هفدهمین نوبت از «پاتوق هنر»‌ با بررسی موضوع اقتباس با محوریت فیلم «دسته دختران» برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، اولین نشست سال ۱۴۰۲ «پاتوق هنر» عصر چهارشنبه بیستم اردیبهشت ماه با حضور اهالی فرهنگ، هنر و رسانه با موضوع «اقتباس» برگزار شد.

در این نشست که با حضور سه راوی اصلی فیلم سینمایی «دسته دختران» اثر منیر قیدی، در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد، بعد از اکران فیلم، مرتضی سرهنگی و مهدیه عین‌الهی؛ نویسنده فیلمنامه «هناس»، برای حاضران درباره اقتباس و اهمیت آن سخن گفتند.

فیلم «دسته دختران» به کارگردانی منیر قیدی اقتباسی است از سه کتاب حوزه ادبیات پایداری، «ساجی»، خاطرات نسرین باقرزاده، «صباح»، خاطرات صباح وطن خواه، «زیباترین روزهای زندگی»، خاطرات سید فوزیه مدیح، که هر سه کتاب چهره زنانه جنگ را به زیبایی روایت می‌کنند.

نسرین باقرزاده، راوی کتاب «ساجی»، در این نشست از خاطرات وقایعی که سه ماه قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی اتفاق افتاده و دو نفر از دوستان همسرش در آن شهید شده بودند گفت و توضیح داد: پررنگ‌ترین صحنه‌ای که از مسجد جامع در ذهنم مانده، همدلی خانواده‌ها با یکدیگر بود، خانم‌هایی که برای رزمنده‌ها آشپزی می‌کردند، رخت و لباس مجروحان را می‌شستند و… اصلاً همین صحنه‌ها بود که مرا به عنوان یک زن جوان به وجد می‌آورد. آنجا اصلاً سن مطرح نبود، همه بودند از دخترهای ۱۳-۱۴ ساله تا زنان مسن، شاید بهتر است بگویم که اصلاً بحث جنسیتی هم وجود نداشت.

صباح وطن‌خواه راوی «صباح» هم دومین راوی‌ای بود که روزهای اولیه جنگ تحمیلی را این‌طور روایت کرد: در شروع جنگ تحمیلی، در شهر قم بودیم، ساعت ۵ بعدازظهر با قطار به سمت خرمشهر حرکت کردیم، وقتی به‌اندیمشک رسیدیم آنجا بمباران شد. اولین باری بود که بمباران هوایی را به چشم دیدیم و بعد از آن، به اهواز رسیدیم، یکباره ناخواسته وارد عرصه جنگ شدیم. ما بدون ادوات، نیروی نظامی و نیروی دفاعی بودیم، روز دهم، تانک‌های عراقی از شلمچه تا پشت دروازهای شهر رسیده و وارد میدان راه‌آهن خرمشهر شدند. آن زمان، من امدادگر بودم و خانم‌های دیگر برای رزمنده‌ها پخت و پز می‌کردند. وقتی تانک‌ها به مرز رسیدند به ما گفتند همه برای کمک بیایند، از ما خواسته بودند کوکتل مولوتف درست کنیم، ما هم شروع به رنده کردن صابون کردیم و با بنزین، آنها را داخل شیشه‌های نوشابه ریختیم و برای رزمندگان فرستادیم. بچه‌ها توانستند با همین وسایل، راه عراقی‌ها را ببندند، اولین بار که با آرپی جی، یک تانک عراقی را زدند و اولین اسرای عراقی و خودروهای عراقی را گرفتند، جشن گرفتیم.

سید فوزیه مدیح راوی کتاب «زیباترین روزهای زندگی» هم با بیان اینکه تنها چیزی که در وجود دختران خرمشهری وجود نداشت، ترس بود، گفت: با وجود سن کمی که داشتیم اما شجاعت عجیبی در دل همه‌امان بود و بعد از مدتی، صحنه‌های جنگ برایمان عادی شد.

راوی کتاب «زیباترین روزهای زندگی» روز سقوط خرمشهر را این‌طور روایت کرد: شهر لحظه به لحظه به سقوط نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد و ما باید شهر را ترک می‌کردیم، خانواده‌ها اما از شهادت و مجروح شدن ترس و واهمه‌ای نداشتند، فقط از اسارات می‌ترسیدند، چرا که شنیده بودند بعثی‌ها چه بلاهایی برسر زنان شهرهای دیگر آورده بودند، در نهایت تا جایی که توان و رمق داشتیم با اینکه نمی‌توانستیم به خط مقدم برویم اما تا جایی که امکان داشت آذوقه و مهمات تهیه می‌کردیم و برای رزمنده‌ها می‌فرستادیم و در آخر با درد و رنج، شهر را ترک کردیم و به آبادان که نزدیک‌ترین شهر به خرمشهر بود رفتیم.

