خبرگزاری مهر -گروه هنر-آروین مؤذن زاده، فریبرز دارایی، علیرضا سعیدی؛ «موسیقی» و «نمایش»؛ عجب واژههای عجیب و غریبی هستند که وقتی جدای از هم، پیش روی مخاطبان قرار میگیرند، بدون هیچ اما و اگری معرف فرآیندی هستند که میتوانند برای مخاطب دربرگیرنده مفاهیم متعدد در حوزهها و ساحتهای مختلف هنر باشند. شرایطی که چه برای علاقه مندان هنر نمایش و چه علاقه مندان موسیقی در قالب وجوه مختلفی از زیبایی شناسی هنری معرفی میشوند که میتوانند تا مدتها به دلیل کارکرد عمیق و اندیشه ورزانه شأن در ذهن دیداری و شنیداری مخاطبان جا خوش کنند.
تا اینجای کار همه چیز مرتب است اما چالش از جایی آغاز میشود که این ۲ واژه در امتزاج و هم نشینی با یکدیگر مقدمه تشکیل و تشکل عباراتی هستند که اکنون هم برای جامعه مخاطب، هم اهالی هنر در هر ۲ رشته محل بحث فراوانی است. شرایطی که این سالها دربرگیرنده چالشها، تعاریف، مفاهیم، نقطه نظرات و بدعتهایی است که میتواند از جهات مختلف مورد توجه قرار گیرد. فضایی مشتق از کلید واژههایی چون «کنسرت - نمایش»، «پروژه نمایشی - موسیقایی»، «اپرا» و چند کلمه و ترکیب دیگر که در این سالها موجب تولید و عرضه آثار متعددی شده است که در آن اهالی هنر نمایش با استفاده و الهام از ابزارهای موسیقی چه در حوزه نوازندگی و چه در حوزه خوانندگی تلاش میکنند تا آثار متفاوتی را پیش روی مخاطبان قرار دهند.
حضور در این فضا قطعاً ورود به منطقهای است که مینهای عمل نکرده زیادی در آن پنهان شدهاند و اگر نتوانیم از این معبر به درستی عبور کنیم، بیتردید با انفجارهای مهیبی روبهرو میشویم که هر کارگردان و تهیه کنندهای را برای ادامه مسیر مورد نظرش با چالش مواجه میسازد؛ چالشهایی که اگرچه در سالهای آغازین اجرای چنین بدعتی شرایط سختتری را برای هنرمندان فعال این عرصه فراهم ساخته بود، اما قطعاً حضور در مسیری است که اگر با بی درایتی و انگیزههای صرف اقتصادی متکی بر حضور ستارهها پیش روی مخاطبان قرار گیرد، در خوش بینانه ترین شکل ممکن اگر به فراموشی کامل سپرده نشود، مخاطب را با پروژههای دارای تاریخ مصرفی مواجه میسازد که هیچ نتیجه فرهنگی ندارند و فقط برای پر کردن جیبهای تهیه کنندگان و سرمایه گذاران و برخی از دست اندرکاران پیش روی مخاطبان مظلوم قرار میگیرند.
البته که در این میان هستند پروژهها و تولیداتی که الحق و الانصاف غیر از انگیزههای اقتصادی، تلاش میکنند تا در مسیر ارتقای فرهنگ دیداری و شنیداری مخاطب با استفاده از نشانهها و ابزارهای مهمی چون تئاتر و موسیقی، آثاری را تولید کنند که با وجود تمام انتقادات فنی و محتوایی اجتناب ناپذیرشان، تلاشی ارزشمند برای معرفی فرهنگ و هنر و تاریخ این سرزمین به حساب می آیند.
فرآیندی که در برخی از موارد یا با انگیزهها و سرمایههای شخصی و یا با همت و همراهی مجموعههای دولتی، به نمایش در می آیند و کوشش میکنند تا محصول ارائه شده، تجربهای ارزشمند در سبد فرهنگی مخاطب ایرانی تلقی شوند. پروژههای که در بسیاری از موارد، کلید واژه «حاشیه» را هم همراه خود دارند اما تلاش میکنند تا در یک مسیر پرمخاطره تلاشی برای فرهنگ سازی داشته باشند.
یکی از همین آثار، پروژه نمایشی موسیقایی «کلنل» است که این روزها در تالار وحدت تهران پیش روی مخاطبان قرار گرفته است. اثری قابل اتکا که اگرچه در وجوه فنی و موسیقایی اش میتواند در نگاه منتقدان و صاحب نظران این عرصه حرفها و نکتههای زیادی برای گفتن داشته باشد، اما اکنون تبدیل به پروژهای شده که از منظر یک نگاه دراماتیک و عاشقانه به زندگی کلنل محمدتقی پسیان از نظامیان ملی گرای دوره قاجار پرداخته است و شرایطی که تماشاگر از پس تماشای این نمایش حداقل رجعتی دوباره به زندگی یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخی ایران زمین داشته باشد.
رجعتی که با حضور یک تیم حرفهای از بازیگران شناخته شده عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون و همچنین خواننده ممتازی چون محمد معتمدی توانسته جلوهای از همنشینی موسیقی و نمایش را به نگاه و گوش مخاطبان عرضه کند که میتواند این اثر را تبدیل به یکی از متفاوتترین آثار نمایشی به صحنه رفته در این روزها معرفی کند.
چالشی سخت که دست اندرکاران این پروژه در حوزه کارگردانی، آهنگسازی و تولید تلاش کردند شکل و شمایل متفاوت از آنچه در قالب ترکیبی «موسیقی» و «نمایش» مینامیم روی صحنه تالار وحدت اجرا کنند. شرایطی که آن قدر دارای چالش بود که خوانندهای چون محمد معتمدی را به سمت فضایی هُل داد که اگر نمیتوانست از عهده اش برآید قطعاً با بحران مهمی در فعالیتهایش روبهرو میشد. چون همه میدانیم قدم گذاشتن هنرمندان عرصههای دیگر در بازیگری، ورود به مسیر بسیار خطرناک و پیچیدهای است که حضور در آن نیازمند توانمندیها و مقدماتی است که میتواند در برگیرنده تجربههای متفاوتی هم باشد.
