خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: در تاریخ پرماجرای انقلاب، هیچ روزی مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردی از دودمان پیامبران و بر شیوهی آنان، با دستی پرمعجزه و دلی به عمق و وسعت دریا، در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون آیهی رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت برکشید. و هیچ روزی چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانهی غم و اندوه فرود آورد. ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست. در آن روز، خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمهی نور در زندگی ملت ایران جوشیده بود؛ روحی عروج کرد که با نَفَس روحاللهیاش، پیکر ملت را جان بخشیده بود؛ حنجرهیی خاموش شد که نَفَس گرمش، سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانی بسته شد که آیات الهی عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسون یأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.
او بتها را شکست و باورهای شرکآلود را زدود. او به همه فهماند که انسان کامل شدن، علیوار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن، افسانه نیست. او به ملّتها نیز فهماند که قوی شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجهی سلطهگران انداختن، ممکن است. انوار قرب حق را صاحبان بصیرت در چهرهی منوّر او دیدند و طعم بِرّ الهی را که در حیات و ممات بر او میبارید، همه چشیدند؛ دعای او مستجاب شد که میگفت: اِلٰهی لَمیَزَل بِرُّکَ عَلَیَّ اَیّامَ حَیاتی فَلا تَقطَع بِرَّکَ عَنّی فی مَماتی؛ «بارخدایا! نیکی تو در ایّام حیاتم پیوسته نصیب من بوده؛ در زمان مردنم این نیکی را از من دریغ مدار.». با رحلت خود، انقلابی دیگر بر پا کرد؛ ده میلیون دل بیقرار را بر جنازهی خود گرد آورد و صدها میلیون را در سراسر جهان در غم خود عزادار کرد. همانطور که در زندگیاش تختهای فرعونی را لرزانده بود، با مرگ خود نیز خواب و خیال باطل را از چشم دشمنان ربود.
به مناسبت فرارسیدن سی و چهارمین سالگرد رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی به بازخوانی روایت چند نفر از شاگردان و دلدادگان آن شخصیت استثنایی خواهیم پرداخت. آنچه در ادامه میخوانید روایت آیت الله جعفر سبحانی از حضرت امام (ره) است:
علماء و دانشمندان بر سه گونه اند، گروهی میتوانند دانش خود را از طریق بیان به دیگران منتقل کنند اما دارای قلم نیستند، به این معنا که نمیتوانند اندیشههای خود را روی کاغذ بیاورند و به صورت جامعه پسند منتشر کنند. گروه دوم برعکس هستند، دارای اندیشههایی بوده و با قلم میتوانند افکار خود را به روشنی بنویسند و منتشر کنند، اما فاقد بیان زبانی هستند، قدرت تدریس و بیان آنها کم است. در این میان گروه سومی داریم که از هر دو منقبت برخوردارند، هم در مقام بیان و هم در مقام قلم استعداد دارند، هم خوب تدریس میکنند و هم خوب مینویسند. مرحوم امام اعلی الله مقامه الشریف از این قسم سوم بودند. هم در تدریس و سخنرانی استاد بزرگی بود و سختترین مسائل را به روشنترین بیان برای ما میگفت و در سخنرانیهایی که برای جامعه میکرد، اندیشههای عرفانی و اندیشههای اجتماعی را درست روشن میکرد و دارای قلم بود، هم قلم فارسی و هم قلم عربی. مسائل علمی و اندیشههای خود را از همان دوران جوانی مینوشت و ضبط میکرد و آنچه از ایشان منتشر شده است روشن و واضح است. بنابراین امام در میان علماء این ویژگی را دارد. باید بگوییم ذوریاستین است. هم ریاست بیان را دارد و هم ریاست قلم را و البته در حوزه هم معروف بودند. آن وقتی که حضرت امام تدریس میفرمودند کاملاً معروف و مشخص بود که ایشان یک فرد خوش بیان است و درس را روشن میکند و مشکلات را حل میکند. ما هم خودمان در طول زمانی که خدمتشان بودیم و درس خواندیم، این موضوع را لمس کردیم.
