خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: چند وقت پیش خبرش را خواندم: «پاهای کریستین رونالدو ۹۹ میلیون دلار بیمه شد». همان پاهایی که بارها با گل زدن، اشک شوق از چشم طرفداران فوتبال سرازیر کرد. مثل روزی که دقیقه ۶۱ فینال سوپرکاپ ایتالیا، به میلان گل زد و هواداران یوونتوس بعد چند سال اشک شادی ریختند!
همان پاهایی که وسط استرس جام جهانی ۲۰۱۸، در بازی ایران و پرتغال توپ را از روی نقطه پنالتی به گوشه آغوش علی بیرانوند فرستاد تا او با چشمان بسته آرزویش را بغل کند؛ بیرویی که ده سال پیش به خاطر مشکلات مالی شبها وسط میدان آزادی میخوابید و خواب گرفتن پنالتی رونالدو را میدید! تا مردم کشوری چند ساعت برای همین صحنه شادی کنند!
چند وقت پیش «فاطمه حمامی» نقاش جوان و معلول کاشانی که سی و چند سالی سن دارد، با وضعیت جسمانی خاصش شروع کرد به طراحی چهره رونالدو، البته با پا! فاطمه که به خاطر محدودیت در استفاده از دستها، با انگشتان پا قلم را میچرخاند، این بار چهره رونالدو رو جوری کشید که خیلی از ما با دستهای بیمحدودیت خود هرگز نمیتوانیم چنین طرحی را نقش بزنیم. آن روزها، فاطمه آرزو کرد که نقاشیاش را به رونالدو تقدیم کند.
شاید هر کداممان وقتی آرزوی دختر هنرمند معلولی در کاشان را شنیدیم که میخواهد اثرش را به آقای گل جهان، معروفترین و درخشانترین ستاره فوتبال دنیا هدیه کند، ناخودآگاه خندهای میزدیم و حتی به سخرهاش میگرفتیم! «رونالدو کجا؟ تو کجا؟»
اما نه! خدای آرزوها حواسش به رویاهایمان است. خدای آرزوهایی که «بیرو» را از روی چمنهای میدان آزادی، روی دست میگیرد و به استادیوم آزادی میبرد و بعد دوباره به او اوج میدهد و بیرانوند را به محوطه شش قدم ورزشگاه موردوویا آرنا در روسیه میبرد تا پسرکی از روستای سرابیاس در لرستان مقابل شوت بهترین بازیکن جهان بایستد و دروازه ایران را بسته نگه دارد.
خدای آرزوهای رونالدو، کوچکترین فرزند خانواده ۶ نفره فقیری که در گرسنگی بزرگ شد و شبها پنهانی از کارگران همبرگرفروشی ساندویچ مانده میگرفت؛ پدری ورشکسته و الکلی داشت و مادری که زمان بارداری میخواست فرزندش را با نوشیدن آبجوی جوشیده سیاه و دویدن بیاندازه سقط کنم؛ خدایی که میخواست رونالدو زنده بماند و به آرزوهای محالش برسد.
یک بار دیگر مرور کنیم! رونالدو از خانوادهای فقیر و پر از آسیب، بهترین گلزن فوتبال میشود، اسطورهای که طرفداران زیادی آرزوی دیدنش را دارند. او با اینکه میتوانست چند سال دیگر در فوتبال سطح اول جهان بماند و همان جا هم کفشهایش را روی بند خاطراتش آویزان کند، تصمیم میگیرد این طور تیتر اول اخبار دنیا شود: «انتقال رسمی رونالدو به النصر عربستان!»
کمی بعد رقابت لیگ قهرمانان آسیا شروع میشود و قرعه تقدیر، النصر را مقابل پرسپولیس قرار میدهد. اگرچه حدود یک دهه است که به خاطر مشکلات سیاسی، رویارویی تیمهای ایرانی و عربستانی در کشوری ثالث برگزار میشود، اما این بار النصر، با بازیکن جدیدش راهی ایران و تهران شد تا فاصله فاطمه و آرزویش کمتر از همیشه شود؛ رونالدو به دیدنش میرود و او نقاشیهایش را تقدیم «cr7» میکند. فاطمه که امضای خدا پای آرزوهایش بود حالا امضای رونالدو پای نقاشیاش نشسته است.
میخواهم این طور فکر کنم که خدای آرزوهای فاطمه، همه این جورچینها و این تکههای پازل را طوری کنار هم چیده تا این دختر هنرمند را به آرزویش برساند. خدا اینطور است! اگر بخواهد آرزویت را برآورده کند، به قول صافکارها یک جوری تمیز کار را برائت در میآورد، یک جوری آرزوهایت را کادو میکند و خودش آن را در آغوشت میگذارد که خودت هم متوجهش نمیشوی!
فاطمه شاید پای رفتن پیش رونالدو را نداشت، پاهایی که حتی درمانش هم سخت و دور از تصور باشند؛ اما انگار دو بال روی شانههایش داشت و خدا کاری جورچین تقدیر را جوری چید که رونالدو، پدیده فوتبال جهان با پاهای بیمه شده به قیمت ۹۹ میلیون دلاریاش، خودش به دیدن فاطمه بیاید! خدا اینطور است…
همه ما آرزوهایی داریم؛ آرزوهایی که شاید خیلیها به آنها میخندند. آرزوهایی که شاید رسیدن به آنها فقط در رؤیا ممکن باشد؛ آرزوهایی که شاید حتی جرأت بیان کردنشان را هم نداشته باشیم؛ آرزوهایی که پای رسیدن به آنها را نداریم؛ ولی… خدای آرزوهای رونالدو، خدای آروزهای بیرانوند و خدای آرزویهای فاطمه، یکی است. همان خدای من و شما که میتواند آرزوهایمان را پشت پنجره اتاقمان بیاورد. خدای برآورده کردن آرزوهای محال...
«محمد شیخی»