به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از هالیوود ریپورتر، هرتسوگ که برای شرکت در جشنواره ادبی بابل در بلینزونا، سوییس به عنوان مهمان افتخاری حضور داشت و کتاب جدید خاطراتش را با عنوان «هر مردی برای خودش و خدا در برابر همه» رونمایی کرد، در مصاحبهای با هالیوود ریپورتر از دیدگاههایش و رویدادهای امروز جهان گفت.
در این مصاحبه کارگردان «فیتزکارالدو»، «آگیره، خشم پروردگار» و «نوسفراتو» و مستندهای نوآورانهای چون «گریزلی من»، «دیتر کوچولو باید بپرد» و «بهترین دوست من» درباره مرز بین آنچه میبینیم و آنچه تصور میکنیم، سخن گفت.
هرتسوگ در فیلمهایش به دنبال چیزی است که از آن به عنوان «حقیقت خلسهآمیز» یاد میکند؛ چیزی که فراتر از واقعیتهای واقعی است، اما هنوز هم با دنیای واقعی مرتبط است. این جستجو حتی موجب شکل گرفتن اولین رمانش شد؛ «جهان تاریک روشن» که درباره یک سرباز ژاپنی در جنگ جهانی دوم است که ۲۹ سال را در جزیره لوبانگ فیلیپین گذراند و باور نکرد که جنگ تمام شده است. هرتسوگ بیش از دو دهه پیش با اونادو در توکیو آشنا شد و یادآور میشود که بیشتر جزییات زندگی اونادو به صورت واقعی در کتابش ارایه شده، اما بخشی هم داستانی است.
وی با نادیده گرفتن نظر فرانسوا تروفو که هرتسوگ را «بزرگترین فیلمساز زنده» خواند، معتقد است کتابهایش بیشتر از فیلمهایش در خاطرهها خواهد ماند.
عنوان کتاب خاطرات شما، عنوان اصلی فیلم سال ۱۹۷۴ شما بود که به انگلیسی «معمای کاسپار هاوزر» نام گرفت. این عنوان جهان بینی شما را خلاصه میکند...
بیش از هر چیز دیگری نظر من را به عنوان یک مبارز تنها منتقل میکند. درست است که همیشه تیمهای فنی، خانواده، بازیگران و همکارانم در کنارم بودهاند و من هرگز به معنی واقعی کلمه تنها نبودهام، با این حال گاهی تنهایی عمیق را تجربه کردهام.
در «فیتزکارالدو» شخصیت اصلی با بازی کلاوس کینسکی، کشتی را بر فراز کوهی در وسط جنگل آمازون حمل میکند. چقدر از فیتزکارالدو در شما وجود دارد؟
تصادفی نیست که آن فیلم را ساختم، اما قطعاً تنها فردی نیستم که تحت تاثیر یک جستوجو، یک چالش یا یک فوریت خاص قرار گرفتهام. مثل «موبی دیک» است، شکار نهنگ سفید است. طبیعی است که این یک استعاره عالی است؛ گرچه هنوز مطمئن نشدهام آیا تلاش برای بردن یک کشتی به بالای کوهی در دل جنگل، استعارهای عالی باشد. (میخندد)
برخی از موقعیتهایی که در کتاب خاطراتتان توضیح میدهید، به دوران جوانی و کودکی برمیگردد که از آن به عنوان یک «کودکی باستانی» یاد میکنید؛ با فقر، سرما و شرایط سخت. تا به حال فکر کردهاید که به طور مشخص فیلمی زندگینامهای بسازید؟
زندگی، زندگی است و آنچه در فیلم نشان داده میشود، چیزی بسیار متفاوت است. تمام تلاشم این است که بعد از مرگم کسی اجازه نداشته باشد درباره جوانی من فیلم بسازد. البته نمیتوانم به طور کامل از این موضوع جلوگیری کنم، چون چیزی به نام آزادی بیان وجود دارد که باید به آن احترام بگذارم؛ اما مطمئنم یک احمق پیدا میشود که بخواهد در مورد زندگی من فیلم بسازد. من نمیتوانم به طور کامل جلوی این امر را بگیرم، اما تا آنجا که بتوانم مانع میشوم.
حالا که حرف از زندگی و جوانی شد آیا دلتان برای کلاوس کینسکی تنگ شده است؟
خیر
از منظر سینمایی چطور؟
خیر
شما خودتان در فیلمهایی مانند «جک ریچر» و مجموعه «ماندالورین» دیزنی به عنوان بازیگر حضور داشتید و در نقش شخصیتهای شرور، بسیار شیطانی بازی کردید.
