به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «چاه ویل؛ داستانهای برگزیده بخش برنده برندگان پنجدوره جایزه ارغوان» بهتازگی با گردآوری اوژن حقیقی توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شده است.
جایزه ارغوان از سال ۱۳۹۷ آغاز به کار کرده و «آخرین روزهای سال» بهعنوان کتاب داستانهای برگزیده اولیندوره آن، اسفندماه همانسال منتشر شد. اینجایزه پس از هر دوره برگزاری، آثار برگزیده را در قالب یکمجموعه توسط نشر مرکز به چاپ رساند. به اینترتیب کتابهای «آخرین روزهای سال»، «شب»، «آخرین بار» و «آخرین سال قرن» دربرگیرنده داستانهای برگزیده دورههای اول تا چهارم اینجایزه منتشر شدند. کتاب «دروغ» هم که داستانهای برگزیده پنجمین دوره جایزه ارغوان را شامل میشد، زمستان سال ۱۴۰۱ به چاپ رسید.
گردآورنده کتاب «چاه ویل» میگوید برخی داستاننویسان رماننویساند و برخی در نوشتن داستان کوتاه بیشتر تبحر دارند. نویسندگانی هم که در هر دو این قالبها به یک میزان مهارت داشته باشند، زیاد نیستند. ویلیام فاکنر در گفتوگویی با پاریس ریویو گفته بود: «شاید هر رماننویسی اول میخواهد شعر بگوید، ولی میبیند که نمیتواند. آنوقت به سراغ داستان کوتاه میرود که دشوارترین قالب بعد از شعر است. وقتی در آن هم موفق نمیشود، تصمیم میگیرد رمان بنویسد.»
اوژن حقیقی میگوید این سخن فاکنر خالی از اغراق نیست. با این حال تأییدی بر اهمیت داستان کوتاه است. بعید است امروز دیگر خواننده جدی ادبیات، داستان کوتاه را رمان تکاملنیافته بداند یا داستاننویسی معتقد باشد با کش آوردن داستان کوتاه میتواند رمان بنویسد. همانقدر که جهان داستان کوتاه گسترده و عمیق است، مخاطبانش هم فرهیخته و متفاوتند.
با اینتوضیحات که حقیقی در آن، میزان اهمیت و جایگاه داستان کوتاه را تبیین کرده، عنوان ۱۰ داستانی که براساس رتبه کسبشده در پنجدوره جایزه ارغوان در اینکتاب چاپ شدهاند، به اینترتیب است:
«چاه ویل» نوشته فرناز (زینب) قربانی، «حضور و غیاب» نوشته غزل محمدی، «لیس لها ارض او وطن او عنوان» نوشته زهرا گودرزی، «چشمها» نوشته امیرمحمد محدثی، «نَزیسته» سیدرحیم حسینی نژاد، «گزارشِ افسرِ کشیک» نوشته احسان منصف خوشحساب، «جوجهتیغی» نوشته محیا مرادینسب، «ساکنِ همیشگی» نوشته منوچهر زارعپور، «فرار کن یحیی» نوشته عباس عظیمی و «تبریزی» نوشته ندا جبرئیلی.
پس از متن اینداستانها هم گزارش دبیرخانه جایزه ارغوان درج شده است.
در بخشی از داستان «حضور و غیاب» از اینکتاب میخوانیم:
کتاب را ورق میزنم. صدای قاشقهایی که به تهِ ماهیتابهها میخورد دارد کَرَم میکند.
حالا احسان یکلنگهپا ایستاده است جلوی در کلاس مجازی. مثل وقتی که جلوی دفتر ایستاده بود. انظاری رفته بود توی دفتر و تلفن را گذاشته بود بین گوش و شانهاش و داشت توی دفتری اسم بچههایی را که از کیفشان نخ سیگار و کتاب غیردرسی و ناخنگیر درآورده بود توی دفترش مینوشت. دستم شل شد و برگهها و دفتر حضور غیاب افتاد روی سرامیکها. صدا خودش را کوباند به در و دیوار راهرو. اشک احسان چکید روی زمین و صدایش لرزید: «خانم مال ما نبود به قرآن.» نگاهش نکردم. داشتم از پنجره دفتر به حیاط مدرسه که سفید شده بود نگاه میکردم. بچهها بعد از امتحان جمع شده بودند و آدمبرفی میساختند. بوی امتحان میآمد. بوی برگههای تصحیحنشده. لبخندِ کجکیِ لبهای انظاری رضایش را فرو میکرد توی چشمم. کیفها را طی یکعملیات انتحاری گشته بود و دوماه مانده به عید عیدیاش را از زمانه گرفته بود.
اینکتاب با ۱۳۸ صفحه، شمارگان ۸۰۰ نسخه و قیمت ۸۳ هزار و ۵۰۰ تومان منتشر شده است.