در آن‌مقطع کومله متعهد شده بود هیچ‌تیم تروریستی به ایران اعزام نکند. کیانی نزدیک‌بودن خطر را با زدن شش‌بار فندک به حاجی اطلاع داد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: در قسمت‌های پیشین پرونده بررسی کتاب «سیطره» شامل خاطرات نادر کیانی از نفوذ به درون تشکیلات حزب کومله، چگونگی ورود او به کردستان عراق، نفوذ به اردوگاه حزب دموکرات و سپس اردوگاه کومله مورد بررسی و مرور قرار گرفت. همچنین وضعیت اسف‌بار زنان و دختران حاضر در پایگاه‌های ضد انقلاب و زندگی نکبت‌باری که سران کومله و دموکرات برای آن‌ها تدارک دیده‌اند، کندوکاو شد.

یکی دیگر از موضوعاتی که در دوقسمت پیشین پرونده بررسی «سیطره» بررسی کرده‌ایم، وضعیت اعتقادی کومله و مقایسه آن با گروهک ضدانقلاب دیگری چون دموکرات است. همان‌طور که گفته شد، صحبت از خدا، اعتقاد، دین، پیامبر و اخلاق در اردوگاه کومله ممنوع بوده و در عوض، نیروها اجازه داشتند درباره هرگونه انحراف اخلاقی صحبت کرده یا به آن جامه عمل بپوشانند.

دو قسمت پیشین پرونده بررسی کتاب «سیطره» در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:

* «گزارشی از وضعیت اسفناک زنان و دختران فریب‌خورده کومله و دموکرات / زن و مرد فرقی ندارند!»

* «مسوول پذیرش کومله: حرفی از خدا و دین نزن!»

بخش سوم این‌پرونده حاوی موضوعات هیجان‌انگیزتری از نفوذ کیانی به حزب کومله و افشای مأموریت‌های خرابکاری آن‌ها در داخل خاک ایران است.

در ادامه مشروح سومین‌قسمت از پرونده بررسی کتاب «سیطره» را می‌خوانیم؛

* زندگی توأم با هراس و اضطراب بین کومله‌ها

زمستان ۱۳۸۰ کومله عدالله مهتدی برای این‌که در دل کومله ابراهیم علیزاده رعب و وحشت ایجاد کند، به اردوگاه علیزاده که کیانی هم آن‌جا بود، حمله کرد. این‌درگیری از شب تا صبح ادامه داشت و باعث شد تعدادی از داوطلبان حاضر در اردوگاه علیزاده، ترسیده و فرار کنند. این‌میان، کیانی تصمیم گرفت تا بین کومله اردوگاه علیزاده جا نیافتاده و جای پا محکم نکرده، با ایران تماس نگیرد. در این‌فاصله او وارد کار تعمیرات کولر شد و دفتر تعمیرات کولر دایر کرد و کارش هم رونق گرفت.

سال دوم حضور در اردوگاه کومله بود که کیانی تصمیم گرفت با «حاجی» تماس بگیرد. او با اطلاعاتی که کسب کرد، متوجه شد هر پیشمرگی که وارد کنسولگری ایران شود، نیروهای آسایشِ نگهبانی کنسولگری، اسم و مشخصاتش را به کومله می‌دهند. اضطراب و هراس ناشی از لو رفتن و افشای هویت، باعث شد کیانی از زمانی که تصمیم به برقراری ارتباط با ایران گرفت، تا یک‌ماه بعد که توانست این‌تصمیم را عملی کند، هرشب هراسان و به‌قول خودش با دهانی خشک از خواب بپرد. او در خاطرات خود گفته تا زمانی‌که تصمیمی برای برقراری ارتباط نداشت، آرام بود اما فکر ارتباط روح و روانش را پریشان کرد. کیانی در همین‌حال و هوا بود که روزی تلفن همراهش زنگ خورد و شماره طرف تماس را این‌گونه اعلام کرد: «الرقم خاص» (شماره خاص). این‌تماس توسط حاجی گرفته شد که به کیانی گفت متوجه تلاش او برای برقراری تماس با ایران شده است. چون کیانی یک‌ماه پیش با ۱۱۸ بوکان تماس گرفته و گفته می‌خواهد با اطلاعات صحبت کند.

