حجت الاسلام والمسلمین علم الهدی گفت: ائمه(ع) همه در ارتباط با حرمت اندیشه، آزادی فکر و مطالبه گری اعتقادی در این زمینه پیش قدم بودند و این میدان و فضا را برای مخاطبان خود باز نگه می‌داشتند.

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه - عصمت علی آبادی: امروز دهم رجب المرجب سالروز ولادت امام جواد (ع) است. حضرت امام محمدتقی (ع) ملقب به جوادالائمه پس از شهادت حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در هشت سالگی به امامت رسید. سن کم آن امام همام به هنگام امامت باعث شد برخی در امامت ایشان تردید کنند، اما مناظرات امام جواد (ع) با بزرگان آن دوران نظیر عبدالله بن موسی، یحیی بن اکثم و قاضی القضات خلیفه معتصم عباسی، دانش الهی آن امام را به همگان نشان داد. امام جواد علیه السلام با دو خلیفه عباسی یعنی «مأمون» و «معتصم» معاصر بود، که در این زمان، امام توسط آنان به اجبار از مدینة النبی به بغداد احضار شده و در آنجا زیر نظر قرار گرفت.

پیرامون سیره درخشان امام جواد (ع) در رویارویی با جنگ نرم خلفای عباسی با حجت الاسلام والمسلمین سید محمد باقر علم الهدی به گفت‌وگو پرداختیم که حاصل آن تقدیم می‌شود:

*از مهمترین مباحث ادبیات اعتقادی امت اسلام بر اساس توصیه‌های عصمت و طهارت به عنوان عالی‌ترین میراث برای ما به جا گذاشته شده بحث آزادی بیان و اندیشه است که در نگاه دینی ما از جایگاه ویژه برخوردار است. ائمه اطهار (ع) همه در ارتباط با حرمت اندیشه، آزادی فکر و مطالبه‌گری اعتقادی چه نظری داشتند؟

ائمه اطهار (ع) همه در ارتباط با حرمت اندیشه، آزادی فکر و مطالبه‌گری اعتقادی در این زمینه پیش قدم بودند و این میدان و فضا را برای مخاطبان خود باز نگه می‌داشتند که مردم پرسش‌های خود را از اهل بیت (ع) بپرسند و بر مشکلات خود فایق آیند.

*شرایط سیاسی دوران حیات اهل بیت (ع) همواره دچار برخی فراز و فرودها بوده است و مردم در آن حد سواد و علم نبودند که از اهل بیت (ع) استفاده لازم را ببرند رویکرد گفتمان سازی ائمه اطهار خصوصاً امام جواد علیه السلام در ارتقای فهم مردم چه بود؟

درست است که شرایط سیاسی دوران حیات اهل بیت (ع) همواره دچار برخی فراز و فرودها بوده است و مردم هم آن آگاهی لازم را نداشتند که از وجود اهل بیت بهره ببرند اما ائمه اطهار همواره در آگاه سازی مردم تلاش می‌کردند برای مثال امیر مؤمنان امام علی (ع) همواره می‌فرمودند از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید چراکه من نسبت راه‌های زمین بر راه‌های آسمان بیشتر آگاه هستم. اشعث بن قیس تنها شبهه‌ای که مطرح کرد این بود که به من بگو تعداد محاسن من زوج یا فرد است. این حد فهم مردم آن زمان بوده است. امیر مؤمنان امام علی (ع) پاسخ دیگری به او می‌دهد و او را در عمق جهل خود رها می‌کند که شاید به خود آید و نسل‌های بعدی قدردان اهل بیت (ع) باشند.

در زمان سایر ائمه (ع) هم به دلیل خفقان سیاسی دستگاه بنی‌امیه صحبت از مناظرات درون دینی بین علما و صاحب نظران مطرح نبود. در زمان امام سجاد (ع) هم اتفاق خاصی در این زمینه رخ نداد گرچه زمان امام مجتبی (ع) یکی دو مدل مناظره را در تاریخ نقل می‌کنند که با معاویه و عمروعاص ترتیب دادند و بیشتر جنبه سیاسی داشته است. اما از زمان امام محمد باقر (ع) رویکرد جدیدی در گفتمان سازی اهل بیت (ع) با مردم دیده می‌شود که به مرور مردم امام را به عنوان مرجع دینی می‌پذیرند که قدرت پاسخگویی به سوالات و شبهات مردم دارد.

