به گزارش خبرنگار مهر، مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی در کتاب المراقبات به بیان حکایتی در خصوص اهمیت قطع امید از غیرخدا پرداخته است که در ادامه میخوانیم:
کسی که اعتقاد دارد که پناهی جز خدا نیست چگونه در کارهای خود به غیر خدا پناه برده و به خداوند پناه نمیبرد؟ کسی که در کارهای مهم یا دیگر کارهای دنیوی پدر خود را پناهگاه دانسته و به مال دنیا بیشتر اعتماد داشته و دلش با آن بیشتر آرامش مییابد تا با وعدههای خدا در کتابش، در حالی که خداوند وعدههای خود را با سوگند نیز تأکید نموده است، چگونه میتواند ادعا کند که پناهی جز خدا سراغ ندارم. کسی که اعتقاد دارد تمامی دارائیها از آن خداست، چرا بدون اجازه او در آن دخل و تصرف میکند. و چرا توقع دارد دیگران آن را به او بدهند؟ و چرا برای او سخت است که دارایی خدا به مصرف بندگان و روزی خورهای او برسد؟ کسی که معتقد است تمام نیرو، توانایی، عزت و قدرت از آن خداست چرا انتظار دارد دیگران نیازهای او را برآورند. چرا از دیگران میترسد؟ چرا دیگران را آسیب رسان یا سود رسان میداند؟ و چرا بخاطر رضایت کسی بر خلاف رضایت خدا عمل میکند؟ خلاصه اگر کسی به مضمون شهادتی که در این دعاست معتقد باشد، در کس نفع و ضرری ندیده و مردم در نظر او مانند اشیا بیجان هستند. وقتی که در ظاهر خیری از کسی ببیند فقط خدا را شکر میکند.
و آنگاه که از کسی ضرری یا مصیبتی ببیند میداند که خداوند بخاطر کار بدش او را مجازات نموده و خود او باعث شده است. ولی کسی که خیر را در دنبال دنیا رفتن دیده و برای برآورده شدن نیازهایش فقط به آن اعتماد میکند، خیر و سعادت را نیز در دارایی اغنیاء دیده و به جهت دنیای اغنیا و پادشاهان از آنان چاپلوسی کرده، برای بدست آوردن مال و مقام با دستورات الهی مخالفت مینماید، با بدست آوردن مال خوشحال و با از دست دادن آن اندوهگین میشود، در سختیها و حوادث ناگوار به غیر خدا پناه برده، به وعدههای خداوند در مورد رزقش اطمینان نداشته - با اینکه خداوند در این مورد سوگند خورده است - و در حوادث ناگوار امیدش به غیر خداست چنین کسی در چنین شهادتی مانند منافق است که خداوند شهادت به دروغگویی او میدهد.
در اینجا حیف است حدیث قدسی که در کتاب کافی در این باب روایت شده است را نیاورم. در این کتاب آمده است «حسن بن علوان» از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است:
در مجلس مذاکره علمی بودیم، و من خرجی خود را در سفر گم کرده بودم.
یکی از دوستان گفت: چه کسی میتواند مشکل تو را حل کند؟
گفتم: فلانی.
گفت: او مشکل تو را حل نمیکند، امیدت، ناامید میگردد و به مقصود نمیرسی.
