خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: علی نور آبادی روزنامهنگار و پژوهشگر مجموعهمقالهای با عنوان «حاجاحمد چگونه جاویدالاثر شد؟» نوشته که در آستانه سالروز ربایش و شهادت احمد متوسلیان برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفت. بخش اول این یادداشت سه شنبه ۱۳ تیرماه با عنوان «حاجاحمد گفت تکلیف ما واضح است برای عملیات آماده شوید!» منتشر شد که در آن به حضور شهید احمد متوسلیان در عملیات الی بیت المقدس، توطئه پیچیده اسرائیلیها و جلسه مشورتی سران قوا تشکیل بحثهای اولیه درباره حمله به اسرائیل و نحوه کمک به فلسطینیها و لبنانیها و استرجاع امام خمینی (ره) پرداخته شد.
بخش دوم این یادداشت نیز جمعه ۱۶ تیرماه با عنوان «تنها حاج احمد نبود که آرزوی جنگ با اسرائیل را داشت» منتشر شد که در آن سرفصلهایی از جمله «چه نیروهایی به سوریه رفتند؟»، «قوای محمد رسول الله»، و «سوری ها اهل جنگ نبودند» به تصمیم شورای عالی دفاع، برای ارسال کمکهای ایران در روزهای ۲۱ و ۲۲ خرداد به سوریه و تب مبارزه با اسرائیل میپردازد. همچنین ماجرای ملاقات خصوصی شهید متوسلیان با رئیس شورای عالی دفاع و مأموریت ویژه سپاه پاسداران و اعزام وی برای جنگ با صهیونیستها در ادامه این یادداشت بررسی شده است.
بخش سوم این یادداشت شنبه ۱۴ مردادماه با عنوان «صحنهسازی فالانژها و آنلحظهای که حاجاحمد دیگر برنگشت» منتشر شد که در آن سرفصلهایی از جمله دیدار امام با روحانیان، ائمه جماعت و وعاظ برای بررسی حمله اسرائیل به لبنان، مخالفت امام خمینی (ره) با اعزام نیرو به لبنان و اعتقاد به عدم جنگ جدی توسط اعراب، حال نیروهای زمین گیر شده در پادگان زبدانی سوریه پس از شنیدن سخنان امام (ره)، عملکرد و اعزام نیروها به سوریه همراه با حاج احمد علی رغم دستور صریح امام برای نفرستادن نیرو، سفر بی بازگشت شهید احمد متوسلیان پرداخته ایم. در پایان نیز بر عدم بازگشت علیرضا موحد دانش و کاظم نجفی رستگار و منصور کوچک محسنی بعد از اسارت و نیامدن حاج احمد اشاره شده است.
مشروح قسمت چهارم و آخر این مجموعه را در ادامه میخوانید:
از دست دادن متوسلیان صدمهای بود که به سرنوشت تاریخی جنگ وارد شد
پرداختن به عملیات رمضان بسیار گسترده است و فرصت دیگری میطلبد. در اینجا تنها به چگونگی حضور نیروهای اعزامی به سوریه در مرحله سوم عملیات اشاره کوتاهی میشود. نیروهایی که از سوریه برگشته بودند به هیچ وجه آمادگی شرکت در عملیات را نداشتند اما به اجبار در مرحله سوم شرکت کردند. چون عملیات گره خورده بود و تیپهای دیگر در دو مرحله قبلی به اهداف مورد نظر نرسیده بودند. تیپ ۲۷ شرکت کرد تا شاید این گره را باز کند اما باز هم نشد.