کیانی در همین‌حال و هوا بود که روزی تلفن همراهش زنگ خورد و شماره طرف تماس را این‌گونه اعلام کرد: «الرقم خاص» (شماره خاص). این‌تماس توسط حاجی گرفته شد که به کیانی گفت متوجه تلاش او برای برقراری تماس با ایران شده است. چون کیانی یک‌ماه پیش با ۱۱۸ بوکان تماس گرفته و گفته می‌خواهد با اطلاعات صحبت کند حاجی در این‌تماس به کیانی گفت: «حالا که خودت با ما تماس گرفتی، دیگه نیروی ما هستی.» و سپس اضافه کرد برای تماس‌گرفتن تلاش نکند تا خودش به او زنگ بزند. در همان‌روزها حاجی پدربزرگ کیانی را احضار کرده بود تا خبرش به گوش تشکیلات مخفی کومله برسد و بیشتر به کیانی اعتماد کنند. وقتی خبر احضار پدربزرگ به اردوگاه کومله رسید، علیزاده هم رسیدگی به هرگزارشی را درباره کیانی غیرضروری دانست.

* حمله آمریکا و تسلیحاتی که برای آشوب‌های داخلی ایران در نظر گرفته شده بودند

با حمله آمریکا به عراق، مراحل پذیرش و آموزش داوطلبان کومله هم تعطیل شد و اردوگاه علیزاده حالت جنگی گرفته و از خانواده‌ها خالی شد. آمریکایی‌ها به جلال طالبانی دستور دادند تمام احزاب چپ و راست و اسلامی عراق را خلع سلاح کرده و تسلیحاتشان را تحویل آن‌ها دهد. کیانی روایت می‌کند مام‌جلال شخصاً برای خلع سلاح به اردوگاه کومله آمد و با وساطت او نزد آمریکایی‌ها، قرار شد پیشمرگان کومله فقط، اسلحه کلاشنیکف و تپانچه داشته باشند. زاغه مهمات اردوگاه پر از تسلیحات سنگین بود که بار بیش از ۲۰ کامیون شدند. علیزاده نیز در مواجهه با ناراحتی و گلایه نیروهایش گفت نگران نباشند چون هرچه مهمات و اسلحه از پادگان‌های ایران غارت شده، برای روزی که در ایران آشوب و بلوا به پا شود، پنهان شده‌اند. علیزاده به کومله اعلام کرد این‌تسلیحات مخفی برای وقتی که در ایران آشوب و اغتشاشی به پا شود، برای تقسیم بین آشوب‌طلبان در نظر گرفته شده‌اند.

* مهتدی به جان اردوگاه علیزاده می‌افتد

پس از حمله آمریکا به عراق، ده‌ها پیشمرگ قدیمی که وضعیت مالی خوبی داشتند، اردوگاه کومله علیزاده را به‌نام افراد جنگ‌زده ترک کرده و به اروپا پناهنده شدند. عده‌ای از اهالی اردوگاه هم همراه با زن و فرزند خود به سلیمانیه رفته و خانه اجاره کردند. تعدادی هم پشیمان شده و به ایران بازگشتند. در همان‌شرایط، عبدالله مهتدی فرمانده اردوگاه کومله رقیب، قصد داشت اعضای کومله علیزاده را کشته و اردوگاهشان را تصرف کند. جلال طالبانی نیز از مهتدی طرفداری می‌کرد چون تغییر موضع داده و به افکار ناسیونالیستی اتحادیه میهنی کردستان نزدیک شده بود. با این پشت‌گرمی بود که مهتدی به اردوگاه علیزاده حمله کرد و قصد داشت با حمله‌ای سنگین، این‌مکان را به خاک و خون بکشد. اما با گذشت چندساعت از حمله وسیع کومله مهتدی، جلال طالبانی وساطت کرده و از انهدام نیروهای کومله علیزاده جلوگیری کرد. علیزاده نیز از او خواست پادرمیانی کند. در نتیجه با وساطت و پادرمیانی طالبانی، مهتدی از خون کومله‌های پایگاه علیزاده گذشت و دست به کشتار وسیع نزد.

سردر پادگان اشرف

* دومین تماس حاجی با کیانی و کشف رابطه منافقین با کومله

با گذشت چندماه از اولین‌تماس تلفنی حاجی با کیانی، او برای بار دوم تماس گرفت و این‌بار قرار شد هرماه یک‌بار ساعت ۱۴ بعد از ظهر که دیگران در حال استراحت هستند، با کیانی تماس بگیرد.