تقاضای آن زمان این بود که حضرت امام درس اخلاق بگوید
اگر قرار باشد مطالب یا سخنانی را پیرامون آثار و تالیفات امام بازگو کنیم باید بگویم که بخشهای عمر ایشان، هر کدام یک تقاضایی داشت و طبق آن تقاضا حضرت امام (ره) حرکت میکرد. مثلاً از سال ۱۳۱۰ ه. ش تا سال ۱۳۲۴ ه. ش نوع آثار امام عرفانی و اخلاقی است. چون در آن زمان استاد بزرگوارش مرحوم شاه آبادی در قم بودند و در محضر ایشان تحصیل میکردند و قهرا تحت تاثیر افکار فلسفی و عرفانی استاد بودند و آن اندیشهها را پرورش میدادند و آثار منتشر شده در این دوره یا عرفانی است یا اخلاقی. در قلمرو اخلاق آن چهل حدیثی است که ایشان اینها را به عنوان درس اخلاق برای طلاب میگفت. درس اخلاقی که ایشان شروع کردند و در آن زمان چون منبر و سخنرانی ممنوع بود. ایشان تحت عنوان درس، این مساله را مطرح کردند، چون درس را مزاحم نبودند، کسی متعرض نمیشد. این درس از سالهای ۱۳۱۵ یا ۱۳۱۶ شروع شد و بعد از سال ۱۳۲۰ هم ادامه داشت. بخشی از این درسها به صورت چهل حدیث منتشر شد و پایان تحریر آن سال ۱۳۱۸ ه. ش برابر با ۱۳۵۸ ه. ق است.
تقاضای آن زمان این بود که درس اخلاق بگوید و حقایق را در لابلای اخلاق برساند و آن کتاب هم کتاب عرفانی اخلاقی است و در عین حال دارای نکات اجتماعی هم هست. باز در این فترت میبینیم ایشان حاشیه بر فصوص الحکم دارد چون در این دوره از محضر مرحوم شاه آبادی بهره مند شده و فصوص را خدمت ایشان خواندند و به مرور زمان بر این کتاب حاشیه زده و تمام حواشی را در خود کتاب وارد نمودند که بعدها هم مستقلاً چاپ شد. باز در این دوره که چون موج، موج فلسفی - عرفانی بود، تحت تاثیر اساتید بزرگش کتاب "مصباح الهدایه" را نوشتند که در حقیقت اسماء صفاتی است. یک دوره عرفان است در قالب اسماء صفات که مستقلاً چاپ شده است. دو سه سالی قبل از ۱۳۱۰ یعنی میشود ۱۳۰۸، جو، جو عرفانی بوده برای حضرت امام که در همان زمان شرحی بر دعای سحر نوشته است که این کتاب اخیراً هم چاپ شده است. (سال ۱۳۴۸ ه. ق - ۱۳۰۸ ه. ش).
آثار دیگر این دوره (۱۳۲۴ - ۱۳۰۸) یکی کتاب "آداب الصلوة" است و دیگری "اسرار الصلوة" که البته "آداب الصلوة"، غیر از اسرار الصلوة است و ایشان به ما میفرمودند که غالباً اسرار الصلوة ها آداب الصلوة اند. اسرار الصلوة یا نوشته نشده و یا کمتر نوشته شده است ولی ایشان دونوشته دارند، یکی آداب الصلوة و دیگری اسرار الصلوة که مربوط به این دوره است و در این دوره ایشان از محضر مرحوم " آیة الله رفیعی" هم بهره میگرفت که یک نوع کشش فلسفی - عرفانی داشت و یا مرحوم آیة الله "شاه آبادی" که باز هم تمایلات به بخش فلسفی - عرفانی داشته است. البته از سال ۱۳۰۵ تا ۱۳۱۵ در درس مرحوم آیة الله موسس - آیة الله حائری - فقها و اصولاً وارد میشد. در آن زمان یک کتاب کوتاهی در فقه نوشتند به عنوان قاعده من ملک - من ملک شیئا ملک الاقراربه -. البته در آن زمان که در درس آیة الله حائری حاضر میشد، باز آثار کوتاهی در قواعد فقهیه دارند، از جمله کتابی به نام "قواعد" که نکات برگرفته ضبط شده از درس استاد است ولی علت اینکه در آن زمان اصول مرحوم آیة الله حائری را نمینوشت، این بود که اصول نوشته شده توسط ایشان چیز فوق العاده ای نداشت که ایشان دست به قلم باشد و آنها را بازگو نماید. (کتاب اصول آقای حائری درر نام داشت).
