خبرگزاری مهر، گروه بینالملل: جهان اسلام در تاریخ بلند خود شاهد نبردهای گسترده در زمینههای گوناگون بوده است. برخی از این نبردها پایان یافتهاند و نبردی که همچنان جریان دارد و اثرات آن تا به امروز پابرجا بوده، نبرد فکری است. در گذشته، تهاجم فکری به فرهنگ اسلامی شکل و روشی مشخص داشت که به مطالعات شرق و به ویژه مطالعات اسلام باز میگشت.
امروزه ما شاهد هجومی ویرانگرتر، کشندهتر و پر اثرتر ضد اسلام هستیم. اثر این هجوم، ژرفتر از تمامی نبردهای نظامی و سیاسی گذشته است. این هجوم، نبرد با اسلام و قرآن است.
بار دیگر، جنایات تعرض به ساحت قرآن کریم در صحنه کشورهای اروپایی پدیدار گشته است. این موضوع خواستههای گستردهای را در عرصههای دولتی و مردمی در رابطه با جلوگیری از تعرض به مقدسات اسلامی و جرمانگاری این دست اقدامات، در پی داشته و واکنشهای مبنی بر محکومیت و ابراز خشم از سوزاندن قرآن کریم در سوئد، به ویژه از طریق رسانههای اجتماعی همچنان تداوم دارند.
در این راستا، خبرنگار مهر گفتگویی را با «طراد حماده» وزیر پیشین و نویسنده و تحلیلگر سیاسی لبنانی ترتیب داده که شرح آن در ادامه میآید:
برخی از هجوم فرهنگی غرب به ملل جهان جهت تقویت سیطره و فرمانروایی خود در قالب جامعه بینالملل که اداره نهادهای آن در دست غرب است سخن میگویند. از دیدگاه شما آیا این نبرد واقعاً مصداقهای عملی دارد یا بخشی از نظریه توطئه است که روشنفکران برای توجیه ناتوانی و شکست خود در برابر تحول سیاسی، علمی و فناوری غرب، مطرح کردهاند؟
هنگامی که گوته، شاعر آلمانی، نمایشنامه زیبای خود یعنی «فاوست» را به نگارش درآورد، اندیشه مسیحی غرب را هدف قرار داد. در نمایشنامه او خداوند متعال شرط مبارزه فاوست با شیطان را که قصد فریفتن و تسلط بر وی را داشت با وجود تحقیر انسان از سوی شیطان و شدت دشمنی شیطان با وی، میپذیرد. صرف نظر از نتیجه این مبارزه، باید گفت که فرهنگ غرب از یکچهارم پایانی قرن بیستم، با بحران عمیق رشد فاوستی روبروست؛ مسئلهای که فرهنگ غرب به آن اشاره دارد.
الگوی فاوستی از دوره رنساس غرب آغاز شد. روژه گارودی، فیلسوف فرانسوی در کتاب خود با عنوان «گفتگوی تمدنها» رنسانس را یک پدیده فرهنگی محض نمیداند، بلکه بر این باور است که رنسانس به طور همزمان نظام سرمایهداری و استعمار را به وجود آورد. گارودی، فاوست را نماد غمانگیز فرهنگ غرب عنوان میکند. از قرن شانزدهم، کریستوفر مارلو نیز در «تاریخچه غمانگیز دکتر فاوست» شعار تمدن جدید را به این شکل بیان میکند: فاوست! با مغز نیرومندت به خدایی مبدل شو که سرور و پروردگار عناصر است. نیمقرن پس از مطرحشدن این شعار، رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی دانشی را وعده داد که ما را سروران طبیعت و صاحبان آن قرار میدهد.
نزاعهای نظام سرمایهداری و تمایل آن به درگیری با جهان، به جنگهای اول و دوم جهانی، استفاده از بمب اتمی و تقسیم نفوذ در جهان میان دو بلوک شرق و غرب انجامید. پس از آن یکی از این دو بلوک از هم فروپاشید و بلوک دیگر اینگونه گمان کرد که جهان به سیطره وی درآمده و همانطور که فوکویاما معتقد است، زمان پایان تاریخ و انسان پایانی فرا رسیده است.
