خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: رمان «النا» در بستر اشاره به سفر «دحیه کلبی» سفیر ویژه پیامبر اسلام به روم اتفاق میافتد. دحیه بن خلیفه کلبی، معروف به دحیه کلبی، صحابی پیامبر اکرم (ص) است. وی پیش از جنگ بدر اسلام آورد و در جنگ احد و نبردهای پس از آن حضور داشت. دحیه در سال ششم هجری، مأمور رساندن نامه پیامبر (ص) و ابلاغ رسالت ایشان به فرمانروای روم شرقی شد.
همچنین وی مأمور رساندن نامهای دیگر از پیامبر اکرم به اسقفی مسیحی شد. وی صورت زیبایی داشت و در برخی نقلها آمده است که جبرئیل گاهی به صورت او بر پیامبر (ص) ظاهر میشد. دحیه کلبی پس از رحلت پیامبر به شام مهاجرت کرد و در روستای مزه سکونت گزید.
زینب هادی نویسنده و پژوهشگر یادداشتی را با عنوان «سفری در دل تاریخ همراه با سفیر پیامبر (ص) به روم شرقی» نوشته که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
مشروح متن این یادداشت را در ادامه میخوانید:
«اولین چیزی که بعد از خوندن کتاب النا به ذهن میرسد آن صحنه از فیلم «محمد رسول الله» است که پیامبر افرادی را انتخاب میکند تا پیام بعثتش را به گوش پادشاهان سرزمینهای مجاور برسانند و آنها را به دین اسلام دعوت کنند. صحنهای که چند مرد سفیدپوش سوار بر اسب در بیابان در حرکتاند و آن آهنگ حماسی و ماندگار روی صحنههای عبور آنها از مناطق مختلف، و سرانجام رسیدن هریک از آنها به سرزمین موردنظر. اما شاید فقط صحنه پادشاه سرزمین خودمان را در یاد داریم چون آن پادشاه را نماینده سرزمینمان میدانستیم. اینکه به نمایندگی از مردمش چه عکسالعملی دربرابر دعوت پیامبر داشته است جالب بود، اما واکنش او به آن دعوت چیزی نبود که بهعنوان لحظهای با شکوه در حافظه ثبت شود.
اما برگردیم به «النا». شاید جلد اولین دلیل باشد برای انتخاب و مطالعه کتاب. و میدانیم با خواندنش سفری به دل تاریخ خواهیم داشت. سفری که مربوط میشد به هزار و چهارصد سال پیش و همزمان با سلسله ساسانیها در ایران ولی در جغرافیای عربستان و روم آن زمان.
از پیامبر گفتیم و ارسال پیکهایش به سرزمینهای دیگر. «النا» هم به یکی از همین پیکها مربوط است. پیکی به نام «دحیه کلبی» که مأمور شده است به سرزمین روم برود و قیصر را به اسلام دعوت کند. کتاب رمان است پس انتظاری نمیرود که واقعه تاریخی را عیناً بازگو کند. این بهانهای میشود تا در بین متنهای تاریخی درباره این شخصیت بیشتر بخوانیم و پیگیرش باشیم. شخصیتی که پیامبر خدا او را گزینه مناسبی دیده برای ابلاغ پیام رسالتش.
داستان با شکنجه یک برده شروع میشود، بردهای که تصمیم میگیرد از ارباب ستمگرش جدا بشود و به سرزمین دیگری برود اما طی سفری که همراه اربابش به سرزمین حجاز میرود سرنوشت دیگری برایش رقم میخورد. داستان راویهای مختلفی دارد که هرکدام زاویه خاصی را روایت میکند. این کتاب از آنهایی است که پر از اسم و شخصیتهاست و این یعنی باید از حافظهتان زیاد استفاده کنید تا یادتان بماند هر اسم، کدام شخصیت است و چه کارهایی کرده است. شخصیتهایی که چندان هم ساخته و پرداخته نشدند که در ذهنتان ویژگی خاصی از آنها شکل بگیرد یا سرنوشت و تحولشان در ذهنتان ماندگار بشود.
و گرچه اسم کتاب الناست و توقع میرود اگر شخصیت اول نیست لااقل شخصیت مهمی باشد و اتفاقات مهمی را رقم بزند و رشته مهمی را در دست بگیرد اما به نظر شخصیتی بسیار فرعی و منفعل است و بود و نبودش چندان تأثیری ندارد. چیزی که میتوانست خیلی خوب مورد استفاده قرار بگیرد و یکی از اهرمهای داستان باشد.
ولی در نهایت باید توجه کرد که النا داستانی تاریخی است و نسبتاً خوب نوشته شده و کنجکاوی خواننده را برای مطالعه بیشتر و مستند درباره شخصیت اصلیاش برمیانگیزد. و این نکته مهمی است برای نویسندههایی که داستان تاریخی مینویسند و قصد دارند به بهره بردن از تخیل جنبههای خشک تاریخی را تلطیف کنند تا خواننده و مخاطب بهواسطه خواندن اینگونه داستانها ترقیب بشود برای خواندن تاریخ و آشنایی با حوادث گذشته.»