پس از امام باقر (ع) هم به خاطر شرایط مستعدی که به لحاظ سیاسی و از گذار بنی‌امیه به بنی‌عباس رخ داده بود امام صادق (ع) فرصتی را به دست آوردند که این گفتمان‌ها و مذاکرات را توسعه بدهند و مناظرات بسیار زیادی را حتی با غیر مسلمانان و افرادی مثل بن ابی العوجاع که از زنادقه و کفار آن زمان بود برگزار کنند.

در زمان امام موسی بن جعفر (ع) که دوره هارون‌الرشید بود شرایط سیاسی بسیار سخت شد اما پس از هارون‌الرشید یعنی در زمان مأمون امام رضا (ع) توانستند با رویکردی که حاکمیت سیاسی آن زمان یعنی مأمون داشت از فرصت استفاده کنند چراکه مأمون خود را انسانی عالم دوست و نسبت به علم و دانش خادم معرفی می‌کرد. امام رضا (ع) از همین فرصت استفاده کرد و در آن دو سالی که در خراسان بودند مناظرات متفاوتی را انجام دادند؛ که در کتابی تحت عنوان عیون اخبار رضا توسط مرحوم شیخ صدوق رضوان الله علیه نوشته شده است.

دانشمندان مطرح آن زمان مثل یحیی بن اکثم که خود اقرار می‌کردند که ما در مناظرات کلامی با امام رضا (ع) هرگز موفق نشدیم بر اندیشه‌های امام رضا غالب شویم و اندیشه‌های امام رضا (ع) همواره در مناظرات علمی ما را محکوم کرد. آنها پس از امام رضا (ع) بر این بودند با طرح برخی مسأله ها برای امام جواد شخصیت امام را زیر سوال ببرند و به این وسیله بتوانند آن جایگاه علمی امام را در بین مردم خدشه‌دار کنند

پس از امام رضا (ع) مناظرات امام جواد (ع) بسیار مطرح شد به جهت اینکه امام جواد (ع) داماد مأمون شده بود. به علت شرایط خاص آن زمان حضرت مجبور بودند که دختر مأمون را به عقد خود در بیاورند و مأمون هم برای به چالش کشاندن علم لدنی اهل بیت (ع) و امام جواد (ع) مناظراتی را تشکیل دادند. همین امر سبب می‌شد که امام جواد (ع) وارد بحث‌های مختلف علمی با دانشمندان آن زمان شوند و به طبع دیدگاه‌های خود را در مباحث مختلف بیان کنند.

*نکته بسیار مهم این است که در دوره بنی‌عباس یک اتفاق علمی عجیبی تحت عنوان نهضت ترجمه رخ داد که ربطی به بنی‌عباس نداشت اما بنی‌عباس سوار بر این موج علمی شدند و از این موج علمی استقبال کردند؛ بفرمائید مواجهه امام جواد علیه السلام با این اتفاقات آن هم با آن سن کمی که داشتند چگونه بود؟

بله. بسیاری از متون رومی و یونانی حتی متون فارسی به زبان عربی ترجمه شده بود و به طبع فضاهای جدید علمی در آن زمان بلاد عرب اتفاق افتاده بود، از همین ایام است که نهضت عقل گرایی و تفکرات عقلانی به مرور در حوزه اندیشه‌های امت اسلام شکل گرفت چرا که پیش از نهضت ترجمه مردم بیشتر اخباری مسلک بودند و بر اساس آنچه از روایات به دست پیامبر اکرم (ص)، در قرآن و روایات به دست آمده بود حکم می‌کردند. لذا نمی‌توانستند مانور علمی خاصی بدهند و حتی دانشمندان زمان امام سجاد (ع) و اوایل دوره امام باقر (ع) و امام صادق (ع) حتی قدرت پاسخگویی نداشتند چرا که نمی‌توانستند به عقل مراجعه کنند. نهضت عقل گرایی نهادینه نشده بود و گاهی در پاسخ به پرسش‌ها در می‌ماندند، اما در این زمان سوال‌ها و نوع نگاه مردم تغییر پیدا کرده بود و پرسش مردم صرفاً فقهی نبود بلکه مباحث اعتقادی داشتند که صحبت از عدل الهی، توحید و عینیت صفات با ذات بود.

