگی و اجتماعی باشد، یک امر اقتصادی است. دلیلش هم واضح است؛ هر حرکتی و هر اقدامی که باعث شود فرهنگ جامعه محلی از بین برود، مهمترین دارایی آن جامعه را از بین برده است و جذابیتهای آن منطقه را برای گردشگر از بین برده است. وقتی خصوصیات جامعه محلی از بین رفت، دیگر جذابیتی برای گردشگر ندارد و لزومی ندارد که به آن منطقه سفر کند و پول خرج کند و به اقتصاد جامعه محلی کمک کند. ما وقتی از گردشگری در جامعه ایران صحبت میکنیم؛ درباره یک جغرافیای متنوع از فرهنگ و باور حرف میزنیم. چرا؟ چون ما در ایران تنوع اقوام، نژادها، باورها، نحلهها و دستههای مختلف را داریم که فرصت بی نهایت خوبی برای گردشگری محلی و روستایی فراهم میکند. اما وقتی گردشگر وارد فضای جامعه محلی میشود و رفتار خودش را با جامعه محلی منطبق نمیکند؛ یعنی به باورها، لهجهها، لباسها، فعالیتها و آئینهای افراد احترام نمیگذارد و آنها را رعایت نمیکند، در طولانی باعث میشود یکدستی زشتی در فضای جامعه محلی ایران ایجاد شود. اینگونه است که اساساً فرصت گردشگری در حوزه فرهنگ و باور از بین میرود. یکی از نکات جدی که همیشه در این حوزه باید به گردشگرها توصیه کرد این است که بهترین گردشگر، گردشگری است که کمترین اثر را از خودش باقی بگذارد. تا این حد که گفته میشود گردشگر حق ندارد حتی باورهایی که آنها را خطای مسلم میداند، نقد کند. چرا؟ چون گردشگر مصلح اجتماعی نیست. گردشگر، گردشگر است.
اقامتگاههای بومگردی در بحران پیش آمده مقصر هستند
ما در یک دورهای تصمیم گرفتیم بین دو تا سه هزار اقامتگاه بومگردی در جوامع محلی ایران برقرار کنیم و امروز از این نظر وسعت و تنوع زیادی داریم. منتها مشکل این است که این اقامتگاهها را بدون دو خط پیوست فرهنگی یا اجتماعی به وجود آوردهایم. بدون اینکه جامعه محلی، جامعه میهمان و تسهیلگرهای میانی آموزش دیده باشند روابطشان را چگونه با همدیگر تنظیم کنند. وقتی که ما این را آموزش ندهیم، مثل اتفاقی که الآن در کشور ما رخ داده، اقامتگاههای بومگردی از فرصت تبدیل به تهدید میشوند. وقتی اقامتگاههای بومگردی نتوانند رابطه جامعه محلی و جامعه میزبان را تنظیم کنند، اتفاقی که میافتد این است؛ مواجهه مناسبی بین این دو جامعه برقرار نمیشود و جامعه میهمان به صورت ناخواسته به فرهنگ جامعه محلی هجوم میآورد. اینگونه است که مهارتها، حکمتها و دانشهای جامعه محلی که انباشت تجربه تاریخی آنهاست، در هجوم فرهنگ جامعه میهمان به مرور از بین میرود و کمرنگ میشود. بدون آن پیوست فرهنگی، به جای اینکه فرهنگ جامعه محلی به جامعه میهمان منتقل شود، فرهنگ جامعه میهمان به جامعه محلی منتقل میشود. اینجاست که مرگ فرهنگ جوامع محلی توسط تورهای گردشگری رقم میخورد. دلیل اصلی هم این است که توازن مناسبی بین جامعه محلی و جامعه شهری برقرار نیست و تسهیلگرها نتوانستهاند شرایط را به نفع جامعه محلی تغییر دهند.
یادمان نرود؛ ما فقط گردشگر هستیم
در سالهای اخیر بارها و بارها شاهد نزاع بین جامعه محلی و جامعه میزبان بودهایم. علتش هم همانطور که گفته شد، تنظیم نشدن رابطه این دو جامعه است. ما به عنوان گردشگر و دلسوز فرهنگ مردم ایران باید در سفرهای نوروزی به فرهنگ جوامع محلی این کشور احترام بگذاریم. یادمان نرود که ما مصلح اجتماعی نیستیم، ما گردشگر هستیم.