اما این روند با سربرآوردن یک نیروی مخالف با این سیطره در قالب انقلاب مبارک اسلامی به رهبری امام خمینی (قدس سره) روبرو شد. این انقلاب و این نیرو، از ایجاد نظام تکقطبی اداره جهان جلوگیری کرد و به کشورهای بزرگی چون روسیه و چین فرصت نفسکشیدن در فضای جهان را داد.
جنگهای متعددی برای رویارویی با جمهوری اسلامی به جریان افتاد. این جنگها همه انواع جنگ را در بر میگیرند که شاخصترین آن جنگ فرهنگی، بینشی و تسلط بر سبک زندگی، رفتار و اخلاق شخصی و اجتماعی انسان است.
در حالی که مسلمانان دیگران را به مقاومت، مبارزه، گفتگو، دیدار، درک متقابل، همگرایی امتها و ملتها و مدیریت مشترک جهانی که همگی در دوره کنونی در آن زندگی میکنیم فرا میخواندند، هانتینگتون هممسلکان خود را آشکارا به مبارزه با تمدنها فراخواند و اعلام کرد که جنگ پیشرو، جنگ با تمدن اسلامی است.
جنگ فرهنگی با تهاجم فرهنگی به جهان اسلام به عنوان پیشزمینه تهاجم نظامی، پدیدار میشود و این جنگ، گونههای مختلفی از هجوم از حمله نظامی و جنگ سخت گرفته تا جنگ نرم، جنگ اقتصادی، جنگ سیاسی، جنگ فکری و جنگ فرهنگی را در بر میگیرد. ما در تمامی این زمینهها با جنگی واقعی دستوپنجه نرم میکنیم و مطابق سخن قرآن «جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است»؛ اما در این نبرد، سلاح ما اسلام، قرآن، سنت و عترت پاک پیامبر (ص)، رویارویی و مبارزه و تبلیغ و تبیین است.
آیا جنگ فرهنگی و جنگ بینشی معنای یکسانی دارند؟ چرا در برهه کنونی، اسلام به عنوان یک دین و یک فرهنگ، بیش از هر دین و فرهنگ جهانی دیگری، هدف این گونه از تهاجم قرار گرفته و از سطوح نظری برخی اندیشمندان آمریکایی گرفته تا برخی اقدامات عامه و رسانهها چون قرآنسوزی یا انتشار تصاویر اهانتآمیز که از سوی دولتها حمایت میشوند، شاهد حمله به آن هستیم؟ چگونه اسلام، تهدیدی برای غرب شمرده شده است؟
امام خامنهای (دام ظله) این نوع جنگ را اینگونه توصیف میکنند که دشمنان در سخنان، رسانهها و صداوسیمای خود، تلاش دارند جایگاه جمهوری اسلامی را ضعیف نشان بدهند، اما شما هر چه از دشمن میشنوید را روی حساب دشمنی بگذارید.
بنابراین میدان، میدان جنگ است. این موضع روشن، تنها نتیجه تحلیل و اندیشه در میدان جنگ فرهنگی است. رهبری، این میدان را میدان جنگ میدانند.
بیش از ۳ دهه پیش بود که به تهران سفر کردم. در آن روزگار، تهاجم شبکههای تلویزیونی شبهای تهران را ملتهب میکردند. آری، در آن دوره رسانههای غربی، فرماندهی جنگی واقعی ضد جمهوری اسلامی موسوم به تهاجم فرهنگی را بر عهده داشتند. پس از شکست تهاجم نظامی و فروکشکردن تهاجم فرهنگی، امروزه در تقابلی واقعی با غرب قرار داریم.
تقابل در میدان فرهنگ، به عرصههای دیگری کشیده شده و امروز شاهد اقدامات ستیزهجویانه ضد اسلام، پیامبر (ص) و قرآن کریم هستیم؛ کتاب خداوند که پروردگار، هدایت مردم و رستگاری عقیدتی، آفرینشی و شرعی را در آن قرار داده است، کتابی که کتاب وجود است و تمامی حقیقتها از آن به دست میآیند.