با نزدیک‌شدن پاییز سالی که آمریکا به عراق حمله کرد، رشید رزاقی مسئول دفتر نمایندگی کومله در بغداد به اردوگاه علیزاده رفت و از کیانی خواست او را در سفری به بغداد همراهی کند. با نزدیک‌شدن به یک‌محوطه اردوگاهی، کیانی عنوان «به اردوگاه اشرف خوش آمدید» را روی یک‌تابلو مشاهده کرد و متوجه شد وارد مقر منافقین در عراق شده است. او روایت می‌کند رزاقی پس از ورود به اردوگاه اشرف، چمدان بزرگی را از سران منافقین تحویل گرفت که تعدادی اسناد و مدارک تشکیلاتی درونش قرار داشتند. کیانی در این‌سفر به دو نکته مهم پی برد؛ اول این‌که قرار بود منافقین از عراق خارج شوند و دیگر این‌که سازمان مجاهدین خلق و کومله به‌ظاهر با یکدیگر دشمنی می‌کنند اما در پشت پرده، با یکدیگر رابطه و همکاری اطلاعاتی و امنیتی دارند.

* انتقال به واحد حفاظت از رهبران کومله و تماس بعدی حاجی

پس از سفر به پادگان اشرف، به کیانی گفته شد خود را برای انتقال به واحد آماده جمع‌وجور کند. کار این‌واحد حفاظت از رهبران کومله بود و کسانی به این‌واحد راه پیدا می‌کردند که تشکیلات مخفی کومله تاییدشان کرده بود. با انتقال کیانی به واحد آماده نیز به این‌دلیل موافقت که ۴ نفر در تشکیلات مخفی او را تأیید کرده بودند.

او در این‌بخش تلاش کرد با عناصر سرشناش و قدیمی کومله که عموماً در سال‌های دهه ۱۳۶۰ در عملیات‌های نظامی کردستان شرکت داشتند و جنایت‌های وحشیانه را افتخار خود می‌دانستند، ارتباط برقرار کند. او متوجه شد اعضای قدیمی سازمان کومله وقتی از اروپا به عراق می‌روند، دید و بازدیدی با رفقای سابق خود در این‌اردوگاه و اردوگاه مهتدی دارند. به این‌ترتیب بین کیانی و تعدادی از اعضای کمیته مرکزی کومله مهتدی، ارتباط نزدیکی شکل گرفت و در همین‌مقطع بود که اولین‌ملاقات او با بهرام رضایی معروف به بهرام رش (یکی از آدم‌کشان بی‌رحم کومله) انجام شد در تماس بعدی که حاجی با کیانی برقرار کرد، به او گفت به کافی‌نت شهر سلیمانیه رفته و برای خود یک پست الکترونیک بسازد تا با ارسال ایمیل با یکدیگر در تماس باشند. در اولین‌ارتباطی که به‌واسطه ارسال پست الکترونیک انجام شد، کیانی نشانی، کروکی و مشخصات اردوگاه کومله علیزاده را برای حاجی فرستاد.

اتفاق بعدی این بود که کیانی، به عضویت واحد آماده درآمد و به قسمت ناوندی اردوگاه رفت. در این‌قسمت حدود ۳۰ تن محافظ حضور داشتند که کیانی می‌گوید در این‌قسمت هم از دختران زیبا برای حفاظت از رهبران کومله استفاده می‌شد. او در این‌بخش تلاش کرد با عناصر سرشناش و قدیمی کومله که عموماً در سال‌های دهه ۱۳۶۰ در عملیات‌های نظامی کردستان شرکت داشتند و جنایت‌های وحشیانه را افتخار خود می‌دانستند، ارتباط برقرار کند. او متوجه شد اعضای قدیمی سازمان کومله وقتی از اروپا به عراق می‌روند، دید و بازدیدی با رفقای سابق خود در این‌اردوگاه و اردوگاه مهتدی دارند. به این‌ترتیب بین کیانی و تعدادی از اعضای کمیته مرکزی کومله مهتدی، ارتباط نزدیکی شکل گرفت و در همین‌مقطع بود که اولین‌ملاقات او با بهرام رضایی معروف به بهرام رش (یکی از آدم‌کشان بی‌رحم کومله) انجام شد. کیانی می‌گوید «او مسئول نظامی اردوگاه کومله مهتدی بود و در قضیه قتل‌ها ید طولایی داشت.» او موفق شد هنگام هم‌صحبتی با بهرام رش، یک‌بار که این‌عضو کومله به‌شدت مست بود، خاطره‌اش از ماجرای قتل علی حسن محمدی و جلال حسینی را از زیر زبانش بیرون بکشد. بهرام رش همچنین بحث قتل دلخراش لیلا امینی را برای کیانی تعریف کرد.

