به گزارش خبرنگار مهر، حجاب و پوشش ضرورت بنیادین در اسلام است. بدون شک حجاب از مسلمات اسلام است، و تمام فقهای اسلام در آن اتفاق نظر دارند، و هرگونه بد حجابی و بی حجابی بر خلاف شریعت مقدسه است لذا حجاب و پوشش در اسلام امنیت فوق العاده ای دارد و آیات فراوانی نیز درباره حجاب آمده است و کسی هم نمیتواند منکر آن شود.
بر همین اساس حجت الاسلام احمد طاهرینیا عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی در یادداشتی با عنوان پاسخ به استنادات قرآنی برای رفع حجاب قانونی نوشت:
مقدمه
پرسش و پاسخ به هدف فهم و آگاهی و توسعه علم و دانش در طول تاریخ وجود داشته و عامل پیشرفت علوم و مسائل علمی شده است از اینرو نه تنها سوال کردن از معارف دین و احکام و مقررات اسلام برای دانستن و رفع جهل مذموم نیست؛ بلکه امری شایسته و مورد سفارش قرآن شریف است: فسئل به خبیرا. اما شبههپراکنی، مغالطه، سیاهنمایی و افترا در حوزه معارف و ارزشهای دینی و احکام اسلامی که امروزه از سوی دشمنان اسلام به شکل بیسابقه یا کمسابقه شروع شده و بخشی از جنگ ترکیبی دشمن بر علیه نظام اسلامی ایران و حکومت دینی است، بداخلاقی و مذموم است. دشمنان اسلام با لشکر عظیم شبهات، شایعات و مغالطات، به سنگرهای محکم باورهای دینی مسلمانان یورش بردهاند تا شاید از این طریق بتوانند سنگرهای محکم معارف و احکام دینی را درهم کوبیده و بنای رصین احکام شرعی و ارزشهای دینی مسلمانان را منهدم کنند. حجاب اسلامی یک از سنگرهای مهمی است که آماج انواع شبهات و اشکالات واقع شده است.
خوشبختانه دانشمندان دینی، محققان حوزوی و دانشگاهی، با پاسخهای مناسب، به دفاع از حجاب و در حد توان به تبیین و تحلیل این حکم الهی و بیان فلسفه و فواید آن پرداخته و از این سنگر دینی حفاظت کردهاند. مانند پاسخهای مرحوم استاد شهید مطهری به شبهات حجاب [۲]، پاسخ آیتالله مکارم شیرازی به چهل پرسش در مسائل مختلف پوشش [۳] و کتابهای دیگری که در پاسخ به شبهات حجاب تألیف و تدوین شده است. [۴]
نوشتار حاضر در نظر دارد برخی از شبهات حجاب که با استناد به آیات قرآن در مقام زیرسوال بردن حجاب هستند را طرح و به آنها پاسخ دهد؛ اما باتوجه به اینکه این پاسخها، مبتنی بر برخی مبانی هستیشناختی، انسانشناختی، ارزششناختی و برخی از اصول و مبانی اسلامی در حقوق و سیاست است، به اختصار به برخی از مهمترین آنها به عنوان اصول موضوعه اشاره میکنیم.
۱. در فرهنگ توحیدی، هدف از آفرینش انسان، تکامل و رسیدن به قرب الهی است. تشریع احکام و دستورات دینی و وضع قوانین و مقررات حقوقی در جامعه نیز برای فراهم کردن زمینه تکامل انسان و رسیدن به کمال و سعادت است.
۲. قوانین حاکم در نظام جمهوری اسلامی ایران، قوانین الهی و برگرفته از کتاب و سنت است. [۵] نه هر چه مردم در هر زمان دوست داشته باشند و دلشان بخواهد.
۳. هر چند تأمین امنیت دنیوی و رفاه و آسایش اجتماعی از اهداف قوانین و مقررات اسلامی است؛ اما این امور، هدف متوسط است و هدف نهایی سعادت ابدی انسان در جهان آخرت است؛
۴. نظام جمهوری اسلامی ایران، مبتنی بر نظریه ولایت فقیه در زمان غیبت و ادامهدهنده حکومت امامان معصوم بر جامعه است و از نظر ماهیت با حکومتهای منطقه کاملاً متفاوت است؛ از اینرو قوانین حاکم در جمهوری اسلامی ایران قابل قیاس با قوانین حقوقی در کشورهای اسلامی دیگر نیست و نمیتوان گفت چون در کشورهای اسلامی دیگر، فلان قانون نیست پس ما هم نباید آن قانون را داشته باشیم.
