من امید را روی مقوای سفید رنگی میبینم که با قلم قرمز روی آن نوشته شده بود: «امام خامنه‌ای به ما در جنگ ۳۳ روزه گفت ما پیروزمی‌شویم و ما پیروز شدیم؛ حالا من به همه می‌گویم غزه پیروز می‌شود.»

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب_ الناز رحمت نژاد: آن روز، شنبه ۱۳ آبان سال ۱۳۵۷، خیابان‌ها شلوغِ شلوغ بود. هر جا را که نگاه می‌کردی بچه‌ها و جوان‌هایی را می‌دیدی که کتاب‌هایشان را زیر بغلشان گرفته بودند و به این طرف و آن طرف می‌رفتند. خُب آنجا چه می‌خواستند؟ دانش آموزان کلاس درس را تعطیل کرده بودند تا به مردم کمک کنند. مردم می‌خواستند شاه را از کشور بیرون کنند. برای همین دانش آموزان آن روز مثل همه مردم به خیابان‌ها آمدند تا به آنها کمک کنند؛ ولی سربازان شاه به آنها رحم نکردند!

امام خمینی (ره) فرموده بودند همه مبارزه کنند؛ برایِ همین آن روز دانش آموزان احساس مسئولیت کردند و از مدرسه به خیابان‌ها رفتند و با فریاد بلند به دشمن گفتند که باید از ایران بیرون برود. دشمن ترسو که از فریادهای دانش آموزان وحشت کرده بود بسیاری از آنها را شهید کرد و ما الآن هر سال، یاد و خاطره و راه آن دانش آموزانِ شجاع را زنده نگه می‌داریم.

امروز، شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲ خیابان‌ها شلوغِ شلوغ بود. هر جا را که نگاه می‌کردی بچه‌ها و جوان‌هایی را می‌دیدی که از سر کلاس درس مدرسه و دانشگاه کتاب‌هایشان را داخل کوله پشتی گذاشته، پرچم ایران و فلسطین، عکس حاج قاسم، مقام معظم رهبری و سید حسن نصرالله و پلاکاردهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل به دست گرفته، یک طرف صورتشان پرچم ایران و طرف دیگرش پرچم فلسطین نقاشی کرده و از روی پرچم بزرگ اسرائیل که کف خیابان پهن بود با غیظ و کینه به این طرف و آن طرف می‌رفتند. خُب آنجا چه می‌خواستند؟ دانش آموزان کلاس درس را تعطیل کرده‌اند تا یاد و خاطره و راه دانش آموزانِ شجاع ۱۳ آبان ۱۳۵۷ را که با فریادهای بلند دشمن را بیرون کردند، زنده نگه دارند.

قاب عکس حاج قاسم که طرف راست آن پرچم ایران و طرف چپ آن پرچم فلسطین است، نظرم را جلب می‌کند! این قاب عکس نه به دست یک دانش آموز است و نه به دست یک دانشجو! به دست پیرمردی است که کمر او خم شده و لرزش دارد قاب عکس حاج قاسم که طرف راست آن پرچم ایران و طرف چپ آن پرچم فلسطین است، نظرم را جلب می‌کند! این قاب عکس نه به دست یک دانش آموز است و نه به دست یک دانشجو! به دست پیرمردی است که کمرش خم شده و دست‌هایش لرزش دارد. سلام پدر جانی می گویم و از او سوال می‌کنم: «امروز روز دانش آموز است و بیشتر دانش آموزان در مراسم شرکت می‌کنند، شما با این همه سن و سال و در باران و هوای پاییزی بین دانش آموزان چه می‌کنید؟» لبخندی روی چهره مهربانش می‌نشاند: «اینکه بخوام بگم پشت رهبرم هستم، پای کشورم و آرمان‌ها و راه شهدا می مونم، وقت و زمان و گرما و سرما و باران و برف و آفتاب و مهتاب و روز دانش آموز و ۲۲ بهمن نمی شناسه!» با تکان سر و لبخندی از او جدا می‌شوم.