از دوره امام باقر (ع) و امام صادق (ع) این نهضت عقل‌گرایانه به کمک آمد که پرسش‌های مردم را به لحاظ عقلانی پاسخ می‌داد و در حقیقت گرایشات عقلانی مردم به عنوان معیدات بیانات نورانی قرآن و روایات اهل بیت (ع) شد. اهل بیت (ع) هم با ارجاع مردم به گزاره‌های عقلانی در حقیقت پاسخگوی آنها بودند.

پس از شهادت امام رضا (ع) امام جواد (ع) یک نوجوان یا کودک ۷ یا ۸ ساله بودند. دانشمندان مطرح آن زمان مثل یحیی بن اکثم که خود اقرار می‌کردند که ما در مناظرات کلامی با امام رضا (ع) هرگز موفق نشدیم بر اندیشه‌های امام رضا غالب شویم و اندیشه‌های امام رضا (ع) همواره در مناظرات علمی ما را محکوم کرد. آنها پس از امام رضا (ع) بر این بودند با طرح برخی مساله‌ها برای امام جواد شخصیت امام را زیر سوال ببرند و به این وسیله بتوانند آن جایگاه علمی امام را در بین مردم خدشه‌دار کنند.

لذا می‌گفتند اگر ما بتوانیم بر حیثیت امام جواد خدشه وارد کنیم توانستیم بر اندیشه‌های شیعه علامت‌های سوال بگذاریم. حتی افراد بزرگی مثل یحیی بن اکثم به همین مقدار راضی بود که با یک کودک ۷ یا ۸ ساله مناظره کرده و او را محکوم کند تا نشان دهد که اندیشه و نگاه شیعیان قابل دفاع نیست. این یک آغازی بود برای ورود امام جواد (ع) به مناسبت علمی؛ کتاب احتجاج برخی از این مناظرات را بیان می‌کند مثلاً در یکی از محافل و مجالس مأمون همه علما را جمع کرد و یحی بن اکثم را که بزرگ دانشمندان آن زمان بود دعوت کرد و وسط مجلس نشاند و امام جواد را هم که کودک ۷ یا ۸ ساله‌ای بود و سنی نداشتند در مجلس حاضر کرد. یحیی بن اکثم سوالی مطرح کرد که اگر کسی در حالت شکار و احرام شکاری را بکشد حکم او چیست؛ این یک سوال فقهی بسیار ساده‌ای بود، او می‌خواست از همین جا کار را شروع کند که به مرور جایگاه علمی امام را محک بزند تا این پرسش را از امام مطرح کرد امام در کمال خونسردی، متانت و دقت مقابل یحیی بن اکثم سوالاتی را مطرح کردند که این سوالات خود نشان از اشراف امام جواد (ع) نسبت به این حکم فقهی داشت. سوالات طوری بود که چه بسا به ذهن یحیی بن اکثم هم خطور نمی‌کرد و بسیار مهم بود.