هر کاری در دنیای سینما مرا خوشحال میکند. کارگردانی، نوشتن فیلمنامه، تدوین، کار به عنوان بازیگر… مرا سرشار از شادی میکند. من نقش آدم بدها را بازی میکنم چون در آن مهارت دارم. شما نمیتوانید مرا به یک کمدی رمانتیک بچسبانید، اصلاً جواب نمیدهد. در آن فیلم نقش خوبی داشتم و در آن سریال هم انتخاب بازیگران خوب بود، موضوع هم خوب بود، بنابراین با کمال میل پذیرفتم. میدانم خوب ظاهر شدم و تماشاگران هنوز آن اجراها را به خاطر دارند.
مدتی است در لسآنجلس زندگی میکنید و حتماً اعتصاب انجمن بازیگران را دنبال کردهاید. نظر شما چیست؟
من اعتصابها را دنبال نمیکنم، در آنها شرکت میکنم، زیرا عضو انجمن بازیگران (SAG-AFTRA) هستم. بهتر است بگوییم اجتناب ناپذیر بود، چون در سالهای اخیر تغییرات اساسی در بخش تولید و توزیع رخ داده که امروز باید حتماً برای همکاری بین تولیدکنندگان، بازیگران و فیلمنامه نویسان مورد توجه باشد. من طرفدار اعتصاب هستم. به عنوان یک بازیگر، من نمیخواهم استودیو بتواند چهره و صدای من را اسکن کند و در ۱۰ دنباله بعدی «جک ریچر» مرا بهصورت دیجیتالی بازتولید کند. مورد مهم دیگر مشارکت در درآمدهای ثانویهای است که از نمایش مجدد در در مناطق خارج از آمریکا به دست میآید. استودیوها یا نتفلیکس برای بازار آمریکا مبلغی پرداخت میکنند، اما آنها مخاطبان بسیار بیشتری در کره جنوبی، ژاپن، برزیل، ایتالیا و هر جای دیگر دارند. این منصفانه است که یک بازیگر بخواهد از آنها هم سهم داشته باشد. این دعوا باید تا انتها ادامه پیدا کند وهمین امروز زمان روشن شدن آن است نه ۱۰ سال دیگر.
در هوش مصنوعی پتانسیل میبینید یا چیزی آخرالزمانی؟
نه، هیچ چیز آخرالزمانی ندارد و به بازیگران هم ربطی ندارد، مگر از زاویه حفظ فردیت، حفاظت از وجود، چهره و صدای بازیگر.
نگرشتان در برابر طبیعت چیست؟
در این مورد میتوانیم ۴۸ ساعت صحبت کنیم! مطمئناً مفهوم رمانتیکی برای طبیعت ندارم. گاهی پیش میآید که منتقدی مرا رمانتیک میخواند، اما کاملاً اشتباه است.
سال ۱۹۹۲، پس از اولین جنگ خلیج فارس، فیلم آخرالزمانی «در صحرا» را ساختید. امروز به ساخت فیلمی درباره اوکراین فکر میکنید؟
نه. ببینید، اولین جنگ خلیج فارس ظرف روز به پایان رسید. این خود جنگ نبود که من به عنوان یک فیلمساز به آن علاقه مند شدم. چیزی که من را مجذوب خود کرد تک تک چاههای نفتی بود که در کویت به آتش کشیده شد. ۸۱۵ حلقه چاه. ناگهان با منظرهای روبهرو شدیم که دیگر شبیه سیاره ما نبود. به همین دلیل است که در فیلم از کویت یا صدام حسین نامی نبردم؛ بلکه بیشتر یک فیلم علمی تخیلی شد که در سیاره ما فیلمبرداری شد. فیلمی درباره اوکراین اما باید توسط خبرنگاران جنگی ساخته شود.