۵. از دیدگاه اسلام زن و مرد در عین اشتراک در ماهیت انسانی و رسیدن به کمال معنوی و سعادت ابدی، تفاوتهای تکوینی فراوانی نیز دارند که سبب تفاوت آنها در برخی از احکام فقهی و حقوقی است.
از آنجا که شبهات درباره حجاب متعدد است، استنادات به آیات قرآن نیز یکسان نیست. در این قسمت، به بررسی شبهه «فردی بودن حجاب و عدم قابلیت برای قانونیشدن» و پاسخ به برخی استنادات قرآنی این شبهه میپردازیم.
فردی بودن حجاب و قابلیت نداشتن برای قانون شدن
این شبهه در شکل قیاس منطقی اینگونه قابل بیان است:
حجاب امر فردی است؛
امر فردی فاقد قابلیت قانونشدن است؛
حجاب قابل قانونشدن نیست.
با توجه به اینکه این شبهه بر پایه فردی بودن حجاب، بنیان شده است و باید ثابت شود که حجاب امر فردی است، برخی با استناد به برخی از آیات و روایات در صدد اثبات فردی بودن حجاب برآمدهاند. در ادامه به بررسی و نقد مستندات ارائه شده میپردازیم.
مستند اول
آیات ۳۰و۳۱ سوره نور: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکی لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُون (۳۰) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها (۳۱)».
دلالت این آیه بر فردی بودن حجاب را اینگونه تبیین کردهاند:
مقدمه اول: «ذلِکَ أَزْکی لَهُمْ» در مقام تعلیل حکم غض بصر و حفظ فرج در آیه ۳۰ سوره نور است و این تعلیل در آیه بعدی یعنی آیه ۳۱ نیز جریان دارد؛ زیرا اگر حجاب علت دیگری غیر از این داشت باید ذکر میشد.
مقدمه دوم: کلمه «ازکی» از ماده «زکات» به معنای رشد و حیات معنوی انسان است و جنبه اخلاقی دارد. کلمه تزکیه در «قد افلح من زکاها و قد خاب من دساها» و در آیات متعدد دیگر که درباره برنامه انبیا الهی آمده است، به معنای طهارت روح است که جنبه اخلاقی دارد و ناظر به کمال فرد است.
بنابراین علت وجوب حجاب زنان، طهارت روح و رشد معنوی آنان است و این امر اخلاقی است که جنبه فردی دارد نه جنبه عمومی و اجتماعی؛ یعنی هر شخصی به وسیله حجاب، خودش را در معرض پاکی و نزاهت قرار میدهد و خویش را از افکار و هیجانات و تمایلات جنسی دور نگه میدارد؛ بنابراین، آیه دلالت دارد که حجاب امر فردی است. [۶]
نقد
اولاً. قبل از استدلال به آیه باید امر فردی و اجتماعی تعریف شود تا مشخص شود بر اساس چه تعریفی و طبق کدام ویژگی، حجاب از نظر قرآن امر فردی است نه اجتماعی. اگر معیار و میزانی برای امر فردی و اجتماعی در دست نباشد هر کس میتواند ادعایی مخالف ادعای دیگر داشته باشد.
ثانیاً. جمله «ذلِکَ أَزْکی لَهُمْ» در پایان آیه ۳۰ سوره نور آمده و متعلق از کی با ضمیر جمع مذکر «لهم» مشخص شده است و روشن است که این جمله تعلیل برای حفظ نگاه و پوشاندن عورت آقایان است نه تعلیل برای حجاب زنان که موضوع بحث آیه ۳۱ است. بنابر این در پایان آیه ۳۱ سوره نور نه جمله «ذلِکَ أَزْکی لَهُن» آمده و نه دلیل قطعی داریم که این تعلیل درباره حجاب زنان هم وجود دارد.