گفتم: خدا تو را رحمت کند، از کجا میداند؟
گفت: امام صادق علیه السّلام به من فرمودند که در کتابی خوانده است که خداوند متعال میفرماید: «قسم به عزت و جلال و مجد و ارتفاع من بر عرشم، بلا شک امید هر کسی را که به غیر من امیدوار شود حتماً قطع میکنم، و بدون تردید و حتماً لباس خواری نزد مردم به او میپوشانم، و یقیناً و بطور قطع او را از قرب خود کنار میزنم، و بیتردید و بلا شک او را از پیوستن به خودم دور میکنم. در حالی که سختیها در دست من است امید او در سختیها به دیگران و به دیگران امیدوار است. و در دیگران را میکوبد در حالی که کلید درها در دست من بوده و درها هم بسته است، و در من برای کسی مرا بخواند باز است. کیست که در حوادث ناگوار به من امید بسته و من امید او را برای برطرف شدن ناگواریش قطع کرده باشم کیست که برای کار مورد علاقهاش به من امیدوار شده و من امید او را از خود قطع نموده باشم. تمام آرزوهای بندگان نزد من محفوظ است ولی آنان به حفظ من راضی نشدند. آسمانهای خود را پر از کسانی نمودم که از تسبیح من خسته نمیشوند و به آنان دستور دادم درها را بین من و بندگانم نبندید ولی بندگان به سخن من اعتماد نکردند. آیا نمیداند اگر حادثهای از حوادث ناگوار من به او برسد کسی جز من نمیتواند آن را برطرف کند؟ آیا من که قبل از درخواست عطا میکنم، فکر میکند اگر از من درخواست شود خواسته او را نمیدهم آیا من بخیلم که بندهام مرا بخیل میداند آیا جود و کرم، مال من نیست آیا عفو و رحمت بدست من نیست آیا محل آرزوها نیستم چه کسی غیر من آرزوها را قطع میکند آیا امیدواران نمیترسند که به غیر من امیدوار میشوند اگر اهل آسمانها و زمینهایم همگی آرزو کنند و به هر کدام از آنان باندازه تمام آنچه همگی آرزو کردهاند، بدهم باندازه جز ذرهای از داراییم کم نمیشود. و چگونه مالی که من سرپرست اویم کم میشود چه بیچارهاند کسانی که از رحمتم مأیوس هستند. چه بدبختند کسانی که از دستوراتم سرپیچی کرده و مرا در نظر ندارند».
ای مسکین، وعدههای این حدیث و استدلالها و عظمت آن را بنگر که بزرگتر از آسمانهای هفتگانه و عرش بزرگ خداست. از خود بپرس آیا میتوانی قدرت، حکومت، و ملک او را که در این حدیث آمده و اینکه سختیها بدست او، کلید دردها در دست او و در او برای کسانی که او را بخوانند باز است را انکار کنی؟ آیا در این باره در قرآن سخن نرفته و برای دعا کردن به درگاه او دعوت نشدهای؟ آیا به تو نفرموده است که به کسانی که به درگاه او دعا کنند نزدیک بوده و کسانی که او را صدا بزنند پاسخ میدهد؟ آیا کسی را دیدهای که در حوادث و کار مهمی به او امید بسته ولی امیدش را ناامید کرده باشد؟ میپنداری که در گذشته آرزوی بهبودی وضعیت در شرایط سخت را از خدا داشته ولی خدا تو را به آرزویت نرسانیده و امید داشتی که او نیازهایت را برآورد اما تورا ناامید کرده است. اگر چنین چیزی هم باشد بخاطر این است که آرزوی تو دروغین و امید تو غیر صادقانه بوده است.
اگر به او امیدوار بودی، در پی رضایت او حرکت کرده و از خشم او میگریختی. زیرا امید و آرزو دو عمل قلبی هستند که از سه چیز سرچشمه میگیرند، آگاهی از توانایی، آگاهی از کرم و آگاهی از عنایت. آنگاه که این سه در قلب بوجود آمدند انسان در دل توقع برخورداری از کرم و خیر را پیدا میکند، که این توقع امید نامیده میشود. و همین توقع اگر ضعیفتر باشد، آرزو نامیده میشود.
و کسی که از قادری انتظار عنایت داشته و توقع کرم او را داشته باشد، مراقب او بوده، در مقابل او تواضع کرده و چاپلوسی میکند. و باندازهای که امید افزون شده و کسی که به او امیدوار شده بزرگتر باشد - بخصوص اگر امیدهای او فراوان و غیر قابل شمارش بوده و امیدوار برای وجود، بقا، سلامتی و تمام امور زندگیش به بعضی از چیزهایی که امید بسته نیازمند باشد - مراقبت، تملق، تواضع و تلاش برای بدست آوردن رضایت او و گریز از خشم او بیشتر میشود. سرشت انسان چنین بوده و بنده نعمتها میباشد. همانگونه که همیشه مردم در مقابل ثروتمندان و بخشندگانی که به آنها امیدوار باشند، این گونه هستند.