نیروهای «قوای محمد رسول الله» بعد از حدود یک ماه (۲۱ خرداد تا ۲۱ تیر) معطلی و زمین گیر شدن در سوریه به ایران برگشتند. آنها با آرزوی جنگ با اسرائیل و آزادی قدس به سوریه و لبنان رفته بودند اما یک ماه در آنجا زمین گیر شدند. آنها به ایران برگشتند اما چگونه؟
سعید قاسمی به خوبی به حال و روز نیروهای از سوریه برگشته اشاره میکند: «… از دست دادن احمد متوسلیان فی الواقع در حکم ثلمه ای و صدمهای بود که به کل سرنوشت تاریخی جنگ ما وارد شد. (ضربت متقابل، ص ۷۸)… اسارت حیرت انگیز حاج احمد کمر مرا مثل خیلی از بچهها شکست. در آن روزها واقعاً احساس پوچی میکردم. او هم برای ما حکم پدر را داشت، هم معلم و مربی، هم دوست و برادر، هم مرشد و اسوه. به همین دلیل حس میکردم دیگر بدون حاجی، چیزی نیستم.» (ضربت متقابل، ص ۸۲)
از دست دادن احمد متوسلیان فی الواقع در حکم ثلمه ای و صدمهای بود که به کل سرنوشت تاریخی جنگ ما وارد شد. اسارت حیرت انگیز حاج احمد کمر مرا مثل خیلی از بچهها شکست. در آن روزها واقعاً احساس پوچی میکردم. او هم برای ما حکم پدر را داشت، هم معلم و مربی، هم دوست و برادر، هم مرشد و اسوه. به همین دلیل حس میکردم دیگر بدون حاجی، چیزی نیستم
کسانی مثل سعید قاسمی و دیگر بچههای تیپ ۲۷ حق داشتند که بعد از بازگشت از سوریه سرخورده باشند و احساس پوچی کنند. چون آنها رفته بودند تا شیرینی جنگ با اسرائیل را بچشند اما نه تنها به این آروزی خود نرسیده بودند بلکه اسرائیل با یک ضربه کاری کام آنها را تلخ کرده بود. آنها نه تنها نتوانسته بودند با صهیونیستها بجنگند بلکه فرمانده دلاور خود را از دست داده بودند. همه گیج و منگ بودند. از دست دادن فرمانده و بازگشت آشفته و پراکنده نیروها چیزی برای آنها نگذاشته بود. اما مهمتر از آن پی بردن به اشتباه فاحش خود بود. وقتی امام با وجود آنها در سوریه مخالفت کرد و گفت حاضر نیستم مسئولیت خون آنها را بپذیرم، آنها برای که و چه میخواستند بجنگند؟ اسرائیل با این ضربه، با کمترین هزینه به همه اهداف خود رسید. فرمانده رشید اسلام را ربوده بود. مقتدرترین لشکر ایران را از هم متلاشی کرده بود. و مهمتر از همه آنها ناکامی تلخ عملیات رمضان بود که از آثار همین سفر سوریه بود. تلخی این اشتباه وقتی بیشتر میشود که بدانیم اسرائیل این ضربهها را با کمترین هزینه به ما زده بود.
کارهای عملیات رمضان در جریان بود و تلاش میشد که هر چه زودتر حمله آغاز شود تا بیشتر از این فرصت به عراق داده نشود. عراق از حمله ایران مطمئن بود و میدانست که قطعاً خیز بعدی ایران برای رسیدن به بصره است. او در همکاری با اسرائیل به هدفش رسیده بود. هم توجه ایران را از جنگ با خودش دور کرده بود و هم فرصت طلایی یک و نیم ماهه ای بدست آورده بود تا شرق بصره را مستحکم کند. در چنین شرایطی به همت دستور میدهند که سریع به اهواز برود و تیپ ۲۷ را برای عملیات آماده کند. سعید قاسمی در جلسه فوق العاده فرماندهان سپاه منطقه ۱۰ با همت در تهران حضور داشت. این جلسه روز جمعه در محل سپاه منطقه ۱۰ در پادگان ولیعصر تشکیل شد و در آن حاج داود کریمی فرمانده سپاه تهران، محمد اویسی مسئول واحد عملیات منطقه ۱۰، همت و سعید قاسمی حضور داشتند. بعد از این که همت گزارشی از چگونگی اسارت حاج احمد و آخرین اتفاقات سوریه را به اعضای جلسه داد، حاج داود کریمی فرمانده سپاه منطقه ۱۰ مأموریت جدیدش را به او ابلاغ میکند:
«همین فردا - که شنبه باشد- سریع یا علی بگویید و به اهواز بروید. همین الان هم که ما داریم با شما صحبت میکنیم خیلی دیر شده و شاید امشب یا فردا شب حمله بزرگ در جنوب شروع بشود. شما سریع بروید اهواز، ما برای تان نیرو و کادر مورد نیازتان را اعزام میکنیم.» (ضربت متقابل، ص ۸۳)
عملیات کربلای چهار (رمضان) ساعت ۲۱ و ۳۰ دقیقه سه شنبه ۲۲ تیر ۶۱ با رمز «یا صاحب الزمان ادرکنی» در منطقه عمومی شرق بصره آغاز شد. هدف اصلی عملیات، رسیدن به بصره دومین شهر بزرگ عراق بود. منطقه عملیاتی ۱۶۰۰ کیلومتر وسعت داشت و ما باید به رودخانه شط العرب میرسیدیم و پشت ان پدافند میکردیم. رمضان عملیاتی تعیین کننده در سرنوشت جنگ بود و تصور میشد اگر ما به بصره برسیم عراق تسلیم میشود.