ثالثاً. بر فرض از این جمله بتوان استفاده کرد که در آیه بعد نیز «ذلک ازکی لهن» مقدر است، این تعلیل باید مربوط به نگاه زنان و پوشاندن عورت آنان باشد که حکم مشترک خانمها و آقایان در دو آیه است نه تعلیل برای حجاب که حکم خاص بانوان در آیه ۳۱ است.
رابعاً. در بحث زکات و طهارت باطن، دو امر وجود دارد: یکی عامل ایجاد زکات و طهارت باطنی که در این آیه غض بصر و حفظ فرج است و دوم نفس زکات و طهارت که نتیجه و حاصل غض بصر است. این دو امر از نظر حکم مساوی نیستند؛ زکات و طهارت نفس، امر فردی و اخلاقی است اما لازم نیست عامل ایجادکننده آن نیز فردی باشد. از آیات قرآن استفاده میشود عامل ایجاد طهارت گاهی فردی است مانند: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی» (اعلی :۱۴) و گاهی اجتماعی است مانند «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» (توبه :۱۰۳) بنابراین بر فرض که «ذلِکَ أَزْکی لَهُمْ» دلالت بر اخلاقی و فردی بودن زکات داشته باشد، اما دلالت ندارد که عامل ایجاد کننده آن یعنی حجاب نیز امر فردی است.
مستند دوم
تعبیر «قل» در آیات حجاب: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکی لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُون» (نور :۳۰) «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها» (نور :۳۱) «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابِیبِهِن …» (احزاب :۵۹).
خداوند با کلمه قل به پیامبر میفرماید حجاب را به مردم بگوید. گویی برخی از مسائل را که مسائل اصلی و درجه اول هستند خود خداوند ابلاغ میکند و بعضی از مسائل ریزتر، خصوصیتر و فرعیتر وجود دارد که خداوند به حضرت رسول محول میکند. عرفاً چنین است یعنی اگر بخواهیم آیات قرآن را با همین ملاکات بفهمیم این طور است که مثلاً یک دستور مهم و اساسی را رئیس جمهور ابلاع میکند و مسائل جزئیتر را به وزیر مربوطه محول میکند. وزیر هم این مراتب را در وزارتخانه رعایت میکند و مطالب اصلی را خودش بیان میکند و مسائل جزئیتر را به مدیر کل محول میکند. ظاهراً در مسئله حجاب با چنین حالتی مواجه هستیم. اگر حجاب عمومی بود، با آن ویژگیهایی که نزد ما شناختهشده و از مسائل اصلی است، اینکه لحن وسیاق آیه تغییر پیدا میکند و پیامبر واسطه میشود معنا و مفهوم پیدا نمیکند. [۷]
نقد
اولاً. این مسئله که در عرف بیان مسائل بااهمیت از مقام بالاتر و بیان مسائل فرعی با مقام پایینتر است، کلیت ندارد؛ بله ممکن است در برخی از نهادهای حکومتی مانند ارتش چنین برنامههایی باشد اما در همه نهادها چنین نیست؛
ثانیاً. بر فرض که چنین عرفی در همه جا باشد، هیچ دلیل عقلی و شاهد قرآنی و روایی بر پذیرش و رعایت این مشی عرفی در بیانان قرآنی وجود ندارد تا بر اساس آن استدلال شود مسائلی که در قرآن با کلمه «قل» بیان شده از مسائل فرعی و کم اهمیت است.
ثالثاً. بیانات قرآن در مسائل دینی اعم از اعتقادی و عملی خلاف این سخن و ناقض آن است؛ به عنوان نمونه برخی از مسائل مهم که مربوط به اعتقادات است با قل بیان شده است مانند: «قل یا ایها الکافرون لااعبد ماتعبدون» (کافرون :۱) «قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْری قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُون» (انعام: ۱۹) «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی» (اعراف :۱۸۷)
از سوی دیگر بسیاری از مسائل فرعی و جزئی را خداوند متعال به طور مستقیم بیان کرده است مانند:
«أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ … وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» (بقره :۱۸۷)
« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُواُ بالعقود» (مائده :۱) «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لا الْهَدْیَ وَ لا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ» (مائده :۲) «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ» (مائده :۳)
«و َ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ» (نور :۳۲) وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ (نور :۳۳) وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ نور (نور :۳۴)
رابعاً. قیاس خداوند متعال به رئیس جمهور و پیامبر صلیالله علیه و آله به وزیر، قیاس مع الفارق و نادرست و نامتناسب است؛ افزون بر اینکه این سخن حتی در مورد رئیس جمهور نیز صحیح نیست که رئیسجمهور دستورات مهم را خودش به صورت مستقیم اعلام میکند و دستورات جزئی و کماهمیت را به وزیرش اعلام کند.
