به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «پوشش و آرامش (خاطره نگاری تبلیغی در عرصه ترویج حجاب و عفاف)» اثر سید طاهره موسوی، فاطمه جوادی، احمد نوری و فاطمه تقیزاده در معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم در ۱۵۲ صفحه تهیه و به همت مؤسسه بوستان کتاب به چاپ رسید.
برای افزایش آگاهی افراد نیز باید دیدگاه اسلام به طور جامع و زیبا در زمینه ضرورت، فلسفه و فواید عفاف و تأثیر آن در زندگی فردی و اجتماعی بیان شود تا زمینه پذیرش فطری و درک حقیقت عقلانی و منطقی حجاب برای جوانان فراهم شود.
این مسئولیت بیش از هر چیز بزرگ بر عهده مبلغان در هر پوشش و سبکی است؛ چه مبلغانی که به شیوه چهره به چهره به امر تبلیغ میپردازند و چه آنان که با قلم خویش در رسانههای جمعی و به ویژه فضای مجازی به فعالیت مشغولند.
معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی به دنبال این مسئولیت و با هدف پررنگ کردن ارزشهای کمرنگ شده، ترویج ارزشها و حفظ و پایداری سلامت اجتماعی جامعه، اقدام به چاپ این اثر کرده است تا با بیان خاطرات شیرین و جذاب افرادی که پس از دور شدن از اصل فطری خویش، به آن بازگشته و هنر پوشیدگی را هنرمندانه به رخ کشیدند، قومی در ترویج ارزشها و تعمیق باورها بردارد.
این اثر مشتمل بر ۴۱ خاطره تبلیغی در عرصه ترویج حجاب و عفاف است که عناوین برخی از این خاطرات عبارتند از: حجاب فقط به خاطر خدا، حجاب و مسئولیت پذیری، از ادب تا گلستان، داستان حجاب، طرح ریحانه النبی، دخترم مرا با حجاب کرد، شیوه جذب به حجاب، رفتار دختر خردسال در گرایش زن به حجاب، از رفاه تا عفاف، عفاف آغاز معرفت.
برشی از اثر
دم ظهر بود. کلاسم تازه تمام شده بود و منتظر بودم که تاکسی برسد. سوار که شدم، خانم راننده خیلی بدحجاب بود. با او احوالپرسی گرم و دوستانهای کردم و بعد شروع کردیم به گفتگو. از موضوعات مختلف با او حرف زدم تا تیپ شخصیتی اش را بشناسم.
از میان حرفهایش فهمیدم خودش را آدم مسئولیت پذیری میداند. برای همین حرف اصلیام را با مسئولیت پذیری شروع کردم و گفتم "خیلی عالیه که شما خانم مسئولیت پذیری هستید و به انجام وظایفی که دارید پایبندید. من هم همیشه سعی کردم مسئولیت شیعه بودنم رو بهترین به نحو انجام بدم. چون وقتی پذیرفتم شیعه باشم، باید احساس مسئولیت کنم و تمام بایدها و نبایدهایش را بپذیرم؛ از حجاب و عفت بگیر تا نماز و روزه! ".
زن دیگر حرفی نزد و در فکر فرو رفت، آنقدر که حتی مقصد را رد کرد. صدایش که زدم به خودش آمد و گفت: "ببخشید. داشتم توی دلم از خودم گله میکردم و پرسیدم که واقعاً مسئولیتهای شیعه بودن را ادا کردم؟ آیا واقعاً مرام شیعه بودن را حفظ کردم یا فقط شعار دادهام؟