همت تنها و دست خالی به اهواز رفت
همت تنها یک هفته وقت داشت. او تنها و دست خالی به اهواز رفت. باید از هیچ، تیپی درست میکرد در حدی که آمادگی شرکت در عملیات را داشته باشد. همت نه نیرویی داشت نه کادری و نه امکانات و تجهیزاتی. نیروهایی هم که داشت با آن وضع آشفته و بی روحیه از سوریه برگشته بودند. همت اول مرداد ۶۱ بعد از ناکامی مرحله سوم عملیات و عقب نشینی نیروها از کانال پرورش ماهی، در جمع بچههای گردان حبیب حاضر میشود تا به اعتراضات شدید و سوالات آنها پاسخ دهد. او میگوید: «یک زمانی شما میبینید که نیرو باید از اهواز بیاید به اینجا آن هم با این مشکل کمبود خودرو که الان کل تیپ با آن دست به گریبان است. الان نصف تیپ هنوز در سوریه است. نصف دیگر تیپ به اینجا آمده، کمبود خودرو و امکانات تدارکاتی هم داشت با هر مشقتی بود این تیپ خودش را به زور برای ورود به این عملیات آماده کرد. واقعاً به زحمت، یعنی ما هیچ امکاناتی نداشتیم. مهمات هیچی نداشتیم. وسایل ضروری زندگی در منطقه جنگی چطور؟ هیچی نداشتیم. تیپ ما چون برای مأموریت سوریه جابجا شده بود تمام وسایل خودش را تحویل سپاه جنوب {خوزستان} داده بود. بعد دوباره این تیپ به کشور برگشت و به جنوب آمد.» (به روایت همت، جلد ۱، ص ۳۲۵)
همت تنها یک هفته وقت داشت. او تنها و دست خالی به اهواز رفت. باید از هیچ، تیپی درست میکرد در حدی که آمادگی شرکت در عملیات را داشته باشد. همت نه نیرویی داشت نه کادری و نه امکانات و تجهیزاتی. نیروهایی هم که داشت با آن وضع آشفته و بی روحیه از سوریه برگشته بودند
تیپ ۲۷ حتی خودرو برای جابجایی نیروهایش نداشت. به گفته همت این تیپ بیش از ۱۵۰ آیفای غنیمتی از عملیات بیت المقدس بدست آورده بود اما موقع سفر به سوریه همه آنها را به سپاه منطقه ۸ (خوزستان) داده بود. از نظر تجهیزات جنگی هم که قبلاً به تیربارها و آر پی جی هایی که به سوریه رفت و برنگشت، اشاره شد. به گفته سعید قاسمی «گل سلاحهای غنیمتی» از عملیات بیت المقدس را به سوریه بردند. همت یک نمونه اش را بعداً در صحبتهایش ذکر میکند: «… بعد از فتح خرمشهر ۱۳۰ قبضه تفنگ دوربین دار و تیربار روسی غنیمتی ما به سوریه رفت، ۶۰۰ قبضه آر پی جی ما به سوریه رفت… به خدا قسم این زبان من مو درآورد که بتوانیم آن تیربارها را از سوریه به ایران برگردانیم اما تا به حال نتوانستیم… تا به حال چند کانال گذرانده ایم، میگویند از کشور سوریه دیگر نمیشود آن تیربارها را به ایران برگرداند. همه تیربارهای سازمانی و غنیمتی ما به آنجا رفت و وقتی برای شرکت در عملیات رمضان به خوزستان برگشتیم حتی یک قبضه تیربار هم نداشتیم. دوباره مثل تیپهای تازه تشکیل شده، آمدند به ما گفتند این دو تیربار سهمیه یک گردان است. متأسفانه آن بنه ما در سوریه از دست رفت. از ۶۰۰ قبضه آر پی جی که به سوریه بردیم ۴۰۰ قبضه از آنها غنیمت گرفته شده از دشمن در عملیات الی بیت المقدس بود. میدانید در آن عملیات چقدر از دشمن سلاح به غنیمت گرفتیم؟ بیشترین میزان غنایم را در بین لشکرها ما داشتیم ولی همه آنها حیف و میل شدند. نصف اینها در سوریه ماند و برنگشت. مسولان رده بالا به ما میگویند صحیح نیست که آن تسلیحات را از آنجا به کشور برگردد. دست ما خالی شد.» (کوهستان آتش، ص ۲۵۳ - ۲۵۴)
