نهال بسیجی که امام در پنجم آذر ۱۳۵۸، یک سال پیش‌از شروع جنگ تحمیلی غرس کرده بود، در طول هشت سال دفاع مقدس، هر روز تنومندتر و آبدیده‌تر شد و شجره طیبه‌ای برای مردم و کشور شد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ الناز رحمت نژاد: امام خمینی (ره) در پنجم آذر ۱۳۵۸، فرمان تشکیل بسیج را صادر کردند و فرمودند: «مملکتی که ۲۰ میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون ارتش داشته باشد.» یک سال از صدور فرمان امام نگذشته بود که رژیم بعث عراق با هدف براندازی نظام نوپای اسلامی و با حمایت استکبار جهانی، علیه ایران دست به حمله همه جانبه زد. در چنین شرایطی بود که جوانان سلحشور، به اشاره امام به صورت خودجوش و تحت تشکل‌های بسیجی به جبهه‌ها شتافتند و در طول هشت سال دفاع مقدس، با تقدیم خون خود، نهال نوپای انقلاب اسلامی را آبیاری کردند و حماسه‌ها و رشادت‌های بی‌سابقه‌ای آفریدند. اینگونه بود که بسیج در تاریخ انقلاب اسلامی نه به عنوان یک نهاد نظامی صرف، بلکه به عنوان یک مکتب فرهنگی و ارزشی و کلمه طیبه‌ای که در بین همه اقشار ملت ایران ریشه دوانیده است، مطرح می‌شود.

در فرصتی که دست داد همزمان با سالروز تشکیل بسیج مستضعفین به مرور و بازخوانی وقایعی که سال ۱۳۵۸ منجر به تشکیل این شجره طیبه شد، پرداختیم که مشروح آن در ادامه این گزارش می‌آید:

* شروع ناآرامی‌ها از گنبد کاووس

اوایل سال ۱۳۵۸ گنبد کاووس شلوغ شد. خلق ترکمن میتینگ سیاسی راه انداخته بودند؛ کار به زد و خورد کشید و چند نفر از مردم مجروح شدند. ۲۰ روز طول کشید تا گنبدکاووس آرام شود. یک ماه نگذشته بود که تیمسار قرنی و سپس استاد مطهری ترور شدند و گروه فرقان مسئولیت ترورها را قبول کرد. به خیال خودشان، قصد داشتند اسلام را پیاده کنند. افرادی را که فکر می‌کردند اسلام در انحصار آن‌هاست، شناسایی و ترور می‌کردند. حاج مهدی عراقی را در شهریور و شهید آیت‌الله مفتح را در آذرماه سال ۱۳۵۸ به شهادت رساندند.

* ساخت خانه برای مستضعفین

۲۱ روز از فروردین سال ۱۳۵۸ گذشته بود که امام دستور داد دولت برای مردم محروم در همه جای کشور شروع به خانه‌سازی کند. شاید در این پیام اولین بار بود که امام از مردم خواست تا بسیج شوند. امام فرمودند: «شما مردم شریف ایران، اکنون با خودیاری و همکاری برای مبارزه علیه فقر و محرومیت، بسیج شوید و با تأیید الهی به نجات مردم مستضعف، کمر همت ببندید.»

شماره‌حساب ۱۰۰ بانک ملی هم اعلام شد تا هرکس که توانایی مالی دارد، در آن پول واریز کند. سیل کمک‌های مردمی بود که واریز می‌شد.مردم خودشان جمع شده، سوار وانت یا کامیون می‌شدند و به سمت مناطق محروم راه می‌افتادند. آستین بالا می‌زدند و برای مستضعفین خانه می‌ساختند. گویا برای خود می‌ساختند، هیچ چشم‌داشتی نداشتند مردم خودشان جمع شده، سوار وانت یا کامیون می‌شدند و به سمت مناطق محروم راه می‌افتادند. آستین بالا می‌زدند و برای مستضعفین خانه می‌ساختند. گویا برای خود می‌ساختند، هیچ چشم‌داشتی نداشتند.

* شکل گیری جهاد سازندگی

پانزده خرداد نزدیک بود و مردم خودشان را آماده می‌کردند که در راهپیمایی این روز شرکت کنند. خبر آمد که هواپیماهای عراقی، شهرهای مرزی ایران، مثل سردشت را بمباران کرده‌اند. این تجاوز عراق ۱۰ روزی طول کشید. امنیت داخلی کم شده بود و نگرانی از کشور همسایه هم اضافه‌شده بود ولی امام بازهم به فکر ساختن کشور بود.

