تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۸۲ - ۱۶:۱۶

تخمه ،آجيل ،ساندويچ...والبته اگر پولمان رسيد پسته هم كه شاه بيت غزل خوش سروصداي اين جماعت است؛ به شرطي كه درسالن سينما استقلال باشد.

ما، روشنفكر هستيم ؛ ما هيچ كس را قبول نداريم . ما باهمه عالم وآدم تفاوت مي كنيم . ما حق داريم هر كاري بكنيم وبقيه هم حق هيچ اعتراضي ندارند ! ماحق داريم وجود ذي جودمان را روي يك صندلي و كت و كلاه مباركمان را روي يك صندلي ديگر جاسازي كنيم؛ بقيه هم ا گر روي هوا ماندند خوب به خودشان مربوط است كه مثل ما زودتر به سالن نيامدند .
همه ي اين مسايل به شرطي است كه "ما"خبرنگار باشيم ؛ وقتي كه ما اصلا نمي دانيم خبر را با كدام" خ " مي نويسند ، حسابمان پاك پاك است به حول و قوه الهي !
سالن سينما استقلال پر است از اين آد مهاي طلبكار والبته كمي هم مدعي خبرنگاري . سينما استقلال پراست از آ دمهايي كه موبايل به دست در سالن مي نشينند وضمن پچ پچ با رفقايشان به موبايلها هم جواب مي دهند كه خدا نكرده كسي پشت خط نماند . 
ما در سالن سينما استقلال به همه جور آ دم بر مي خوريم ؛ آ دمهايي شبيه خبرنگار، آدمهايي شبيه روشنفكر ، آدمهايي شبيه ... همين طور آدمهايي  شبيه كت ، آ دمهايي شبيه شال گردن ، آدمهايي شبيه كيف و البته آ دمهايي شبيه آنچه مي توانست خبرنگار باشد و حالا روي صندلي لميده است و درآ ن تاريكي ها مشق مي نويسد تابه دبير سرويس رسانه اش بدهد كه چه بشود؟...بشود خبرنگار نمونه !!خبرنگاري كه يك كارت ويژه دارد براي خودش ودو تا صندلي براي نشستن ! چرا ؟ چون كه خودش بايد روي يك صندلي بنشيند و كارتش هم روي يك صندلي ديگر. خدا را شكر كه يكي دو روز بيشتر مجبور نيستيم اين همه روشنفكر را يكجا تحمل كنيم ! همين جا وبا همين زبان از همه خبرنگاران واقعي و اهالي راستين رسانه اي پوزش مي طلبيم كه نمي توانستيم مرز بين آ نها وشبه خبرنگاران را بشناسيم . متاسفانه شهر شلوغ تر از اين حرفهاست ..

                                                                           ابراهيم زاهدي مطلق