خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ فاطمه برزویی: این روزها با وجود گرفتاریهای روزمره زندگی که گریبان گیر همه ما شده است، کسانی هستند که با تمام این سختیها، دست از این گرفتاریهای روزمره میشویند و به جای یکجانشینی، هر طور که میتوانند به هر کس که میتوانند دستی میرسانند. از آسایش و امکانات کلانشهرها صرف نظر میکنند و تا در مناطق محروم و کمبرخوردار به قدر توان خودشان کاری کنند. آنها فقط برای دغدغههایی که دارند از نظم خود فاصله میگیرند و تلاش میکنند در مسیر خیرخواهی پیش بروند. حتی برای یک نفر؛ حتی به اندازه یک قدم.
اما این بار ماجرای مادر سه فرزند در میان است که نه تنها خودخواسته و برنامهریزی شده راهی این مسیر نشده بلکه ابتدای راه کوچ کردن به مناطق محروم و زندگی کردن در استان سیستان و بلوچستان خوف داشته است. خوفی که باعث میشد گاهی شبها تا صبح از تصور مهاجرت به شهری دور گریه کند. زنی متولد دهه شصت که وقتی دست تقدیر و شرایط زندگی او را راهی زاهدان میکند، یک دختر … ساله، یک پسر … ساله و یک نوزاد یک ماهه داشته است.
«زینب اخ الصنایع» علیرغم مدیریت خانواده به عنوان مادر و همسر، فعالیتهای اجتماعی زیادی در تهران داشته و شاغل بوده، باید همه زندگی خود را جمع میکرد و به دیاری میبرد که نه قوم و خویشی آنجا میشناخت و نه حتی آشنایی داشت. او تا مدتی از خانه جدیدش در زاهدان بیرون نمیرفت و بی آنکه بخواهد، خودش را حبس کرده بود تا اینکه دست به زانو گرفت و اراده کرد در شرایط جدید کاری کند؛ پس راهی را کنار جمعی از زنان زاهدان آغاز کرد که وقتی به پایان رسید و دوباره تقدیر او را راهی پایتخت کرد، شبها تا صبح برای برگشتن از زاهدان به تهران گریه میکرد.
نمیتوانستم رفتن به زاهدان را بپذیرم!
اخ الصنایع از ماجرای رفتنش به سیستان و بلوچستان و ذهنیتی که در ابتدا درباره این استان داشته است میگوید: «زمانی که تصمیم داشتیم از تهران برویم، بچه آخرم حتی یک ماهه هم نشده بود. تقریباً تیرماه سال ۹۷ بود که با توجه به شرایط همسرم زمزمه رفتنمان به یکی از استانهای کردستان یا سیستان و بلوچستان مطرح شد. راستش آن روزها یک خوف و ترسی نسبت به سیستان و بلوچستان داشتم. این ترس فقط من را درگیر نکرده بود. حتی خانوادهام بعد از اینکه فهمیدند باید به سیستان و بلوچستان بروم مخالفت کردند. حتی در فرودگاه بعد از دیدن تعداد زیادی بلوچ برادرم سعی داشت من را از این سفر و به قولی مهاجرت منصرف کند.»
او اتفاقاتی که در گذشته در این استان افتاده است را عامل ایجاد تصویر ناامن میداند: «از سال ۸۲ فعال رسانهای بودم. با توجه به اخبار، دیدگاه مثبتی نسبت به استان سیستان و بلوچستان نداشتم و با توجه به اتفاقات منفی مانند جنایتهای عبدالمالک ریگی و موضوعاتی مثل قاچاق و درگیریهای مسلحانه، از این منطقه یک تصویر ناامن برای خودم ساخته بودم. دروغ چرا؟ تمام تلاشم را میکردم که سیستان و بلوچستان را از گزینههایمان خط بزنم اما موفق نشدم و در نتیجه محل مأموریت همسرم سیستان و بلوچستان اعلام شد. با آن دیدگاه و تصویر ناامنی که داشتم، نمیتوانستم رفتن را بپذیرم؛ از طرفی هم نمیتوانستم شرایط را تغییر دهم. یک جایی به خودم گفتم این است و جز این نیست!»