* اولین‌ملاقات با حاجی در منطقه دشمن

کیانی از طریق پست الکترونیک با حاجی قرار ملاقات گذاشت و برای اولین بار پس از ورود به خاک عراق، با او در رستوران سلیمانیه دیدار کرد. در این دیدار بود که کیانی به طور رسمی به اداره اطلاعات ایران وصل شد. حاجی هم چند بسته به اندازه قوطی کبریت به او داد و گفت «اینا رو زیر ماشین سران کومله جایی که دیده نشن خصوصاً ماشین علیزاده و سروه ناصری جاسازی کن!» همچنین فندک دیگری هم به کیانی داد که علاوه بر کارکرد معمولی دارای کارکرد یک دستگاه پیجر بود. کد و رمز و پیچیدگی خاصی داشت. اگر کیانی دوبار فندک را روشن می‌کرد به این معنی بود که قرار است اتفاقی طی امروز یا فردا بیفتد و حاجی روی خط باشد تا با او تماس بگیرد.

حالت دیگر علامت با فندک این بود که وقتی کیانی می‌خواست با واحد عملیات همراه علیزاده به مأموریت برود و نیاز بود کاروان او تعقیب شود، سه بار متوالی فندک را روشن می‌کرد. شش بار فندک زدن هم برای هشدار به حاجی به خاطر اعزم تیم‌های تروریستی کومله به داخل خاک ایران بود.

* اختلال در رادار و رادیوی کومله و تحریک داوطلبان به برگشت

تابستان ۸۴ محموله مهمات جدید و حساسی از مرز ایران وارد کردستان عراق شد تا انبار تسلیحات را دوباره پر از سلاح کنند. تا آن مقطع، کیانی هم چند پله ترقی کرده و دبیر حوزه کمونیست کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران شده بود.

کیانی از آن روزها درباره خطر اردوگاه کومله مهتدی برای کومله علیزاده روایت می‌کند و می‌گوید «هیچ کس آرامش نداشت. حتی بحث نفوذ جمهوری اسلامی به فراموشی سپرده شده بود و تمام هوش و حواس اردوگاه رفته بود پیش نفوذ کومله مهتدی.» این مساله هم در خاطرات کیانی مطرح شده که بیشتر نیروهای کارکشته و عملیاتی کومله در اردوگاه مهتدی بودند و اردوگاه علیزاده رخنه چندانی در ایران نداشت. حاجی هم از زمان دیدارش با کیانی در رستوران سلیمانیه، به مرور کارهای پیچیده و حساس‌تری به او سپرده بود. اختلال در مراکز راداری و امواج رادیویی کومله و تحریک داوطلبان به برگشت به کشور از جمله این وظایف بودند.

راوی «سیطره» در خاطرات این بخش از زندگی مخفی خود بین کومله می‌گوید همه نیروهای این گروهک، بی‌ادب و فحاش بودند و مثل نقل و نبات به هم فحش رکیک می‌دادند. «همه به مادر هم فحش می‌دادند.» (صفحه ۱۶۷) کیانی شروع به حفظ اسامی افراد بریده و مستعد همکاری کرد. او روایت می‌کند عبارت «منفعل» در اردوگاه کومله خیلی مرسوم بود. به همین دلیل وقتی افراد منفعل و درونگرا را می‌دید، به آنها تذکر می‌داد تا ضعف نشان نداده و به اصطلاح خود را جمع کنند. چون حدس می‌زدم این افراد از نیروهای نفوذی خودی باشند.

نکته مهمی که نیروهای کومله و دیگر گروه‌های ضدانقلاب در تبلیغات خود روی آن تاکید دارند و مانور می‌دهند، انتقادپذیری و بحث‌های آزاد است. کیانی در این باره می‌گوید بحث انتقادپذیری در کومله باب بود. برهمین اساس به افراد میدان می‌دادند راحت انتقاد کنند و سپس در زمان مناسب اقدام به دستگیری شأن می‌کردند.

