خبرگزاری مهر، گروه بین الملل: روابط آمریکا و رژیم صهیونیستی از آن دسته روابطی است که با تغییرات داخلی در درون این رژیم کمتر دچار نوسان شده است. هر چند دولتهای مختلف آمریکا در عین اتحاد راهبردی با رژیم صهیونیستی، محدودیتهایی را در صورت تعارض سیاستهای خود با تلآویو، اعمال نمودهاند. در واقع اختلافات دو طرف بیشتر شکل تاکتیکی داشته و روابط راهبردی آنها همواره ثابت بوده است. در همین راستا، اغلب دولتهای آمریکا از سیاست شهرکسازی تلآویو در سرزمینهای اشغالی که آخرین مورد آن تصویب ۵۰۰۰ واحد مسکونی در ژوئن ۲۰۲۳ بود، انتقاد کردهاند. اما در عین حال با وجود برخی اختلافات در موضوعاتی نظیر شهرک سازی، نتانیاهو در سالهای اخیر بارها از آمریکا به دلیل کمکهای نظامی به تلآویو، مقابله با ایران، بازگشت کامل تحریمها علیه ایران، قرار دادن سپاه پاسداران در فهرست گروههای تروریستی آمریکا و حفظ امنیت این رژیم در برابر گروههای فلسطینی قدردانی و تمجید کرده است. در واقع باید اختلاف کنونی نتانیاهو با دولت بایدن در سال جاری میلادی را نیز از منظر فوق مورد توجه قرار داد. در موضوع اصلاحات قضائی که عامل اصلی تنش در درون جامعه صهیونیستی است، آمریکا انتقاداتی را در زمینه حفظ حقوق معترضان مطرح کرده است. درباره ایران نیز اگرچه مذاکرات غیرمستقیم با تهران از انتقادات اصلی نتانیاهو به بایدن است اما آمریکا همزمان تغییرات جدیدی را در راهبرد فشار حداکثری ترامپ علیه ایران، ایجاد نکرده است.
بررسی سیر روابط دوجانبه
تداوم حمایتهای راهبردی از رژیم صهیونیستی در عین تلاش برای مدیریت رویکردهای آن، تقریباً در تمام دولتهای آمریکا صورت گرفته است. آمریکا در سال ۱۹۶۷ در ابتدا از هر گونه اتحاد نظامی با رژیم صهیونیستی خودداری میکرد. اما تنها یک سال پس از آن با نقشآفرینی کنگره آمریکا، هواپیماهای فانتوم جدید به رژیم صهیونیستی تحویل داده شد تا برتری نظامی این رژیم بر اعراب میسر شود. تلآویو همچنین در دهه ۷۰ میلادی حمله پیشدستانهای علیه مصر و سوریه انجام نداد؛ چرا که از تصمیمات بعدی آمریکا نگران بود، مسألهای که مقدمه آغاز جنگ یوم کیپور (غفران) شد. همچنین در دولت بعدی آمریکا و دوران ریاست جمهوری کارتر، حمایت ظاهری از حقوق سیاسی فلسطینیها با مطرح شدن ابتکار کمپ دیوید، سبب بروز تنشهایی در روابط دو طرف شد. در دوره ریگان نیز حمایت آمریکا از همکاری امنیتی و مقابله با تروریسم، همزمان با گفتگوها با سازمان آزادیبخش فلسطین انجام گرفت. بوش پدر نیز در مارس ۱۹۹۰ اعلام کرد که بیتالمقدس شرقی بخشی از مناطق اشغالی است و در زمره حاکمیت رژیم صهیونیستی محسوب نمیشود. اما در همان دوره آمریکا مجدداً تعهدات خود درباره امنیت این رژیم را به ویژه بعد از بحران حمله عراق به کویت اعلام کرد. در دوره کلینتون نیز وی در ۱۳ دسامبر ۱۹۹۳ زمینه توافق اسلو بین رژیم صهیونیستی و سازمان آزادیبخش فلسطین را فراهم کرد.
در دوره بوش پسر، آمریکا شهرکسازیها در مناطق اشغالی را مانعی در مقابل تشکیل دولت فلسطین عنوان کرد و با حمایت از خروج تلآویو از نوار غزه، آن را راهی برای بازگشت به روند نقشه راه و دستیابی به راه حل دو دولتی ارزیابی کرد. اما در سال ۲۰۰۶ و بعد از آغاز جنگ ۳۳ روزه، شورای امنیت درخواست لبنان را برای اجرای آتش بس فوری بین رژیم صهیونیستی و لبنان رد کرد که ایالات متحده نقشی کلیدی در رد این درخواست داشت. در دوره اوباما نیز به رغم تمرکز او بر بازسازی روابط با کشورهای اسلامی که در دوره بوش آسیب دیده بود، وی تمایل خود را برای برقراری صلح بین رژیم اشغالگر و فلسطین ابراز کرد. یک روز بعد از سوگند اوباما به عنوان رئیس جمهور، نیروهای نظامی اشغالگر به طور کامل از باریکه غزه عقبنشینی کردند و آمریکا متعهد شد ۹۰۰ میلیون دلار برای روند بازسازی غزه کمک کند. به رغم این اوباما در سخنرانی ژوئن ۲۰۰۹ اظهار کرد که فلسطینیها باید از به کارگیری خشونت بپرهیزند. با این حال در دوره ترامپ، آمریکا به دلیل گرایش خاص رئیس جمهور، روابط مشاور (داماد) او با سران صهیونیست و سیاستهای وی در انتقال سفارت آمریکا به قدس اشغالی، خروج یکجانبه از توافق هستهای ایران و ۵+۱ و حمایتهای نظامی از این رژیم، در مجموع حمایتهای تمام عیاری را از تلآویو انجام داد.