مرتضی سرهنگی، نویسنده دفاع مقدس در ادامه به معنای لغوی «اقتباس» اشاره کرد و گفت: اقتباس، یک کلمه عربی به معنای جرقه و روشنایی است و این درک و کشف یک کارگردان است که از یک یا چند کتاب می‌تواند برای اقتباس استفاده کند، سال گذشته، فیلم «در جبهه غرب خبری نیست» بر اساس یک رمان جنگی ساخته شد که سکانس آغازین آن در کتابش، وجود ندارد. در این سکانس زن‌ها در حوضچه‌ای، لباس خونین رزمنده‌ها را می‌شویند. این صحنه کاملاً از کتاب‌های ایرانی اقتباس شده است. این کشف کارگردان است که کتاب را خوانده و صحنه‌های مورد نیاز را برداشته و آن را تصویر کرده است.

نویسنده کتاب «محرم در اسارت» در ادامه گفت: جنگ «حادثه» نیست، بلکه «واقعه» است. جنگ هم مقدمه، هم متن و هم موخره دارد. نوشتن بعد از جنگ، در دنیا یک سنت است، هر جنگی یک روز آغاز می‌شود و یک روز به پایان می‌رسد ولی مطالعات درباره آن، قرن‌ها ادامه دارد، هنوز هم بعد از سال‌ها از پایان جنگ جهانی، بحث می‌شود که آلمان اگر به فلان جا حمله نمی‌کرد پایان جنگ طور دیگری رقم می‌خورد. آنچه امروز مهم است این است که دنیا، ادبیات جنگ را میراثی می‌داند که گران به دست آمده است. مرحوم خلبان حسین لشکری، ۱۸ سال در عراق اسیر بود، یکبار صحبت می‌کردیم، می‌گفت من در این ۱۸ سال، فقط ۲ قلپ آب خنک خوردم. آن‌هم زمانی بود که نگهبان عراقی آب خورد و ته مانده آبش را می‌خواست دور بریزد که دلش سوخت و به من داد. به خلبان حسین لشکری گفتند بیا یک دقیقه در تلویزیون صحبت کن و بگو ما شروع‌کننده جنگ بودیم، گفته بود اگر یک خلبان اسیر عراقی در ایران این کار را انجام بدهد شما به او خائن می‌گویید، چرا می‌خواهید از من یک خائن بسازید؟ آن دو قلپ آب، قیمت تمام شده جنگ است. این فیلم‌ها، قیمت تمام‌شده جنگ را به ما نشان می‌دهند. دیر یا زود از دختران خرمشهر، آبادان، قصر شیرین و مهران باید فیلم ساخته شود، نمی‌توان با خیال به جنگ نزدیک شد بلکه براساس مستندات باید فیلم تولید کرد.

در بخش پایانی پاتوق هنر، مهدیه عین‌الهی نویسنده فیلمنامه «هناس» روی صحنه رفت و توضیحاتی در مورد موضوع مرز میان کپی و اقتباس داد: داستان یک فیلم بیوگرافی، ناخودآگاه اقتباس است، یعنی برداشت از زندگی یک فرد. شاید در اینجا اقتباس خیلی عینی‌تر و واقعی‌تر شود اما وقتی نویسنده‌ای داستانی می‌نویسد و قرار است یک گروه فیلمسازی آن‌را تبدیل به فیلم کند، شاید به کپی‌برداری نزدیک‌تر شده باشد. برای همین در فضای حرفه‌ای، تعامل میان هنرمندان شکل می‌گیرد و گروه فیلمنامه‌نویسی تشکیل می‌شود و یاایده اولیه را خریداری می‌کنند.

نویسنده فیلمنامه هناس در آخر به نکته مهمی اشاره کرد: آنچه یک اثر هنری را کم‌ارزش می‌کند این است که وقتی کپی‌برداری می‌شود هیچ درامی وارد داستان نمی‌شود و فیلمنامه‌نویس هیچ هنری را به خرج نداده است.