خداوند متعال در قرآن کریم چنین میفرماید: «این کتابی است که آیاتش استحکام یافته؛ سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه (نازل گردیده) است». خداوند این کتاب را به فرستاده خود وحی کرد تا مردم را از تاریکی خارج کند و به سوی نور هدایت کند. خداوند در آیهای دیگر در مورد پیامبر اسلام (ص) میفرماید: «و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم» و در آیهای دیگر میفرماید: «و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم».
حضرت رسول (ص) در وصیتی به نقل از امام علی (ع) در مورد قرآن کریم میفرمایند: «مراقب کتاب خدا باشید و به آن رجوع کنید، زیرا اخبار گذشتگان و آیندگان شما در آن ذکر شده است. خداوند هرکس را که در جایی غیر از آن به دنبال هدایت باشد، در گمراهی رها میکند و هرکس که دیگران را به سوی آن فرا بخواند به راه راست هدایت میشود». قرآن، در میادین پایتختهای برخی کشورها، با حمایت مقامات آن و تحت عنوان آزادی سوزانده میشود و مورد اهانت قرار میگیرد. سوال اینجاست که این اقدامات چگونه انجام میشوند؟ هدف از این ستیزهجویی چیست؟ چگونه میتوان این اقدامات را در جایی جز قرآن که از جانب خدا محافظت میشود توصیف کرد؟ نقش ما در دفاع از قرآن چیست؟
قرآن بزرگترین تجلی اسلام و جداکننده حق از باطل است. بنابراین نبرد دفاع از قرآن نبرد دفاع از حق در برابر باطل، ستم و گمراهی در جهان است. آزادی حقیقی انسان در پاسداری و دفاع از قرآن تجلی مییابد.
گاهی در برخی کشورها جریانهای راست افراطی به قدرت میرسند و رفتارها و سیاستهای آنان تهدیدی واقعی را نسبت به صلح و امنیت بینالمللی به نمایش میگذارد. این جریانها با مواضع خود در برابر قرآن، ماهیت خود را پدیدار میکنند؛ چراکه قرآن جداکننده حق از باطل است و انسان باید از وحی، دین کامل و کمال وحی الهی دفاع کند.
پیشتر از نظام سرمایهداری جهانی و انجامیدن آن به جنگهای جهانی اول و دوم صحبت کردم و درباره اندیشه فاوست گفتم که با وجود پیروزی انسان بر شیطان در مبارزه با شیطان شکست خورد و در نتیجه شیطان کنترل او را به دست گرفت. مدیریت جهان در دورههای بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و امنیتی پیاپی در جریان بوده است؛ جهانی که آکنده از ظلم و ستم است؛ اما در این جهان جنبش نیرومند عدل و داد نیز همواره میان انسان و شیطان در مبارزه است.
از هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اسلام از موضع قدرت در سیاست بینالملل مشارکت نموده و نظام جهانیسازی، جنبش اندیشهها و سرعت انتقال آن به نقطهای رسیده که جهان را به روستایی کوچک مبدل ساخته است. بنابراین گفته میشود که انتقال اندیشهها و سیاستها، به سرعت و به شکل متداول میان قارهها صورت میگیرد. قاعده آشنایی و همکاری در امور خیر و تقوا، قاعدهای اسلامی است.
ما در این جهان مسئولیم و برادرانه در برابر خدا، آفریدههای او و مردم زندگی میکنیم. جنبش دفاع از اسلام و پیروزی آن در تمامی قارهها قدرتمند است و اندیشه اسلامی و عناصر قدرت در سرزمینهای اسلامی جایگاه والایی دارند. به همین دلیل است که تحرکات مخالفی در برخی کشورها جهت اسلامهراسی پدید آمدهاند و تلاش دارند حقیقت را وارونه کنند و افکار عمومی را گمراه نمایند. این تحرکات از تمامی رسانههای روز دنیا و سرعت انتقال اندیشه استفاده میکنند و رسانهها، ابزارها و امکانات مادی بزرگی را برای رویارویی با اسلام در اختیار دارند؛ اسلامی که برای ستاندن نقش خود در مشارکت در مدیریت جهانی به پا خاسته است.