مقوای زرد رنگی که با قلم مشکی روی آن نوشته شده بود: «دیگر صهیونیست‌ها بیشتر از خود حسن نصرالله ایمان آوردند که اسرائیل سست‌تر از خانۀ عنکبوت است.» من را یاد انتظار دیروز کل جهان برای سخنرانی سید حسن نصرالله روحانی شیعه و سومین دبیرکل حزب‌الله لبنان می‌اندازد. بعد از سخنرانی ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ امام خمینی (ره) در بهشت زهرا (س) و بعد از سخنرانی رهبر معظم انقلاب در فتنه خرداد سال ۱۳۸۸ هیچ وقت همه جهان را این‌طور منتظر یک سخنرانی ندیده بودم! آنقدر این سخنرانی مهم بوده که به تمام مردمی که داغدار جنایت‌های اسرائیل اشغالگر در بیمارستان المعمدانی، جبالیا و قتل عام مردم غزه در حمله شدید هواپیماهای اسرائیلی به یک بازار بوده‌اند، امید داده! من امید را روی مقوای سفید رنگی میبینم که با ماژیک قرمز روی آن نوشته شده بود: «امام خامنه‌ای به ما در جنگ ۳۳ روزه گفت ما پیروز می‌شویم و ما پیروز شدیم؛ حالا من به همه می‌گویم غزه پیروز می‌شود.» روی پلاکارد دختری که پرچم فلسطین را به تن کرده بود، میبینم: «کشورهای عربی، فروش نفت را به آمریکا، فرانسه، انگلیس و اسرائیل تعطیل کنید. دولت‌های عربی و اسلامی باید روابط خود را با صهیونیست‌ها قطع کنند و عرضۀ نفت، گاز و غذا به اسرائیل را متوقف کنند.» به نظرم از این جملات سید حسن نصرالله باید قاب طلا گرفته و تحلیل شود. امید روی مقوای آبی رنگی مادری که کنار دو پسر خردسالش ایستاده بود، چشمک می‌زد «فلسطین فصل جدیدی در تربیت نیروی تراز انقلاب جهانی و جهانی سازی مهدویت به وجود آورد که باید ساعت‌ها بر روی آن درس فقه التربیت گذاشت.»

همین مادران و زنان بودند که اجتماع بانوان و مادران انقلابی در محکومیت جنایات رژیم موقت اسرائیل در فلسطین خطاب به سردار قاآنی گفتند: «ما زن‌ها را بفرستید غزه… مردها بلد نیستند بچه‌ها را آرام کنند! مادران فرزند مرده را دلداری دهند و بگویند آرام باش… ما زن‌ها را بفرستید، همه کودکان را پناه می‌شویم. ما بلدیم چطور اشک‌های بچه‌ها را پاک کنیم، ما که از پشت هر عکس و فیلم بچه‌ها را نوازش می‌کنیم… حتی بعد دیدن فیلم‌ها جانم جانم می‌کنیم، گریه نکن مادر، بمیرم برات عزیزم.»

گروه‌های سرود زیادی مشغول خواندن بودند. من رو به روی گروه سرود دختران انقلاب می‌ایستم. دختران خردسالی که می‌خواندند: «سربازات آمادن، بیا ببین که پای عهدشون وایسادن، ایران کشور امام زمان، این مردم ساکن عشق آبادن…» کمی آن طرف تر از جایگاه سرود پرچم اسرائیل را آتش می‌زنند، صدای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل مردم بلند است. من اما همه حواسم به گروه‌های سرودی بود که فرمانده را صدا می‌زدند و او را طلب می‌کردند و جوابِ سلام فرمانده این بود که این همه را یک دل و یک جا جمع کرده بود. مگر شرط ظهور بیداری و منتظر بودن نیست تا مهدی ظهور کند؟ همه منتظر و بیدار بودند و یک صدا مهدی را صدا می‌زدند من اما همه حواسم به گروه‌های سرودی بود که فرمانده را صدا می‌زدند و او را طلب می‌کردند و جوابِ سلام فرمانده این بود که این همه را یک دل و یک جا جمع کرده بود. مگر شرط ظهور بیداری و منتظر بودن نیست تا مهدی ظهور کند؟ همه منتظر و بیدار بودند و یک صدا مهدی را صدا می‌زدند.