رضا چراغی بعد از شهادت اسماعیل قهرمانی در همین عملیات رمضان، جانشین همت شد. او بدرستی تاکید میکند که راه اندازی تیپ بعد از برگشت از سوریه بسیار سختتر از ایجاد یک تیپ جدید از صفر بود: «… {بعد از برگشت از سوریه} وضع ما از مقطعی که در بهمن سال گذشته (۶۰) از غرب به جنوب آمدیم و این تیپ تشکیل شد، بغرنجتر بود. چون تیپ ۲۷ تمام برنامههای خودش را در جبهه خوزستان به حالت تعلیق درآورده بود، بخش عمده خودروهای سنگین و سبک خودش را - اعم از سازمانی و غنیمتی- به سپاه منطقه ۸ اهواز تحویل داد و الباقی تجهیزات و امکاناتش را هم جمع آوری کرده و به سوریه برده بود. روی همین حساب برادران ما به ناچار دوباره آمدند در شرایطی که شاید کمتر از یک هفته تا شروع این عملیات (رمضان) فاصله داشتیم به رغم تمامی کمبودها و ومشکلات، یگانی را به نام تیپ ۲۷ محمد رسول الله در منطقه جنوب مجدداً تشکیل دادند.» (ضربت متقابل، ص ۱۹۴)
داستان تشکیل دوباره تیپ ۲۷ بسیار مفصل است که باید در مباحث مربوط به عملیات رمضان به آن پرداخته شود، ان شا الله. خلاصه این که اصلاً چیزی به نام «تیپ ۲۷ محمد رسول الله» وجود خارجی نداشت اما همت به هر زحمت و سختی بود توانست چهار گردان را برای مرحله سوم عملیات رمضان آماده کرد. این گردانها هم وضع آشفته ای داشتند. برخی نیرو کم داشتند. برخی کادر نداشتند. برخی گروهانها فرمانده نداشتند. گردانها کمبود تجهیزات و مهمات داشتند. حتی خود همت تا شب عملیات، جانشین نداشت تا این که درست قبل از شروع عملیات، اسماعیل قهرمانی را بعنوان جانشین معرفی کرد. (ضربت متقابل، ص ۲۰۰ تا ۲۰۵)
مثلاً نصرت ا… قریب فرمانده گردان حمزه میگوید: «گردان ما ۳۵۰ نفر نیرو داشت اما تدارکات فقط ۳۰ فانسقه و ۲۰ کلاه آهنی به ما داد و گفت «به خدا قسم دیگر نداریم.» (ضربت، ص ۲۰۶) به هر مصیبتی بود همت توانست چهار گردان انصار الرسول، حبیب، حمزه و عمار را برای مرحله سوم آماده کند. این گردانها در مرحله سوم عملیات، تا کانال ماهی پیش رفتند اما به علت کشیده شدن جنگ به صبح، شروع پاتکهای سنگین عراق و نداشتن خاکریز پدافندی مناسب، مجبور به عقب نشینی شدند. دستور عقب نشینی، صادر میشود اما به گردان حبیت نمیرسد. اسماعیل قهرمانی جانشین همت با موتور میرود تا گردان حبیب را به عقب برگرداند. اگر او نمیرفت گردان حبیب قتل عام میشد. او موفق شد بچههای گردان حبیب را به عقب برگرداند اما خودش برنگشت. دیگر هیچ خبری از او نشد و معلوم نشد که قهرمانی چه شد و چه بر سرش آمد. بعد از گم شدن او رضا چراغی جانشین همت شد. درست است که تیپ ۲۷ در مرحله سوم و پنجم رمضان شرکت کرد اما چه تیپی؟ از تیپ مقتدر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات الی بیت المقدس تنها گروهی از نیروهای پراکنده و از هم پاشیده باقی مانده بود که شهید همت با بدبختی و چه خون دلی توانست چهار گردان سر هم بندی کند تا به اجبار محسن رضایی و دیگر فرماندهان در مرحله سوم رمضان شرکت کنند. این چهار گردان از هم پاشیده کجا و تیپ ۲۷ عملیات الی بیت المقدس کجا!