* می‌خواهی به عملیات بروی؟

یکی از اعضای کادر فرماندهی کومله به‌نام جعفر سور از کیانی می‌پرسد علاقه دارد به منطقه و عملیات برود یا نه؟ روبرو شدن با این‌سوال برای کیانی وحشتناک بود چون نمی‌دانست در منطقه درگیری، هنگام روبروشدن با نیروهای خودی اعم از مرزبان، ارتشی و سپاهی باید چه کند! اما با وجود ترسی که به وجودش راه پیدا کرده بود، به جعفر سور گفت آمادگی حضور در عملیات را دارد. به این‌ترتیب آموزش بمب‌گذاری را که مخصوص کادرهای اصلی و مورد اعتماد کومله بود، پشت سر گذاشت. این‌دوره آموزشی بعد از ساعت ۱۲ شب که بیشتر نیروهای پایگاه علیزاده خواب بودند، انجام می‌شد که TNT و مواد منفجره لازم مورد نیاز آن از ترکیه و کرکوک تهیه می‌شد.

پس از پایان آموزش‌های بمب‌گذاری، کیانی به‌طور مخفیانه به جعفر سور گفت یک‌کلیه ندارد و نمی‌تواند در عملیات شرکت کند. چون هنگام دویدن و بالاکشیدن از کوه کم می‌آورد و توانایی همراهی با دیگر کومله‌ها را ندارد. جعفر سور هم به او قول داد این‌مساله را با دیگران مطرح نکند. پس از این‌گفتگوی مخفیانه، کیانی متوجه شد بناست یک‌تیم خرابکار از کومله‌ها وارد خاک ایران شود و هدفش هم شهر سقز است. در یک‌شب جلسه توجیهی برگزار شده و تلفن‌های همراه حاضران تحویل گرفته شد که به‌جایشان یک‌تلفن همراه ماهواره‌ای ثریا به آن‌ها تحویل داده شد. این‌تلفن‌ها غیرقابل رهگیری بودند و همراه با یک‌رادیوی تک‌موج برای دریافت رمز به نیروهای عازم به خاک ایران تحویل داده شدند.

کیانی نزدیک‌بودن خطر را با شش‌بار فندک‌زدن به حاجی اطلاع داد. او در خاطرات خود گفته قصد کومله از انجام این‌عملیات و ورود به خاک ایران، ترور یا عملیات نظامی نبود بلکه بیشتر پای اهداف تبلیغاتی و قدرت‌نمایی در میان بود. نکته طنز ماجرا در این‌جاست که چون در همان‌ایام، مانوری از طرف سپاه پاسداران در حال برگزاری بود، نیروهای اعزامی کومله تصور کرده بودند مانور برای دستگیری آن‌هاست. به همین‌دلیل فرار کرده و به خاک عراق بازگشته بودند در آن‌مقطع مورد اشاره، کومله متعهد شده بود هیچ‌تیم تروریستی به ایران اعزام نکند. کیانی می‌گوید «این‌تعهدنامه را سردار کاظمی با واسطه‌گری مام جلال از کومله و دموکرات گرفته بود که حق ندارند با اسلحه و مهمات وارد خاک ایران شوند.» او درباره همین‌موضوع این‌نکته را هم اضافه می‌کند که «ولی به تعهدنامه پایبند نبودند و مخفیانه تیم‌های تبلیغی و تروریستی به مناطق ایران اعزام می‌کردند. حتی مام جلال گفته بود اگر می‌خواهید تیم بفرستید، طوری بفرستید که ما نبینیم. اگر هم می‌دیدند چشمشان را بسته و ورود و خروج تیم‌ها را نادیده می‌گرفتند.» (صفحه ۱۶۱)

* کیانی عملیات نفوذی کومله را لو می‌دهد

اسلحه و مهمات موردنیاز برای خرابکاری در سقز، در بار و کالاهای کولبران جاسازی و پیشاپیش به ایران فرستاده شدند. یکی از اعضای کومله به‌نام محمود باوه‌ریز هم نشانی یک‌زاغه مهمات را در خاک ایران داد و گفت چون ممکن است کولبران توسط سپاه پاسداران دستگیر شوند، مهمات و اسلحه مورد نیاز را از آن‌زاغه تأمین کنند. کومله معمولاً تیم‌های خرابکار خود را در فصل‌های بهار یا تابستان به خاک ایران اعزام می‌کرد و کم پیش می‌آمد در فصل سرما اقدام به اعزام نیروی عملیاتی نفوذی کند. برای انجام این‌عملیات هم سران کومله به نیروهای اعزامی تاکید کردند تا تیم از ایران برنگشته، کسی حق ندارد خبرش را پخش کند.