اخ الصنایع که از تیر ماه ۹۷ به مدت پنج سال در زاهدان زندگی کرده از تلاش برای تغییر دیدگاهی که اخبار در ذهنش ساخته بودند، میگوید: «بعد از حدود ۶ ماه، دیگر تصور من از سیستان و بلوچستان و شهر زاهدان آن تصور اولیه نبود. برخی نکات در ذهنم تغییر کرده بود و به دنبال این بودم که به نحوی منشأ این تفاوت دیدگاه را پیدا کنم. پس اولین قدم را برای ورود به جمع و اجتماع برداشتم و در کلاس چرمدوزی ثبت نام کردم. خانمهای همکلاسیام کسانی بودند که شرایط مشابهی داشتند.»
او ادامه میدهد: «آنها من را دلداری میدادند و میگفتند نگران نباش؛ اوضاع بهتر میشود. اینجا آنقدر که فکر میکنی بد نیست. حال و هوای خوبی دارد که کمکم به آن میرسی. یک نفر بود که ریاضی خوانده بود و در زاهدان ریاضی تدریس میکرد. یک نفر هم پرستار بود و با انتقالی در یکی از بیمارستانهای دولتی زاهدان مشغول شده بود و خانمهای زیاد دیگری که به دلایل مختلفی به زاهدان آمده بودند. آنها را که دیدم، انگیزهای در من پیدا شد و تصمیم گرفتم از تجربه و تخصصی که در رسانه دارم استفاده کنم. به اداره ارشاد سیستان و بلوچستان رفتم و کارهای اولیه برای شروع مجدد فعالیتم را آغاز کردم.»
هنر در قوم بلوچ ژنتیکی است!
این مدیرعامل و کارآفرین با توجه به شرایط موجود کار رسانهای در سیستان و بلوچستان آن را این گونه توصیف میکند: «در بُعد رسانهای به دنبال این بودم به دیگران نشان دهم آنچه شما از بیرون میبینید و تصور میکنید با آنچه درون استان اتفاق میافتد، زمین تا آسمان متفاوت است. تصمیم گرفتم بازخوردهای مثبت استان، ظرفیتها و توانمندیها را از جنبههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به مردم نشان دهم. خیلی تلاش کردم یک تیم رسانهای در زاهدان راه بیاندازم ولی گارد استان کاملاً نسبت به رسانه بسته بود و اجازه فعالیت پایگاه خبری مستقل را ندادند.»
صنایع از شناسایی ایدههای جدیدش گفت: «من کاملاً از حوزه استارتآپ دور بودم و فکر نمیکردم روزی از جنبه رسانهای به این حوزه ورود کنم اما این اتفاق افتاد. به دنبال تغییر بودم پس سراغ ایدههای جدید رفتم. آن روزها بستههای ارزاق در خانوادههای کمبضاعتی که شناسایی شده بودند توزیع میکردیم. در این رفت و آمدها با خانوادهها صحبت میکردم و از تواناییهایشان میپرسیدم. اینکه چه کاری بلد هستند و چه علایقی دارند. بسیاری از آنها همان اول میگفتند ما سواد نداریم! به آنها توضیح میدادم که مسئله سوادشان مطرح نیست و بگویند از دستشان چه کاری برمیآید. مثلاً یکی میگفت من خیاطی میکنم؛ دیگری میگفت من سوزن دوزی میکنم. همین باعث شد به این ایده برسیم که در حوزه اجتماعی یک کسب و کار راه بیندازیم. اولین کاری که انجام دادیم شناسایی ظرفیتهای حوزه بانوان و زنان سرپرست خانوار بود؛ زنانی که بیوه هستند یا همسرشان به دلایل مختلفی در خانواده حضور اثرگذار و مثبت ندارد. تعدادشان هم کم نبود. ایدهها را شناسایی کردیم و فراخوان دادیم و یک استارتآپ از دل همه اینها با موضوع صنایع دستی به وجود آمد.»
او به استعداد ذاتی مردم منطقه در حوزه هنر و صنایع دستی اشاره میکند: «بحث هنرهای دستی در جنوب کشور و قوم بلوچ یک موضوع ژنتیکی است؛ من از یک دختر شش ساله پرسیدم پیراهن تنت را مادرت دوخته است و در کمال تعجب گفت نه؛ خودم از عید قربان سال گذشته این پیراهن را دوختهام. پرسیدم تو اصلاً میتوانی سوزن دست بگیری؟ گفت من از چهارسالگی کار با سوزن را یاد گرفتهام.»
تغییر در نقشهای اصیل بلوچ؟ هرگز!