به عنوان مثال در پاسخ به سوالی پرسیدند آن فرد محرم شکاری را که کشته آیا در «حل» کشته یا در «حرم» این رخ داده است؟ آیا عالم به حرمت این کار بوده است یا خیر؟ آیا عمداً یا سهواً کشته است؟ این کسی که محرم بوده است و شکار را کشته است آیا حر و آزاد یا غلام بوده است؟ کسی که شکار را کشته صغیر یا کبیر بوده است؟ اولین صید بوده یا برای چندمین بار او بوده است؟ این حیوان کشته شده پرنده کوچک یا بزرگ بوده؟ آیا شخص محرم بر این عمل خود اصرار داشته یا پشیمان از این کار است؟ این کار را شب انجام داده یا روز انجام داده؟ احرام عمره یا احرام حج بوده است؟ در اینجا می‌بینیم که یحی بن اکثم یک سوال از امام جواد پرسیدند اما حضرت در مقابل ۱۰ سوال فرعی از او می‌پرسند که این نشان می‌دهد امام جواد نسبت به مباحث علمی فقهی اشراف کامل داشتند. این مباحث فرعی هرگز به فکر یحیی بن اکیثم خطور نمی‌کرد. ایشان انتظار نداشت امام جواد (ع) در این سطح بتواند پرسش‌های پیرامونی او را پاسخ دهد. در همان جلسه امام جواد علیه السلام شروع می‌کنند به پاسخگویی تک تک این پرسش‌ها و این پرسش‌ها را پاسخ می‌دهند و نشان می‌دهند که تفاوتی بین امام رضا (ع) و امام جواد (ع) وجود ندارد.

*آنچه در جریان مناظرات بسیار مهم است آداب مناظره است؛ از روش رفتاری حضرت در مناظرات و آثار آن بر مخالفان ایشان بفرمائید؟

در جریان مناظرات حضرت جواد بر آداب مناظره، ادب و حرمت انسان‌ها در مناظرات بسیار دقت می‌کردند، مناظرات محل چالش‌های سنگین و بگو مگوهای سخت می‌شود اما امام جواد (ع) مدبرانه، بزرگوارانه با صبوری و حلم خاصی با طرف خود برخورد می‌کردند که همه افراد مبهوت شخصیت علمی امام جواد (ع) می‌شدند. این امر سبب می‌شد آن شخص که پاسخ خود را دریافت کرده بود تحت تأثیر شخصیت امام قرار گرفته و بیش از آنکه وجهه علمی امام در طرف اثر بگذارد شخصیت و جایگاه قدسی امام نظر مخالفان را جلب می‌کرد. این خلق و خوی حسنه ایشان سبب می‌شد که طرف مقابل امامت امام را به راحتی بپذیرد و در زمره ارادتمندان به امام جواد (ع) قرار گیرد. طبیعی بود که پاسخ‌ها و متانت تعاملی که امام جواد علیه السلام با طرف‌های خود در مناظره داشتند سبب تعجب و اعجاب همه حاضران می‌شد.

در جریان مناظرات حضرت جواد بر آداب مناظره، ادب و حرمت انسان‌ها در مناظرات بسیار دقت می‌کردند و امام جواد (ع) چنان مدبرانه، بزرگوارانه با صبوری و حلم خاصی با طرف خود برخورد می‌کردند که همه افراد مبهوت شخصیت علمی امام جواد (ع) می‌شدند

رسانه‌های عمومی آن زمان همچون رسانه‌های امروز نبود، رسانه‌های آن زمان همین مناظراتی بود که عالمان و دانشمندان در آن شرکت می‌کردند و وقتی در مقابل مقام علمی یک چنین نوجوانی مات و مبهوت می‌شدند و در مقابل اخلاق و ادب و منش یک چنین جوانی قرار می‌گرفتند به راحتی تسلیم می‌شدند و اظهار ادب می‌کردند و ایشان را در آغوش می‌گرفتند. به این ترتیب ابهت و جایگاه ایشان در اذهان جا می‌افتاد و اخبار این گونه مناظرات سینه به سینه در میان مردم آن زمان به گردش در می‌آمد و همین امر سبب اقبال مردم به شخصیت امام جواد (ع) می‌شد.