چرا مسائلی مانند آزادی زنان، جدایی خانواده، تغییر جنسیت و همجنسگرایی که ماهیتی اخلاقی دارند به ابزارهای جنگ فرهنگی غرب با دیگران به ویژه مسلمانان مبدل شدهاند؟ بر اساس سخنان برخی افراد، این مفاهیم جامعه را ویران میکنند، بنابراین آیا کشورهای غربی نگران اثرات ویرانگر این مفاهیم و سیاستها روی جوامع خود نیستند؟
من در دیالکتیک و رابطه دو سویه میان اسلام و غرب از اصطلاح «اندیشه دیگری» استفاده میکنم. این اصطلاح بر پایه محوریت «خود» در برابر «دیگری» قرار دارد، زیرا هر فرد هرگونه بخواهد خود را بر دیگری یا دیگری را بر خود مقدم میکند. رابطه اسلام و غرب بر اساس دیدگاه ما بر پایه رابطه متضاد میان تمدن و جنگ، برخورد و گفتگو، و اندیشه ارسطو و هوسهای اسکندر استوار است و این موضوع مرز باریک میان آزادی و استعمار است.
غرب تلاش دارد که جهان از جمله کشورهای اسلامی را به نام آزادی به استعمار خود درآورد. این موضوع، موضوع عجیبی است، زیرا غرب به نام آزادی استبداد و بندگی را تحمیل میکند.
عجیبترین نوع این بندگیها، وضع قوانین برای انحرافات جنسی است. این اقدام، اقدامی شیطانی با هدف پایان گونه بشر از طریق انحراف از طبیعت آفرینش وی از سوی خداست و یکی از خطرناکترین جنایات در حق انسان به شمار میرود.
بندهسازی از طریق انحرافات، روی شخصیت فرد تسلط پیدا میکند. آنان میخواهند که انحرافات گسترش پیدا کنند تا به قاعدهای عمومی تحت عنوان آزادی شخصی بدل شوند.
برخی روانشناسان تحلیلی، از میان خود آنها مانند فروید و دیگران قائل به بیماری این دست از افراد و لزوم درمان آنان هستند. انتشار بیماری میان بشریت تهدید برای گونه بشر است؛ زیرا جنسیت طبیعی از گونه بشر حفاظت میکند. به همین دلیل است که در زبان عربی واژههای معادل «گونه» و «جنسیت» ریشههای لغوی یکسانی دارند. شاید چیزی که انسان غربی گرفتار آن است، چیزی شبیه به انتشار یک بیماری باشد؛ کسانی که به انتشار این بیماری و گسترش فساد در روی زمین اقدام میکنند.
طبیعت انسان، پاسدار بقای گونه بشر است. دین، کتابهای آسمانی، اندیشه و اخلاق نیک، فاجعه همجنسگرایی را شکست خواهند داد و از طبیعت انسان، آزادی، کرامت و خانواده که محل آرامش، مودت و مهربانی است، دفاع خواهند کرد.
جامعه از خانواده تشکیل میشود و خانواده از مرد و زن که تشکیلدهنده اصلی جوامع انسانی هستند. اگر به تمامی فیلسوفان تاریخ، انسانشناسان، زیستشناسان و جامعهشناسان مراجعه کنید، به همین نتیجه درباره تشکیل خانواده از مرد و زن خواهید رسید. همانگونه که در مورد آدم و حوا نیز همینطور است: «شما را از یک زوج مرد و زن آفریدیم».
آنچه امروزه در برخی جوامع رخ میدهد در واقع از بین خواهد رفت و در برابر اعتلای کلمه الله در روی زمین، اقدام بر اساس سنتهای الهی، وحی نازلشده بر قلب پیامبران، شریعتهای آسمانی و آنچه از سوی عقل پذیرفته میشود و با اصول زندگی و سنتهای عمومی مخالف نیست، هیچ امیدی به پیروزی ندارد.
