خبرگزاری مهر، دکتر هادی ابراهیمی کیاپی: افرادی مانند محمد مهاجری بازی خوردههای بازیگران پشت صحنه هستند که در بستری از فضای گسترده رسانهای جاگذاری شده تا مثل یک مهره در زمین دشمن بازی کرده و با زیرگرفتن مواضع اصولی نظام و مدیران خدوم، جدول دشمن را حل کنند.
یکی از پدیدههای زشت و ناشایست در اردوگاه فرهیختگان، پیدایش قلم بدستان قلم فروشی است که یا اجارهای و کنتراتی بر اساس تعهدی که به پیمانکاران سیاسی داده اند مینویسند و یا با رویکرد سفارش پذیری، خوش رقصی کرده و با قلمشان، نیابتی مینویسند.
در این میان میتوان از خشونت گرایان و مروجان آشوب و اغتشاش به عنوان داعشی های رسانه نشین یاد کرد و از لوده گویان و طنزپناهان تعبیرهای دیگری داشت که یکی از آن تعبیرها، قطعا” هرزههای قلم فروش" است که بادی به هر جهت عمل کرده و نان به نرخ روز خورهای سفره رسانه هستند، مهاجری یکی از همان هرزههای سیاسی است که مثل عجوزههای هزار داماد هر شب در آغوش کسی است.
روحیه نفاق آلود و بوقلمون صفتی که ایامی را با اصولگرایان گذراند در حالی که اصولگرا نبود و سالوس گونه خود را در جمعشان گنجاند و الان سالهاست که در جبهه مخالف، با اصلاح طلبان لاس سیاسی میزند، منتها نوع حضورش، تداعی تلاش برای ترمیم یک خلاء شخصیتی، از نوع اختلال شخصیت نمایشی است که طی آن عقده دیده شدن و مطرح بودن دارد و دقیقاً رسانههای مخالف، به چنین شخصی نیاز دارند تا حرفهای پنهان خود را از زبان کسی بزنند که هزینهای برای آنان نداشته باشد.
بکارگیری اصولگرای سابق همان کلید واژهای است که از چنین فردی در حد یک دستمال کاغذی استفاده میشود و بیچاره مهاجری که ریزنقش درشت گویی است که سقف استفاده از وی، در حد یک گلوله در لوله توپخانه رسانهای است و به همین خاطر، با تغذیه مسموم، قلم مسمومش را شارژ کرده و هر روز از این قلم مسموم به سمت نشانههای معتبر و معتمد و متعهد و ارزشی نظام شلیک میکند.
برای رسانههای معاند مهم نیست که خود مهاجری چقدر تخریب میشود، بلکه مهم این است که تیترها و واژههای بکارگیری شده از جانب وی، تا چه اندازه سوژههای مورد نظر آنها را تخریب میکند اما در نگاه تحلیل گران، کسی که اخلاق را زیر پا میگذارد و با زبان تمسخر حرف میزند، ارزش چندانی ندارد، چون کاملاً قابل درک است کهچنین قلم مسمومی، نقش آتش تهیه را بازی کرده و جاده صاف کن مهاجمان پشت پرده است.
