جمعیت میلیاردی چین، احتمال تبدیل‌شدن این کشور به قدرت بلامنازع جهان در حوزه‌های نظامی و اقتصادی تا سال ۲۰۵۰ در کنار نقش میانجی‌گرانه و افزایش وزن سیاسی پکن، لرزه بر اندام آمریکا انداخته‌است.

خبرگزاری مهر، گروه بین‌الملل: رقابت بین آمریکا و چین در حوزه‌های مختلف، موضوع جدیدی نیست و به دهه‌ها پیش برمی‌گردد، اما اوج این تنش در دوره «دونالد ترامپ» اتفاق افتاد که جنگ تعرفه‌ای از آن جمله به شمار می‌رفت.

افزون بر جنگ تعرفه‌ای و تجاری میان چین و آمریکا به عنوان بزرگترین اقتصادهای جهان، حتی دعوا در هفتاد وپنجمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۳۹۹ به موضوع کرونا نیز کشیده شد که بسیاری از آن تحت عنوان «جنگ سرد کرونایی» نام می‌بردند.

این جنگ سرد کرونایی تا جایی تهدیدساز شد که «آنتونیو گوترش» دبیر کل سازمان ملل با هدف کاستن از بار تنش‌ها وارد گود شد و با لحنی تند و هشدارآمیز بدون آن که به صراحت نامی از این دو کشور ببرد با بیان اینکه جهان تاب تحمل چنین اختلافی را ندارد، تاکید کرد: ما در مسیر بسیار خطرناکی قرار داریم. جهان ما طاقت آینده‌ای را ندارد که دو قدرت بزرگ اقتصادی، جهان را دوپاره کنند؛ هر کدام با مقررات تجاری و مالی و توانایی هوش مصنوعی و اینترنتی خودشان.

آمریکا از چه می‌هراسد؟

طی دهه‌های اخیر آمریکا همواره با پیشبرد پروژه «چین‌هراسی» در صدد اجماع‌سازی بین‌المللی بر پکن به بهانه‌های مختلف برآمده‌است که از نگاه ناظران این نگرانی ریشه در عوامل چندگانه دارد.

۱. دغدغه جمعیتی

یکی از نگرانی‌ها و دغدغه‌های آمریکا، قدرت‌یابی روزافزون چین است که در آینده‌ای نه چندان دور به قدرت برتر جهان تبدیل خواهد شد. عبور چین از سیاست تک فرزندی به دو فرزندی و در نهایت به سه فرزندی، این کشور را از لحاظ جمعیتی در جایگاه یک جهان قرار داده‌است. جمعیت بالغ بر یک میلیارد ۴۰۰ میلیون نفری چین، بیش از ۴ برابر جمعیت آمریکا با جمعیتی حدود ۳۳۰ میلیون نفر است.

۲. چین ۲۰۴۹، قدرت نظامی بلامنازع جهان

بسیاری از ناظران بر این باورند که از منظر نظامی نیز چین تا سال ۲۰۴۹ به یک قدرت نظامی در سطح جهان تبدیل خواهد شد. به نوشته «انستیتو بین‌المللی پژوهش‌های صلح استکهلم» (سیپری)، اگرچه پکن همواره در گزارش‌های رسمی خود، این داده‌ها را انتشار می‌دهد اما برآوردهایی که غربی‌ها درباره حمایت مالی چین از نیروهای مسلح خود دارند، به طور چشمگیری بیشتر از آمار انتشار یافته از سوی دولت چین است.

چین که پس از آمریکا دومین بودجه نظامی بزرگ را دارد، این بودجه را برای سال ۲۰۲۳ حدود ۷.۲ درصد افزایش داد. بنابراین چین در حال حاضر بیش از هر کشوری - به جز آمریکا- برای نیروهای مسلح خود هزینه می‌کند. بر پایه گزارش «مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی» در واشنگتن، رشد بودجه نظامی چین دست کم برای یک دهه از رشد اقتصادی کلی آن پیشی گرفته‌است.

۳. چین ۲۰۵۰، قدرت اقتصادی نخست جهان

طی دهه‌های گذشته، آمریکا همواره قدرت بزرگ اقتصادی به شمار می‌آمد اما طی چند سال گذشته اقتصاد چین به سرعت در حال نزدیک شدن به آمریکاست.

با این حال چین هنوز پس از آمریکا در جایگاه دوم قرار دارد که یکی از مرسوم‌ترین روش‌های شناخت جایگاه اقتصادی یک کشور، بررسی «تولید ناخالص داخلی» یا همان «GDP» است. جی‌دی‌پی چین در سال ۲۰۱۹ به ۱۲.۲۴ تریلیون دلار در مقایسه با ۱۹.۳۹ تریلیون دلار آمریکا می‌رسید.

