خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: حسین صفری، فعال فرهنگی و معاون اقتصاد و فرهنگ خانه کتاب و ادبیات ایران طی یادداشتی که برای انتشار در اختیار مهر قرار داده، به مساله نقش میراث مکتوب ایران در اعتلای دیپلماسی فرهنگی پرداخته است.
مشروح متن اینیادداشت را در ادامه میخوانیم؛
«اگر به تاریخ درازدامن ایران عزیز خوب دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که فرهنگ ایران از دیرباز زایا و مولد بوده است. این معنا از مداقه در صفحات سرخ تاریخ ایران، یعنی آن هنگام که مرزهای عزیز این سرزمین مورد هجوم اقوام دیگر بوده است، بدست میآید. فرهنگ ایران همیشه فرهنگ اقوام مهاجم و غالب را جذب و هضم کرده است و نتیجه آن طریق و رسمی نوین بود که هرچند ممکن بود صرفاً مولفههایی از «صورت» فرهنگ غالب را داشته باشد، اما ذات و هویتی ایرانی داشته است. بهترین مثال برای درک این مطلب، وضعیت ایران پس از حمله مغولهاست. این قوم مهاجم و فرهنگشان آنچنان در فرهنگ ایرانی هضم شد که حتی برخی پادشاهان مغولی اسلام را پذیرفتهاند و مروج فرهنگ ایرانی – اسلامی شدند. سبکهای هنری پس از این حمله نیز هرچند در صورت عناصری از فرهنگ مغولی را گرفته بودند، اما در معنا کاملاً ایرانی بودند.
یکی از مهمترین دلایل این زایایی، هماهنگی کامل «ایرانیت» و «اسلامیت» است. این دو مؤلفه آنچنان درهم تنیده شدهاند که نمیتوان آنها را از هم جدا کرد و این قدرت نرمی است که ایران دارد. میراث غنی ایران و بویژه منابع و میراث مکتوب همگی واجد این دو مؤلفه هستند و همگی آنها از جمله میراث بشریت به شمار میروند، این میراث توانایی آن را دارد که بسیاری از ابنا بشر از سایر فرهنگها را حول محور خود متحد کند. این قدرت نرم کشور عزیز ماست که جذبه دارد و قادر به «جذب» است.
قدرت نرم باید از کانال دیپلماسی عرضه شود. فی المثل اکنون دوستداران «ملای روم» یا دوستداران اشعار رومی در جای جای جهان پراکندهاند. این طیف بشری بجز در انسان بودنشان اگر در هیچ چیز دیگری مشترک نباشند، حداقل در دوست داشتن اشعار مولانا باهم مشترکند و همین آنها را متحد میکند تا حداقل به «اخلاق» ی که مولانا توصیه میکند، پایبند باشند. مگر دیپلماسی فرهنگی چیست؟ دیپلماسی فرهنگی همین است و روند پیچیدهای ندارد. دیپلماتهای فرهنگی برای رسیدن به سندها و اهدافی که جوامع انسانی را باهم متحد میکند، چانه زنی میکنند. این میان ایران عزیز که مهد بزرگانی چون خیام، فردوسی، مولوی، حافظ، سعدی و… است، توانایی بیشتری برای جذب دارد. سوال این است که فی المثل ما از جایگاهی که حافظ در فرهنگ آلمان دارد چه بهرهای بردهایم؟ کار ویژه همه فعالان فرهنگی باید معرفی میراث مکتوب ایران اسلامی به جهانیان باشد. این میان شاید حتی ضرورت داشته باشد تا به نیازسنجی بازارهای فرهنگی دیگر کشورها بپردازیم و از روی میراث مکتوبمان منابع متنوعی را برای آنها بازتولید کنیم تا با این میراث بیشتر آشنا شوند.
فراموش نکنیم که ما هیچ کم نداریم و دستمان پر است. باید فقط همتمان را بیشتر کنیم.»