امام، ظرف دو ماه کتاب کشف الاسرار را نوشت
سال ۱۳۲۰ شد و کشور را متفقین اشغال کردند و فشار برگذشت، قلمهای مسموم هم که زمان پهلوی کار میکردند. در این اوج بلبشو بیشتر به جان تشیع و اسلام افتادند و مردی که شاید سابقه دروس دینی هم داشت کتابی نوشت به عنوان اسرار هزار ساله - یک کتابچه کوچک - حضرت امام کم کم مسائل فلسفی عرفانی را رها کرد و وظیفه دید که این کتاب را نقد نماید، چون این کتاب غوغایی در ایران بر پا کرده بود. سؤالهای متعددی را نوشته بود، اشکالاتی را مطرح کرده بود و به خیال خودش دنبال جواب میگشت و ادعا داشت که اینها جواب ندارد و اگر میتوانید جواب دهید. امام در آن زمان در ظرف ۲ ماه، آنکه من از خود ایشان شنیدم، فرمود - در ظرف ۲ ماه کتاب کشف الاسرار را نوشت - امام فرمود: چند صفحه اول را پاکنویس کردم، دیدم بقیه احتیاج به پاکنویس ندارد و فقط اصلاحات جزئی صورت گرفت.
زمانی شد که از مرحوم آیة الله بروجردی برای زعامت حوزه علمیه قم دعوت به عمل آمد و پس از ورود ایشان به حوزه یعنی سال ۱۳۲۴. حضرت امام خمینی (ره) به سوی مسائل فقه و اصول بیشتر کشیده شد، یعنی آن علاقه خاصی که به فقه و اصول در دورانهای قبلی داشت، چند برابر شد و احساس کرد که باید در حوزه بیشتر این مسائل را تعقیب کرد. و در عین حال که خود یک مجتهد عالی مقامی بود، از درس مرحوم آیة الله بروجردی بهرههای وافر برد و کسانی که درس مرحوم آیة الله بروجردی را دیده باشند و درس امام را، خواهند دید که خیلی با هم نزدیک بوده و ایشان تحت تاثیر روش مرحوم آیة الله بروجردی بودند ولی در عین کمالات درس مرحوم آیة الله حائری را - که تشقیق شقوق است و ایجاد احتمالات - نیز دارا بودند. این هم در بحث ایشان بود. خلاصه در اینجا قلم را به سوی فقه و اصول برد. اول کتابی که نوشتند، حاشیه بر کفایه و در حقیقت درس خارج بود که برای گروهی از فضلا تدریس میکرد و مرحوم آیة الله مطهری یکی از مؤسسین این درس به شمار میرفت. این درس را ایشان در سال ۱۳۲۴ شروع کردند و به جای اینکه از جلد اول اصول شروع کنند. از جلد دوم و مباحث عقلی شروع کردند، چون مرحوم آیة الله بروجردی جز اول و جلد اول کفایه را تدریس میکردند (یعنی خارج کفایه را تدریس میکردند.) ایشان ناچار شدند جلد دوم را تدریس کنند که در ظرف ۷ سال این بخش تمام شد (اواخر بهار ۱۳۳۰) و به عنوان حاشیه بر کتاب کفایه در عین حالی که درس مستقلی بود، چاب شد و آنچه از ایشان چاپ شده است عنوان رسائل; مربوط به همین دوره است. یعنی این دوره اولی که برای مرحوم مطهری تدریس میکرد، ما هم از استصحاب به درس ایشان ملحق شدیم و بعد هنگامی که جلد دوم تمام شد، بنا شد از جلد اول شروع کنند.