همه این موارد باعث شد تا برخی از هنرمندان گروه اجرایی پروژه «کلنل» به دعوت گروه هنر خبرگزاری مهر به ارائه نقطه نظرات خود درباره حضور در این پروژه پرچالش بپردازند.
شرایطی که موجب شد محمد معتمدی خواننده و بازیگر نقش عارف قزوینی، امین اشرفی تهیه کننده، امیر بشیری کارگردان، امیرحسین سمیعی آهنگساز، اتابک نادری بازیگر نقش ماژور اسماعیل خان و آرمین تاجبخش رهبر ارکستر به بیان قصه و نقطه نظرات خود در این زمینه بپردازند. مسیری که پس از ارائه بخش اول آن، علاوه بر اینکه دربرگیرنده روایت برخی از احوالات نمایشی این اثر بود اما عمده تمرکزش مبتنی بر وجوه موسیقایی - نمایشی پروژهای بود که این روزها با واکنشهای متفاوت و پرچالشی روبهرو شده است.
آنچه میخوانید بخش دوم گفتگوی گروه هنر خبرگزاری مهر با عوامل پروژه نمایشی موسیقایی «کلنل» است.
*طبیعتا درباره بازیگری یک خواننده حرفهای و نحوه تعاملاتش با دیگر بازیگران پروژه نمایشی «کلنل» میتوان به نکات زیادی اشاره کرد که خوشبختانه در بخش اول گفتگوی ما با عوامل این مجموعه به بخش عمدهای از آنها پاسخ داده شد، به همین جهت تمایل داریم در بخش دوم گفتگوی گروه هنر خبرگزاری مهر با دست اندرکاران این پروژه ابتدا به ماجرای آهنگسازی، ارکستراسیون و خوانندگی و سپس به دیگر نکات به جای مانده در ۲ حوزه تئاتر و موسیقی این اثر پرداخته شود، شرایطی که به هر صورت دربرگیرنده مؤلفههای متعددی است که به دلیل حضور محمد معتمدی در مقام بازیگر و خواننده پروژه به صورت همزمان میتواند بیانگر نکات جالب توجهی هم باشد.
امیرحسین سمیعی: خوشبختانه سابقه دوستی من با محمد معتمدی به پانزده سال رسیده است. شرایطی که البته در این سالها منجر به تولید کارهای مشترک نشد اما فکر میکنم حضور توأمان من و او در پروژه «کلنل» میتواند همکاری ویژهای به حساب آید که بسیار از آن آموختم. به هر حال من ۱۶ سالی بود که تئاتر کار نکرده بودم و چون میدانستم حضور در یک پروژه نمایشی دربرگیرنده چه مشکلات سختی است، بنابراین میبایست با شرایط آمادهتری در این مسیر قرار میگرفتم.
ساخت موسیقی برای یک پروژه نمایشی موسیقایی تنها به نوشتن «پارتیتور» و بعد ضبط در استودیو خلاصه نمیشود. حضور در این فرآیند نیازمند طی یک پروسه دقیق و برنامهریزی تمرین ارکستر با نوازندگان، گروه بازیگران و خواننده است که چه در زمان پیش تولید و چه در زمان اجرا مسئولیتهای بیشتری هم به آهنگساز اضافه میشود. اینکه آهنگساز از اول تا آخر مراحل تمرین حضور داشته باشد و حتی در زمان اجرا نیز امیرحسین سمیعی: ساخت موسیقی برای یک پروژه نمایشی موسیقایی تنها به نوشتن «پارتیتور» و بعد ضبط در استودیو خلاصه نمیشود؛ حضور در این فرآیند نیازمند طی یک پروسه دقیق و برنامه ریزی تمرین ارکستر با نوازندگان، گروه بازیگران و خواننده است که چه در زمان پیش تولید و چه در زمان اجرا مسئولیتهای بیشتری هم به آهنگساز اضافه میشود با پروژه و ارکستر همراهی کند، به تنهایی در برگیرنده چالشهایی است که کار را پیچیده و سخت میکند. چارچوبی که با وجود یک گروه حرفهای از بازیگران تئاتر و سینما، ارکستر و نوازندگان حرفهای و خواننده ممتازی چون محمد معتمدی حضور در این چالش را با فضای جدی روبهرو میکند که نباید در آن اشتباهی کرد.
نکته دیگری که انگیزه من را برای حضور در این پروژه ۲ چندان کرد، پرداخت محتوایی اثر به دوره تاریخی بود که اتفاقاً دربرگیرنده نگاه تخصصی من به موسیقی دراین دوره تاریخی است. دورهای که من آن را خیلی دوست دارم و اساساً هر وقت در حوزه آهنگسازی فعالیت میکنم تلاش میکنم مؤلفه ها و نشانههایی از این دوره تاریخی در کارهایم وجود داشته باشد.
به هر حال من به تأسی از هنرمندان بزرگ موسیقی کشورمان از جمله استاد فرهاد فخرالدینی و بهزاد عبدی که همواره خود را شاگرد آنها می دانم، دوست دارم از این دوره تاریخی در موسیقیهایم وام بگیرم. موسیقی که نشان گر موسیقی حماسی ماست که شاخههای ارزشمندی از موسیقی ایرانی را هم در خود دارد. در این منظر توجه به تصنیفهای عارف قزوینی و بازآرایی این آثار برایم جذابیتهایی داشت که بتوانم با استفاده از پشتوانه مهمی چون صدای قدرتمند محمد معتمدی به عنوان خواننده، حضور یک ارکستر خوب به رهبری آرمین تاجبخش و پرداخت صحنهای از زندگی کلنل محمد تقی پسیان و به واسطه حضور کارگردانی چون امیر بشیری و بازیگران حرفهای، فضایی را فراهم سازم که نه در حوزه سازبندی، ارکستر شلوغی داشته باشد و نه مخاطب را خسته کند و نه موسیقیها روی اعصابشان باشد.
