رضا داوری اردکانی گفت: فلسفه به معنای تفکر باید باشد تا کارها را تذکر دهد. البته اگر نباشد پریشانی و ندانم کاری همه جا را فرامی‌گیرد.

به گزارش خبرنگار مهر، همایش «داوری در ترازوی داوری» امروز شنبه ۶ خردادماه از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با سخنرانی اساتید و کارشناسان برگزار شد.

رضا داوری اردکانی، استاد برجسته فلسفه و رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران، در پیامی تصویری به این همایش به نکاتی در خصوص اندیشه هایش و نقد ها اشاره کرد که در ادامه می‌خوانید:

بسیار ممنون و خوشبختم که آثار و نوشته‌هایی که حاصل شصت سال مطالعه دائم بوده است برای اولین بار مورد توجه و نقد اهالی علم و فرهنگ قرار می‌گیرد. آنچه خود درباره آنها می‌توانم و باید بگویم این است که اینها حاصل پژوهش نیستند بلکه بیشتر یافته‌هایی هستند که آنها را با جوهر جان نوشته‌ام و البته می‌دانم که جان‌ها همواره پرورش دهنده حقایق نیستند و دچار خطا و لغزش می‌شوند پس به فرض اینکه سخنی از دل برآمده باشد آن را نباید معاف از نقد دانست.

علت دوری از سیاست

نکته دیگر این است که هر آنچه نوشته‌ام فلسفه است اما هرگز خودم را در پژوهش‌های تاریخ فلسفه محدود نکرده‌ام. در حدود هفتاد سال پیش، نوشتن را با روزنامه‌نویسی آغاز کردم. از آن زمان تاکنون در جهان و ایران حوادثی رخ داده و تحولاتی صورت گرفته است که کمتر کسی تصور آن را می‌کرده است. در کشور ما با پایان یافتن دهه سی هجری شمسی، سکوتی که بر اساس کودتا پدید آمده بود تا حدودی شکسته شد و مخصوصاً در شعر، ادب، سیاست و روشنفکری، نشانه‌هایی از تحول پدیدار شد.

بنده ناظر این شرایط بودم و با آن همدلی‌ها داشتم اما در مسیر آن وارد نشده و ترجیح دادم در حاشیه بمانم و در حاشیه ماندنم را به این صورت توجیه می‌کردم و هنوز آن را موجه می‌دانم که کار سیاست و فلسفه و روشنفکری نباید خلط شود اما مگر ما راه خانه فلسفه را می‌شناختیم و اگر می‌شناختیم چه نسبتی با آن داشتیم؟ مارکس می‌گفت که فیلسوفان باید جهان را تغییر دهند. اگر این سخن را بپذیریم فلسفه را از سیاست و جامعه نباید دور دانست. البته سخن مارکس دارای چون و چراست اما سخن مارکس از سوی دیگر نشانه تغییر نگاه به فلسفه است.

فلسفه پاسدار وجود است

راستی آیا فیلسوفان صرفاً جهان را تفسیر کرده بودند و به تغییر آن نظر نداشتند؟ پس تکلیف طرح مدینه افلاطونی چه می‌شود؟ چرا همه فلیسوفان قدیمی به اخلاق و سیاست اهمیت می‌دادند. طرح مدینه ضرورتاً ناظر به تغییر جهان نیست بلکه بیشتر ناظر به حفظ جوهره اخلاق و سیاست است؛ مثلاً فارابی که از مدینه فاضله گفت بیشتر مفسر ارسطو بود و به فضیلت عقلی توجه داشت. او در طرح مدینه فاضله خود، بیشتر از آرای اهل مدینه و صفات و آموزگاری رئیس آن سخن گفت در حالی‌که فیلسوفان قدیم بیشتر به خرد جاویدان اعتقاد داشتند و فکر می‌کردند باید به چیزها همانگونه که هستند توجه کرد و قصد دگرگونی آنها را نداشت. این نشان می‌دهد که فیلسوف فقط به مباحث انتزاعی نمی‌پردازد بلکه فلسفه معتقد است که چیزها نظم و سامانی دارند و اگر دچار پریشانی و آشوب شوند چیزی نیستند که بمانند.