به نظر شما آیا میان اسلامهراسی که از سوی غرب با ابزارهای گوناگون تقویت میشود و مبارزه با رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی رابطهای دیالکتیک و دو سویه وجود دارد؟ آیا میتوان میان پیدایش اسلام سیاسی از طریق انقلاب اسلامی به دست امام خمینی (قدس سره) و برپایی محور مقاومت از یک سو و ددمنشی هجوم غرب از سوی دیگر ارتباط برقرار کرد؟
پدیده اسلامهراسی به معنای ایجاد هراس جمعی از اسلام، در اروپا و آمریکا در حال گسترش است و باورهایی چون نفرت از دیگری، عدم به رسمیتشناختن او و نپذیرفتن گفتگو با وی را در بر میگیرد. اسلامهراسی از دیرباز وجود داشته، اما شکل نوظهور آن روابط بینالمللی میان ملتها و امتها را تهدید میکند؛ زیرا مادامی که میان ادیان صلح برقرار نباشد، صلحی میان امتها نیز برقرار نخواهد بود و تا هنگامی که گفتگویی میان ادیان وجود نداشته باشد، صلحی میان ادیان وجود نخواهد داشت. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید».
همانگونه که پیشتر توضیح دادیم، اروپا و آمریکا در حال افزایش خصومت خود با اسلام هستند به طوری که این خصومت شبیه به جنگ شده است. تاریخنگاران بر این باورند که تمامی مراحل روابط میان اسلام و غرب، از فتح اسپانیا و سیسیل گرفته تا حملات صلیبیها به فلسطین و تسلط بر قدس، پیروزی صلاحالدین بر آنها، سقوط اندلس و قسطنطنیه، هجوم ترکها به منطقه بالکان و رسیدن به دروازه اروپا، حملات ناپلئون و اشغال الجزایر توسط فرانسه که آن را پیروزی خود بر مسلمانان قلمداد کردند تا اشغال فلسطین و قدس، همگی روابطی بودهاند که بر اساس هراساندن ملتها از انتقال ادیان با هدف سوقدادن آنان به سوی جنگ، پایهریزی شده بودند.
اسلامهراسی از این چارچوب خارج نمیشود و در دل آن قرار دارد. اسلامهراسی اهدافی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رنگ و بوی استعماری و نژادپرستانه دارد و به شدت با مواضع غرب به ویژه مواضع آمریکا در رابطه با حمایت از دشمن صهیونیستی که فلسطین و قدس را به اشغال خود درآورده در ارتباط است.
مسئله فلسطین در مرکز این درگیری قرار دارد و غرب از رژیم صهیونیستی، برای خود نقطه تمرکزی در جنگ با مردم عرب و مسلمانان ایجاد کرده است. این مسئله آشکارا در سیاست و روابط بینالمللی میان جهان اسلام و آمریکا و اروپا مشهود است. بنابراین مسئله فلسطین مسئله اصلی مردم عرب و مسلمانان است و در مرکز این درگیری قرار دارد.
مواضع غرب در قبال جمهوری اسلامی با موضعگیری درباره مسئله یاری به فلسطین و قدس که محور درگیریهای کنونی را تشکیل میدهند در ارتباط است. آمریکا و اروپا در زمینه رسانه ابزارهای متعددی در اختیار دارند و آنها را در جنگ نرم، جنگ رسانهای و جنگ روانی به کار میگیرد. غرب بدون توجه به مسائل اخلاقی و خطرات این ابزارها یا راست و دروغبودن مفاد آنها، با تمامی امکانات در دسترس خود این جنگ را به راه انداختهاند. آسیبهای این جنگ و ابزارهای آن بر جهان و گرفتاریهایی که بدان تحمیل میکنند، برای غرب اهمیتی ندارد. بنابراین باید به دلیل مصالح تمامی بشریت، در سطح مبارزهطلبی و تحدی، برای مقاومت در این جنگ حقیقی، آماده باشیم.