یک پژوهشگر حوزه زنان طی یادداشتی به موضوع «فمینیسم و زمینه‌های پیدایش آن» پرداخت.

به گزارش خبرگزاری مهر، عاطفه خالقی پژوهشگر حوزه زنان طی یادداشتی اظهار داشت: فمینیسم به عنوان یکی از نتایج تمدن مدرن دارای علل و زمینه‌های فلسفی و اجتماعی است که در ادامه به اختصار به آنها پرداخته می‌شود.

اومانیسم

شاید اگر ادعا کنیم که بنیان تمدن غرب بر پایه اومانیسم استوار است چندان به گزاف سخن نرانده‌ایم. در قرن پانزده و شانزدهم میلادی که کلیسا بر اروپا حاکم بود، رشد علم و عقلانیت از یک طرف و بروز فساد و بی کفایتی در تدبیر جامعه از سوی کلیسا از طرفی دیگر، باعث شد اعتماد بشر به دین و مذهب کم کم رنگ باخته و منجر به کنار رفتن دین از عرصه مدیریت و تدبیر جامعه شود و پس از آن رابطه هر فرد با خدا به صورت شخصی و در حیطه روابط فردی تعریف شود. بدین ترتیب انسان در غیاب خداوند، محور و غایت همه چیز قرار گرفت و عقل او ملاک تشخیص حق از باطل تلقی شد و خود در صدد برانداختن طرحی نو برای زندگی خویش برآمد.

این طرز تلقی از انسان و نسبت وی با خداوند، موجب پر رنگ تر شدن روحیه فرد گرایی و اهمیت یافتن فردیت انسان‌ها شده و هویت جمعی آنها اهمیت خود را به مرور از دست داد. فرد گرایی بر ارزشهای فردی افراد همچون آزادی و حقوق اجتماعی و برابری تک تک افراد تاکید داشته و به جز منافع فردی و لذت‌های مادی افراد هیچ منبع دیگری را برای تعیین ارزشهای جامعه دارای صلاحیت نمی‌داند. انسان در این جوامع به کلی امید خود را از ماورا بریده و آرزوها و لذت‌هایش را در زمین جست‌وجو می‌کند. لذا در این گفتمان که لذت گرایی مهمترین بخش تفکر آن است، تفسیر فرد از واقعیات است که به آنها معنا و ارزش می‌دهد. دیگر ویژگی‌های دنیای غرب را می‌توان پیامدهای گرایش به تفکر اومانیستی دانست که عبارتند از:

تکثر گرایی ارزشی یا پلورالیسم

وقتی تلقی تک تک افراد از واقعیات بیرونی سبب معنی دار شدن و رد و اثبات آنها می‌گردد خود به خود شاهد وقوع نسبیت گرایی ارزشی و پلورالیسم در جامعه خواهیم بود چرا که درک افراد نسبت به ارزش‌ها و پدیده‌های اجتماعی با هم متفاوت است و هیچ دلیلی برای ترجیح و غلبه فهم کسی بر دیگری وجود ندارد و همه در انتخاب سبک زندگی و نگرش آزاد هستند. به عنوان مثال میان یکتاپرستی و بت پرستی در غرب هیچ تفاوت ارزشی وجود ندارد و همه اینها چون انتخاب افراد هستند دارای ارزش است.

دموکراسی

در این فضای شکل گرفته در غرب تنها عامل بازدارنده و محدود کننده آزادی و امیال افراد، قانون و هنجارهای پذیرفته شده و تائید شده جامعه است که آن هم برخاسته از رأی و نظر غالب افراد جامعه است. در این جوامع نهاد قانونگذار و مجری قانون توسط تک تک افراد جامعه انتخاب می‌شود و این مردم هستند که امکان و اجازه کنترل بر رفتار خود را به نهادی به نام حکومت تفویض کرده و هر زمان هم که اراده کنند می‌توانند این امکان را از آن سلب کنند.

لیبرالیسم

فلسفه وجود حکومت و نیز قوانین و هنجارها، تنها حل و فصل کردن مشکلات و مسائلی است که از تضاد احتمالی آزادی‌های فردی انسان‌ها در جامعه به وجود می‌آید. به عنوان مثال وقتی کسی مرتکب قتل یا تجاوز و یا هر جرم دیگری می‌گردد این عمل او تنها به دلیل اینکه حقوق و آزادی فرد دیگری را نقض کرده است جرم محسوب می‌شود و گرنه رفتارهایی چون زنای محصنه، شرب علنی خمر، استفاده از پوشش‌های زننده در جامعه جرم محسوب نمی‌شود و حکومت حق دخالت در آنها را ندارد.

سکولاریسم

از آنجایی که در دنیای مدرن هیچ منبعی غیر از منافع تک تک افراد شانیت تعیین ارزش‌ها و هنجارهای مورد قبول جامعه را ندارد مذهب نیز از این قائده مستثنی نبوده و حق دخالت در زندگی اجتماعی افراد را ندارد و تنها به عنوان یک نوع سبک زندگی که افراد به دلخواه خود آن را انتخاب می‌کنند موضوعیت می‌یابد.

همانطور که در ابتدای بحث آوردیم غرض از طرح این مباحث این بود که نشان دهیم جنبش حقوق زنان (فمینیسم) در چه بستری شکل گرفت.