در نگاه تحلیل گران، کسی که اخلاق را زیر پا میگذارد و با زبان تمسخر حرف میزند، ارزش چندانی ندارد، چون کاملاً قابل درک است کهچنین قلم مسمومی، نقش آتش تهیه را بازی کرده و جاده صاف کن مهاجمان پشت پرده است
با این مقدمه به آخرین شاهکار مهاجری کودک صفت میپردازم که طی آن برای چندمین بار به رئیس رسانه ملی تهاجم کرده و به جای آنکه از سفر خطرپذیرانه دکتر جبلی که برای تقویت مرجعیت رسانه ملی در عرصه گسترده مقاومت به لبنان انجام شده است، ستایش کند و کمی هم قلم صهیونیست پسند خویش را مصروف همدردی با قربانیان مظلوم غره بخصوص کودکان و زنان غزه نماید، به تخریب ایشان و سفر ایشان پرداخته و با تهاجم به توقف برنامه به افق فلسطین در شبکه افق که با بایدها و نبایدهای رسانه ملی ناهمخوانی پیدا کرده و بخاطر پراکنده گویی و سوءاستفادههای برخی مدعوین، به موضوعات غیر هدفگذاری شده پرداخته و علاوه بر اینکه بحثهای انحرافی از جمله تبیین غلط عملیات الاقصی و نقش حماس و سایر گروههای جهادی و نیروهای مقاومت ذهنیت عمومی را در شرایط نیاز به همدلی با مردم غزه را تخریب میکرد، حتی میتوانست در حجم مشارکت حداکثری در انتخابات پیش رو نیز اثر منفی از خود بجا گذارد، ایشان از این اقدام بصیرت محور مدیریتی به عنوان یک شبه کودتا در رسانه ملی یاد کرده و بلافاصله مدعی میشود که مدیریت واقعی صدا و سیما با دیگران است و مبنای چنین تحلیل و برداشتی را نیز همزمانی این توقف با سفر ایشان به لبنان و اولین اظهار نظری که در این باره نمود، اعلام کرد که طی آن آقای جبلی، اظهار نظر قطعی خود را به بررسی بیشتر منوط کرد.
غافل از آنکه در سازمانهای فرهنگی بر خلاف سازمانهای نظامی، ما مدیریت متمرکز و مونولوگی نداریم و در چنین محیطهایی مثل رسانه ملی، دانشگاهها، مدارس، زیرمجموعه ارشاد اسلامی و غیره، مدیریتها نامتمرکز بوده و دیالوگی و گفتمانی است و شبکهها بیشتر در سیاستگذاریهای کلان، توجیه شده و ریز برنامهها را به تواناییها و خلاقیتهای خودشان مطابق با بایدها و نبایدهای سند تحول عمل میکنند و اگر مدیران مافوق با برخی از این اقدامات موافق نباشند، حق دفاع داشته و در صورت عدم اقناع، به اصلاح عملکرد خویش میپردازند، وگرنه روال ادامه مییابد.
بنابراین وی پس از این ورود ناآگاهانه که از مسائل پشت پرده یک اقدام مدیریتی فاقد کمترین اطلاع است، شروع به لودگی میکند و مینویسد که اگر باز هم میخواهی شکایت کنی، خودت هم بیا که دورهمی خوش میگذرد.
وی در این لوده نامه همانند لوده نامههای قبلی لحنها و واژههای تمسخرآلود و توهین آمیزش را حفظ کرده و از جمله برای سفر ریاست رسانه ملی به لبنان و سرکشی از خبرنگاران و تیم رسانهای رسانه ملی در مرزهای پرخطر لبنان کهکاملا رزمنده منشانه و شهادت طلبانه انجام گرفته، اظهار فضل میکند و در هر سه مورد کاملاً تمسخرآمیز مینویسد که اگر این سفر، سیاحتی بود، امیدوارم خوش گذشته باشد و اگر زیارتی بوده زیارتت قبول و اگر کاری بوده ان شاءالله دستاوردش مثل دو سال گذشته، مششع بوده باشد.
ایشان که ظاهراً از مطرودین ادوار گذشته صدا و سیماست، علاوه بر نیش زدنهای عقرب گونه به چهرههای ارزشی نظام مثل ریاست محترم جمهور و سایر بزرگواران، بیشترین تهاجم خود را متوجه رسانه ملی کرده و بلااستثناء نیز هم از حریم عدل و انصاف خارجشده و هم ادب و نزاکت مرسوم و متداول در رسانههای معتبر را زیر پا میگذارد و طوری مینویسد که مورد توجه و حتی شکایت بزرگان نظام واقع شود تا از این طریق دیده شود، شاید ریشه این دریده نویسی ها، نشانهای از بازدارنده نبودن قوانین قضائی در حوزه مطبوعات و سایر جلوههای رسانهای و یا رأفت بیش از حد قضات و هیئتهای منصفه باشد که اگر چنین باشد، بسیار قابل تأمل است.