نیروهای ایرانی پنج بار حمله کردند، به کانال ماهی هم رسیدند اما مجبور به عقب نشینی شدند. وقتی که عملیات رمضان در پنج مرحله، ناکام ماند فرماندهان، دستور توقف عملیات رمضان را صادر کردند. همت بعد از عقب نشینی مرحله سوم عملیات در جمع بچههای گردان حبیب میگوید: «… تا به حال سه مرحلهای این عملیات اجرا شده، سه بار، ما خودمان هم پیش حضرت امام خجالت می کشیم اما زمانی که نمیتوانید هدف را نگهداریم و اگر آنجا بنانیم قتل عام میشویم، دیگر ماندن در آنجا از نظر نظامی صحیح نیست…» (به روایت همت، جلد ۱، ص ۳۲۰)
سفر به سوریه یک اشتباه راهبردی بعد از فتح خرمشهر بود
سفر به سوریه یک اشتباه راهبردی در اوج پیروزی ما بعد از فتح خرمشهر بود. این اشتباه راهبردی، دست کم چند تاوان سنگین داشت:
۱- از دست دادن سردار بزرگ اسلام حاج احمد متوسلیان؛ به گفته همت: «سفر سوریه دستاوردی برای ما نداشت و سردار بزرگ اسلام را از ما گرفت.»
۲- از هم پاشیده شدن بهترین و قدرتمندترین یگان نظامی ایران یعنی تیپ ۲۷ محمد رسول الله. تیپ ۲۷ نه مانند لشکر شکست خورده بلکه از هم پاشیده از سوریه برگشت. قدرتمندترین تیپ ما نجنگیده از هم پاشیده شد. از هم پاشیده شدن تیپ ۲۷ به خاطر سفر سوریه و غیبت آن در رمضان شاید مهمترین و یا یکی از مهمترین عوامل ناکامی در رمضان بود.
۳- غفلت از جنگ با عراق و رها کردن جبهه خودی
سفر سوریه، موجب غفلت ما از جنگ با عراق بود که به گفته امام، مسئولان با ا ین کار «انتحار» کردند. ما که در حال شناسایی در منطقه و آماده کردن مقدمات عملیات بزرگ بعدی بودیم، همه چیز را رها کردیم و کیلومترها دورتر برای جنگ دیگری رفتیم. شناساییها ناقص ماند و با همین وضع، مجبور شدیم عملیات را آغاز کنیم چون گذشت زمان به نفع صدام بود.
۴- معطلی و زمین گیر شدن یک ماهه نیروها در سوریه
۵- دادن مهلت یک و نیم ماهه به عراق برای ایجاد پدافند مستحکم در شرق بصره
صدام به خوبی از فرصت یک و نیم ماهه سفر به سوریه استفاده کرد و هم روحیه ارتش شکست خورده اش را بازسازی کرد و هم پدافند بصره را محکم کرد.
۶- شکست تلخ در عملیات رمضان
اگر به خاطر رفت و برگشت نیروها به سوریه در انجام عملیات رمضان تأخیر نمیکردیم، اگر فرصت یک و نیم ماهه ای به عراق برای مستحکم کردن پدافند منطقه شرق بصره نمیدادیم، اگر به خاطر سفر سوریه جبهه جنوب راکد نمیشد و شناساییها کامل میشد و اگر تیپ ۲۷ به خاطر رفتن به سوریه از هم پاشیده نمیشد و در مراحل اول و دوم عملیات با قدرت و توان کامل شرکت میکرد؛ قطعاً رمضان و شاید جنگ سرنوشت دیگری پیدا میکرد
قطعاً یکی از مهمترین و شاید مهمترین عوامل شکست رمضان همین رفتن به سوریه بود، به چند دلیل: یک این که فرصت یک و نیم ماهه ای به عراق داد تا شرق بصره را با حضور و کمک کارشناسان و مستشاران اسرائیلی و مصری و غیره مسلح و محکم کند. دژهای وحشتناک مثلثی پشت کانال پرورش ماهی در همین فرصت یک و نیم ماهه تکمیل و قیرگونی شد. درست است که چهار دژ مثلثی پشت کانال ماهی، از شاهکارهای مهندسی و پدافندی بودند که عراق آنها را با کمک کارشناسان و مستشاران خارجی ساخته بود، اما فراموش نکنیم که این دژهای افسانهای دقیقاً در همین فرصت یک و نیم ماه ای که بعد از فتح خرمشهر به عراق دادیم تکیمل و آسفالت شدند. در حالی که عراق در این مدت، به صورت شبانه روزی مشغول تکمیل این دژها و دیگر موانع پدافندی شرق بصره بود نیروهای ما هزاران کیلومتر آن طرف تر در پادگان متروکه و مخروبه زبدانی زمین گیر شده بودند.