به هر حال در این کار تمرکز شنیداری و دیداری تماشاگر علاوه بر تماشای بازی بازیگران مطرحی که روی صحنه نقش آفرینی میکنند، متمرکز بر حضور محمد معتمدی به عنوان یک خواننده ممتاز و بازیگر نقش عارف قزوینی است که انصافاً در اولین حضورش روی صحنه به عنوان بازیگر توانسته تماشاگران و حتی اعضای ارکستر را حین اجرای نمایش با خود همراه کند. فرآیند جذابی که بچههای ارکستر را با بازیها و خوانش او روی صحنه همراه کرده و آنها با کمترین اشتباه به واسطه رهبری ارکستر آرمین تاجبخش به درستی به اجرای موسیقی میپردازند تا نوازندگی شأن با بازی محمد معتمدی روی صحنه یکی باشد.
البته لازم است در اینجا نکتهای را هم اضافه کنم که هرچه قدر بازی محمد معتمدی در این پروژه به چشم آمد، اما خوانندگی اش در اجرای قطعات کمتر شنیده شده و به عنوان آهنگسازی که در عرصه خوانندگی نیز تجربههای زیادی انجام داده، کم نظیر بود. صادقانه می گویم که به تدریج مواردی را از صدای محمد معتمدی کشف میکنم که میتوانم او را یک «اَبَرخواننده» معرفی کنم. هنرمندی که در این پروژه هم بازی اش دیده شد و هم در اجرای بی نقص قطعات با بهترین تکنیک ممکن آثار را پیش روی مخاطبان قرار داد.
آرمین تاجبخش: من هم با نظرات امیرحسین سمیعی موافقم و درباره ارکستر این پروژه نمایشی موسیقایی باید بگویم با وجودی که زمان بسیار کمی داشتیم اما خوشبختانه به واسطه طراحی خوب آهنگساز، حضور خواننده حرفهای مانند محمد معتمدی، گروه درجه یک نوازندگان و بازیگران به تایم خوبی رسیدیم که خوشبختانه تا اینجای کار ما را با مشکل آنچنانی روبه رو نکرد.
*البته شاید این توانایی به دلیل پیشینه محمد معتمدی برای حضور در اپراهای بوده که پیش از این توسط بهروز غریب پور پیش روی مخاطبان قرار گرفته است. کما اینکه اکنون در بسیاری از کشورهای دنیا بازیگران در مقام خواننده هم حضور پیدا میکنند و آثار با کیفیتی در این عرصه را روی صحنه اجرا میکنند.
سمیعی: بدون تردید. البته من معتقدم در «بازیگری که میخواند با خوانندهای که بازیگری می کند» تفاوتهای زیادی وجود دارد؛ به عنوان مثال شما پاواراتی را نگاه کنید که وقتی میآید و در یک اثر نمایشی حضور پیدا میکند بسیار متفاوتتر از بازیگری است که روی صحنه خوانندگی میکند. در واقع حضور چنین هنرمندانی روی صحنه شاخصههایی دارد که من از آن منظر به حضور محمد معتمدی روی صحنه نگاه میکنم.
اجرای تصنیفهای این پروژه برای خوانندهای مانند محمد معتمدی کار بسیار ساده ای است که حتی یک صدم توانمندی اوست. من حرفم این است که خواننده خوب، خوانندهای نیست که فقط خوب میخواند، از نظر من خوانندهای خوب است که تمرکز دارد و ارکستر را به هم نمیریزد و برای نوازندگان این استرس را ایجاد نمیکند که الان چه میزانی را جا انداخت. اینها نکاتی است که در محمد معتمدی وجود دارد و من دیگر به این باور رسیده ام که او یک خواننده شش دانگ است که امیدوارم همه در کنار یکدیگر از حضور در این پروژه لذت ببریم.
*البته در این میان هم نباید از حضور توأمان گروه بازیگران، خواننده و هماهنگی آنها با ارکستری که در قسمت جلوی صحنه تالار وحدت که در بین اهالی تئاتر و موسیقی به «چاله» معروف است، غافل ماند. فضای عجیب و غریبی که تاکنون به وفور تجربه نشده و به قول آقای معتمدی میتوان از آن به عنوان «چالش چاله» یاد کرد.
تاجبخش: اتفاقاً این تنها چالش من در این اجرا بود. البته که خودم خیلی علاقه مند هستم که در این چالشها حضور داشته باشم. حتی وقتی که به من گفتند تا اجرای پروژه فرصتی نداریم و من باید نوازندگان را در این براساس برنامه ریزی های انجام گرفته قطعات موسیقایی پروژه نمایشی موسیقی «کلنل» به انضمام آثاری که به خوانندگی محمد معتمدی روی صحنه اجرا شد، به صورت یک آلبوم مجزا منتشر میشود فضای کمتر تجربه شده با آنچه روی صحنه توسط بازیگران و خواننده اجرا میشود، هماهنگ کنم استرس را در چشم بچهها میدیدم که شاید کار در نیاید. حتی پیشنهاداتی هم برای پلی بک شد اما من و امیرحسین سمیعی میدانستیم که این کار شدنی است و خوشبختانه هم شدنی شد.
چارچوبی که به مدد همراهی صمیمانه گروه نوازندگان، بازیگران و همراهی بسیار ارزشمند کارگردان موجب شد تا ما با کمترین تمرین بهترین خروجی را از چاله پرچالش صحنه تالار وحدت داشته باشیم و بعد از گذشت چند شب دیگر هیچ مشکلی برای اجرای برنامه هم احساس نکنیم.