رسانه ملی برای قلمهای سالم و مستقلی که نقدهای بی تعارف و انذارهای منصفانه را هدیه میکنند، هم اعتبار بالایی قائل است و هم علنی و غیرعلنی به استقبالشان میرود و حتی برخی از منتقدان آگاه و راه بلد و کارآمد را به اتاقهای اندیشه ورز دعوت کرده و در جلسات تخصصیتر از نقطه نظرات اعم از انتقادات و پیشنهادات آنها بطور جدی بهره میگیرد اما هرگز شأن رسانه ملی را در حد اعتناء به لوده گویان، پایین نیاورده و اتلاف وقت و انرژی و فکر و سرمایه را رقم نمیزند.
کسی که کودک صفتی کرده و در حد ذوق زدگی به این توجهات، نیاز روانی دارد، باید در وهله اول خودش را درمان کند و منتظر واکنشی بجز همان رسیدگیهای قضائی نباشد که آنهم مطالبه حقوق سازمانی است وگرنه مدیریت رسانه ملی که به راحتی از اینگونه اراجیف که فراوان و متکثر هم هستند، عبور کرده و وقعی نمی نهد.
مشکل این اصولگرانماها، اتفاقاً با همان اصول غیرقابل عدول است و در همین سلسله لودگیها مشکل اصلی رسانه ملی را در همین پایبندی به سند تحول اعلام میکنند که این نشان میدهد این آقایان پیش و بیش از آنکه با مدیران مشکل داشته باشند با دیدگاههای ارزشی مشکل دارند و یکبار دیگر خواهان بازگشت رسانه ملی به همان سلبریتی سالاری وغرب نوازی های سالهای گذشته اند که در یک دهه گذشته به اوج خود رسیده بود.
شما قطع یقین بدانید که امثال مهاجری تاریخ مصرف دارند و به محض پیداشدن افرادی با مشخصات مخاطب پسندی بیشتر، مثل تفاله به زباله دان قربانی شدهها پرت میشوند و حسرت نشر حتی یک یادداشت را هم در دلشان میگذارند
حالی درون پرده بسی فتنه میرود
تا آن زمان که پرده برافتد، چهها کنند!
در فراز پایانی تأکید میکنم که اینگونه افراد بازی خوردههای بازیگران پشت صحنه هستند که در بستری از فضای گسترده رسانهای جاگذاری شده و مثل یک مهره عمل میکنند و به همین راحتی در زمین دشمن بازی کرده و با زیرگرفتن مواضع اصولی نظام و مدیران خدوم، جدول دشمن را حل میکنند.
اینها که در سال ۱۴۰۱ بدون هیچ سند قانونی و واقعی، با قتل جلوه دادن یک مرگ ناگهانی، یک سال مهسانوازی کرده و با ترغیب نسل نو به کشف حجاب، ارزشهای دینی را لگدمال کردند، در بغرنجترین شرایط امروز، یک خط برای دخترکان زنده بگور غزه ننوشته و حتی صهیونیست نوازی میکنند.
در پایان اضافه میکنم که مخاطبان سال گذشته از این قلمهای اجارهای عبور کرده و به کنه ماهیت نیابتی آنها از سوی غربیها و عبریها پی برده و به استناد عدم استقبال از فراخوانهای سالگرد مهسا و ایام اغتشاش، به اینگونه قلمها و آنگونه اراجیفها وقعی ننهاده تا جائیکه پس از دست به دست شدن اینترنشنال، این روزها شاهد تعطیلی شبکه سلطنت طلب من و تو هم هستیم
ترسم نرسی به کعبهای اعرابی
این ره که تو میروی به ترکستان است!
* مدیرکل صدا و سیمای مازندران و استاد دانشگاه