یکی از پرسشهایی که در تفکر انتقادی بجد مطرح است این است که یک گزاره در چه صورت باید مورد تأیید قرار گیرد و در چه صورت باید رد شود. این پرسش از آن بابت اهمیت دارد که در زبان و فرهنگ روزمره در پاره ای از مواقع برای آنکه ثابت کنند مدعایی درست است تصریح میکنند که دلیلی برای ابطال آن پیدا نشده است. چون دلیلی برای ابطال گزاره ای نداریم پس این گزاره درست است. به طور مثال فردی می تواند بگوید که در مریخ انسان زندگی می کند چون ثابت نشده است که انسانی در مریخ نیست.
این مغالطه را به انحای مختلف در ادبیات سیاسی ، فرهنگی و حتی فکری شاهد هستیم. یک مکتب فکری ممکن است باور داشته باشد که مکتب فکری خودش درست است تا زمانی که نظریه ای خلاف نظریه آن مکتب گفته نشده است. این یک مغالطه است چراکه همه نظریه ها باید دلیلی بر درستی خود بیاورند و نه اینکه اشاره کنند چون شاهدی برای غلط بودن این نظریه موجود نیست پس آن نظریه درست است.
ساحت تفکر ساحت ارائه دلیل برای هر مدعایی است. ما در منظومه و گستره ای زندگی می کنیم که در آن هرکس مدعای خود را به شواهد و دلایل بهتری بیاراید موفقتر است. در این ساحت نمیتوان نظریهای را بدان دلیل پذیرفت که شواهدی علیه آن پیدا و اقامه نشده است.
متفکران انتقادی به ما گوشزد کردهاند که راه مبارزه علیه این مغالطه آن است که هیچ وقت مدعایی را به خاطر آنکه آن مدعا نمیتواند ثابت شود که اشتباه است نباید بپذیریم. فیلسوف معروف علم کارل پوپر اصلی با عنوان ابطال پذیری دارد که بر طبق آن اصلاًً یک نظریه برای آنکه علمی باشد باید قابلیت ابطال داشته باشد. اگر نظریهای علمی قابلیت ابطال نداشته باشد به نظر وی علمی نیست. این مشی را میتوان به همه گزارههایی که ما بدانها باور داریم جاری و ساری کرد. اگر نتوان مدعایی را اثبات یا رد کرد یعنی آن مدعا قابلیت رد کردن نداشته باشد به عنوان یک ضعف می توان از آن نظریه یاد کرد و نه نقطه ای مثبت.
یک نظریه باید نشان دهد که چگونه میتوان محتوای آن را رد کرد و این از نقاط قوت یک نظریه است. ساحت تفکر ساحت ایستادن در جایی است که ما با اندیشههای بدیل روبرو هستیم و اتخاذ هر موضعی باید متکی بر دلایل و شواهد باشد. اینکه مدعایی رد نشده یا نمی تواند رد شود دلیل برای درستی آن محسوب نمیشود.