در ایام حکومت بنی‌عباس بعد از جنایت‌هایی که هارون‌الرشید علیه امام موسی کاظم (ع) انجام داد جایگاه مردمی خود را از دست دادند، به همین علت مأمون به فکر بازیابی جایگاه از دست رفته خلفای بنی‌عباس در میان مردم افتاد و همین جهت دنبال این بود. بنابراین اهل بیت (ع) را به شدت تحت نظر خود قرار داد تا آنها را کنترل کند تا افرادی را که با آنها در ارتباط هستند را شناسایی کرده و ائمه (ع) را نزد مردم به گونه‌ای انسان‌های دنیاگرا و دنیا پرست یا تابع دنیا معرفی کند. لذا مأمون به اجبار امام رضا (ع) را از مدینه به مرو می‌آورد و جلسه‌ای را با حضور بزرگان آن زمان تشکیل می‌دهد و در همان جلسه مأمون به امام رضا (ع) خطاب می‌کند و می‌گوید من به این نتیجه رسیدم که ردای خلافت باید از آن فرزندان پیامبر (ص) باشد بنابراین من خلافت را به شما واگذار می‌کنم. امام رضا (ع) که نقشه سیاسی و مکارانه مأمون را مورد شناسایی قرار داده بودند می‌فرمایند که اگر این جایگاه خلافت جایگاه من است و بنی‌عباس آن را غصب کردند پس شما کسی نیستید که این جایگاه را به من واگذار کنید ضمن اینکه خلافت جایگاهی است که خداوند به من به عنوان وصی پیامبر (ص) عنایت کرده است. با این سخن وجود مقدس امام رضا (ع) به همه حضار فهماندند که آن پیشکشی که مأمون در جمع بزرگان آن زمان به امام رضا (ع) ارائه می‌کند یک حرکت سیاسی خاصی است که برای اینکه نشان دهد امام رضا (ع) دنیا طالب هستند. در حقیقت مأمون می‌خواست به این وسیله جایگاه قدسی امام رضا (ع) را در میان مردم کم ارزش جلوه دهد و حضرت را در چشمان مردم به عنوان انسان دنیا پرست جلوه دهد. این جنگ نرم بود که دشمن پنهانی و زیرکانه می‌خواست موقعیت امام و حجت خدا را زیر سوال ببرد.

مأمون همین قضیه را در تعامل با امام جواد (ع) به خرج داد پس از اینکه امام رضا (ع) را به شهادت رساند مأمون سه روز کنار قبر امام رضا علیه السلام اعتکاف کرد و غذا فقط نان خورد تا نشان دهد که عزادار امام رضا (ع) است در حالی که خود مأمون قاتل امام رضا (ع) بود برای عوام فریبی سه روز اعتکاف کرد. این سیاست مأمون همچنان ادامه داشت تا زمان امام جواد (ع) که می‌خواست جایگاه قدسی امام را پیش مردم تخریب کند. پس از اینکه امام رضا (ع) خلافت را از مأمون نپذیرفتند به صورت پنهانی با امام رضا (ع) صحبت کرد و حضرت را تهدید و امام رضا (ع) به پذیرش ولایت عهدی مجبور کرد و امام رضا (ع) هم با شرایطی ولایت عهدی را پذیرفتند و آن این بود که هیچ‌گونه دخالتی در عزل و نصب‌ها نکنند و منزلی در قصر نداشته باشند بلکه منزل معمولی در دل شهر داشته باشند و حضرت فرمودند که درب منزل ایشان هم باید باز باشد برای اینکه هر کسی می‌خواهد مراجعه کند بتواند آزادانه مراجعه داشته باشد و مطالب خود را برای امام رضا (ع) بازگو کند. این شرایط خود حکایت از این داشت که امام رضا (ع) هرگز چشمی به خلافت ظاهری دستگاه بنی‌عباس نداشته و از روی اجبار مجبور است که این عنوان را بپذیرد وگرنه کدام ولایتعهدی است که در نظامات اداری کشور تصرف نداشته باشد جانشین خلیفه باشد درب خانه او به روی مردم باز باشد و با مردم تعامل داشته باشد و برای آنها سخن بگوید.

پس از شهادت امام رضا (ع) مامون به فکر این افتاد که جایگاه امام جواد (ع) را تخریب کند، به همین دلیل تصمیم گرفت ایشان را که در دوران کودکی به مقام امامت رسیدند در محافل و مجالس علمی محکوم کند و آن جایگاه حضرت را از بین برد، بنابراین دنبال این بود که مجالس و محافل علمی تشکیل دهد تا از این رهگذر امام در مناظرات با علما و دانشمندان آن زمان محکوم شود و شخصیت امام زیر سوال برود؛ لذا بیشترین تلاش را پس از مأمون معتصم که خلیفه بعد از مأمون بود در این زمینه انجام داد و تصور کرد که با جنگ نرم می‌توانند مردم را از اطراف امام دور کنند.