خامسا. بر فرض صحت ادعا، این موضوع چه ارتباطی با فردی و اجتماعی بودن دارد؟ آیا دستورات مستقیم رئیس جمهور به مردم عمومی و اجتماعی و دستورات غیر مستقیم او به مردم فردی و شخصی است؟
سادسا. استناد این مطلب به تفسیر آلوسی نیز صحیح نیست. زیرا آلوسی در تفسیر روح المعانی دو توجیه از دیگران برای تغییر خطاب نقل کرده که هیچکدام موید سخن مستدل نیست:
آلوسی در توجیه اول میگوید: برخی گفتهاند تغییر خطاب به پیامبر با قل در این آیه به این جهت است که تکالیف آن مربوط به امور جزئی و کثیر الوقوع بین مسلمانان است و از این بابت شایسته است متصدی اعلام آنها کسی باشد که سرپرست و حاکم مردم است. در این توجیه اولاً. سخنی از امر اصلی و درجه یک و امر فرعی و درجه دو نیست؛ افزون بر اینکه این سخن که چون تکالیف آیه مربوط به مسائل جزئی و کثیر الابتلا در بین مردم است، مناسب است حاکم جامعه که سرو کارش با مردم است، متصدی اعلام آن شود. با عمومیت و اجتماعی بودن سازگار است نه با خصوصی و شخصی بودن؛
آلوسی در توجیه دوم گفته است: بر اساس برخی از شأن نزولها، برای برخی از مؤمنین درباره بیحجابی برخی از زنان، اتفاقی رخ داده بود و آن فرد نزد پیامبر رفت و شکایت کرد و حکم از پیامیر درخواست کرد؛ از این رو خداوند با خطاب «قل» به پیامبر امر کرده که پاسخ آنها را بدهد؛ مانند برخی از موارد دیگر که از پیامبر سوال میپرسیدند «یسئلونک عن المحیض قل هو اذی». «یسنلونک عن الروح قل الروح من امر ربی»، «یسئلونک عن الیتامی» …[۸] بنابر این هیچیک از دو نقل آلوسی در توجیه خطاب قل در آیه در راستای تأیید دلیل دوم نبوده و ارجاع به آن صحیح نیست.
مستند سوم
احکام شرعی در قرآن سه گونه است: ۱. احکامی که در قرآن برای آنها مجازات دنیوی تعیین شده است (خیلی مهم است که شرع به شدت با آن برخورد میکند)؛ مانند زنا، سرقت و محاربه که هم اصلش را شارع فرموده است وهم کیفرش را مشخص کرده است؛ ۲. احکامی که مجازات دنیوی به صراحت تعیین نشده، ولی کیفر و عقوبت اخروی را بیان میکند؛ مانند «ان الذین یاکلون اموال الیتامی انما یأکلون فی بطونهم نارا». این هم نشانه این است که این حکم دارای اهمیتی ویژه است؛ ۳. احکامی که با تعبیر سنگین و شدید آمده است؛ مانند «انما الخمر و المیسر… ر. رجس من عمل الشیطان» که صرفاً به اجتناب از خمر اکتفا نشده است؛ بلکه افزون برآن بر پلید بودن و شیطانی بودن هم تأکید شده است. اینها علائم مختلفی است که میتوان بر اساس آنها تشخیص داد که ماهیت حکم چیست.
اما در آیات حجاب چه در سوره احزاب و چه سوره نور تعبیری که نشان دهد مجازات اخروی یا مجازات دنیوی دارد یا یک تهدید فی الجمله کنارش باشد یا به نحوی شدت و رتبه بالای حکم را نشان دهد، دیده نمیشود.