علاوه بر این، بحکم ایمان و تجربه دریافتهاند که دل این آفریدهها فقط به دست خدا بوده و هرگونه که بخواهد او را دگرگون میکند.خلاصه اگر انسان به قدرت، کرم و عنایت شخصی یقین پیدا کند، فطرتا برای او تواضع نموده و در حال اختیار از او نافرمانی نمیکند.بنابراین مخالفت با خدای متعال بخاطر ضعف ایمان و فقدان یقین است.
نتیجه
بنابراین به این نتیجه میرسیم که کسی که با دستورات خدا مخالفت میکند، امیدوار نیست و کسی که امیدوار نباشد، اگر در چهار دعای اول بگوید پناهی جز خدا نبوده و دارایی و خیر منحصر در خدا بوده و دیگران فاقد آن هستند، راستگو نخواهد بود. دعای پنجم تفاصیلی دارد که کسی جز بندهای که به توحید یقین داشته و کسی جز خدا را مؤثر ندانسته و او را برای نیازهای خود کافی و او را از هر زشتی منزه بداند، قادر نیست با راستگویی آن را بگوید، و نیز کسانی که خدا را از هر عیب، ناتوانی و بخل و دروغی منزه بدانند و سخنان او در قرآن را قبول داشته باشند که فرموده است:
«و مَن یَتَوَکَّلْ علی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُه. کسی که بر خدا توکل کند خدا برای او کافی خواهد بود .»[۷] و «ادُعونِی أستَجِب لَکُم. بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.» [۸].
کسی که به تمام این موارد در خداوند یقین داشته باشد، آیا ممکن است چیز دیگری را در نیاز و خواستههایش مؤثر بداند؟ افراد موحد این را چیزی جز شرک نمیدانند بلکه برای خداوند شریکی در اراده و حتی در وجود قائل نبوده و میگویند: در عالم وجود مؤثری جز خدا نیست.
با این مقدمات براحتی میتوان پاداشهایی را که در روایت قبل برای این دعاها بود، باور کنی و نیز میفهمی که پاداش به اندازه ایمان به آن دعاها و بوجود آوردن مضامین آن است. و یقین پیدا میکنی که منظور از آن هر خواندنی نیست.
تمام اینها از جهت صدق در قصد معانی الفاظی بود که میگفت. و این دعاها جهت دیگری نیز دارد که عبارت از خواندن آن با حضور قلب و قصد کردن معانی آن است. بنابراین کسی که از معنا و حتی لفظ آن غافل است چگونه خود را مشمول این روایت میداند کسی که آن را خوانده ولی از آن غافل باشد. و از این جهت که ذکر خدا و دعا میباشد، نمیگویند: دعا خوانده و دعا کرده است بلکه میگویند:
الفاظ دعا را تلفظ کرده است. دعا شکل و روحی دارد شکل آن عبارت است از الفاظ که با زبان بوجود میآید و روح آن معانی آن است که عملی قلبی است و بوسیله قلب بوجود میآید. بنابراین کسی که قلبش غافل از دعا و الفاظی است که تلفظ میکند، دعایش بیروح و مرده است.
اشکال
با این سخنان شما، کسی که گناهکار بوده و بخصوص موقع خواندن از قصد معنای آن نیز غافل باشد، خواندن این دعاها برای او هیچ فایدهای ندارد و گناه نکردن و توجه داشتن فقط در مؤمنین کامل وجود دارد بلکه این دو امر مخصوص کسانی است که به خدا نزدیک شدهاند نه هر مؤمنی.
جواب
چنین نیست. و لازمه سخنان ما این است که آنچه در روایت آمده فقط حق کسی است که آن را آن طور که باید، بخواند، و کسی که از خدا نترسیده، امیدوار به او نبوده و از دستورات او فرمانبرداری نکرده باشد از همه این فواید محروم است. اما کسی که مؤمن به خدا بوده، قصد فرمانبرداری او را دارد ولی گاهی اوقات اختیار را از کف داده و مرتکب گناهی میگردد چنین کسی اگر با قصد معانی، این دعاها را بخواند، از فواید آن محروم نبوده و حتی امید است که خداوند پاداشی بیش از آنچه در روایت آمده است به او بدهد، و حتی اگر هنگام قرائت گاهی اوقات از قصد معانی آن غافل شده و گاهی اوقات به آن توجه داشته باشد، باز هم ممکن است لطف خدا شامل او شده و قسمتی را که با غفلت خوانده است، حیات بخشیده و بپروراند.