کیانی نزدیک‌بودن خطر را با شش‌بار زدن فندک به حاجی اطلاع داد. او در خاطرات خود گفته قصد کومله از انجام این‌عملیات و ورود به خاک ایران، ترور یا عملیات نظامی نبود بلکه بیشتر پای اهداف تبلیغاتی و قدرت‌نمایی در میان بود. نکته طنز ماجرا در این‌جاست که چون در همان‌ایام، مانوری از طرف سپاه پاسداران در حال برگزاری بود، نیروهای اعزامی کومله تصور کرده بودند مانور برای دستگیری آن‌هاست. به همین‌دلیل فرار کرده و به خاک عراق بازگشته بودند. این‌نیروها با چهارعکس از سقز برگشتند که با چند کودک و چوپان روستایی گرفته بودند. هدف هم از گرفتن عکس‌ها این بود که در تبلیغات خود اعلام کنند مردم آن‌مناطق با کومله یک‌دل و هم‌صدا هستند و از آن‌ها استقبال کرده‌اند. کیانی می‌گوید انتشار این‌عکس‌ها برای ابراهیم علیزاده برد تبلیغاتی داشت و باعث شد همچنان دبیرکل باقی بماند.

نکته جالب درباره این‌تیم اعزامی کومله به خاک ایران، این بود که بیشتر این‌تیم‌ها با گزارش مردم عادی منطقه لو رفته و در درگیری کشته می‌شدند. اما این‌بار تیم اعزامی سالم برگشته بود. در روزهای پس از بازگشت تیم، کیانی باخبر شد تیم دیگری در حال آماده‌شدن برای ورود به خاک ایران است و محل عملیاتش سردشت است. او این‌بار هم با زدن فندک به حاجی علامت داد و سپس خود را به کافی‌نت پارک آزادی سلیمانیه رساند و گزارش کامل اسامی و محل استقرار تیم را برای حاجی ارسال کرد.

این‌بار وقتی تیم اعزام شد، پس از ۱۰ روز خبر رسید به کمین افتاده و تلفات داده است. به این‌ترتیب اردوگاه کومله علیزاده در غم و ماتم فرو رفت. بازگشت تیم اعزامی به اردوگاه علیزاده، یک‌ماه طول کشید. با بازگشت تیم، کیانی با تلفن با حاجی تماس گرفت و گله‌گذاری کرد که چرا گذاشته این‌تیم سالم به پایگاهش برگردد؟ حاجی هم به او گفت حس می‌کند کیانی در شرایط فعلی در خطر است و اگر احساس کرد کومله به او شک کرده، به‌سرعت اردوگاه را ترک کند!

تا مدت‌ها پس از این‌شکست، کسی از نیروهای کومله جرات حرکت به سمت ایران را نکرد. یکی دیگر از ترورهای این‌گروهک، زدن معاون پایگاه ثارالله امیرآباد بوکان بود. این‌فرمانده در عملیات اول کومله زخمی شد اما نیروهای کومله پس از مدتی دوباره طرح ترورش را اجرا و او را شهید کردند.

* درگیری با پاسداران به نفع کومله بود و دنبالش بودند

راوی کتاب «سیطره» می‌گوید سران کومله همیشه دنبال این بودند که یک‌درگیری بین آن‌ها و پاسداران پیش بیاید تا نامشان در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران یا خبرگزاری‌های ایران ذکر شود. وقتی خبر سراسری درگیری با نیروهای کومله را اعلام می‌کرد، جشن می‌گرفتند یا به‌عنوان مثال افتخار می‌کردند که سایت خبری تابناک خبر درگیری با آن‌ها را کار کرده است. با همین‌رویکرد، هر تروری هم که در کشور انجام می‌داد، کومله با افتخار آن را به خود نسبت می‌داد.