همسویی کلان راهبردی مانع جدی شدن تعارضات تاکتیکی
درباره اختلافات رژیم صهیونیستی با آمریکا ذکر چند نکته لازم است. رژیم صهیونیستی از دوره جنگ سرد تاکنون روابط مبتنی بر همکاری ویژهای با دولت آمریکا دارد. روابط گام به گام آمریکا و رژیم اشغالگر به تدریج توسعه یافته و به روابط راهبردی تبدیل شده است. از منظر دولتمردان آمریکایی، این رژیم از نقش حیاتی برای تأمین منافع آمریکا برخوردار است و در سیاست خارجی آمریکا به عنوان متحد قابل اعتماد و باثبات محسوب میشود. در نتیجه واشنگتن و تلآویو در روابط چند دههای خود از وضع موجود تا حد بالایی رضایتمندی داشته و خواستار ادامه این روابط ویژه و راهبردی هستند.
از سوی دیگر رابطه با رژیم صهیونیستی در سطوح مختلف جامعه و دولت آمریکا رسوخ کرده است. از منظر جامعه آمریکایی، اسرائیل به عنوان ابزاری به منظور رسیدن به هدف آسمانی و ظهور ماشیح و هزاره خوشبختی عنوان میگردد. صهیونیستهای مسیحی معتقدند که این رژیم در حقیقت از سوی ماشیح طراحی شده و باید از سوی مسیحیان سراسر جهان مورد حمایت قرار گیرد. بسیاری از آمریکاییها چه محافظهکار و چه نومحافظهکار علاوه بر اعتقادات مذهبی و بازگشت به سرزمین موعود و نیز فرارسیدن هزاره خوشبختی به دلیل ارزشهای فرهنگی و سیاسی مشترک و نیز در پاسخ به دوران وحشت یهودستیزی (Anti - Semitism) با این رژیم همدردی میکنند. همان گونه که مرشایمر و والتز در کتاب لابیهای یهود و سیاست خارجی آمریکا مد نظر دارند، در کیفیت و نوع روابط دو طرف، گروههای طرفدار این رژیم و یا لابیهای یهودی نیز دخیل میباشند. نوام چامسکی نظریهپرداز مطرح آمریکایی نیز معتقد است که نباید دامنه حمایت آمریکا از (رژیم) اسرائیل را کم اهمیت دانست، همچنین نباید نقش گروههای فشار سیاسی را در مراحل تصمیمگیری آمریکا بیش از اندازه برآورد کرد.»
در سطح منطقهای مهمترین ویژگی این رابطه، میزان کمکهای خارجی ارائه شده از سوی آمریکا به رژیم صهیونیستی است. آمریکا در سال ۲۰۲۲ بیش از شش میلیارد دلار کمک نظامی به این رژیم ارائه کرد که بیش از یک میلیارد دلار آن با هدف پرکردن انبارهای رهگیر موشکی این رژیم برای سامانههای گنبد آهنین بود. آمریکا خود را متعهد به برتری کیفی این رژیم بر دشمنانش میداند و در این راستا همکاریهای نظامی و امنیتی گستردهای با تل آویو داشته است. چه آنکه دکترین امنیتی این رژیم که بر پایه سه رویکرد تقویت بازدارندگی متقابل، راهبردهای دفاعی و اتحادهای منطقهای است، بستر همکاریهای دو طرف در عرصه نظامی و امنیتی را فراهم کرده و در تحقق این رویکردها، آمریکا نقش و اهمیت کانونی دارد.
فرجام کلام
آمریکا با حمایتهای سیاسی و اقتصادی خود از تلآویو و به کارگیری سیاستهای دوگانه در قبال این بازیگر، موجب شده است که این رژیم به توسعه زرادخانه اتمی خود ادامه داده و از امضای پیمان عدم اشاعه سلاحهای هستهای خودداری ورزد. در سطح بینالمللی نیز همان گونه که نظریه سیستمی والتز بیان میدارد ائتلاف و اتحاد ایالات متحده به عنوان یک قدرت جهانی با رژیم صهیونیستی به عنوان یک قدرت منطقهای، زمینه را برای مدیریت همکاری و منازعه در سیاست خارجی یکدیگر ایجاد نموده است که میتوان آن را به عنوان یک مدل از مدلهای سیاست همکاریجویانه و منازعهآمیز میان واحدها و قطبها در درون ساختار نظام بینالملل در نظر گرفت. بنابراین به نظر میرسد با وجود اینکه بیثباتی کنونی در سرزمینهای اشغالی مورد قبول آمریکا نیست، اما دو طرف به عنوان دو قدرت غیرهم سطح اما متحد راهبردی طی چند دهه گذشته، در مسائل سیاسی، قدرت داخلی و خارجی کاملاً در تار و پود هم گره خورده اند و به هم پیوسته عمل میکنند.
*سجاد مرادی کلارده، پژوهشگر روابط بین الملل