مأمون برای جبران اشتباه پدرش هارون رفتار خود را با امام رضا (ع) و امام جواد (ع) تغییر داد و مشغول یک جنگ نرم با این دو امام شد و تلاش کرد با یک روش نو و با نیرنگ خیلی سخت و توطئه بسیار بزرگ جایگاه علمی امام را زیر سوال ببرد و موقعیت امام را در چشم مردم خدشه‌دار کند. ایشان جلساتی تحت عنوان مواسات علمی و مناظرات علمی تشکیل می‌داد که از فقها و متکلمین و دانشمندان زمان خود دعوت می‌کرد، امام رضا (ع) در تمام جلساتی که او تشکیل می‌داد حاضر می‌شد و با صلابتی تمام دانشمندان و فقهای زمان خود را پشت سر می‌گذاشتند، مأمون دید که این طرح و توطئه او برای درهم شکستن صلابت و اقتدار امام رضا (ع) راه به جایی نمی‌برد بلکه بالاتر از این جایگاه و مرجعیت علمی امام رضا (ع) را نزد مردم بیشتر می‌کند، لذا حریف امام رضا (ع) نشد و پس از شهادت امام رضا این مطلب را با این فکر ادامه داد که امام جواد (ع) کودک هستند و به خاطر کمی سن چه بسا مرعوب اندیشه‌های دانشمندان زمان خود شوند بنابراین از همین مدل جلسات تشکیل می‌داد اما امام جواد (ع) نیز در کمال صلابت و اقتدار پاسخ تمام دانشمندان زمان خود را می‌دادند. امام در ابعاد مختلف در بحث فقهی و کلامی زبانزد بودند تا جایی که امروز بیانات آن حضرت مرجع اندیشه‌های بالنده امامیه و شیعیان شده است. در کنار این قضیه مأمون با قرار دادن برخی خبرچین‌ها در مقام این بود که تمام رفت و آمدهای اهل بیت (ع) یعنی امام جواد (ع) و امام رضا (ع) را زیر نظر داشته باشد، از یک طرف هم می‌خواست نشان بدهد که فرزندان امام رضا (ع) بی‌رغبت به دنیا نیستند، لذا با یک حرکت توطئه آمیز و خبیثانه‌ای در مقام این برآمد که امام جواد (ع) را به عنوان داماد خود معرفی کند و دخترش ام الفضل را با یک مقدمات و تمهیداتی به همسری و عقد و ازدواج امام جواد (ع) درآورد. چون مأمون به شدت نگران این بود که ظلم‌هایی که خود و والیان و کارگزاران خلافت عباسی در مناطق مختلف انجام می‌دهند مبادا سبب خشم و اعتراض شیعیان شود و جایگاه خود را در میان مردم از دست بدهد بنابراین با یک تدبیر خاصی امام رضا (ع) را ولیعهد خود قرار داد و به نام امام رضا سکه ضرب کرد و دخترش ام الفضل را به عقد امام جواد (ع) درآورد تا با حضور مستقیم دختر خود در منزل امام جواد (ع) و دریافت گزارش‌های مستقیم از دخترش از اندرون زندگانی امام جواد (ع) با خبر شده رابطه امام را با شیعیان خود قطع کند؛ چرا که شیعیان نگران این بودند که اگر با امام جواد ارتباط برقرار کنند به طور قطع از ناحیه ام الفضل گزارشات به مأمون می‌رسد و مشکلاتی را برای شیعیان ایجاد می‌کند. ضمن اینکه اتهام شهادت امام رضا (ع) به مأمون نسبت داده می‌شد اگرچه مأمون با برنامه‌ریزی اعتکاف سه روزه که کنار قبر امام رضا (ع) داشت با این وجود گفت با ازدواج امام جواد با ام الفضل شاید مقداری رابطه مردم با خلفای بنی‌عباس ترمیم شود تا این خلاءها و دیوار بی اعتمادی که بین ممون و مردم ایجاد شده بود فرو بریزد تا به این شکل نشان بدهد که امام جواد (ع) هیچ‌گونه ناراحتی و دلخوری از مأمون ندارد و با صلح کامل در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند.