کتابهای فقهی و اصولی امام
آغاز این شروع ۱۳۳۰ بود و جلد اول را هم تدریس کردند. من جلد اول را به قلم خودم منتشر کردم; یعنی درسهای ایشان را نوشتم به نام و عنوان تهذیب الاصول و ایشان عنایت فرمودند از اول تا آخر دیدند. ملاحظاتی که داشتند، تغییراتی که لازم بود، اصلاحاتی که باید صورت میگرفت، انجام دادند و این کتاب به نام تهذیب الاصول، جلد اول منتشر شد و اولین تقریراتی بود که در ایران و در قم از یک شخصیتی که محصول خود حوزه علمیه قم بود، منتشر شد و به حمدالله مورد توجه فضلاء و علماء قرار گرفت و حتی به نجف هم ارسال گردید و در آنجا هم نسبتاً مورد استقبال قرار گرفت. بعداً ایشان آمدند جلد دوم را دو مرتبه بحث کردند که قبلاً هم یک بار بحث کرده بودند و ما هم از استصحاب ملحق شده بودیم. همان را هم ما نوشتیم. یک دوره اصول ایشان را ما نوشتیم و منتشر کردیم که جلد دوم آخرش ۱۳۷۷ ه. ق برابر با ۱۳۳۷ ه. ش بود. زمانی که من اصول را منتشر کردم، ایشان دیگر خیلی علاقمند نبود که آنچه به قلم خودشان نوشته اند، منتشر شود; چون کتابهای مرا کافی میدانستند. در عین حال آثار دیگری در این میان در فقه و اصول به جای نهادند. اولین اثری که ایشان شروع کردند، مساله اغسال ثلاثه بود یعنی مسائل مربوط به زنان که یکی از مسائل مشکل کتاب طهارت است. بعداً کتاب تیمم را نوشتند. این در فقه بود که در قم منتشر شده بعداً ایشان لازم دیدند مکاسب محرمه را شروع کنند. مکاسب محرمه را شروع کردند و در دو جلد منتشر شد. مقداری هم از بیع تدریس کردند - تا اواسط بیع فضولی - که مساله تبعیدشان به ترکیه پیش آمد.
از اینجا به بعد بقیه اش در قم نیست، رفتند نجف دو مرتبه کتاب بیع را از اول شروع کردند و در مدت اقامت خود بیع و خیارات را تدریس کردند که در پنج یا ۶ جلد منتشر شده است. باز از آثار ایشان که بعد از آمدن مرحوم آیة الله بروجردی دست به کار شدند، حاشیه بر "وسیله" است. "وسیله" مرحوم سید را مطالعه و حاشیه کردند و بعداً این حواشی را در ترکیه وارد متن نموده و مسائلی افزودند که به عنوان تحریرالوسیله به چاپ رسید که چون مسائل عباداتی را زیاد ندارد، ناچار شدند که "عروه" را هم حاشیه کنند. چون قبلاً وسیله را تحشیه کرده بودند، تحشیه عروه آسان مینمود و بعداً ایشان مصلحت دیدند درباره ارث هم، ارث مرحوم حاج ملا هاشم خراسانی را حاشیه کنند. مدتها این حاشیه در نزد من بود ولی بعداً به خود ایشان رد کردیم. این هم آثار فقهی است که از ایشان منتشر شده است.