خیره شده بودم به عکس شهید آرمان علی وردی در دست پسر دانش آموزی که روی آن نوشته شده بود «نظم نوین جهانی با نسل آرمان»، از او سوال کردم: «آرمان رو می‌شناسی؟» نگاهی به عکس در دستش کرد و جواب داد: «بله. از آرمان خواستن به آقا خامنه ای توهین کنه، اما چون توهین نکرد، شهیدش کردن، هر وقت بیام راهپیمایی یا بخوام سلام فرمانده بخونم، تو دلم به آرمان علی وردی قول می دم منم مثل خودش تا آخرین لحظه عمرم پای کار نظام باشم.» دوست کناری اش دهانش را نزدیک ریکوردر من آورد و گفت: «دلم خواست بگم اسرائیل جایی روی نقشه دنیا نداره و رفتنیه…»

آن خانم چادری که با بچه‌ها سرود را همخوانی می‌کرد، نمی‌شناختم! وقتی برای مصاحبه کوتاهی کنارش رفتم و از لذت همخوانی سرود با بچه‌ها از او پرسیدم، گفت: «حلیمه فخریان مسئول گروه سرود دختران انقلاب هستم، همخوانی و همراهی سرود با بچه‌ها خیلی شیرین و لذت بخش است.» نگاهی به بچه‌های قد و نیم قد سرود کردم: «چرا بچه‌های خردسال رو برای تشیکل گروه سرود انتخاب کردید؟» خانم فخریان در پاسخ به حدیثی از امیرالمومنین (علیه السلام) اشاره کردند: «دل نوجوان مانند زمین خالی است، هر آنچه در آن انداخته شود، می‌پذیرد. به همین دلیل این رده سنی را تشکیل گروه سرودم انتخاب کردم، تا هر آنچه از آرمان‌ها و ارزش‌های نظام جمهوری اسلامی ایران را در دل آنان می‌اندازم، برداشت کنم دل نوجوان مانند زمین خالی است، هر آنچه در آن انداخته شود، می‌پذیرد. به همین دلیل این رده سنی را تشکیل گروه سرودم انتخاب کردم، تا هر آنچه از آرمان‌ها و ارزش‌های نظام جمهوری اسلامی ایران را در دل آنان می‌اندازم، برداشت کنم.»

حالا از تقاطع خیابان طالقانی و سپهبد قرنی به زیر پل حافظ رسیده بودم. پسری که به او می‌خورد از دانشجوهای سال اولی باشد، میکروفون را برداشته بود و اینگونه دعا می‌کرد: «خدا همه حسین آقاها رو حفظ کنه، بگید الهی آمین» اطرافیان با قهقهه خنده گفتند: «الهی آمین» پسر دانشجو نگاه به مأموران نیرو انتظامی و سربازان کنار خیابان کرد و دعایش را ادامه داد: «خدایا مامورهای نیروی انتظامی که تو راهپیمایی‌ها امنیت رو برقرار می کنن برای خانواده هاشون حفظ کن.» همه بلند گفتند: «الهی آمین»

من هم خنده‌ای می‌کنم و الهی آمین می گویم. جمله «امنیت برقرار می کنن…» پسر جوان من را می‌برد به ۱۳ آبان ۱۴۰۱ و بیانات آقا با دانش آموزان، سال گذشته مردم به خاطر شهادت آرمان علی وردی و سید روح الله عجمیان و حادثه تروریستی شاهچراغ به خیابان‌ها آمدند تا موضع خود را نشان بدهند و بگویند: «راه مردم از راه اغتشاشگران جداست.» مقام معظم رهبری در این روز در دیدار با دانش آموزان از نظم نوین جهانی، هوشمندی دشمن، ضرورت جهاد تبیین، افول آمریکا و قدرت گرفتن ایران گفتند و امسال که دل‌ها از شرایط غزه پر از غم و غصه و از اسرائیل و جنایت‌هایش بیزار است در دیدار با دانش آموزان گفتند: «دل‌های ما خون است به خاطر مصائب مردم فلسطین و به خصوص مردم غزّه؛ ناراحتیم؛ اما حوادث امروز غزه باعث آزادی قدس و نابودی صهیونیسم می‌شود.»