*آیا تصمیم دارید در پایان پروژه بسته موسیقایی در قالب آلبوم پیش روی مخاطبان قرار گیرد؟
سمیعی: براساس برنامه ریزی های انجام گرفته قطعات موسیقایی پروژه نمایشی موسیقی «کلنل» به انضمام آثاری که به خوانندگی محمد معتمدی روی صحنه اجرا شد، به صورت یک آلبوم مجزا منتشر میشود. فرآیند ضبط استودیویی اثر هم آغاز شده که امیدوارم بتواند در بخش آلبوم هم با کیفیت خوبی ارائه شود.
خوشبختانه امیر بشیری تصنیفهای درون نمایش را به گونهای انتخاب کرده که به لحاظ انتقال حس عاطفی به مخاطب در اتمسفر خوبی قرار گرفته است و من امیدوارم به واسطه این چینش، حضور گروه معتبر نوازندگان و محمد معتمدی به عنوان خواننده که ارکستراسیون آن در قالب یک ارکستر مجلسی با شناسههای موسیقی ملی طراحی شده است بتوانیم آلبوم با کیفیتی رابه مخاطبان ارائه دهیم.
*حالا که حضور محمد معتمدی در این پروژه خیلی به چشم آمده، بهتر است کمی درباره چالشهای یک خواننده حرفهای در مواجهه با صحنهای که تاکنون در آن فقط به عنوان خواننده حضور پیدا کرده و تجربه چندانی در عرصه بازیگری نداشته است، حرف بزنیم. به عبارتی مواجهه یک خواننده نابازیگر که حالا بازیگر هم شده با چالشهای متعدد چگونه است. به عبارتی اگر حضور او کمی با طراحی بهتر و منسجمتری از سوی گروه کارگردانی روبهرو میشد، میتوانست با شکل و شمایل دراماتیکتری این حضور صحنهای را به رخ تماشاگر بکشد؛ طراحی که یکی از نقاط ضعف آن تقطیع یک باره حس و حال بازی او در نقش عارف قزوینی پس از مواجهه با دیگر کاراکترها و رفتن در کالبد یک خواننده به نام محمد معتمدی با میکروفونی در دست است که به نظر میآید، میتوانست با طراحی دیگری به مخاطب ارائه شود. چالشی که نوک پیکان انتقادش ابتدا به سمت کارگردان و شاید آهنگساز هدایت میشود.
سمیعی: شما به نکته درستی اشاره میکنید و من هم آن را میپسندم اما در اینجا یک مشکل اساسی وجود دارد که شما در نظر نگرفتید. ببینید من هم دوست داشتم عارف قزوینی در صحنه دفتر روزنامه بهار روی همان صندلی مینشست و میخواند. اما مشکل اینجاست که محمد معتمدی بازیگر که حالا باید روی صحنه خوانندگی کند، ارکستر را چگونه ببیند؟ کما اینکه هر حرکتی این شرایط را ایجاد میکرد که او با خطر سقوط به چاله مواجه شود. این هم برای خود چالش جدیدی بود. چرا که ما در حال ارائه واقعیتی روی صحنه به تماشاگر هستیم که اصلاً دوست نداشتیم آن را با «پلی بک» مرتفع کنیم.
ما اینجا در همراهی با نمایش مشغول اجرای موسیقی هستیم که هیچ دروغی نداشته و به پلی بک روی نیاورده است. البته که یقین دارم امیر بشیری همه راههایی را که میتوانست سنجیده است اما واقعاً باید چه کار میکردیم که محمد معتمدی غیر از این روش رهبر ارکستر را ببیند. چرا که حرکت او روی صحنه طوری طراحی میشد که میزانهایش در حوزه موسیقی میبایست درست ترتیب داده شود.
امیر بشیری: اولاً من بسیار خوشحالم که چنین نقدی به کار ما میشود. دوم اینکه درست یا غلط ما اکنون با عبارتی به نام «کنسرت نمایش» روبه رو هستیم که شما با تماشای این پروژه در قالب این عبارت چنین توقعی دارید که باید چنین مسألهای را مطرح کنید. این برای من یک فرصت است و الان هم اصلاً دنبال واژهای نیستم که بخواهم روی آن تاکید کنم یا بگویم درست است یا غلط؟ اما لطفاً شما یک نکته را هم در نظر داشته باشید تا به حال نمایشهایی که با تیتر «کنسرت نمایش» اجرا شده اند اغلب به این ترتیب پیش روی مخاطبان قرار میگیرند که اول حرکت نمایشی روی صحنه اتفاق میافتد، سپس خواننده میآید و امیربشیری: ما از همان ابتدا گفتیم: «هنرمندی که میخواهد تصنیفهای ما را بخواند، بازیگرماست». مسیری که برای ما واقعاً چالش برانگیز بود اما تلاش کردیم تا چارچوبها را بشکنیم و تاکید کردیم خواننده پروژه ما باید بازیگر هم باشد خیلی شیک و اتوکشیده اثرش را مجزا اجرا میکند و بعد از صحنه بیرون میرود. این همان فرآیندی است که تا قبل از اجرای این پروژه در قالب کنسرت نمایش به مخاطب ارائه میشد و من یادم نمیآید خوانندهای که اثرش را در این قالب اجرا میکند، بعد از خوانش وارد بازی هم بشود. اگر هم بوده به قدری کم بوده که به چشم نیامده است.
البته من این فرآیند را اصلاً رد نمیکنم. شاید هم خیلی جذاب باشد. اما ما از همان ابتدا گفتیم؛ «هنرمندی که میخواهد تصنیفهای ما را بخواند، بازیگر ماست». مسیری که برای ما واقعاً چالش برانگیز بود اما تلاش کردیم تا چارچوبها را بشکنیم و تاکید کردیم خواننده پروژه ما باید بازیگر هم باشد. حالا هم خیلی خوشحالم که شما این نقد را مطرح و من را به عنوان کارگردان وارد یک چالش جدید کردید.