در رابطه با کتاب کشف الاسرار هر چند، تعدادی جواب نوشته شده بود اما علماء جواب حضرت امام را انتخاب کردند که چاپ شود. در رابطه با کتاب کشف الاسرار از خود امام شنیدم که فرمود: حکمی زاده به من پیغام داد که این سؤالها را که من مطرح کردم، این اشکالها را خیال نکنی که من این اشکالات را معتقد بودم - لابد از ترس جانش بود - من دیدم این اشکالات دست و پای جوانها ریخته شده و کسی نیست جواب بنویسد، من این را نوشتم شما را تحریک کنم که جواب بنویسید
ولی آثار اصولی; ایشان یک اثری دارد که الان نمی دانم دست کیست; این اثر خوب است منتشر شود. آن اثر، تقریرات ایشان از درس مرحوم آیة الله بروجردی است، ایشان به درس مرحوم آیة الله بروجردی حاضر میشدند و میفرمودند: "دیدم آقای بروجردی زحمت میکشد و درس میگوید، خوبست ما هم که زحمتی می کشیم میرویم پای درس، چرا این درسها هدر برود، خلاصه درس مرحوم آیة الله بروجردی را در اصول از اول تا مبحث "حجیت ظن" نوشت. و اینکه از آن به بعد ایشان بقیه را موفق به نوشتن نشد، به خاطر یک نوع مناسباتی که با مرحوم آیة الله بروجردی پیش آمد که به ادامه کار موفق نشدند. این نسخه را نمی دانم دست کیست. همچنین ایشان دیوان اشعاری داشتند که بسیار قطور بود و این اشعاری که از ایشان چاپ شده است، یک دهم آنها نیست. ایشان چون در عاریه دادن کتاب خیلی سخی بودند و این کتاب را کسی از ایشان عاریه گرفت و یا از خانه ایشان کسی برد. در آن دیوان اشعاری را که از دوره جوانی گفته بود، ضبط کرده بودند. به نظر میرسد اینها آثاری باشد که از مرحوم امام (ره) به یادگار مانده باشد.
آن بخش اول که عرض کردم از سال ۱۳۰۷ یا ۸ تا اوائل ۱۳۲۱، در واقع غیر از آن بخش اخلاق که احساس وظیفه کرد و همینطور کتاب "کشف الاسرار"، بقیه بر اساس یک نوع رابطه استاد و شاگردی بود و ذوق خاصی که از درون میجوشید و کشش را نسبت به این مسائل افزایش میداد هم از نظر تدریس و هم از نظر نگارش. اما بحث اخلاق چنانکه گفته شد، احساس وظیفه عامل اصلی آن بود چون هیچ گونه جلسه مذهبی در خانهها و مساجد وجود نداشت، خلاصه ایشان این بحث را شروع کردند، هم طلبهها حاضر میشدند و هم افراد دیگری که صاحب فکری و فضلی بودند; در رابطه با کتاب کشف الاسرار هر چند، تعدادی جواب نوشته شده بود اما علماء جواب حضرت امام را انتخاب کردند که چاپ شود. در رابطه با کتاب کشف الاسرار از خود امام شنیدم که فرمود: حکمی زاده به من پیغام داد که این سؤالها را که من مطرح کردم، این اشکالها را خیال نکنی که من این اشکالات را معتقد بودم - لابد از ترس جانش بود - من دیدم این اشکالات دست و پای جوانها ریخته شده و کسی نیست جواب بنویسد، من این را نوشتم شما را تحریک کنم که جواب بنویسید.
اما به نظر اینجانب ایشان (حکمی زاده نویسنده جزوه اسرار هزار ساله) آدمی که علاقمند باشد و این کار را با هدف مثبت انجام داده باشد، نیست و نبود. آدم علاقمند این کتاب را، این سؤالها را پخش نمیکند; آن هم به زبان اعتراض، آن هم به زبان نیشخند و نیشدار. مسلماً او تحریک شده مقاماتی بود. خصوصاً در آن زمان که ایران در اشغال متفقین - آمریکا، انگلستان و شوروی - بود. مملکت ثباتی نداشت و در همان زمان هم وی به مسائلی دامن زد ولی باید گفت: "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد" کسی اگر کتاب کشف الاسرار را مطالعه کند، از همان زمان فکر امام را میخواند که یک مرد انقلابی و در فکر تشکیل و تهیه حکومت اسلامی است. حضرت امام بدون ذکر نام مولف و با هدف دوری از ریا و اینکه میخواستند این کار بدون ریا باشد، این کتاب را نوشتند ولی چون کتاب خوبی، کتاب با عظمتی بود، جریان برعکس شد، ایشان فرمودند; ما میخواستیم مشهور نشویم، کتاب ما را بیشتر مشهور کرد.
