خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه-مصطفی شاکری گرکانی: «فلسفه اسلامی» تعبیری است که برای اشاره به دستاوردهای فلسفی مسلمانان در طی سیزده قرن گذشته به کار میرود؛ تلاشی که با یعقوب بن اسحاق کندی و شکلگیری نهضت ترجمه آغاز شد و تا امروز ادامه دارد. خاستگاه فلسفه اسلامی، یونان باستان است. مسلمانان از قرن دوم هجری، ترجمه آثار فلسفی را آغاز کردند. در این قرن بخش زیادی از تألیفات ارسطو و شارحان مدرسه اسکندریه و بسیاری از کتب جالینوس و برخی مکالمات افلاطون به عربی ترجمه شد. فلسفه اسلامی با یعقوب کندی شروع شد ولی با فارابی هویت مستقل خویش را پیدا کرد و با ابنسینا به اوج رسید. گفته شده فارابی، اصول و مبانی فلسفه اسلامی را پایهگذاری کرد اما نتوانست آن را گسترش دهد اما ابن سینا با نظریهپردازی در موضوعات گوناگون و طرح اصول و فروعات فلسفی جدید به گسترش و تکمیل فلسفه اسلامی پرداخت.
در سالیان اخیر بحثهای بسیاری پیرامون هویت «فلسفه اسلامی» شکل گرفته است. برخی نگاه انتقادی دارند و «فلسفه اسلامی» را تعبیری متناقضنما در نظر میآورند چون از نظر آنها فلسفه یعنی تفکر آزاد که هیچ قید و پسوندی نمیپذیرد. گروهی دیگر فلسفه اسلامی را فلسفهای که توسط مسلمانان در کشورهای اسلامی دنباله شده است میدانند ولی گروه دیگری هستند که فلسفه اسلامی را یک دستگاه اندیشهای مستقل از فلسفه یونان و فلسفه غرب و شرق تلقی میکنند چنانکه علامه مصباح یزدی بر این باور بود که وجود کمترین ارتباط میان فلسفه و اسلام، برای درستی عنوان فلسفه اسلامی کفایت میکند؛ چنانکه برخی از مسائل فلسفه اسلامی، از آموزههای اسلامی نشأت گرفته و برخی از آنها در خدمت اثبات آموزههای اسلامی است.
برای تبیین این مساله با عبدالله صلواتی، استاد فلسفه دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی همصحبت شدیم. پیشتر بخش اول این گفتگو با عنوان «متون مقدس، فیلسوف را دچار خودسانسوری نمیکند» منتشر شده بود.
آنچه در ادامه میخوانید بخش دوم این گفتگو است:
* آیا فلسفه اسلامی این ظرفیت را دارد که همانند فلسفه غربی، صورت انضمامی بپذیرد و بتواند در امور مختلف اجتماعی و سیاسی اثرگذار و تعیینکننده باشد؟
طبیعتاً پاسخ بنده به این پرسش مثبت است و در مقالات مختلف سعی کردم این تفکر انضمامی را نشان دهم. اساساً ظرفیت فلسفه اسلامی طوری است هم میتوانی آن را خیلی اوج بدهی و به آسمان ببری و هم میتوانی آن را به زمین بیاوری و از کارکرد زمینی آن بهرهمند شوی. بد نیست تفکیک وظایفی هم بشود که برخی محققان کارکردهای اینجهانی فلسفه اسلامی را نشان دهند و طیفی دیگر کارکردهای الهیاتی و وجودی را در فلسفه اسلامی کنکاش کنند. برخی هم این ظرفیت را دارند هم پژوهشهای اینجهانی فلسفه را پی بگیرند و هم پژوهشهای آن سویی فلسفه اسلامی را.
بنده در آثارم دغدغه امتداد فلسفه صدرایی را دارم. در یکی از تالیفاتم به نام «باور در عصر کلیک؛ آسیبهای اعتقادی فضای مجازی و راهکارهای آن» از ظرفیت فلسفه اسلامی استفاده کردم هرچند استفاده از این ظرفیت خیلی آشکار نیست ولی در برخی موارد نمودش مشخص است. همچنین در کتاب «تحول معرفتشناختی فضای مجازی» از ظرفیت فلسفی اسلامی استفاده شده است. میخواهم این را بگویم که امتداد فلسفه صدرایی یا فلسفه اسلامی در امور اجتماعی به این معنا نیست که عیناً اقوال و اصطلاحات یک فلسفه را در مسائل روز به کار بریم و کلیدواژههای آنها را تکرار کنیم بلکه شما از دامنه تأثیر، از ظرفیتی که وجود دارد، از جهتدهی که در فلسفه اسلامی هست میتوانید در تحلیل مسائل استفاده کنید.