اگر تلقی این است که حجاب یک امر عمومی و در عین حال خیلی مهم در جامعه است که اگر آسیب ببیند همه چیز از بین میرود و یا پایه و اساس نظام اجتماعی وارزشی ما محسوب میشود، این استنباط با این لحن و ترتیبی که در آیات شریفه قرآن است به نظر سازگار نمیرسد. [۹]
نقد
اولاً. این دلیل مبتنی بر این پیشفرض است که یکی از ملاکهای اجتماعی بودن احکام، ذکر مجازات دنیوی یا عذاب اخروی برای ترک آن در قرآن است؛ در حالی این پیش فرض نادرست است. ذکر مجازات دنیوی یا عقوبت اخروی برای برخی از اعمال و رفتارها، در قرآن گر چه دلیل بر اهمیت آن حکم به معنای الزامی یا غیرالزامی است، اما دلیل بر اجتماعی یا فردی بودن نیست و هیچ فقیهی چنین استفادهای نکرده است؛
ثانیاً. این سخن از هر دو طرف موارد نقض فراوان در قرآن دارد؛ یعنی در قرآن هم احکام فردی داریم که برای آنها مجازات و لحن تهدیدآمیز به کار رفته است و هم احکم اجتماعی داریم که لحن معمولی و ساده دارد؛ به عنوان نمونه به برخی اشاره میکنیم.
۱. قرآن نماز را با لحن تهدید به عذاب بیان کرده است، در حالی که نماز عمل فردی است: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ الَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ» (الماعون: ۱۰۷)؛ «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ. قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» (مدثر: ۴۲ و ۴۳)، همچنین کسانی را که مرتد شوند را تهدید به عذاب کرده است، در حالی که ارتداد نیز یک عمل قلبی و فردی است: «وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ» (بقرة :۲۱۷)؛ ۲. از سوی دیگر برای وجوب خمس که مسلماً حکم اجتماعی است، لحن تهدیدآمیز به کار نبرده و فرموده است. «واعلموا انما غنمتم من شیی فان لله خمسه». بنابراین ذکر و ترک مجازات دنیوی تا تهدید عذاب اخروی، هیچ معیاری برای فردی واجتماعی بودن حکم نیست
ثالثاً. بر فرض که ذکر عذاب یا لفظ تهدیدآمیز و شدید برای عملی دلیل بر اجتماعی و عمومی بودن آن باشد، لازم نیست که فقط در قرآن باشد، در روایات معتبر نیز اگر بر امری تهدید شده باشد، نشانه اهتمام آن حکم است و لذا فقها وجوب بسیاری از احکام را از لحن روایات استفاده میکنند. به عنوان نمونه، چند روایت ذکر میشود:
«یَا حَوْلَاءُ مَنْ کَانَتْ مِنْکُنَّ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ لَا تَجْعَلُ زِینَتَهَا لِغَیْرِ زَوْجِهَا وَ لَا تُبْدِی خِمَارَهَا وَ مِعْصَمَهَا وَ أَیُّمَا امْرَأَةٍ جَعَلَتْ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ لِغَیْرِ زَوْجِهَا فَقَدْ أَفْسَدَتْ دِینَهَا وَ أَسْخَطَتْ رَبَّهَا عَلَیْهَا» :[۱۰] «ای حولاء! هر زنی که به خداوند سبحان و روز قیامت، ایمان دارد، زینتش را برای غیر شوهرش، آشکار نمیکند و هم چنین موی سر و مچ خود را نمایان نمیسازد و هر زنی که این کارها را برای غیر شوهرش انجام دهد، دین خود را فاسد کرده و خداوند را نسبت به خود خشمگین کرده است.»
«رَوَی الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ وَ اقْتِرَابِ السَّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ الْأَزْمِنَةِ نِسْوَةٌ کَاشِفَاتٌ عَارِیَاتٌ مُتَبَرِّجَاتٌ مِنَ الدِّینِ دَاخِلَاتٌ فِی الْفِتَنِ مَائِلَاتٌ إِلَی الشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتٌ إِلَی اللَّذَّاتِ مُسْتَحِلَّاتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِی جَهَنَّمَ خَالِدَات» :[۱۱] «در آخرالزمان و نزدیک شدن زمان موعود (قیامت یا زمان ظهور حضرت مهدی (ع) که بدترین زمانهاست (چون جهان از ظلم و ستم پر شود) زنانی ظاهر میشوند بی حجاب و عریان بیرون آمده خودنمائی میکنند، از دین خارج میشوند (به احکام دین توجهی ندارند)، در فتنهها (آشوبها یا محافل عیش و شهوت) داخل میشوند و شهوترانی روی میآورند و به لذات جوئیها شتابانند، حرامهای الهی را حلال میکنند و در جهنم همیشه خواهند ماند».