خلاصه بطور یقین، باندازه ایمان، عمل و قصدش و حتی بیشتر، پاداش میبیند. خداوند تقصیرات او را بخشیده و نوری علاوه بر آنچه در روایت آمده است به او عنایت میفرماید، نواقص آن را تکمیل، آن را پرورش داده و پاداش تمام و کمالی به او عنایت مینماید. انسان نباید هیچ خیر و عبادتی را با این شبهه که بخاطر بدیم برایم فایده ندارد، ترک کند. زیرا هر اندیشهای که باعث ترک عملی شود وسوسه شیطان است. بلکه باید تا جایی که میتواند شرایط را بوجود آورده و آن عمل را انجام دهد و برای قبول شدن آن به خداوند پناه ببرد. و در صورتی که خداوند اضطرار واقعی او را ببیند، یا توانایی انجام آنچه را نمیتواند، به او عنایت فرموده و یا همان عمل بدون شرایط را که میتواند انجام دهد از او قبول مینماید و او را بخاطر اینکه عملش فاقد شرایط میباشد رد نمیکند. و فرقی نمیکند که این ناتوانی بخاطر کارهای بد گذشتهاش بوده و هنگام عمل از آنها پشیمان و توبه کرده باشد، یا نه. از مهمترین کارهایی که در این دهه وارد شده، ده ذکر «لا اله الا اللّه» است که در هر روز ده بار گفته میشود و اول آن چنین است: «لا اله الا اللّه عدد اللیالی»ثواب زیادی در روایات برای این عمل ذکر شده است.
از مضمون این ذکر میتوان برداشت کرد که خدای متعال با فضل و کرم خود به کسی که مثلاً بگوید «الحمد للّه مأة مرة، حمد و ثنا مخصوص خداست، صد بار»، پاداش کسی را که صد بار «الحمد للّه» گفته باشد به او میدهد.
در جمله سوم بجای اینکه بگوید: «لا اله الا اللّه عدد ما یجمعون، خدایی نیست جز خدای یکتا بعدد آنچه جمع میکنند» گفت: «لا اله الا اللّه و رحمته خیر مما یجمعون، خدایی نیست جز خدای یکتا و رحمت او بهتر از آنچه جمع میکنند میباشد». منظور از آنچه جمع میکنند همان اموال دنیا میباشد که نزد خدا حقیر، و حتی دشمن خدا میباشد. بجهت اینکه با مشغول کردن بندگان او مانع میشود که آنان به ذکر، اندیشه و عبادت او پرداخته و بدین ترتیب راه رسیدن به قرب و کرامت او را بر آنان سد میکند. بهمین خاطر بجای اینکه بگوید: «لا اله الا اللّه، به تعداد اموال مردم» با کلامی به همین مطلب اشاره کرد که در آن کلام به علت حقارت و انتخاب این لفظ به جای آن لفظ، اشاره شده است. زیرا رحمت خداوند بهتر از اموال دنیا میباشد، یعنی آخرت بهتر از دنیا و خداوند بهتر و ماندنیتر است. و انسان باید از این تغییر اسلوب به این مطالب پیببرد.
و آنگاه که این مطلب را درک کرد، باید کمتر غم و غصه دنیا را خورده و بداند اندوه فراوان دنیا در قلب باعث میشود شرفی را که قلب در نزد خداوند دارد، از دست بدهد.
از مهمترین کارها روزه نه روز اول ذی الحجة، بخصوص روز نخست آن است. روایت شده است که روزه روز اول آن برابر با روزه هشتاد ماه و روزه نه روز برابر با روزه روزگار میباشد و روزه روز ترویه کفاره شصت سال میباشد.