بنابراین کارهایی که بنده انجام دادم و کارهایی که دیگران در این فقره انجام دادند عملاً نشان میدهد فلسفه اسلامی به طور عام و فلسفه صدرا به طور خاص این ظرفیت را دارد از امتداد اجتماعی آن بهرهمند شویم ولی نکته اینجا است در فلسفه ملاصدرا یکسری اصول و مبانی مترقی داریم، همچنین یک نگرش وجودی عمیق داریم و این اصول و مبانی مترقی و این نگرش وجودی، ظرفیت قدرتمندی برای امتداد اجتماعی آن فراهم میکند که ما را قادر میسازد در خصوص مسائل اخلاقی روز، حقوق بشر، فضای مجازی و مسائل زیست محیطی و خیلی از مسائل دیگر از آن استفاده کنیم و تحلیل خاص خودمان را داشته باشیم. به نظر میرسد برای پویایی فلسفه ملاصدرا نیاز به این تفکر و پژوهشهای انضمامی داریم، یعنی پژوهشهای انضمامی و توجه به امتداد اجتماعی فلسفه اسلامی امر مستحب نیست، بلکه امروزه یک ضرورت است.
* آیا میتوان این ادعا را مطرح کرد که ریشه بسیاری از مشکلات امروزین جامعه ما بازگشت به نگرش فلسفی ما دارد که بر خوانش ما از امور مختلف از جمله دین، فرهنگ و توسعه اثرگذار بوده است؟
میتوان گفت ریشه بسیاری از مشکلات به ذهن و شناخت برمیگردد و یکی از علومی که در خصوص شناخت حرف برای گفتن دارد و اصول و مبانی دارد و به شناخت جهت میدهد فلسفه است و از این جهت میتواند ریشه برخی مشکلات را بخشکاند و اصل مشکل را حل کند.
اگر بخواهیم مشکلات را به نوعی طبقهبندی کنیم بخشی از مشکلات به تبعیض و نابرابری برمیگردد، بخش دیگر به خشونت و جنگ برمیگردد طیفی از مشکلات، به نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی برمیگردد. به نظر میرسد عامل همه اینها به ذهن منتهی میشود و در رأس همه این عوامل، خودخواهی معرفتی، خودشیفتگی، شیفتگی به دنیا، تمامیتخواهی و استبداد است. خودخواهی، خودشیفتگی، شیفتگی به دنیا، استبداد و تمامیتخواهی به انگارههای ما برمیگردد، به عدم انعطاف ذهنی و وجودی ما برمیگردد. چون تمایل نداریم از خود و تمایلات خود و علایقی که در ما نهادینه شده بیرون بزنیم و خویش را در معرض حقایق قرار دهیم. علی القاعده در اینجا فلسفه به ما کمک میکند و ظرفیت خوبی دارد برای اینکه یک گشودگی و انعطاف ذهنی و وجودی برای ما پدید آورد. همچنین، فلسفه ظرفیت خوبی دارد که با خودمان در صلح باشیم تا با دیگران در وضعیت صلح قرار بگیریم.
*آیا انحصارگرایی در این حوزه ایجاد مانع جدی میکند؟
در بحث شناخت ما دیدگاههای انحصارگرا داریم. این دیدگاه انحصارگرا وقتی در عرصه دین بیاید دین را دچار مشکل میکند، وقتی در سیاست بیاید سیاست را دچار مشکل میکند، وقتی در اقتصاد بیاید اقتصاد را دچار مشکل میکند یعنی ویروسی است که همه امور را مبتلا میکند و امور را از منطق و کارکرد و اهداف خودش دور میکند. یکی از جاهایی که نگاه انحصارگرا ما را دچار آشفتگی و نابسامانی میکند جایی است که این نگاه در دین راه پیدا میکند و دین را منحصر در سطح خاصی میکند. در دین استعارههای متفاوت وجود دارد اما نگاههای انحصارگرا بخشی از این استعارهها را برجسته میکنند و برخی را نادیده میگیرند.
قرآن به تعبیر مفسران بزرگ لایهها و سطوح و مراتب مختلفی دارد و هر انسانی به حسب اینکه در چه سطحی باشد با افقی از قرآن همافق میشود. فلسفه و عرفان به ما کمک میکنند تا در سطح وجودی بالاتری قرار بگیریم و از ظرفیت قرآن بیشترین بهره را ببریم، یعنی وقتی به لحاظ وجودی در سطح بالاتری قرار بگیریم سطوح بالاتری از آیات را مورد استفاده قرار میدهیم. از این منظر، فلسفه ظرفیتی در اختیار ما قرار میدهد که از نگاه انحصارگرا خارج شویم و انگارههای خودمان را مدیریت کنیم، شناخت خودمان را مدیریت کنیم و در بخش اخلاق بتوانیم گشودگی و انعطاف ذهنی نسبت به دیگری پیدا کنیم. همه اینها دست به دست هم میدهند تا اولاً ریشه مشکلات را از بین ببریم و ثانیاً انسان متعالی را به جامعه تحویل دهیم تا بتواند یک زندگی مطلوب و ارزشمندی را برای بشر به ارمغان بیاورد و ثالثاً راه را از بیراهه و خردمندی را از حماقت، حقیقت را از توهم، و حق را از باطل تشخیص دهیم.