فقط در این مورد توضیح بدهم که من هم با صحبتهای امیرحسین سمیعی موافق هستم که محمد معتمدی میبایست رهبر ارکستر را روی صحنه در هنگام خوانش ببیند. ضمن اینکه ما تلاش کردیم این فرآیند را جزوی از قرارداد نمایشی خودمان کنیم تا در قالب دراماتیک نمایش قرار بگیرد و فکر هم میکنم تماشاگر این را میپذیرد.
البته وقتی محمد معتمدیِ خواننده وقتی در نقش عارف قزوینی پروژه «کلنل» مشغول خوانش قطعات میشود، آن قدر خوب از پس اجرای قطعات بر میآید که وجه کنسرتی پروژه در ذهن شنیداری او ناخودآگاه پررنگ میشود و من این چالشی را که شما به آن اشاره داشتید، میپذیریم. ولی ما برای این چالش تمهیدی را طراحی کردیم که براساس بخش پایانی هر حرکت نمایشی روی صحنه، شخصیت عارف قزوینی را وارد صحنه میکند و او به شخصیت نگاهی میکند و پس از آن به سمت جلوی صحنه، درست لبه مقابل گروه ارکستر، آنجا که بتواند در نگاه رهبر ارکستر باشد به خواندن قطعات میپردازد چون خواننده مجبور است در این نقطه رهبر ارکستر را ببینید. اینکه او دستی روی شانه بازیگر میگذارد و به مخاطب القا میکند که منِ خواننده در نقش هستم یک جزئی نگری از طرف تیم کارگردانی است که شاید بتواند از چالشی که شما به آن اشاره داشتید، عبور کند.
امین اشرفی: البته من در تکمیل صحبتهای امیر بشیری بگویم که در پروژه نمایشی موسیقایی «کلنل» با خوانندهای مواجه بودیم که روی اجرا و جزئیات بسیار مساله داشت و برای من این نکته خیلی ارزشمند بود که یک خواننده تراز اول این چنین بر جزئیات و حضورش در صحنه به عنوان بازیگر حساسیت به خرج میدهد.
*بله این حساسیت بسیار تحسین برانگیزی است که ای کاش در ماجرای به دست گرفتن میکروفنها که جلوه چندان زیبایی برای حرکت محمد معتمدی روی صحنه نداشت، تمهیداتی دیگری مانند میکروفنهایی که به اصطلاح «هدمیک» نامیده میشوند، طراحی میشد. شرایطی که اگرچه برای کاظم سیاحی و نازنین بیاتی طراحی و اجرا شده بود و دربرگیرنده ملاحظاتی هم است، اما به نظر میرسد روی بازی محمد معتمدی در صحنه تأثیر بهتری داشت.
محمد معتمدی: البته هدمیک ها برای اجرای موسیقی در صحنه خیلی کیفیت مناسبی ندارند. ضمن اینکه برای این اجرا که من به عنوان بازیگر نیاز دارم در جایی پیش از ورود به صحنه زمزمهای با خودم داشته باشم و حتی موارد دیگر، حضور هدمیک موجب میشود که در این فرآیند تعلل ایجاد شود.
یادم است یک بار برای حضور در فستیوال «فز» به کشور مراکش سفر کرده بودم و در آنجا بنا بود همراه با یک گروه از راجستان هند برنامهای با حضور یکی از خوانندگان معروف آنها داشته باشم. اتفاقاً این خواننده محمد معتمدی: استفاده از «هدمیک» باعث میشود که من اصلاً راحت نباشم. مگر اینکه به طور کلی میکروفن را حذف کنیم و از بیخ و بنیان ماجرا، یک اثر آکوستیک را پیش روی مخاطبان قرار دهیم برای خوانش قطعات هدمیک نصب کرده بود، ولی چون هندیها اساساً قبل از خوانش کارهایشان عادت دارند سرفه و صدای خود را به اصطلاح صاف کنند، این هنرمند که اصلاً حواسش به هدمیک نبود و فکر میکرد میکروفن مقابل اوست دائم به این سمت و آن سمت میچرخید و سرفههای بلندی میکرد. غافل از اینکه نمیدانست هدمیک مقابل دهان او باعث شده بود که همه تماشاگران از سرفهها دیگر اصوات تولید شده او، استفاده کاملی ببرند. (با خنده)
به هرحال من به عنوان خواننده و بازیگر یک پروژه نمایشی موسیقایی نیاز دارم قبل از اینکه روی صحنه بروم و با ارکستر بخوانم چیزی برای خودم به راحتی زمزمه کنم. بنابراین همین هدمیک باعث میشود که من اصلاً راحت نباشم. مگر اینکه به طور کلی میکروفن را حذف کنیم و از بیخ و بنیان ماجرا، یک اثر آکوستیک را پیش روی مخاطبان قرار دهیم. فرآیندی که من هم خیلی دوست دارم آن را روزی در صحنه تجربه کنم. البته اگر قرار بود چنین کاری را در پروژه «کلنل» پیاده کنیم، آهنگسازی هم دچار تغییر و تحولات اساسی میشد. کما اینکه در این زمینه کوک خواننده هم بسیار تغییر میکرد.
*اما به یک نکته هم توجه داشته باشیم که اکنون و تقریباً در همه جا مقولهای به نام «کنسرت نمایش» با مشخصاتی که ما در ایران آن را تجربه میکنیم، وجود ندارد و هنرمندان چه به عنوان بازیگر و چه به عنوان خواننده در قالب «تئاتر»، «اپرا» و یا هر عنوان دیگر، به شکلی روی صحنه میروند که اصلاً شبیه ما نیست و قالب مستقلی دارد که طبیعتاً میکروفن و ماجراهای مربوط به برگزاری کنسرت در آن معنا ندارد.