۲۳ خرداد بود که دانشجوهای دانشگاه تهران به دیدار امام رفتند. صحبت‌های امام که تمام شد، یکی از دانشجوها بلند شد و از طرحی که برای جهاد روستاها آماده کرده بودند، برای امام گفت. امام به این شرط آن را تأیید کرد که معتمدین هر روستا بر این کار نظارت کنند. همین گزارش دانشجوها، بنای شکل‌گیری جهاد سازندگی شد. سه روز بعد ،۲۶ خرداد، امام برای ملت پیامی داد که از رادیو و تلویزیون پخش شد. پیام امام از شروع جهاد سازندگی در همه کشور خبر می‌داد: «دانشجوهای عزیز، متخصصین، مهندسین و بازاری، کشاورز، همه قشرهای ملت، داوطلب برای این است که ایرانی را که به‌طور مخروبه به دست ما آمده است، بسازند. ازاین‌جهت، ما باید بگوییم یک جهاد سازندگی و موسوم کنیم این جهاد را به جهاد سازندگی بعد هم از همه قشرهای ملت، زن و مرد، پیر و جوان، دانشگاهی و دانشجو، مهندسین و متخصصین، شهری و دهاتی خواست که همه باهم تشریک مساعی کنند و جهاد سازندگی را در روستاها و مناطق محروم شروع کنند.»

همین صحبت امام کافی بود تا همه دست‌به‌کار شوند. امام خوب می‌دانست که فقط آحاد مردم می‌توانند مملکت را بسازند. پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها، جوانان و نوجوانان و حتی میان سال‌ها و پیرمردهای شهرها جمع می‌شدند و به روستاهای اطراف شهرشان رفته و به کشاورزان کمک می‌کردند. یک لقمه‌نان و پنیر لای پارچه می‌گذاشتند و راهی روستاها می‌شدند.

* راهپیمایی وحدت

ایران تازه طعم آبادانی و عدالت را می‌چشید. ولی بعضی از گروه‌ها بودند که طاقت دیدن آرامش و آبادانی ایران را نداشتند. گروه‌های ضدانقلاب در گوشه و کنار مملکت علیه مردم اسلحه به دست گرفته و مردم کوچه و خیابان را می‌کشتند. اواسط تیر ۱۳۵۸، کردستان توسط ضدانقلاب شلوغ شد. سپاهیان داوطلب شدند که به کردستان بروند تا مانع تحرکات آن‌ها شوند. یک هفته بعد در مریوان، ۳۰۰ مرد مسلح به پاسدارها حمله کردند و ۱۳ نفر از آن‌ها را به شهادت رساندند.

جنوب کشور هم وضعیت آرامی نداشت. فردای شهادت پاسدارها در کردستان، در مسجد جامع خرمشهر، با نارنجک به مردم حمله شد. امام در همان روز از مردم خواست که روز ۲۶ تیر ۱۳۵۸ به خیابان‌ها آمده و در راهپیمایی وحدت شرکت کنند تا حساب گروه‌هایی که برخلاف مسیر انقلاب اسلامی هستند؛ روشن شود. راهپیمایی وحدت آن سال را هیچ‌کس فراموش نمی‌کند. همه آمده بودند تا بگویند، خواهان آرامش می‌باشند.

چند روزی کشور آرام بود ولی این آرامش دوام زیادی نداشت. چهارم مرداد، افراد ضدانقلاب، اتومبیل پاسدارها را که برای جهاد سازندگی راهی بوکان بودند، منفجر کردند. دو روز بعد دوباره درگیری در مریوان شروع شد. مردم از این‌همه جسارت افراد ضدانقلاب، عصبانی شده بودند و حرفشان این بود که چرا دولت کاری نمی‌کند؟ مگر از این وقایع خبر ندارد؟ گویا دولت می‌خواست با آن‌ها مدارا کند. دنبال راه گفت‌وگو و مذاکره بود.