اخ الصنایع با آغاز این استارتآپ، به عنوان کارآفرین حوزه زنان در زاهدان فعالیت خود را دنبال میکند. درباره استقبال قابل توجه از فعالیتی که شروع کرده بود، توضیح میدهد: «بعد از فراخوان، یک شب تا صبح بیش از ۴۰۰ نفر به ما درخواست کار دادند و نمونه کار فرستادند و خودشان را معرفی کردند. آنها بخاطر دغدغههای اجتماعی و معیشتی حاضر بودند هرچه زودتر شروع به کار کنند. بعد از بررسیها، از تعداد ۴۰۰ نفر درخواست کننده، با ۴۰ نفر کار را شروع کردیم و به آنها سفارش دادیم؛ اما بعد از اینکه سفارشها را تحویلمان دادند متوجه شدیم وجه تمایزی که به دنبالش بودهایم به دست نیامده است. جلسات متعددی برگزار کردیم تا خلاقیت بیشتری را به زنان آموزش دهیم.»
او معتقد است نقوش اصالت فرهنگ بلوچی است: «زیورآلات سوزندوزی شده، اولین مدل کاری بود که بعد از این جلسات تولید کردیم. با تولید این زیورآلات، تفاوتها کمکم معلوم میشد. یکی دو تا از تفاوتهایی که ایجاد کردیم استفاده از پارچههای ظریف و نخهای ابریشمی بود اما به نقوش دست نزدیم. نقوش، اصالت فرهنگ بلوچی است و ما سعی کردیم آنها را در زاهدان احیا کنیم، مثل ایرانشهر و چابهار که امروز مهد سوزن دوزی سیستان و بلوچستان است.»
اولین سفارش؛ اولین شکست؛ اولین پیروزی
اخالصنایع چالشهای اولیه کار خود را اینگونه به خاطر میآورد: «از آنجایی که من هیچ پیشزمینهای در حوزه صنایع دستی نداشتم، چالشهای زیادی را تجربه کردم. سراغ یک خیاط رفتم و از او خواستم به من خیاطی یاد بدهد. تقریباً ۲۰ شبانهروز کار کردم تا استفاده از چرخ و دوخت و دوز را تا حدی یاد بگیرم. یکی از مهمترین چالشها، کاهش هزینههای تولید بود. چالش بعدی بستهبندی بود. سیستان و بلوچستان آن بستهبندی که مدنظرمان بود را آماده نداشت در نتیجه با بستههای پیشفرض از تهران کار خود را شروع کردیم. ما برای هرکدام از محصولات داستانی تعریف کردیم و نمادهایی در نظر گرفتیم. بعد از اینها به دنبال مخاطب رفتیم.»
او درباره پرداخت حقالزحمه زنان توضیح میدهد: «همان اول کار ما با سوزن دوزها تسویه حساب میکردیم و نمیگذاشتیم بعد از فروش محصول حق الزحمه آنها را بپردازیم. پس از مدتی زنجیره کار خود را گستردهتر کردیم، برای مثال کسی که در یک روستا انواع دوختها را بلد بود، شروع کرد و این توانایی خود را دیگران آموزش داد. همین گسترش فعالیت باعث میشد مثلاً یک روستا با محصولات ما آشنا شود.»
این فعال اجتماعی درباره تجربه اولین فروش تیمش که با اولین شکست تیمش برابر بود، میگوید: «بالاخره نوبت به اولین فروشمان رسید. یک آقایی به مناسب روز معلم ۱۴ عدد از بستههای ما را خریداری کرد. ذوق زیادی برای این سفارش داشتیم و با خوشحالی آمادهاش کردیم؛ اما وقتی سفارشات به دست مشتری رسید او تماس گرفت و گفت از ۱۴ بسته، ۸ بسته ایراد داشته است و گلایه کرد. خیلی ناراحت شدیم. به او گفتم بستهها را بفرستد و ما هم هزینهاش را برمیگردانیم اما او گفت که صبر میکند تا دوباره کار را آماده کنیم و بستههای تمیز را تحویلش بدهیم. بعد از این داستان سعی کردیم بفهمیم چرا این گونه شد؟ چرا فکر میکردیم همه چیز بدون مشکل است؟ جلسات متعددی گذاشتیم و همه چجیز را بررسی کردیم و دوباره همان کار به سوزن دوزها سفارش دادیم.»
او ادامه میدهد: «این مشتری سختترین مدلها را انتخاب کرده بود، اما ما برای تهیه سفارش جدیدش به ایدههای جدید و راهگشا فکر کردیم. همه چیر که آماده شد برای خودش هم یک هدیه فرستادیم چون دوباره به ما فرصت داده بود و اعتماد کرده کرده بود. کار به دستش رسید و این بار حسابی راضی بود. این بالا پایین شدنها تجربههای جدید و خوبی بود. کم کم کنار صنایع دستی، کارهای جدیدی تولید کردیم مانند تولید آباژورهای کاملاً دست ساز.»