فلسفه پاسدار وجود است و جهان تفوق و پریشانی از نظم دور است. فلسفه به معنای تفکر باید باشد تا کارها را تذکر دهد. البته اگر نباشد پریشانی و ندانم کاری همه جا را فرامی‌گیرد. پیدا بود که بنده با این تلقی از جهان روشنفکری دور می‌ماندم و روشنفکران هم به سخن من وقعی نمی‌نهادند چنانکه تاکنون هم ننهاده‌اند. البته بنده هم مقداری از سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی باخبر بودم اما نمی‌خواستم اینها پیله‌هایی شوند که فکر و روح من را در حصار خود قرار داده و نسبتم را با آنچه می‌گذرد قطع کنند. نمی‌خواهم از تنهایی خود چشم پوشی کنم مخصوصاً از همان اوایل جوانی و مخصوصاً در چند دهه اخیر مورد لطف و احسان دانشمندان، استادان و دانشجویان و گروه‌هایی از جوانان کتابخوان بوده‌ام و این لطف در حدی است که توهین‌ها و تهمت‌ها در برابر آن هیچ است.

امتیاز لطف این مجلس توجه به نوشته‌ها و نقد آن است که تاکنون به تأخیر افتاده بود. من می‌دانستم که کارم بیهوده نبوده و پس از مرگم حجاب‌های زمان برداشته می‌شود و نوشته‌های من هم در حد جوهری که دارند جایی پیدا می‌کنند اما مقدر این بود که زنده بمانم تا جمعی بزرگ از اهالی علم و دانش به بررسی آثارم بپردازند و این بررسی در بزرگترین پژوهشگاه علوم انسانی کشور صورت گیرد.

از دانشمند گرامی آقای دکتر نجفی، ریاست پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که با برگزاری این مجلس موافقت کرده و با لطف خاص خود از آن حمایت کردند بسیار سپاسگزارم. فرهیخته گرامی آقای دکتر سیدجواد میری، باعث و بانی برگزاری این مجلس هستند که بزرگوارانه مدت زیادی از وقت گرانبها و همت بلند خود را صرف برگزاری این مجلس کردند که نمی‌دانم با چه زبانی شکر احسان ایشان را به جای آورم.

از دانشمندان، فاضلان و استادانی هم که نوشته‌های بنده را نقد می‌کنند سپاسگزارم و از آنها درس می‌آموزم. درست است که فرصت اصلاح نوشته‌ها را ندارم اما همین‌که نظر نقادان را بدانم غنیمت است. به قول ابوریحان بیرونی بدانم و بمیرم بهتر از آن است که ندانم. می‌خواستم وصف حالی از اکنون و این روزهایم را بگویم اما فکر کردم ابیاتی که سعدی در زمان پیری خود گفته برای شما بخوانم:

دریغ روز جوانی و عهد برنایی
نشاط کودکی و عیش خویشتن رأیی
سر فروتنی انداخت پیری‌ام در پیش
پس از غرور جوانی و دست بالایی
دریغ بازوی سرپنجگی که برپیچد
ستیز دور فلک ساعد توانایی
زهی زمانهٔ ناپایدار عهد شکن
چه دوستی‌ست که با دوستان نمی‌پایی
که اعتماد کند بر مواهب نعمت
که همچو طفل ببخشی و باز بربایی
به‌زارتر گسلی هر چه خوب‌تر بندی
تباه‌تر شکنی هر چه خوش‌تر آرایی
به عمر خویش کسی کامی از توبرنگرفت
که در شکنجه بی‌کامیش نفرسایی
اگر زیادت قدرست در تغیر نفس
نخواستم که به قدر من اندر افزایی
مرا ملامت دیوانگی و سرشغبی
تو را سلامت پیری و پای برجایی
شکوه پیری بگذار و علم و فضل و ادب
کجاست جهل و جوانی و عشق و شیدایی
چو با قضای اجل بر نمی‌توان آمد
تفاوتی نکند گربزی و دانایی
سخن دراز مکن سعدیا و کوته کن
چو روزگار به پیرانه سر به رعنایی

این ابیات همگی وصف حال من نیست اما هر سالخورده‌ای کمابیش وضع و حال خود را در سخن شاعر می‌خواند. رجوع من به شعر، یک وجه دیگر هم دارد و با آن می‌خواهم بگویم من به هوش مصنوعی دل نبسته‌ام بلکه هنوز امیدم به شعر و فلسفه است و شاید این ابیات، مصداق شعری که بشارت و انذار می‌دهد و زمان آینده را می‌نمایاند نباشد اما به هر حال شعر سعی وصف حال ایام پیری شاعر است. از همه شما سپاسگزارم.