* آزادی پاوه

امام یک هفته بعد درباره توطئه ضد انقلابیون هشدار داده و از مردم خواست برای دفع خطر آن‌ها حرکت کنند. این بار ضدانقلاب در پاوه جمع شده بودند. مردم پاوه که از دست آن‌ها و دموکرات‌ها خسته شده بودند، هرروز تظاهرات می‌کردند. تعدادی هم در فرمانداری پاوه تحصن کردند و از ارتش خواستند که امنیت کردستان را برقرار کند.

در پاوه اوضاع وخیم شده بود. دموکرات‌ها چند پاسدار را سر بریدند. خبرها که به امام رسید، دیگر صبرش لبریز شد. امام با ضدانقلاب اتمام‌حجت کردند و فرمودند: «اگر چنانچه در کار خودشان تعدیل نکنند، به تهران می‌آیم و انقلابی رفتار می‌کنم.» ولی مگر مردم می‌گذاشتند؛ امام به تهران بیاید. سیل مردم بود که راهی کردستان شد. هرکس دنبال وسیله‌ای بود تا خودش را به کردستان برساند در پاوه اوضاع وخیم شده بود. دموکرات‌ها چند پاسدار را سر بریدند. خبرها که به امام رسید، دیگر صبرش لبریز شد. امام با ضدانقلاب اتمام‌حجت کردند و فرمودند: «اگر چنانچه در کار خودشان تعدیل نکنند، به تهران می‌آیم و انقلابی رفتار می‌کنم.» ولی مگر مردم می‌گذاشتند؛ امام به تهران بیاید. سیل مردم بود که راهی کردستان شد. هرکس دنبال وسیله‌ای بود تا خودش را به کردستان برساند.

فردای آن روز امام دوباره صحبت کردند و گفتند که: «نمی‌توانیم توطئه را بپذیریم. ما تمام زن و مرد ایران را بسیج می‌کنیم و ریشه آن‌ها (ضدانقلاب) را می‌کنیم.» بیش از یک روز به طول نینجامید که مردم کار خودشان را کردند، ضدانقلاب نیروهایش را جمع کرد و از کردستان فرار کرد.

امام قدر مردم را خوب می‌دانست. فردای آزادی پاوه، از مردم به خاطر کارشان تشکر کرد. عملیات پاک‌سازی کردستان شروع شد. پاسدارهایی که در پاوه شرکت داشتند، برگشتند و پیش امام رفتند. آنجا بود که امام این جمله تاریخی را فرمود: «اگر سپاه نبود، کشور نبود.»

گروه فرقان هنوز آرام نشده بود. ۱۱ آبان ۱۳۵۸ بود که آیت‌الله قاضی طباطبایی را در تبریز ترور کردند و مردم برای انتقام دنبال گروه فرقان بودند. کشور عزادار این شهادت بود، ولی دو روز بعد اتفاقی افتاد که نقطه عطف آن سال و حتی نقطه عطف انقلاب شد، اتفاقی که همه معادلات را عوض کرد و آن تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام بود.

دو روز بعد از اشغال سفارت، مهندس بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت، دخالت‌ها، مزاحمت‌ها، مخالفت‌ها و اختلاف‌نظرها در انجام وظایف محوله را بهانه کرد و استعفا داد. در آن زمان که وضعیت بحرانی بود، مملکت بدون نخست‌وزیر چه می‌کرد؟ ولی امام همان زمان، شورای انقلاب را مأمور کرد که کشور را اداره کند. امام هم برای آمریکایی‌ها شرط گذاشت که در صورتی گروگان‌هایشان را آزاد می‌کنند که آن‌ها شاه را به ایران تحویل دهند.

کاخ سفید حمله به ایران را در دستور کار خودش قرار داد. وایزمن، وزیر دفاع اسرائیل، طرحی برای حمله به ایران داد. خطر از همه طرف کشور را تهدید می‌کرد. کشور خیلی کم مشکلات داخلی داشت، هر آن ممکن بود، درگیر جنگ با آمریکا هم بشود! آن‌هم زمانی که نیروهای نظامی کشور کم بودند.

* ابتکار امام، کابوس آمریکا

ارتش وضعیت خوبی نداشت. خیلی از افراد رده بالای ارتش از کشور رفته بودند. افرادی هم که مانده بودند هنوز نتوانسته بودند به ارتش سروسامان بدهند. سپاه مشغول درگیری‌های داخل کشور بود. کمیته هم دنبال گروهک‌هایی مثل فرقان و چریک‌های فدایی خلق بود. اگر آمریکا به ایران حمله می‌کرد، معلوم نبود که نیروهای نظامی چگونه می‌توانستند در مقابل آن بایستند.