سمیعی: بله من این دیدگاه را میپذیریم. برای تأیید این نکته هم مثالی می زنم که وقتی بنده همراه با ارکستر ملی ایران به روسیه برای اجرای برنامه رفته بودیم در یکی از تالارهای مسکو میکروفن گذاری بسیار دقیقی انجام گرفت. اما وقتی به یکی از تالارهای اجرای موسیقی سن پترزبورگ رفتیم، دیدیم قابلیت فنی سالن به گونهای است که نباید از میکروفن استفاده کنیم و میبایست بالانس ارکستر را عوض میکردیم.
غرض اینکه اگر در پروژه «کلنل» بنا بود ما بدون میکروفن کار میکردیم، دیگر نمیتوانستیم از تصنیفهای عارف هم استفاده کنیم. به عبارتی باید یک رپرتوار دیگری مینوشتیم و براساس آن رپرتوار برنامه اجرا میکردیم.
شما فرض کنید مثلاً در تصنیف «نمی دانم چه در پیمانه کردی» اگر ما بدون میکروفن کار میکردیم میبایست موسیقی را سه پرده بالاتر از موقعیت فعلی طراحی میکردیم و اگر این اتفاق میافتاد اصلاً ماجرا به شکل دیگری میشد. ببینید ما در موسیقی و خوانش این پروژه با ایدئولوژی طرف هستیم که در اختیار ایدئولوژی نمایش است. مسیری که استراژی آن تصنیفهای عارف است که ما نمیتوانیم تصنیفهای او را شش پرده بالاتر بیاوریم. پس بدون میکروفن کار کردن، به همین سادگی نیست که شما به آن اشاره میکنید.
*الان شما آهنگسازی تئاتر انجام دادید یا آهنگسازی برای یک اثر موسیقایی؟
سمیعی: تئاتر
* وقتی شما میگوئید «تئاتر»، پس باید تمهیداتی هم برای این نکاتی که اشاره شده، داشته باشید. اصلاً بحث اصلی ما همین است که ما در این پروژه میتوانستیم درهم آمیزی بهتری از موسیقی و تئاتر برای ارائه درام روی صحنه داشته باشیم.
سمیعی: من برای پاسخ به پرسش شما مثالی می زنم. ما در بخشی از نمایش رعیت، یکی از خانمهای بازیگر و سرباز روی صحنه می آیند و درباره دوران فساد زای آن دوران حرف میزنند و در بخش دیگری هم همان شخصیتها می آیند و درباره بهبود نسبی اوضاع حرف میزنند. من از شما خواهش میکنم موسیقی این ۲ صحنه را اول گوش کنید و بعد ببینید آنچه من روی صحنه با کمک کارگردان و خواننده و بازیگر و گروه ارکستر روی صحنه انجام دادم موسیقی غیر از تئاتر است؟ آیا نمیتوان چنین گفت که موسیقی این صحنه و بسیاری از مقاطع دیگر نمایش حتی با نقطه نظراتی که شما به آن اشاره داشتید، ضرباهنگهای جدای از یکدیگر دارند؟
معتمدی: البته اگر کار آن قالبی که شما مدنظرتان است، طراحی و از همان ابتدا به شکلی که شما میگوئید اجرا میشد، قطعاً میتوانستیم به فکر طراحی متفاوتتری باشم. اما نکته اینکه به لحاظ علم فیزیک، آواز ایرانی که تصانیف عارف قزوینی هم جزوی از آنها هستند در بدن خواننده ایرانی یک «رِزونانس (تشدید صوت)» ایجاد میکند که در بدن یک خواننده کلاسیک و یا اپرا کامل مدل متفاوتی دارد. اساساً بدن خواننده کلاسیک برای چنین کاری ساخته شده است. شرایطی که در آواز ایرانی بسیار متفاوت است.
به عبارتی با صدای یک خواننده اپرا بسیاری از تکنیکهای آواز ایرانی قابل اجرا نیست. البته چنین توضیحی به این معنی نیست که ما با صدای و رزونانس آواز ایرانی نتوانیم اپرا اجرا کنیم. منظور من این است که اگر قرار بود ماجرا به آن شکل دیده شود، طراحی موسیقی نیز جور دیگری رقم میخورد ولی به هر ترتیب پرسش شما جرقهای ایجاد کرد که ما در کار بعدی چنین رفتاری داشته باشم که آن پروژه در مسیر اپرا قرار میگیرد. اکنون مدل پروژه «کلنل» قالب کنسرت نمایش است که در خلال نمایش آهنگ هم اجرا شود.
*طبیعتا از بخش موسیقایی و خوانندگی پروژه که عبور میکنیم، می رسیم به یکی دیگر از نقاط عطف این اثر که معطوف به حوزه بازیگری است؛ فرآیندی که به نظر میآید یکی از ویژگیهای بارز پروژه است. مسیری که به دلیل یک دستی و بازی پخته گروه بازیگران موجب تماشای بده بستان های نمایشی شده که کاظم سیاحی، سیامک صفری، رحیم نوروزی، اتابک نادری، الهه شه پرست، نازنین بیاتی، علی عطایی و مجید رحمتی در کنار محمد معتمدی اتمسفر قابل توجهی را در بازیگری این پروژه شکل دادند. حال که اتابک نادری به نمایندگی از گروه بازیگران در این گفتگو حضور پیدا کرده بد نیست درباره این اتمسفر و چالشهای امین بشیری با بازیگران و بالعکس حرف بزنیم. اینکه آیا شما خودتان را به کارگردان تحمیل کردید یا کارگردان خود را به شما تحمیل کرد؟
اتابک نادری: من و امیر بشیری از جشنواره تئاتر فجری که بنده به عنوان قائم مقام در آن حضور داشتم، با هم آشنا شدیم. آشنایی که بعدها منجر به همکاری با او در پروژهای تلویزیونی شد و خوشبختانه باید بگویم به دلیل همین آشنایی قبلی و آگاهی که از شیوه کارگردانی او برای من و شیوه بازیگری من برای او وجود داشت، چالش چندانی نداشت. البته این را هم میدانستم با حضور بازیگری مانند سیامک صفری که سابقه بازیهای درخشان او در تالار وحدت به کارگردانی استاد علی رفیعی را به خاطر داریم، میتوان از او تجربههای فراوانی را کسب کرد.