در درون جامعه فرد محور غرب و در اندیشه متفکران غربی آنچه که غالباً از مفهوم فرد اراده می‌شد به طور مستقیم یا غیرمستقیم «مرد» بود و زنان معمولاً از جایگاه فروتری نسبت به مردان در جامعه برخوردار بودند. با رجوع به جایگاه زن در اندیشه متفکرین غربی می‌توان بر این ادعا مهر تأیید زد.«در نگاه روسو، زنان فاقد ویژگی‌های شهروندی اند و خصوصیاتی مانند عقل، نیرو و خودمختاری طبیعتاً مردانه اند» «شوپنهاور و نیچه دو فیلسوف بزرگ غربی به صراحت جنس زن را جنس پست و محور شرارت معرفی می‌کنند. نیچه با صراحت اعلام می‌دارد که خرد مخصوص مردان است و ممکن است حیوان خردمند وجود داشته باشد، اما زن خردمند هرگز!» «منتسکیو زنان را موجوداتی با روح‌های کوچک و دارای ضعف دماغی، متکبر و خودخواه می‌داند»

در این جهانی که از طرفی فرد فرد انسان‌ها را خدا و محور همه عالم می‌پندارد و جهان را مسحور لذت‌ها و خواسته‌های آنها قرار می‌دهد و از طرفی با قائل شدن جایگاهی پست و فرومایه برای زن نسبت به مردان، و تلاش برای حذف او، حیثیت و شخصیت زن را نادیده می‌انگارد، دور از انتظار نیست که شاهد افزایش روزافزون اعتراضات و جنبش‌های گوناگون در مخالفت با این تقسیم بندی و موقعیت پایین زنان در جامعه غربی باشیم.

بدیهی است که این اعتراضات نسبت به جایگاه زنان در جامعه، ناشی از نوع نگاه فرد محوری حاکم بر دنیای متجدد غربی بود زیرا فرد گرایی که از اساسی‌ترین بنیان‌های فکری مدرنیته بود، به شکل‌گیری فردیت زنانه منجر شد و زنان خود را مانند دیگر افراد جامعه نسبت به آزادی خود و حقوق اجتماعی شأن ذی حق دانستند و اقدام به مطالبه حقوق خود کردند.

البته خلاصه کردن علل و عوامل شکل گیری اعتراضات و جنبش‌های زنان در غرب به عامل فردگرایی تبیین کامل و جامعی نخواهد بود زیرا این نکته نیز واضح است که با نگاهی گذرا به آمارهای موجود در مورد ظلم‌ها و تبعیض‌های فراوان علیه زنان در جوامع غربی، به راحتی می‌توانیم به جایگاه پست و فرودست آنها در این جوامع پی ببریم. این گونه ظلم‌ها و تبعیض‌ها که موجب انقیاد زنان را در غرب فراهم می‌کرد به تدریج باعث به‌وجود آمدن جریان‌ها و جنبش‌های اعتراض آمیز علیه اینگونه ظلم‌ها شد.

اصول و قواعدی که از نگاه فمینیست‌ها در تحلیل مسائل زنان مورد تاکید قرار می‌گیرند شامل موارد زیر می‌باشند:

الف_ فمینیست‌ها با تمایز قائل شدن میان جنس و جنسیت در تحلیل‌های خود، تفاوت‌های زن و مرد را صرفاً در محدوده تفاوت‌های فیزیولوژیکی و جسمی مربوط به جنس آنان می‌دانند و تفاوت‌های ذهنی و روحی و احساسی را که به زعم آنان در محدوده تفاوت‌های جنسیتی است ناشی از تأثیرات فرهنگی و اجتماعی عرف جامعه‌ی مردسالار می‌دانند و معتقدند که تفاوت‌های جنسیتی را جامعه می‌سازد و نه چیز دیگر.

ب_ فمینیست‌ها در حوزه حقوق و وظایف اجتماعی زن و مرد قائل به تشابه و تساوی بوده و هرگونه تفاوت در نقش‌ها و حقوق را حمل بر نابرابری و ظلم کرده و خواستار برقراری تساوی کامل میان زن و مرد است.

ج_ فمینیست‌ها معتقدند خانواده به شکل هسته‌ای آن باعث انقیاد و تحت سلطه درآمدن زن و بازتولید روابط مردسالاری در جامعه می‌گردد و باید کنار گذاشته شود.

د_ طرفداران حقوق زنان در غرب بر این نکته تاکید دارند که زنان باید همچون مردان از تمامی قید و بندهای اجتماعی همچون نقش مادری، فرزندآوری، معشوقه بودن و تمامی نقش‌هایی که به نوعی به بازتولید سلطه مردانه کمک می‌کند آزاد شوند.

در هر حال، هدف مورد نظر فمینیست‌ها به دلیل داشتن نگاه اومانیستی و فرد محور، داشتن جامعه‌ای است که در آن تفاوت گذاری بر اساس جنسیت جای خود را به تشابه و همسانی در حقوق و امکانات بدهد تا آرمان «برابری در برخورداری از رفاه مادی» که غایت همه فعالیت‌ها است تحقق یابد.