*راه‌هایی که امام جواد (ع) برای مقابله با جنگ نرم انجام می‌دادند را نام ببرید؟

اما امام جواد (ع) به عنوان شخصی که جنگ نرم را خوب می‌شناسد و بر ترفندهای دشمن خوب آگاه است به راحتی در مقابل توطئه‌های مأمون برمی‌آمد و با یکپارچه کردن و جهت دهی و خط دهی به شیعیان و علویان آن زمان که نیروی عظیمی را تشکیل می‌دادند مطالب خود را برای مردم به صورت پنهانی بیان می‌کردند. یکی از راه‌هایی که امام جواد (ع) برای مقابله با جنگ نرم انجام می‌دادند تشکیل برخی شبکه‌های وکلا بود. این شبکه وکلا از پیش از امام رضا (ع) تشکیل شده بود اما در زمان امام جواد (ع) توسعه بیشتری پیدا کرد چرا که شرایط سیاسی ایجاب می‌کرد که امام جواد (ع) به شکل دیگری با شیعیان و ارادتمندان خود در ارتباط باشند و وقایع را به صورت پنهانی برای شیعیان سینه به سینه به آنها برسانند.

یکی از کارهای ارزشمند و ماندگار امام جواد ساماندهی و سازماندهی کردن شبکه وکلا بود که این وکلای حضرت مطالب حضرت و به عناوین مختلف دریافت می‌کردند و به سایر شیعیان می‌رساندند، این فعالیت‌های بسیار دقیق و حساب شده امام جواد واقعاً ترفندهای دشمن را خنثی می‌کرد. یکی دیگر از کارها و عملیات‌های بسیار دقیق و ظریف و حساب شده امام جواد (ع) علیه جنگ نرم مأمون این بود که امام جواد (ع) به قصد طواف خانه خدا از بغداد بیرون می‌آمدند و در مراجعت تحت عنوان زیارت قبر جدشان رسول الله (ص) به مدینه هم سفر می‌کردند، حضور امام جواد (ع) در مکه و مدینه فرصت ارتباط گیری مؤمنان و شیعیان را با امام فراهم و ارتباط صمیمی بین آنها برقرار می‌کرد. با توجه به اینکه مدینه تا بغداد فاصله داشت و سلطه مأمون و حکام مأمون مقداری ضعیف بود مأمون به عبدالملک بن زیاد حاکم مدینه نامه نوشت و گفت که ابن الرضا امام جواد و ام الفضل را سریعاً با یک تدابیر امنیتی شدید به سمت بغداد بفرستد و اجازه ندهد بیش از این امام جواد (ع) در شهر مدینه باقی بماند. به این جهت که می‌خواست ارتباطات امام و رفتارهای امام را به شدت زیر نظر داشته باشد.

این ارتباط‌ها تأثیرات بسیار ارزشمندی را در دل‌های شیعیان ایجاد می‌کرد، شرکت در مناظرات و انتشار خبر موفقیت و حاکم شدن امام جواد در جلسات مناظره و رساندن اخبار واقعه از طریق شبکه وکلا روز به روز بر محبت امام جواد در دل‌های شیعیان افزون می‌کرد؛ بنابراین حاکمیت بنی‌عباس به شدت نگران شده و ترسیده بود.