به عنوان مثال خاطرم است در روزهای اول اجرا دائم این نکته را از سیامک صفری میپرسیدم که آیا تالار وحدت هم مانند تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر «نقطه کور» دارد؟ سیامک هم به دقیقترین و بهترین شکل ممکن این تجربهها را در اختیار من و دیگران میگذاشت و فراهم کننده فضایی میشد که گروه بازیگران هر روز با حس وحال دقیقتری روی صحنه حضور پیدا کنند.
ما واقعاً در تشریک مساعی با یکدیگر چاله و چالشها را پر میکردیم و ماجرا به قدری خوب و درست پیش میرفت که به امیر بشیری میگفتم که من در این صحنه نباید بیشتر از حد معمول و در صحنه دیگر کمتر دیالوگ داشته باشم. به هر حال متن و اجرای نمایش با تعامل همه جانبه میان گروه اجرایی و گروه کارگردانی، دستخوش تحولات زیادی شد و همه اعضای گروه بازیگران از رحیم نوروزی گرفته تا نازنین بیاتی، الهه شه اتابک نادری: متن و اجرای نمایش با تعامل همه جانبه میان گروه اجرایی و گروه کارگردانی، دستخوش تحولات زیادی شد و همه اعضای گروه بازیگران پشتوانه ارزندهای از بازیگری در تئاترو سینما با خود آوردند که تجربه اش برای من یکی از بهترین و ارزشمندترین تجربهها بود پرست، علی عطایی و مجید رحمتی پشتوانه ارزندهای از بازیگری در تئاتر و سینما با خود آوردند که تجربه اش برای من یکی از بهترین و ارزشمندترین تجربهها بود.
*البته به نظر میآید نقصی هم در بازیها وجود دارد که شاید به موضوع کارگردانی بازگردد. اینکه میزانسن به اصطلاح عامیانهتر تئاتری در صحنه بسیار بزرگ تالار وحدت «در نیامده»؛ چون همه اهالی تئاتر میدادند فضاسازی برای طراحی میزانسن در تالار وحدت، با امکانات وسیعی که در حوزه طراحی دارد، کار بسیار پرچالشی است. فرآیندی که هنرمند بزرگی چون علی رفیعی هم با این چالش آگاه است و میداند باید در چه قالب و ایدهای از عهده میزانسنها برآید.
نادری: به عنوان یک تئاتری حرفتان را قبول دارم ولی طبیعتاً فرآیندی که شما به آن اشاره داشتید، به این موضوع برمی گردد که دکتر علی رفیعی یکی از بهترین و درجه یک ترین کارگردانان تئاتر ایران است که به خوبی با طراحی و کارگردانی در تالار وحدت آشناست و بر حسب نبوغ، خلاقیت و تجربهای که در این عرصه به دست آورده خوب میداند با چه طراحی در این تالار نمایشی به صحنه برود.
اما نکته دیگری هم که باید به آن اشاره کنم این است که برای طراحی میزانسن در تالار وحدت و هر تالار دیگری که شما قرار است در آنجا نمایشی را روی صحنه ببرید باید بخش اعظمی از تمرینها هم در مکان اجرای نمایش باشد. فرآیندی که اکنون کارگردان به تصور اینکه قرار است در تالار وحدت نمایشی داشته باشد کار تمرین و طراحی را اغاز میکند در حالی که وقتی وارد آن جا میشود، می بیند که ماجرا بسیار متفاوتتر از آن چیزی است که تصور میکرد؛ بنابراین در عرض چند روز کوتاه مجبور به تغییر میزانسن میشود.
من دوباره بر میگردم به صحبتهای قبلی که این خاصیت اجرای زنده است که ما هر شب میتوانیم مکاشفه کنیم، میزانسنها را تغییر دهیم و بعد خودمان را روی صحنه پیدا کنیم. شاید بخشی از این فرآیند به کارگردان برگردد اما بخشی هم به امکانات تولید نمایشهای این چنین نیز باز میگردد که اگر در سالن این روند طی نشود نه تنها در تالار وحدت بلکه در دیگر کارها هم دیده میشود. کاری که در پلاتوی چندمتری تولید میشود اما میخواهد در تالار وحدت اجرا شود خب معلوم است که در چند شب اول نمیتواند خود را با مقیاس تالار وحدت روی صحنه ارائه دهد. فرآیندی که قطعاً گروه اجرایی نمایش از همان ابتدا سعی در ارائه آن به بهترین شکل ممکن را دارد.
بشیری: من نمیخواهم نظر شما را درباره پرسشی که پیرامون درنیامدن میزانسنها مطرح کردید، رد یا قبول کنم. ولی لازم است در این رابطه توضیح بدهم که از همان ابتدا شیوه ما در طراحی بازیگر و صحنه همین بود. ما از همان ابتدا طی جلساتی که با نادر برهانی مرند (مشاور کارگردان) و رضا مهدی زاده (طراح صحنه) داشتیم فقط و فقط به ساده گرایی فکر میکردیم که همه چیز باید معطوف به کلنل محمدتقی پسیان شود. ما خیلی در این مورد صحبت کردیم و بر این باور بودیم که روی صحنه در کشتی حضور داریم که هر از چندگاهی با موجهای مختلف به این سو و آن سو میرود. این تداعی ما از کشتی بود که محمدتقی خان در آن نشسته و مشغول حرکت است. در همان ماجرای میزانسنی که شما از آن حرف می زنید، آیا مقصود این است که میبایست ما فضای محیر العقولی را ایجاد میکردیم؟
ما از همان ابتدا چه در حوزه طراحی صحنه و چه در حوزه کارگردانی دنبال اجرای حرکات و صحنه پردازی عجیب و غریبی نبودیم. این شیوه ما بود که بر اساس آن کار را جلو بردیم. شاید به عنوان یک مخاطب حرف شما را بپذیرم اما از منظر خودم باید بگویم که این طرح ما بود که فقط جزئیاتی را در بین صحنهها تغییر داده و با همین شیوه جلو برویم.