هر ساله بر تولید ناخالص داخلی دو کشور افزوده می‌شود تا جایی که این رقم در سال ۲۰۲۱ به ۱۷.۷ تریلیون دلار در مقایسه با ۲۳ تریلیون دلار آمریکا رسید. نکته جالب توجه اینکه اقتصاد چین در همین سال (۲۰۲۱) به میزان قابل توجه ۸.۱ درصد رشد کرد که بسیار بیشتر از رشد اقتصادی ۵.۹ درصدی آمریکا بود؛ اختلافی که در سال ۲۰۲۲ نیز بار دیگر خود را نشان داد.

بسیاری از کارشناسان با رصد روند گذشته و تحولات روز و نیز آتی به این نتیجه رسیده‌اند که چین تا سال ۲۰۵۰ حدود ۲۰ درصد اقتصاد جهان را به خود اختصاص خواهد داد و در جایگاه نخست خواهد ایستاد. ضمن اینکه یوهان چین نیز نقش پررنگ‌تری در مبادلات تجاری به دست خواهد آورد و به یک واحد پول جهانی تبدیل خواهد شد.

۴. افزایش وزن سیاسی به موازات قدرت اقتصادی

برخلاف آمریکا که ۲۳۱ سال از عمر ۲۴۷ ساله خود را درگیر جنگ‌های مستقیم و نیابتی خارج از خانه بوده‌است، جهان، چین را به عنوان کشوری صلح‌جو و بدور از درگیری‌های نظامی می‌شناسد.

از سال ۱۹۷۹ و درگیری‌های مرزی چین با ویتنام تا کنون، سران پکن در هیچ جنگ خارجی مشارکت نداشته‌اند. در حالی که ارتش آمریکا در حال حاضر در بیش از ۱۰۰ کشور در حال انجام مأموریت است.

سران پکن از این وجهه بین‌المللی و مسالمت‌جوی خود برای افزایش وزن سیاسی بهره می‌گیرند. بنابراین برخلاف تنزل جایگاه آمریکا در جهان، طی ماه‌های اخیر شاهد وزن‌گیری سیاسی چین به عنوان بزرگترین رقیب آمریکا بوده‌ایم که تکاپوی دیپلماتیک سران پکن برای حل وفصل اختلافات ۷ سال ایران و عربستان از آن جمله به شمار می‌رفت؛ توافقی که اگرچه برای تهران- ریاض به صورت برد- برد به نظر می‌رسد اما در واقع بر ارتقای جایگاه سیاسی چین در جهان نیز بی‌تاثیر نیست.

همین وجهه و جایگاه سیاسی چین بسترساز سفر اخیر «امانوئل ماکرون» رئیس جمهوری فرانسه به پکن شد. ماکرون که پیشتر گفته بود در دیدار با رهبر چین تلاش خواهد کرد تا مسیری مشترک با چین را برای صلح در اوکراین ایجاد کند، به «شیء جین‌پینگ» همتای خود گفت: «تجاوز روسیه به اوکراین ضربه‌ای به ثبات بین‌المللی وارد کرده‌است. می‌دانم که می‌توانم روی شما حساب کنم تا روسیه را بر سر عقل بیاورید تا همه به میز مذاکره بازگردند.»

چین تنها کشوری است که تا کنون طرحی ابتکاری و مدون برای برون‌رفت از بحران اوکراین ارائه کرده‌است. وزارت خارجه چین پنجم اسفند ماه پارسال از طرح ۱۲ ماده‌ای خود برای صلح در اوکراین که شامل آتش‌بس و پایان تحریم‌های غرب علیه روسیه است، رونمایی کرد؛ طرحی که با استقبال زلنسکی و پوتین رو به رو شد اما همان طور که انتظار می‌رفت، بایدن طرح چین را در راستای اهداف کرملین ارزیابی و آن را رد کرد.

طرح‌های ضدچینی: از آتش‌افروزی در تایوان تا گسترش ناتو

آمریکا که از قدرت‌یابی روزافزون چین هراس دارد، همواره با تاکتیک‌ها و ابزارهای گوناگون درصدد تضعیف بزرگترین رقیب خود برآمده که تحریک چین با ابزار تایوان و نیز گسترش ناتو به اسکاندیناوی و کشورهای اروپای شرقی در این راستا قابل ارزیابی است.