یاد مستند شما درباره میخائیل گورباچف با عنوان «دیدار با گورباچف» ۲۰۱۸ افتادم. ممکن است فیلم مشابهی در مورد آنگلا مرکل بسازید؟
نه و نمیخواهم. دیگران باید این کار را انجام دهند. در مورد گورباچف فاجعه این است که غرب او را درک نکرد و سیگنالها را دریافت نکرد. فرصتهای زیادی از دست رفت. وقتی گورباچف ۴۰۰ هزار سرباز لهستان و ۵۰۰۰ تانک را از لهستان خارج کرد، غرب برخلاف وعدههای داده شده با آن همراه نشد و در عوض جای آن را با ناتو پر کرد. پوتین هم وقتی سال ۲۰۰۳ خواستار پذیرش روسیه در ناتو شد و بعد از آن در بوندستاگ آلمان سخنرانی کرد و در مورد یک خانه مشترک اروپایی، از اورال تا پرتغال صحبت کرد، جدی گرفته نشد. او نادیده گرفته شد. متأسفانه فرصتهای زیادی از دست رفت.
در کتابتان نوشتهاید فقط شاعران میتوانند آلمان را کنار هم نگه دارند و درباره روز فرو ریختن دیوار برلین صحبت میکنید. فیلم جالبی نمیشود؟
نه، سیاسی است و باید سیاسی بماند. جالب اینجاست که اتحاد مجدد چندان هم رویدادی سیاسی نبود که توسط سیاستمداران سازماندهی شده باشد، بلکه نتیجه اراده غالب مردم بود. سقوط دیوار برلین نخبگان سیاسی آلمان شرقی را به کلی غافلگیر کرد. حتی در غرب دیگر سیاستمداران تسلیم این فکر شده بودند که اتحاد مجددی هرگز اتفاق نمیافتد. تنها چیزی که اکنون میتواند آلمان را متحد نگه دارد فرهنگ و زبان ما است. شاعران ما هستند.
چندین بار خود را بیشتر یک سرباز خواندهاید تا هنرمند. چقدر با هیرو اونودا، موضوع اولین رمانتان، «جهان تاریک و روشن» ارتباط دارید؟
وقتی از کلمه سرباز در مورد خودم صحبت میکنم، چیزی نظامی را مد نظر ندارم. من درباره ویژگیهای خاصی مثل وفاداری، احساس مسئولیت، وظیفهشناسی و توانایی انجام کاری که تقریباً همه آن را رها کردهاند حرف میزنم. برای سربازی مانند هیرو اونودا وضع برعکس بود. او دستور داشت تا از یک جزیره کوچک فیلیپین تا بازگشت ارتش ژاپن دفاع کند و ۲۹ سال پس از پایان جنگ جهانی دوم این وظیفه را ادامه داد. این یک سوءتفاهم غمانگیز بود. اوایل دهه ۱۹۵۰، او بمب افکنهای آمریکایی را دید که بالای سرش پرواز میکردند، اما آن هنگام جنگ بعدی آمریکاییها در کره بود. چند سال بعد او B-۵۲ را دید که مربوط به جنگ ویتنام بود؛ ولی او همیشه فکر میکرد جنگ دوم است که هنوز ادامه دارد. تصویر بزرگتری نداشت.
تصویر بزرگتر شما از دنیایی که در آن زندگی میکنیم چیست؟
بعضیها از هارمونی حرف میزنند، اما هماهنگی در جهان وجود ندارد، این یک افسانه است. هرج و مرج عظیمی در جهان وجود دارد و سهم ما در آن خصمانه است. وقتی میخواهیم فضانوردان را به مریخ ببریم، یا وقتی میخواهیم مریخ را با یک میلیون نفر مستعمره کنیم، این یک دید بسیار تهاجمی است. این اتفاق نخواهد افتاد. رویای غیرممکنی است. این یک مدینه فاضله فنی است.
نمیخواهید به فضا بروید؟ مستندی درباره فضا هم که ساختهاید...
بله، البته که این کار را خواهم کرد! اگر میتوانستم هر روز یک شعر به زمین میفرستادم و هر روز یک فیلم کوچک. من حتی از یک شرکت فضایی ژاپنی درخواست کردم که به فضا بروم و ماه را دور بزنم و سپس به زمین بازگردم، متأسفانه درخواست من را رد کردند.
در حالی که منتظر رفتن به فضا هستید، روی چه چیزی کار می کنید؟
دو پروژه سینمایی دارم که اولی داستانی خواهد بود و احتمالاً در انگلیس فیلمبرداری آن را انجام میدهم و در حال نوشتن کتاب دیگری با عنوان «آینده حقیقت» هستم که بهار در آلمان منتشر خواهد شد. حداقل یک سال طول میکشد تا ترجمه انجام شود. انتشارات بزرگ به آرامی حرکت میکنند، مثل کوههای یخ.