*حالا که صحبت از کلید واژه «شیوه» شد، بد نیست در بخش پایانی این جلسه از دغدغهای صحبت کنیم که جناب نادری روی آن تاکید زیادی دارند و آن موضوع «شیوه» انتخاب بازیگران پروژههای نمایشی، تلویزیونی و سینمایی است که این روزها با نقطه نظرات زیادی مواجه شده است.
نادری: مطلبی که میخواهم بگویم، ربطی به پروژه «کلنل» ندارد. فقط در این چارچوب بسیار خوشحالم که می شنوم مخاطبان پس از اجرای نمایش انگیزه پیدا میکنند تا مطالعهای روی این شخصیت و دیگر شخصیتهای نمایشنامه از جمله ماژور داشته باشند. موضوعی که امیدوارم روزی بهانهای برای ساخت پروژههای تصویری از این شخصیت شناخته شده تاریخ ما و یارانش باشد.
اتابک نادری: برخی از تهیه کنندگان و مدیران پلتفرمها و رسانهها برای بازیگران اسم گذاری میکنند؟ من براین باورم ما در مسیرنگاه بدی قرار گرفتیم که اگر به بازیگری نسبت دهیم و او را از مسیر دیگری جدا کنیم، آنها راحت تر خراب میشوند و شکست میخورند اما چیزی که میخواهم بگویم به دغدغه این روزهای من در بازیگری باز میگردد. دغدغهای که چند وقتی است ذهنم را درگیر کرده و من از آن به شدت گلایه مندم. اینکه در این ماهها خیلی به بازیگران نسبتهای عجیب و غریبی میدهند که من آنها را متوجه نمیشوم.
اینکه «فلان بازیگر سینمایی است، این بازیگر تلویزیونی است، این بازیگر فقط طنز کار میکند و در این اواخر هم فلان بازیگر پلتفرمی است»؛ گویی همه این کلیدواژهها تبدیل به متدهای کلاسه بندی شده که معیار ارزشمندی بازیگران را هم تعیین میکند. در حالی همان بازیگری که در پلتفرم است همان بازیگری است که سال پیش در تلویزیون بود. یا همان بازیگری که در سینماست همان بازیگری است که چند وقت پیش در تئاتر بود. آخر این مرزبندیها در بازیگری چه معنی دارد؟
چرا برخی از تهیه کنندگان و مدیران پلتفرمها و رسانهها برای بازیگران اسم گذاری میکنند؟ من براین باورم ما در مسیر نگاه بدی قرار گرفتیم که اگر به بازیگری نسبت دهیم و او را از مسیر دیگری جدا کنیم، آنها راحت تر خراب میشوند و شکست میخورند.
دغدغهای که گفتم دغدغه و ناراحتی این روزهای من است که متأسفانه در چند پروژه به آن برخورد کردم و این واژهها را شنیدم و امروز بر خود واجب دانستم که در این جلسه گلایه خودم را مطرح کنم.
*البته این مرزبندیها متأسفانه در تئاتر ایران هم وجود دارد و ما در بسیاری از گفتگوهای تخصصی و روزانه مان در این حوزه دائم به فلان هنرمند میگوئیم «هنرمند تئاتر شهرستان» و به فلان هنرمند دیگر میگوئیم «هنرمند تئاتر تهران».
نادری: بله متأسفانه؛ من خودم همیشه چه در زمانی که مسئولیتی در تئاتر داشتم و چه در حال حاضر، همواره از عنوان «تئاتر ایران» استفاده کردم چون خودم در هر زمانی دغدغه تئاتر استانها را داشتم و دارم. حتی از گفتن واژه «تئاتر شهرستان» هم پرهیز میکنم که خدایی نکرده نگاه بدی به عزیزانم در تئاتر خارج از پایتخت نشود.
همین الان نمایشی به نام «لیلی و مجنون» در تبریز روی صحنه است که به دور سوم اجراهای خود رسیده است و حتی مسئولان استان هم خود را ملزم به دیدن نمایش میکنند. فرآیندی که امیدوارم مقامات و مسئولان ۲ ساعتی به خودشان «استراحت فرهنگی» بدهند و به تماشای پروژه «کلنل» هم بنشینند.
امین اشرفی: این روزها کلیت تئاتر به سمتی رفته که برخی از نگاههای گعدهای موجب دوقطبی سازی و مرزبندیهای زیادی شده است؛ فرآیندی بسیار پررنگ که در آن ما به خودمان اجازه میدهیم فارغ از دیدن کارها و تحقیق و پژوهش درباره شأن، قضاوتهایی را داشته باشیم که عادلانه نیست. نکتهای که این روزها باید به آن توجه ویژه ای داشته باشیم. من این موضوع را مطرح کردم که امیدوار باشم مسئولان فرهنگی از تئاتر حمایت بیشتری داشته و برای رفع دغدغهها و مشکلات هنرمندان این عرصه تلاش کنند. ما باید تجربه زیست مناسب را در کنار هم داشته باشیم تا اتفاقات خوبی رقم بخورد.
سمیعی: من به سهم خودم از مبنایی که برای این جلسه تعیین کردید تشکر میکنم. طبیعتاً وقتی به ارائه اشکال جدیدتری در هنر رو میآوریم، ممکن است معایب و نقایصی وجود داشته باشد اما ما تلاش کردیم تا نقاط قوت خودمان را ضریب بدهیم و در مسیرهای رهبری ارکستر، آهنگسازی و بالانس صدا نهایت تلاشمان را انجام دهیم که مخاطب از تماشای پروژه نمایشی موسیقایی «کلنل» لذت ببرد و امیدوارم در قدمهای بعدی اجراهای محکمتر و قدرتمندتری هم داشته باشیم.