۱. آتش‌افروزی آمریکا در روابط چین- تایوان

از همان مراحل آغازین جدایی‌طلبی تایوان، دولت آمریکا به حمایت از این جزیره پرداخت و سفرهای مردادماه پارسال «نانسی پلوسی» رئیس وقت مجلس نمایندگان آمریکا و چند سناتور دیگر به این جزیره با هدف تشدید تنش و آتش‌افروزی انجام گرفت. آنها قصد داشتند از این طریق چین را به یک بحران ناخواسته بکشانند و همزمان پروژه مهار چین در شرق دور را پیش ببرند که در آن برهه ناکام ماندند.

این تنش‌ها اما چند روز پیش بار دیگر تشدید شده که یادآور رزمایش پارسال ارتش چین در اطراف تایوان در پی سفر پلوسی به این جزیره بود. البته دور جدید تنش‌ها بر سر تایوان با نام «کوین مک‌کارتی» جانشین پلوسی گره خورده‌است. پکن تمرین‌های نظامی گسترده اخیر را در پی دیدار «تسای اینگ-ون» رئیس حکومت تایوان با مک‌کارتی در ایالت کالیفرنیا آغاز کرد.

یک روز پس از پایان مانور چین در اطراف تایوان، بزرگترین رزمایش آمریکا و فیلیپین شکل گرفت و «مایکل مک‌کال» رئیس کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان آمریکا که سفری سه روزه به تایوان داشت، تهدید کرد در صورت حمله پکن به این جزیره، کنگره مجوز درگیری نظامی مستقیم با چین و اعزام نیرو به تایوان را صادر خواهد کرد.

۲. بسط ناتو با تمرکز بر مهار چین

با عضویت فنلاند به پیکره ناتو، شمار اعضای این ائتلاف نظامی غربی با محوریت آمریکا به ۳۱ کشور رسید و انتظار می‌رود که سوئد نیز به زودی از استراتژی بی‌طرفی دست کشیده و عضو جدید سازمان پیمان آتلانتیک شمالی شود.

تردیدی وجود ندارد که هدف نخست این یارگیری روسیه است، اما هدف مهم دیگر ناتو که بسیاری از آن غافل‌اند، پیشبرد پروژه «مهار چین» است؛ بازی‌گری با پتانسیل بالا که توانسته جای پای خود را در کشورهای عربی منطقه و بین متحدان دیرینه آمریکا همچون عربستان سعودی محکم و با موفقیت اختلاف ۷ ساله تهران و ریاض را با میانجیگری خود، حل فصل کند. همان طور که پیشتر اشاره شد، چین اولین کشوری است که طرح مدونی برای پایان دادن به بحران اوکراین ارائه کرد؛ میانجیگری‌هایی که بر وزن سیاسی چین در جهان خواهد افزود.

فرجام سخن

با توجه به قدرت‌یابی روزافزون چین و در مقابل، افول هژمونی آمریکا، کاخ سفید نسبت به تداوم این روند هراس دارد. در حالی که مؤلفه‌های قدرت در چین مثبت و از گام‌های رو به جلو حکایت می‌کند، اما تورم در آمریکا رکورد ۴۰ سال اخیر را شکسته و در حوزه سیاست خارجی نیز ناکامی در ائتلاف‌سازی خاورمیانه‌ای، شکست در عراق، فرار از افغانستان، درگیر شدن در بحران فرسایشی اوکراین از افول هژمونی آمریکا حکایت دارد.

بنابراین از نگاه مقامات آمریکا، درگیر کردن پکن در یک موضوع تنش‌زا همچون تایوان، کارآمدترین سازوکار مهار چین است که سفر پارسال پلوسی و چند روز پیش مک‌کال رئیس کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان به این جزیره را می‌توان در این راستا ارزیابی کرد؛ سفرهایی تحریک‌کننده که بسترساز برگزاری رزمایش‌هایی از سوی دو طرف شدند.

افزون بر آن، تضعیف و مهار چین نیز هدف دیگر بسط و یارگیری ناتو به شمار می‌رود. هراس آمریکا از چین به عنوان کشوری که بر پایه بسیاری از ارزیابی‌ها تا سال ۲۰۵۰ به قدرت بلامنازع جهان بدل می‌شود، در سند راهبردی ماه ژوئن ناتو آشکارا به چشم می‌خورد. در این سند، چین به عنوان قدرت اقتصادی و نظامی که از نظر راهبردی، اقتصاد و تقویت نظامی خود شفافیت ندارد، چالشی برای منافع، امنیت و ارزش‌های این ائتلاف ارزیابی شده‌است. در حالی که در سندهای قبلی همچون سند راهبردی ۲۰۱۰ حتی نامی از چین برده نمی‌شد.