و اما در رابطه با شیوه تدریس ایشان باید گفت: شیوه تدریس ایشان در فقه بدینصورت بود که اول با مساله بطور ریشهای برخورد میکرد که این مساله در فقه کی پیدا شده و اقوال علمای شیعه را از زمان شیخ و قبل از شیخ طوسی میگرفت و تا حالا بیان میکرد و از کتب اهل سنت بیشتر به "خلاف" و "تذکره" مراجعه مینمود با حالی که این دو کتاب از نویسندگان شیعی است ولی معتقد بود که اینها بهتر عقاید عامه را ضبط کرده اند. خلاصه بعد از آنکه اقوال مساله را قشنگ روشن میکرد که آیا مساله مشهور است یا نیست، شهرتی است یا نیست؟ اقوال موافق چیست؟ نظریات مخالف کدام است; بعداً شروع میکرد، اگر مساله، مساله روایتی بود، روایات را خواندن. گاهی همه روایات را میخواند و دسته بندی میکرد و گاهی از اول روایات را دسته بندی مینمود و میخواند. این دیگر دو جور بود; گاهی ایجاب میکرد از اول دسته بندی کند و روایات را بخواند و بعداً جمع کند، گاهی هم ایجاب نمیکرد.
باید گفت که روایات را دسته بندی نمیکرد، اول میخواند و آخر هم دسته بندی میکرد. از نکتههای جالب در درس ایشان یکی هم این بود که به شاگرد هم مجال میداد که حرف بزند و در این زمینه درس ایشان، مثل برخی از دروس نبود که از اشکال شاگرد ناراحت شود. برعکس ایشان خوشش میآمد که در درس یک نفر اعتراض کند و بیشتر ماها را تشویق میکرد که نسبت به حرف استاد منتقد باشیم، مقلد صرف نباشیم. میفرمود: سخن را از استاد بشنوید اما در سخن او فکر کنید. و میفرمود که استاد من مرحوم آیة الله حائری فرمودند که "ما درس مرحوم فشارکی را نوشتیم و خدمتشان تقدیم کردیم. بعد مرحوم فشارکی گفت که خوب نوشتید اما یک اشکال دارد، اشکال کار این است که مطالب مرا نوشتید ولی هیچ از خودتان اظهار نظر نکردید، شاگرد باید حرف استاد را بنویسد، بعداً یک خطی زیرش بکشد، اشکال به استاد کند و اگر اشکال گیرش نیامد، چند تا فحش به استاد بنویسد آن زیرش". این خود نشانه این است که ذهن شاگرد باید ذهن نقاد باشد، ذهن مقلد نباشد.
از خصوصیات درسشان همین انتظار اشکال و جواب بود. کسی که کتاب تهذیب الاصول را مطالعه کند، در آنجا می بیند که، قسمت اعظم ان قلت ها از من است، یعنی ان قلت را من گفتم، ایشان جوابش را یا در درس فرمود و یا اینکه ان قلت را من مینوشتم ایشان قلت را در جواب مرقوم میفرمود. کاربرد این شیوه به این لحاظ بود که اعتقاد داشتند اشکال مساله را روشنتر میکند. از دیگر خصوصیات درسشان این بود که افراد فاضل اگر حرف میزدند، خوب گوش میداد و اما اگر افراد بی مایه حرف میزدند، به گونهای آنها را ساکت کرده و اجازه نمیداد وقت دیگران تلف بشود. به اشکالات مرحوم مطهری دقت میکرد و حتی قسمتی از اشکالات ایشان را در نوشتههایش ان قلت مینمود و جواب مینوشت و خیلی به ایشان عنایت داشت که مسائل حل بشود.