اگر به خاطر رفت و برگشت نیروها به سوریه در انجام عملیات رمضان تأخیر نمیکردیم، اگر فرصت یک و نیم ماهه ای به عراق برای مستحکم کردن پدافند منطقه شرق بصره نمیدادیم، اگر به خاطر سفر سوریه جبهه جنوب راکد نمیشد و شناساییها کامل میشد و اگر تیپ ۲۷ به خاطر رفتن به سوریه از هم پاشیده نمیشد و در مراحل اول و دوم عملیات با قدرت و توان کامل شرکت میکرد؛ قطعاً رمضان و شاید جنگ سرنوشت دیگری پیدا میکرد. درست است که گفته اند در «اگر» نتوان نشست اما این «اگر» ها با اشتباه راهبردی خودمان نشدنی شدند. میشد با تدبیر و هوشمندی بیشتر این اگرها را محقق کرد. بعد از شکست رمضان، عراق راه جنگیدن با ما را پیدا کرد و ما در دور بی پایان «یک عملیات دیگر»، یک عملیات دیگر افتادیم و جنگ ادامه یافت.
شیرینی فتح خرمشهر را چشیده بودیم و با «غرور فتح» به لبنان رفتیم تا در جولان و سواحل مدیترانه شیرینی جنگ با صهیویست ها و آزادی قدس را هم بچشیم اما با از دست دادن فاتح خرمشهر و شکست در رمضان کام مان بسیار تلخ شد. این بود نتیجه سفر به سوریه. البته سالهای بعد، مسئولان، آموزش به نیروهای لبنانی را که پایه گذار جنبش حزب الله شدند، بعنوان مهمترین دستاورد سفر سوریه ذکر و بارها تکرار کردند. اما این مطلب به عنوان دستاورد سفر سوریه در سالهای بعد از جنگ در صبحت ها و بیانات مسئولان سیاسی و نظامی پیدا شد. در اسناد و مدارک سال ۶۱ چنین چیزی دیده نمیشود. چنانکه در صحبتهای حاج احمد و دیگر مسئولان بارها تکرار شده است، مهمترین و اصلی ترین هدف سفر به سوریه، مبارزه با اسرائیل و آزادی قدس بود.
حاج احمد بعد از اسارت به دست فالانژیست ها به شهادت رسیده
پژوهشگران بر اساس شواهد و قرائن محکم معتقدند که حاج احمد و سه همراهش بعد از اسارت، به دست فالانژیست ها همان روز یا چند روز بعد به شهادت رسیدند اما انگار مسئولان ایرانی برای بهره برداریهای سیاسی، حاج احمد را زنده میخواهند. شاید یک دلیل آن، زنده و تیز نگهداشتن احساسات ضد اسرائیلی باشد. اما اصلاً نیازی به این کارها نیست، حاج احمد حتی اگر زنده هم نباشد به دست صهیونیستها یا عمال اسرائیلی به شهادت رسیده است. ما آنها را عامل این جنایت میدانیم و خشم انقلابی خود را در سینه نگه میداریم تا روزش برسد. حاج احمد، طلب ما از صهیونیست هاست؛ چه زنده باشد چه نباشد و روزی انتقام او را خواهیم گرفت.