اخالصنایع همچنین تجربهدیگری از کارآفرینی در زاهدان را مرور میکند: «یک فردی که در دانشگاهی در سوئیس مشغول به تحصیل بود برای پایان نامهاش استان سیستان و بلوچستان را انتخاب کرده بود. او را به چند روستا بردم. یک روستا آب نداشت به طوری که آب کل روستا با یک تانکر تأمین میشد و دیگری برق نداشت به نحوی که با باتری ماشین شبها روزنه نوری برای خود درست میکردند. این فرد گفت تا جایی که توانش اجازه بدهد برای این روستاها دنبال افراد نیکوکار میگردد و خودش هم در بخشهایی کمک میکند. او برای پایان نامهاش تقریباً چیزی حدود ۱۰۰ محصول از تیم ما خریداری کرد و در کمتر ۴۸ ساعت سفارش را تحویلش دادیم تا با خودش به ژنو ببرد. این استقبالها باعث شد به این فکر کنیم که محصولاتمان را در تهران به نمایش بگذاریم و بفروشیم. خدا را شکر گالری تهران به جایهای خوبی رسید و سعی کردیم تمام ظرفیت و تواناییهای استان را در آن به خوبی نشان دهیم که البته موفق هم بودیم.»
زنان بلوچ؛ مستعد، محجوب و اهل مدارا
اخالصنایع معتقد است هنر جز اساسی یک زن است، مخصوصاً زنی که در یک کشور با رنگ و بوی هنر بزرگ شده باشد: «زنهای بلوچ زنان بسیار توانمندی هستند اما بعضاً اعتماد به نفس پایین دارند. نگاهی که به زن وجود داشته نگاه درستی نبوده و نیازمند اصلاح است. شاید بتوان گفت ضعف فرهنگی باعث شده زن در این استان به خوبی دیده نشود. در اکثر منطق دختران به دانشگاه میروند و سعی میکنند در جامعه حضور داشته باشند و جای پای خود را پیدا کنند؛ ولی این فرصت برای زنها و دختران سیستان و بلوچستانی کمتر است. آنها باید مقابل یک نگاه بایستند تا بتوانند چنین فرصت و شرایطی را برای خود فراهم کنند.»
مدیر عامل خانه خلاق هاتف از ویژگیهای زنان بلوچ اینطور یاد میکند: «زنان بلوچ به شدت محجوب هستند. شاید اگر در تهران یا جای دیگری اگر اتفاقی بیفتد و باب سلیقه ما خانمها نباشد، فوری صدایمان در میآید و اعتراض میکنیم. این مطالبهگری در محیط اجتماعی هم وجود دارد؛ ولی زن بلوچ نه! اینطور نیست. بسیار محجوب و اهل مدارا است. همیشه سعی میکنند با تمام سختیها و مشقتهایی که میکشند خودشان را سر پا نگه دارند. یک ویژگی دیگر زنان بلوچ فداکاری آنها در حق فرزندانشان است. زن بلوچ خودش را از بسیاری از تفریحات و فرصتهایی که دیگران تجربه میکنند محروم میکنند تا فرزندانش آن شرایط را داشته باشند. همان طور که میدانید خیلی از ازدواجها در سیستان و بلوچستان ثبت نشده و کودکان زیادی شناسنامه ندارند. مادران بلوچی تلاش میکنند هرطور شده شرایط فرزندش را بهبود دهد. من یک منشی بلوچ داشتم، یک روز به او گفتم تو که درآمد داری. به علایق خودت هم رسیدگی کن. خرید کن! گفت که دو فرزند دارد و گرچه با او زندگی نمیکنند ولی او درآمدش را به آنها میدهد چون دوست دارد آنها همیشه لباسهای نو بپوشند، نگران چیزی نباشند و حسرتهایی که مادرشان چشیده بر دل آنها نماند.»