امام جواد (ع) وقتی پیرامون بغداد راه می‌رفتند به خاطر انتشار موفقیت‌های علمی حضرت مردم همه در اطراف ایشان جمع می‌شدند و تلاش می‌کردند خدمت امام برسند تا دست او را ببوسند در حالی که امام جوانی ۱۶ یا ۱۷ ساله بودند، دیدار امام جواد (ع) برای مردم بسیار ارزشمند بود. از دیگر اقدامات باارزش امام جواد (ع) این بود که حضرت با نفوذ در دستگاه خلفا بنی‌عباس اقتداری را برای خود به لحاظ ظاهری درست کرده بودند، امام جواد دامادی مأمون را پذیرفته بودند و از همین رهگذر توانسته بودند سکویی برای مبارزه با دستگاه خلفای بنی‌عباس ایجاد کنند. به هر حال این ازدواج که صورت گرفت از سر ناچاری و مصلحت اندیشی بود که امام انجام دادند، حضرت از همین رهگذر توانستند مردمانی را تربیت کنند که در دستگاه حکومت بنی‌عباس رخنه داشته باشند و افرادی را در پست‌ها و مناصب مختلفی پیشنهاد کردند در حقیقت تلاش کردند در جاهایی افرادی را نفوذ بدهند.

آنان در پست‌های بالای دربار عباسی‌ها قرار گرفتند یکی از این افراد نوح بن دراج قاضی بغداد بود یا برخی از والیان مناطق را مانند حسین بن عبدالله نیشابوری به عنوان حاکم سیستان یا حکم بن اولیا اسدی را به حکومت بحرین منصوب کردند. حضور این افراد در دستگاه خلفای بنی‌عباس سبب شد شیعیان در رفاه بیشتری قرار بگیرند هم دست امام و حجت خدا در مبارزه با خلفای بنی‌عباس بازتر باشد و موفقیت‌های ویژه‌ای را به دست بیاورند. در تاریخ آمده شخصی از اهالی سیستان در سالی در سفر حج با امام جواد (ع) بودند روزی هم سفره با امام جواد شدند عده‌ای هم از درباریان معتصم کنار سفره نشسته بودند. می‌گوید خدمت امام جواد عرض کردم حاکم ما مردی از دوستداران شما اهل بیت است و در دفاتر دیوانی برای من مالیات سنگینی را وضع کردند اگر می‌شود برای من نامه‌ای بنویسید که این حاکم سیستان به من کمک کند امام جواد فرمودند که مقداری نسبت به او اظهار بی‌تفاوتی نشان دادند به شکلی که درباریان معتصم متوجه نشوند که امام جواد او را می‌شناسند و این آقا اصرار کرد که ایشان از ارادتمندان شما است یک نامه بنویسید و حضرت نوشتند و توصیه کردند این آقا از مؤمنان است و کار مفید تو این است که به کار مؤمنین رسیدگی کنی که برای قیامت تو ذخیره و توشه‌ای باشد؛ این مرد می‌گوید وقتی حج تمام شد و به سیستان آمدم نامه را به حاکم دادم و تا گفتم این نامه از طرف امام جواد آمده است نامه را بر چشمان خود مالید و مشکل را جویا شد و دستور داد که تا وقتی که من حاکم هستم به برکت این نامه امام جواد من از تو مالیات نخواهم گرفت؛ این نوع اقدامات امام جواد سبب می‌شد مسلمانان و دوستداران اهل بیت ارادتشان به ائمه اطهار بیشتر شود.

نفوذ امام جواد در دل‌ها سبب حسادت دشمن شده بود چرا که وقتی می‌دیدند امام هیچ بخشی از مدیریت ظاهری مردم و پست‌های دنیوی را بر عهده ندارد باز مردم در اطاعت و فرمانبرداری از ایشان کوشا هستند و هرگز در اقدامات خود نسبت به امام جواد کم نمی‌گذارند مورد حسادت قرار می‌دادند. خلفای بنی‌عباس بنی‌عباس و مأمون انتظار داشتند که مردم از آنها تبعیت کنند اما می‌دیدند که عملاً به خاطر جایگاه قدسی امام جواد (ع) مردم نسبت ایشان اظهار اطاعت و فرمان‌برداری دارند بر این اساس دشمن با خوراندن زهر به امام جواد (ع) سعی کرد کینه‌های درون دل خود را التیام دهد. شاید آنان توانستند از نظر فیزیکی امام را از مردم دور کنند اما غافل بودند که امام جواد (ع) در دل‌های ارادتمندان آن حضرت برای همیشه نفوذ کرده و زنده است و امروز هم همچنان فرمایشات آن حضرت در مشی و منش مردم ساری و جاری است.