امام همیشه کوشش میکرد که از بزرگان به نیکی نام ببرد
همیشه کوشش میکرد که از بزرگان به نیکی نام ببرد. یک موقع من کلامی را از بزرگی نقل کرده بودم و نوشته بودم که: "و هذا فاسد"; ایشان قلم کشید یعنی که احترام مشایخ رعایت شود و به جای فاسد، بنویسید غیر تام و لذا از آن به بعد ما مینویسیم غیر تام. خیلی احترام مشایخ و علماء را در نظر میگرفت و در بین علماء بیشتر به مرحوم آقای حاج شیخ از نظر عمق و مرحوم آیة الله بروجردی از نظر تتبع و فقاهت معتقد بود و غالباً کلمات مرحوم آقای نائینی را بیشتر در اصول متعرض میشد. چون مرحوم نائینی در نجف یک مقام عظیمی داشته و اندیشههایش خلل پذیر نبود، یعنی آنچنان عقیده به او داشتند که بسیاری از افکار او را خلل ناپذیر فکر میکردند و ایشان بیشتر به آن اشکال میکرد و آن را بیشتر مطرح مینمود و در اصول معتقد بود که نباید با فلسفه درآمیزد; فلسفه مقامی دارد، اصول مقامی دارد و به زور نباید مسائل هر علمی را وارد علم دیگر کرد و به خاطر همین کمتر به سخنان مرحوم آیة الله اصفهانی - آشیخ محمد حسین اصفهانی - متعرض میشد و معتقد به تفکیک بود که باید مسائل هر علمی را تفکیک نموده و هر علمی را با مبادی خودش اصلاح کرد.
از نکاتی که باید عرض کنم، اخلاقشان بود در مکان درس، ایشان تا زمانی که مرحوم آیة الله بروجردی زنده بود منبر نمیرفت و روی زمین مینشست. مسجد سلماسی که تدریس میکرد با زیلو مفروش بود و چون مسجد روی آب انبار ساخته شده بود، بسیار مرطوب و لااقل در زمستانها سرد بود، من یک روز پتویی آوردم و انداختم که ایشان بیاید روی پتو بنشیند، ایشان آمدند و نشستند ولی بعد از درس فهمیدند که پتو مال من است، من آورده ام; گفت: جناب میرزا امروز آوردی و من به احترام شما نشستم، فردا بیاوری من نمینشینم ها! من میخواهم یکسان باشد، همگی روی زیلوبنشینیم، همه مایکسان باشیم.
موقعی که اسرائیل غاصب آمد و فلسطین را گرفت، صداهایی که از حوزه بلند شد، یکی مربوط به مرحوم آیة الله خوانساری بود و نیز مرحوم آیة الله بروجردی هم یک اعلامیه عربی داد ولی حضرت امام (ره) یک نامه مستدل به زبان فارسی همراه آیات و روایات به پاپ [پاپ پیوس دوازدهم] نوشت و نامه را به نماینده پاپ در ایران داد تا به پاپ برسانند
یک شب مسجد سلماسی روضه بود. سال ۱۳۲۸ یا ۱۳۲۹. من هم بودم ایشان آمدند روضه، خوب مردم که در آن زمان درست ایشان را نمیشناختند، فضلا و طلاب میشناختند ولی توده مردم کمتر. و ایشان همان وسط که جا بود نشستند همین که وارد مسجد شدند و دیدند آن وسط جای خالی هست، همان وسط نشستند و به روضهای که خوانده میشد، گوش میدادند. بعداً که روضه تمام شد، مردم سینه زنان از مسجد سلماسی درآمدند و به تکیه رفتند، ایشان هم به دنبال آن مردم میرفتند و گریه میکردند. دستمال هم دستشان بود.
تمام ابوابی که ایشان نوشتند، فقهای قبلی هم در آن بحث کرده اند اثر ابتکاری ایشان همین تحریرالوسیله است که در آن یک سری مسائلی را که از قلم مرحوم سید افتاده بود، اینها را وارد کردند و به اندازه یک ربع "وسیله" به آن افزودند. مسائل حکومتی را، مسائل مربوط به امر به معروف و نهی از منکر و مسائلی از مسائل مستحدثه را آوردند. اینها مسائلی بود که فقهای قبلی کمتر بحث کرده بودند ولی ایشان به بحث آنها پرداختند و الا بقیه مسائل از قبیل تیمم، اغسال ثلاثه، بیع، خیارات و... بحث شده بود. وقتی کتاب تحریرالوسیله منتشر شد، آن مسائل حکومتی در افکار و اندیشهها تاثیراتی داشت و موجهایی ایجاد کرد و خیلی مسائل را روشن نمود ولی کتاب حکومت اسلامی ایشان سبب شد که خیلی از کتابها پیرامون حکومت اسلامی نوشته شود و آن خیلی اثر داشت.