«زن، زندگی، آزادی» به زنان بلوچ خدمتی نکرد
اخالصنایع که در وقایع سال گذشته در زاهدان بوده در پاسخ به این سوال که شعار زن، زندگی، آزادی چه تأثیر و تغییری در زیست زنان این منطقه ایجاد کرد؟ میگوید: «اتفاقاتی که سال گذشته تحت عنوان زن، زندگی و آزادی در استان افتاد بستری برای بروز هیجانات عدهای خاص بود و هیچ چیز عاید زنان نشد. درباره منطقهای صحبت میکنیم که زنها وقتی میزبان هستند خودشان نمیتوانند همراه مهمان بر سر سفره بنشینند. یک بار برای کمک به یکی از روستاهای خاش رفته بودیم. افراد زیادی حضور داشتند و ناهار مهمان خانه کدخدا بودیم. آقایان داخل خانه ناهار میخوردند و ما خانمها بیرون بودیم. یکی از خانمهای فعال حوزه رسانه رو به کدخدا گفت به زن این خانه بگویید بیاید سر سفره با ما غذا بخورد. اهالی خانه متعجب شدند؛ چرا که خانم خانه بر سر سفره نمیآید و همراه با مهمان غذا نمیخورد.»
او از حقوقی حرف میزند که با شعار دادن محقق نمیشوند. از تصمیمگیری برای زمان ازدواج، ادامه تحصیل و…: «دختران در این منطقه حداکثر تا کلاس نهم درس میخوانند و خیلی زود باید ازدواج کنند. اغلب همسرشان را خودشان انتخاب نمیکنند. از طرف دیگر مردها پذیرفته شده است که مردان. تعدد زوجات داشته باشند. چندسالی است که تغییراتی در این مسائل دیده میشود. دانشگاه یکی از عناصری بوده که بر اصلاح این موارد تأثیر گذاشته است. چراکه برای مثال دختر سیستان و بلوچستانی خودش را با دختران سایر نقاط کشور مقایسه میکند؛ بنابراین آنچه در احترام به حق و حقوق زنان استان اثرگذار است، شعار نیست!.»
یک روز برای رفتن به زاهدان گریه میکردم؛ یک روز برای برگشتن از زاهدان!
تقسیم استان از دیگر مسائلی است که درباره سیستان و بلوچستان پر بحث است: اخالصنایع در این باره میگوید: «با توجه به گفتگوهایی با افراد فرهیخته و تحصیلکرده درباره تقسیم استان داشتهام متوجه شدم آنها از این تصمیم استقبال میکنند، به این علت که تمام استان از ظرفیتها و امکانات رفاهی، درمانی و … برخوردار میشود. آنها معتقدند این تصمیم مانع از آن میشود که فقط مرکز استان یعنی زاهدان رشد کند و باعث میشود ایرانشهر یا چابهار و پتانسیلهای آنها دیده شود. سیستان و بلوچستان سرشار از معادن و ظرفیت کشاورزی است و چابهار بزرگترین نعمت استان است. دسترسی به آبهای آزاد دارد و در شرایطی که همه مملکت تحریم شده بود چابهار هنوز دسترسیهای خوبی داشت اما متأسفانه فرهنگ استفاده از این ظرفیتها را نداریم. شاید تقسیم استان بتواند این شناسایی و رسیدگی به این پتانسیلها را بهبود بخشد.»
صنایع بعد از حدود دو ساعت گفتگو یادآوری میکند که تجربه پنج سال زندگی در زاهدان در این مجالها نمیگنجد. او درباره بازگشت از زاهدان به تهران میگوید: «قرار بود دو سال دیگر در سیستان و بلوچستان بمانیم؛ ولی نشد. باورتان نمیشود بعد از تصمیم به برگشت، با هر جعبهای که جمع میکردم چه اشکی میریختم. من که یک روز برای رفتن به زاهدان ترس داشتم و از این ترس گریه میکردم حال برای برگشتن از به تهران اشک میریختم. با این وجود بعد از پنج سال زندگی در زاهدان به تهران برگشتیم. البته دفتر زاهدان همچنان مستقر است. تمام هدفم این است که بتوانیم در حوزه تجارت و توانمندسازی زنان استان راه را ادامه دهیم. در این ۵ سال با زنان بسیار مستعد، مدیر و مدبری آشنا شدم که قطعاً میتوانند بال پرواز خودشان، دیگران و من باشند. بعد از این تجربه ۵ ساله، تمام تلاشم را میکنم که اگر قرار است در تهران کاری انجام بدهم در راستای اهدافم در سیستان و بلوچستان باشد. زندگی در سیستان و بلوچستان تجربهای گرانبهایی برای من و خانوادهام بود. پسرم با اینکه هنوز بچه است میگوید ازدواج که کردم زنم را برای ماه عسل به سیستان و بلوچستان میبرم!»