«صِنْفانِ مِن أهلِ النّارِ لَم أرَهُما: قَومٌ مَعهُم سِیاطٌ کأذنابِ البَقَرِ یَضْرِبونَ بها النّاسَ، و نِساءٌ کاسِیاتٌ عارِیاتٌ، مُمِیلاتٌ مائلاتٌ، رؤوسُهُنَّ کأسْنِمَةِ البُخْتِ المائلَةِ، لا یَدْخُلْنَ الجَنّةَ و لا یَجِدْنَ رِیحَها، و إنّ رِیحَها لَیوجَدُ مِن مَسیرَةِ کذا و کذا» :[۱۲] «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: دو گروه از دوزخیان را [هنوز] من ندیدهام: گروهی که تازیانههایی مانند دم گاو در دست دارند و مردم را با آن میزنند؛ و [گروه دیگر] زنانی که پوشش [تننما] دارند و برهنه اند، کج راهه میروند و دیگران را نیز به کجروی تشویق میکنند، سرهایشان همچون کوهان شتر خراسانی فروهشته است. اینان به بهشت نمیروند و بوی بهشت را که از فاصلهای چنین و چنان (بسیار زیاد) به مشام میرسد، استشمام نمیکنند».
پی نوشت:
[۱] . نوشتار حاضر برگرفته از کتاب «رهایی: پاسخ به شبهات حجاب» است که به زودی از سوی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمیین (ره) انتشار خواهد یافت.
[۲]. مرتضی مطهری، مسئله حجاب، ص ۹۱
[۳]. ۹۲۰۴۱۷۱۰۷۱۲ https://www.isna.ir/news/
[۴]. حسن هجران همدانی، انتقاد و جواب انتقاد درباره حجاب؛ کتابفروشی دانش، ۱۳۶۴؛ محمدحسین ملامیرزایی، شبهات حجاب، انتشارات مجلسی؛ محمدرضا رحمتی شهرضا، پاسخ به شبهات حجاب، انتشارات نسیم حیات، ۱۳۸۵. معاونت پرورشی و تربیت بدنی سازمان آموزش و پرورش استان کرمان (تدوین)، پاسخ به شبهات حجاب، نسیم حیات و زلال کوثر؛ روح الله رهبری، چند پرسش و پاسخ اساسی درباره حجاب، پیام مقدس، ۱۳۸۹؛ علی غلامی، مساله حجاب در جمهوری اسلامی ایران، انتشارات دانشگاه امام صادق علیهالسلام، ۱۳۹۱( فصل پنجم شبهات ناظر به موضوع حجاب و پاسخ آن).
[۵]. اصل چهارم قانون اساسی: کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است.
[۶] . محمد سروش محلاتی، بازشناسی ماهیت حکم حجاب، مطالعات فقه معاصر، سال ۳ و ۴، شماره ۶ و ۷، ص ۶۴.
[۷]. محمد سروش محلاتی، بازشناسی ماهیت حکم حجاب، مطالعات فقه معاصر، سال ۳و ۴، شماره ۶و ۷، ص ۶۹؛ استناد به: آلوسی ج ۹؛ ص ۳۳۴ «تلوین الخطاب و توجیهه الی رسول الله و تفویض ما فی خبره من الامر».
[۸]. محمود آلوسی، روح المعانی، ج ۹؛ ص ۳۳۴.
[۹] محمد سروش محلاتی، بازشناسی ماهیت حکم حجاب، مطالعات فقه معاصر، سال ۳و ۴، شماره ۶و ۷، ص ۷۶.
[۱۰]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۴، ص ۲۴۴.
[۱۱]. من لا یحضره الفقیه؛ ج ۳؛ ص ۳۹۰.
[۱۲]. میزان الحکمه ج ۲, ص ۱۷۸.