بهار سال ۱۳۸۳ که جلال بارنامه ترور شد، گروهک کومله مسئولیت آن را به عهده گرفت اما پس از مدتی گروهک پژاک بیانیه‌ای صادر کرده و مسئولیت ترور جلال بارنامه را عهده‌دار شد. کیانی می‌گوید «سیاست کثیف کومله این بود که جوانان و نوجوانان تازه‌کار را به این‌عملیات‌ها بفرستد تا دستشان به خون آلوده شود و هوای بازگشت به ایران به سرشان نزند. اگر هم دستگیر شدند اطلاعاتی نداشته باشند و اگر هم کشته شدند در بوق و کرنا کنند که پاسدارها یک نوجوان بی‌گناه را کشته‌اند. مظلوم‌نمایی رفیق جانباخته نوجوان برایشان خیلی آورده داشت.» (صفحه ۱۶۴)

* ادامه کار کیانی و عملیات روانی بین کومله

حاجی همیشه یک‌تیم مسلح حوالی اردوگاه زرگویز داشت. اعضای این‌تیم بین مردم عادی پخش اما کاملاً با حاجی هماهنگ بودند. به همین‌دلیل خیال کیانی راحت بود که می‌تواند در مواقع اضطراری به آن‌ها پناه برده و خود را نجات دهد. پس از موفقیت در افشای ماموریت نفوذ دوم به خاک ایران که ضربه شدیدی به کومله محسوب می‌شد، کیانی دوباره یاد توصیه‌های حاجی برای اختلال در امواج رادیویی کومله افتاد. به همین‌دلیل طرحی را در ذهن پرورده و موتور رادیو و کل دکل فرستنده را با تینر و فندک سوزاند و طوری صحنه‌سازی کرد که این‌ماجرا یک‌اتفاق به نظر بیاید. به این‌ترتیب برنامه رادیوکومله برای ۳ ماه قطع شد و نیروهای کومله با گذشت آن‌سه‌ماه، به‌سختی توانستند دوباره رادیوی خود را راه‌اندازی کنند.

یک‌بار، چند روز پس از برداشتن یکی از این‌بسته‌ها، حاجی عکسی را با پست الکترونیک برای کیانی فرستاد که او را در حال برداشتن بسته نشان می‌داد. به این‌ترتیب کیانی فهمید به‌جز او افراد نفوذی دیگری هم در اردوگاه کومله حضور دارند که آن‌ها را نمی‌شناسد در همان‌روزها، کیانی به‌طور نامحسوس و بسیار غیرمستقیم شروع به عملیات روانی در بین نیروهای اردوگاه کرد. او با پیشنهاد جعفر سور، از واحد آماده به بخش پذیرش منتقل شد. در آن‌مقطع از حضور در بین کومله، او را به‌عنوان یک‌مدافع دوآتشه مکتب کمونیست که باید الگوی جامعه باشد می‌شناختند و نمی‌شد به او انگ کهنه‌پرستی و مذهبی‌بودن زد. رسیدن به مسئولیت پذیرش توسط کیانی، نیازمند یک‌عملیات ظریف روانی علیه عضوی به‌نام سیروان بود که در همان صندلی پذیرش نشسته و از نظر اخلاقی فردی منحرف بود. جعفر سور تحت تاثیر درستکاری و صحت سخنان کیانی، سیروان از این‌پست برداشته و حکم مسئولیت پذیرش را برای کیانی صادر کرد.

در آن‌روزها گاهی‌اوقات حاجی به کیانی پیام و نشانی می‌داد زیر یک‌درخت مشخص و نشان‌کرده برود و بسته‌ای را که جاسازی شده بود، بردارد. یک‌بار، چند روز پس از برداشتن یکی از این‌بسته‌ها، حاجی عکسی را با پست الکترونیک برای کیانی فرستاد که او را در حال برداشتن بسته نشان می‌داد. به این‌ترتیب کیانی فهمید به‌جز او افراد نفوذی دیگری هم در اردوگاه کومله حضور دارند که آن‌ها را نمی‌شناسد.

در بسیاری از این‌ماموریت‌های گذاشت و برداشت، کیانی نقش واسطه را داشت. به‌عنوان مثال حاجی به او پیام می‌داد بسته‌ای را از زیر یک‌درخت برداشته و آن را کنار چاه پروژه مخفی کند.

ادامه دارد...