پژوهشگران بر اساس شواهد و قرائن محکم معتقدند که حاج احمد و سه همراهش بعد از اسارت، به دست فالانژیست ها همان روز یا چند روز بعد به شهادت رسیدند اما انگار مسئولان ایرانی برای بهره برداریهای سیاسی، حاج احمد را زنده میخواهند
حاج احمد برای رزمندگان تیپ ۲۷ فرمانده دوست داشتنی و مقتدری بود که ناباورانه به اسارت درآمد و به تعبیر محمدرضا آقاسی در «هاله ای از غبار» گم شد. آنها با حاج احمد، کردستان عزیر را از چنگال گروهکهای ضد انقلاب درآورده بودند. با او در دو عملیات بزرگ جنگیده بودند. با او در پادگان دوکوهه زندگی کرده بودند. با او خرمشهر را آزاد کرده بودند. با او برای برای آزادی قدس به سوریه رفته بودند. جنگ با صهیونیستها آرزوی همه آنها بود. اما حالا بهت زده بدون فرمانده برمی گشتند. نجنگیده، فرمانده شأن را از دست داده بودند. اگر با اسرائیل میجنگیدند و حاج احمد شهید میشد یا به اسارت درمی آمد اینقدر بهت زده نمیشدند. آنها بدون فرمانده به وطن باز گشتند. اما از دست دادن حاج احمد آن هم به این راحتی و با یک اشتباه راهبردی به عذاب وجدانی برای مسئولان تبدیل شده است. آنها بار این عذاب وجدان ۴۰ ساله را به دوش می کشند. عذاب وجدان از این که چگونه بازی خوردند و اسرائیل با یک نقشه حساب شده آنها را فریب داد.
اگر حاج احمد زنده باشد اکنون پیرمردی ۷۰ ساله با موهای سفید است و اگر زنده نباشد که شهیدی است که به آرزویش رسیده است. دیگر زنده یا شهادت حاج احمد زیاد مهم نیست، اکنون نام «حاج احمد» مهم است که به نماد و اسطوره مبارزه با صهیونیستها تبدیل شده است. اسارت حاج احمد به عقدهای ۴۰ ساله برای همه ما تبدیل شده است؛ عقدهای که تسکین نمییابد مگر با آزادی قدس. تنها آزادی قدس شفای این عقده خواهد بود. ما اگر قبلاً ۱۰ دلیل اعتقادی، سیاسی و اقتصادی محکم برای نابودی اسرائیل و آزادی قدس داشتیم، گرفتن انتقام حاج احمد هم به آنها اضافه شده است. احمد زنده باشد یا نباشد ذخیره و امانت ماست برای آزادی قدس. ما این امانت را ان شا الله با نابودی اسرائیل پس خواهیم گرفت.
اما اسرائیل، آمریکا و استکبار جهانی از ا ین نیرنگها و توطئهها زیاد دارد؛ مهم آن است مواظب باشیم که دوباره فریب بازیهای آنها را نخوریم./ پنج شنبه ۱ تیر ۱۴۰۲/
______________
منابع:
۱- صحیفه امام، جلد ۱۶
۲- پس از بحران (خاطرات سال ۶۱)، هاشمی رفسنجانی
۳- نطقهای پیش از دستور در مجلس، هاشمی رفسنجانی
۴-- مصاحبهها، حجت الاسلام خامنه ای، سال ۶۱
۵- همپای صاعقه، گلعلی بابایی
۶- ضربت متقابل، گلعلی بابایی
۷- در هالهای از غبار، گلعلی بابایی
۸- ماه همراه بچه هاست، گلعلی بابایی
۹- معشوق بی نشان، گلعلی بابایی
۱۰- شراه های خورشید، گلعلی بابایی
۱۱- کوهستان آتش، گلعلی بابایی
۱۲- به روایت همت، حسین بهزاد، جلد ۱
۱۳- متوسلیان هستم، محمدجواد شادانلو
۱۴- یادداشتهای شهید حسن باقری، جلد ۲
۱۵- ناگفتههای جنگ، (خاطرات علی صیاد شیرازی)، احمد دهقان
۱۶- ملاقات در فکه، سعید علامیان
۱۷- جنگ به روایت فرمانده، محسن رضایی
۱۸- برای تاریخ می گویم، خاطرات محسن رفیق دوست، سعید علامیان
۱۹- تاریخ شفاهی سیدیحی رحیم صفوی، جلد ۲
۲۰- شاهد یاران، شماره ۸۱، تیر ۱۳۹۱
۲۱- شورای عالی دفاع به روایت مطبوعات، منصور کمالی
۲۲- تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق، حسین علایی
۲۳- از ری تا شام (تاریخ شفاهی احمد غلامی)
۲۴- ۲۵ سال در ایران چه گذشت؟، داود علی بابایی، ج ۷، ص ۲۸۸)
۲۵- سوداگری مرگ، کنت آر تیمرمن، احمد تدین