به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از هالیوود ریپورتر، جدیدترین فیلم ریوسوکی هاماگوچی کارگردان ژاپنی پس از فیلم برنده اسکار وی «ماشین مرا بران» در نتیجه همکاری با آهنگساز ایکو ایشیباشی خلق شده است.
این کارگردان مولف ژاپنی از سرعت خود کم نمیکند. سال ۲۰۲۱ این کارگردان ۴۵ ساله ۲ فیلم بلند با کیفیت خیره کننده را اکران کرد؛ درام «چرخ شانس و فانتزی» که برنده خرس نقرهای در جشنواره فیلم برلین شد و «ماشین مرا بران» که با ایجاد یک حس غافلگیرکننده در فصل جوایز، در نهایت اولین جایزه اسکار بینالمللی را پس از ۲۰ سال به ژاپن برد.
حالا امسال در جشنواره فیلم ونیز ۲۰۲۳، هاماگوچی با یکی دیگر از فیلمهایش که زیباییشناسی کاملا محقق و عمیقاً پیچیدهای را به نمایش میگذارد، بازگشته است.
مسیر خلق «شیطان وجود ندارد» با ایکو ایشیباشی آهنگساز «ماشین مرا بران» آغاز شد، که اواخر سال ۲۰۲۱ از هاماگوچی دعوت کرد تا چند تصویر ویدیویی برای یک قطعه موسیقی زنده که داشت مینوشت، بسازد. هاماگوچی در حین تحقیق در مورد پروژه در دهکده روستایی که ایشیباشی اهل آنجا است، به فکر ساخت یک فیلم سینمایی کاملا فرمالیستی افتاد. در ژانویه او فیلمنامهاش را نوشته بود و فیلمبرداری در فوریه و مارس انجام شد. موسیقی ایشیباشی به فیلم «شیطان وجود ندارد» هم راه یافت و برخی از قطعات فیلمهای گرفته شده هم برای همراهی قطعه ارکستری او انتخاب شد.
فیلم «شیطان وجود ندارد» درباره یک پدر مجرد ژاپنی به نام تاکومی و دخترش هانا است که در روستای میزوبیکی، نه چندان دور از توکیو زندگی میکنند. آنها مثل اجدادشان یک زندگی متوسط دارند که با فصول و نظم طبیعت پیش میرود. یک روز ساکنان روستا از طرح ساختن یک مکان زیبا نزدیک خانه تاکومی آگاه میشوند. وقتی ۲ نماینده شرکت از توکیو برای برگزاری جلسه به روستا میرسند، روشن میشود این پروژه تامین آب محلی را مختل میکند و در نهایت تعادل اکولوژیکی منطقه و شیوه زندگی آنها را به خطر میاندازد.
هالیوود ریپورتر در طول جشنواره فیلم ونیز با هاماگوچی گفتگوی کوتاهی درباره دلایل ساخته شدن «شیطان وجود ندارد» و معنایی که پشت عنوان فریبنده فیلم وجود دارد، ترتیب داد که در ادامه می خوانید.
من از این فیلم بسیار لذت بردم، اما نمیدانم از کجا شروع کنم. نکاتی هست که بخواهید در ونیز به مخاطبان بگویید؟
شاید گفتن این موضوع از سوی من خودخواهانه باشد، اما به نظرم بهترین راه برای درک این فیلم این است که آن را مانند گوش دادن به موسیقی بدانید. حدس میزنم بگویید معانی و افکار زیادی پشت فیلم هست که این ایده را عملی نمیکند اما در نهایت، این واقعاً به شخصیتها مربوط میشود که بتوانند در طبیعت حرکت کنند. در واقع تماشای حرکات شخصیتها لذت بخشتر است. این فیلم نتیجه روشنی نمیدهد. نمیخواهم این امر را به گردن دیگران بیندازم اما فکر میکنم این نتیجه برای این است که من تحت تأثیر موسیقی آیکو ایشیباشی بودم.
این که میگویید فیلم با همکاری برای موسیقی به وجود آمد، هیجانانگیز است و مرا یاد برخی فیلمهای ژان لوک گدار انداخت.
کمی خجالت میکشم که به این موضوع اشاره میکنید چون گدار زبان مشترک من و آیکو در هنگام ساخت این پروژه با هم بود. هر دوی ما نامهای مختلفی داشتیم که وقتی نوبت به موسیقی فیلم میرسید، آنها را مطرح می کردیم و قطعاً گدار یکی از نام های مشترک ما بود. فیلمسازی او به خودی خود برای من مانند یک تجربه صوتی و از جهاتی خود موسیقی است. بنابراین، بله در این فیلم ما بسیار تحت تأثیر کارهای او قرار گرفتیم. اما به ماهیت موسیقی آیکو هم مربوط میشود. میدانستم که نمیخواهم از موسیقی به شکلی احساسی استفاده کنم. او تم فوقالعاده زیبایی ساخت که من نمیخواستم از آن فقط برای یک اوج احساسی استفاده کنم و به این نتیجه رسیدم که با عدم تطابق آن به خوبی میتوانم وضوحی را که هم در موسیقی و هم در فیلم وجود دارد، افزایش دهم.
نحوه حرکت دوربین بیشتر از همه به حس مکانی که از این جامعه روستایی در طبیعت ایجاد میشود، مربوط است و حتی ما یک پرسپکتیو از دیدگاه یک گیاه واسابی وحشی داریم.
اول از همه بگویم من از نحوه استفاده از دوربین لذت میبرم. از جهاتی تلاشم این بود که از حرکات دوربینی قبلیام فاصله بگیرم؛ در نحوه نگاه دوربین به شخصیتها احساس کردم وجود دوربین آشکارتر شده است.
در ۲ فیلم آخر شما یعنی «چرخ شانس و فانتزی» و «ماشین مرا بران» به نظر میرسید علاقه اصلی شما ماهیت تمرین و اجرای دراماتیک باشد، در حالی که این فیلم بیشتر در مورد کاوش در کیفیتهای رسمی فیلمسازی است.
تا حدی درست است. با بحث ما در مورد حرکت دوربین ارتباط دارد. البته انسان برای من خیلی مهم است. اما من نمیخواستم فقط افراد داستان را به تصویر بکشم. میخواستم انسانها را در محیطهایشان ثبت کنم و کار دوربین ثبت عکسالعمل آنها نسبت به هم باشد. بنابراین به نظر من این هم یک تمرین است. فکر میکنم نوع فیلمسازی این فیلم بر یک دهه آینده فیلمسازیام اثرگذار باشد.
اولین واکنش من به عنوان این فیلم این بود که وای، چه عنوان باحالی. «شیطان وجود ندارد» به چه معناست و چه ارتباطی با فیلم دارد؟
وقتی در حال تحقیقات میدانی برای نوشتن فیلمنامه بودم و به چشمانداز طبیعی نگاه میکردم و فکر و ذکرم طبیعت بود، این کلمات از درون من بیرون آمدند. فکر میکنم دیگران هم احتمالا این تجربه را دارند که وقتی به طبیعت نگاه میکنند، به این نتیجه میرسند که شر وجود ندارد. اما این پیام کلی فیلم نیست. آیا این چیزی است که من واقعاً فکر میکنم؟ پاسخ منفی است، من اصلا اینطور فکر نمیکنم. باز بهترین راه برای تفسیر آن، این است که مثل عنوان یک قطعه موسیقی به آن فکر کنید. عنوان یک قطعه موسیقی لزوماً با هر معنایی که در آن وجود دارد، همبستگی یا ارتباطی ندارند. این همان احساسی است که میخواهم مردم با خود ببرند.