ایشان از روز اول به مسائل سیاسی عنایت داشتند. میفرمود که من در دوران پهلوی یقین داشتم که این فشار باقی نمیماند. تعبیری که ایشان کرده اند; مقرون به این بود که بیخ گلوی مردم را گرفته اند و این همیشه باقی نخواهد ماند. روزی این گلوها آزاد میشود و میفرمود; من یقین داشتم به این مساله. تشکیل حکومت اسلامی برای ایشان یک فکر و اندیشه قدیمی بود و کسی هم اگر کشف الاسرار را مطالعه کند، جسته و گریخته این فکر در آنجا جوانه زده است و زمان مرحوم آیة الله بروجردی که فدائیان اسلام - مرحوم نواب و مرحوم واحدی و... - دستگیر شدند و در آستانه اعدام قرار گرفتند یعنی سال ۱۳۳۴، ما هم خودمان به این افراد علاقمند بودیم. مرحوم نواب و مرحوم واحدی انسانهای دلسوخته ای برای اسلام بودند. من رفتم خدمت امام، نزدیک ظهر بود. گفتم اطلاع دارید که اینها چنین و چنان اند و در آستانه اعدام قرار دارند، شما یک فکری بکنید ما که دسترسی به آیة الله بروجردی نداریم. یعنی یک مرحلهای منزل آیة الله بروجردی به گونهای بود که امثال ماها نمیتوانستیم داخل برویم و مساله را برسانیم و علاوه بر این مامورین دولتی هم چنین چیزی را اگر میفهمیدند، اجازه نمیدادند. ایشان دو تا نامه نوشتند، دادند دست من، نامهای به مرحوم آیة الله بهبهانی و نامه دیگر به مرحوم صدر الاشراف. خوب دیگر وسایل در آن زمان همینها بودند که میتوانستند با روحانیت تماس بگیرند و یادم میآید که به مرحوم صدرالاشراف و مرحوم بهبهانی نوشتند که واحدی یک برادرش اعدام شده و خودش در آستانه اعدام است.
نامهها را ما به دست هر دو بزرگوار رساندیم. مرحوم آیة الله بهبهانی جواب داد. ایشان گر چه نامههای سیاسی را با خط فرد دیگر جواب میداد ولی نامه حضرت امام را با خط خودشان جواب داده بود. این نامه به خط خود آقای بهبهانی بود و حضرت امام میفرمود که من فهمیدم که خط، خط آقای بهبهانی است. اما من نمی دانم مرحوم صدرالاشراف جواب داد یا نداد. ولی بالاخره فشار از بالا زیاد بود و این بزرگان دلسوخته های اسلام در آن زمان اعدام شدند و ایشان این دو اقدام را کرد که من خودم واسطه اش بودم (سال ۱۳۲۷).
خاطرهای را که می گویم کسی نمیداند، موقعی که اسرائیل غاصب آمد و فلسطین را گرفت، صداهایی که از حوزه بلند شد، یکی مربوط به مرحوم آیة الله خوانساری بود و نیز مرحوم آیة الله بروجردی هم یک اعلامیه عربی داد ولی حضرت امام (ره) یک نامه مستدل به زبان فارسی همراه آیات و روایات به پاپ [پاپ پیوس دوازدهم] نوشت و نامه را به نماینده پاپ در ایران داد تا به پاپ برسانند. اگر این نامه یافته و چاپ گردد، قطعاً یاد و نیز سند خوبی از بینش و روشن بینی ایشان است.
منبع: مجله حضور بهار ۱۳۷۶، شماره ۱۹