در همین اوضاع، امام کاری کرد که خیلی‌ها علتش را آن زمان نفهمیدند. ابتکار امام هم کابوس آمریکا و دشمن‌های خارجی شد و هم کابوس گروه‌های ضدانقلاب داخلی‌ امام کاری کرد که خیلی‌ها علتش را آن زمان نفهمیدند. ابتکار امام هم کابوس آمریکا و دشمن‌های خارجی شد و هم کابوس گروه‌های ضدانقلاب داخلی. بچه‌های سپاه پاسداران مرکز تهران، چهارم آذر ۱۳۵۸ به قم رفتند تا امام را ببینند. امام برایشان از موقعیت کشور گفت. از اختلافات داخلی، از این‌که دشمن اصلی آمریکاست و باید هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید. پاسدارها را نصیحت کرد و در آخر هم حرف‌های اصلی خودش را به پاسدارها گفت: «درهرصورت، قضیه را باز من تکرار می‌کنم که بدانید شما با یک قدرتی مواجه هستید که اگر یک غفلت بشود، مملکتتان از بین می‌رود. غفلت نباید بکنید؛ غفلت نکردن به این است که قوای خودتان را مجهز کنید و یک تعلیمات نظامی خودتان پیدا کنید. دوستانتان را تعلیم بدهید. مملکت اسلامی باید همه‌اش نظامی باشد. کشوری که ۲۰ میلیون جوان دارد، بیست میلیون تفنگ‌دار داشته باشد. بیست میلیون ارتش داشته باشد؛ و یک همچو مملکتی آسیب بردار نیست.»

امام با این کار، همه کشور را ضد آمریکا بسیج کرد. هیچ ارتشی در جهان ۲۰ میلیون نیروی نظامی نداشت. اکنون هر جای ایران برای آمریکا نا امن بود. هرچند، زمانی که آمریکا به ایران حمله کرد، اصلاً نیازی به ارتش بیست‌میلیونی نشد و همان شن‌ها که مأمور خدا بودند، آمریکایی‌ها را هلاک ساختند. سپاه به‌فرمان امام عمل کرد و ششم آذر اعلام کرد: «همه آموزش نظامی می‌بینند.» همه کشور تبدیل به پادگان نظامی شده بود. هرروز از یک‌گوشه کشور خبر می‌رسید که آموزش نظامی جوان‌ها شروع شده است. یک هفته بعد از فرمان امام، شورای انقلاب اعلام کرد که ستاد ملی بسیج تشکیل می‌شود.

۱۷ دی ۱۳۵۸، حجت‌الاسلام امیر مجد از سوی شورای انقلاب، سرپرست بسیج ملی شد. ۲۵ دی آقای مجد مصاحبه کرد و گفت: «هدف از بسیج ملی، هماهنگ کردن نیروهای انسانی در همه زمینه‌هاست. » آن سال‌ها کشور در همه زمینه‌ها به کار نیاز داشت و بسیج ملی نیز برای همین تشکیل‌شده بود. خیلی از مردم بی‌سواد بودند. امام هفتم دی پیام داده بود و از همه خواسته بود برای مبارزه با بی‌سوادی به‌طور ضربتی و بسیج عمومی قیام کنند. یکی از کارهای ستاد بسیج ملی همین بسیج سوادآموزی بود.

* آمادگی بسیج برای هر مأموریتی

سرعت پیشرفت فعالیت‌های بسیج خیلی زیاد بود. یک ماه و نیم از فرمان امام گذشته بود و ۵ میلیون نفر آموزش‌دیده بودند. ولی هدف بسیج ملی فقط نظامی نبود. مردم باید برای دفاع غیرنظامی از کشور هم آماده می‌شدند. یکی از برنامه‌های اصلی ستاد بسیج ملی در هفته بسیج، این بود که غول ترافیک را کنترل کند. تدارک وسیعی هم دیدند و استفاده از اتومبیل‌های شخصی را ممنوع کردند. این‌یک برنامه آزمایشی بود تا مردم را آماده کنند که اگر دشمن بی‌خبر حمله کرد، بتوانند باهم همکاری کنند.

سرپرست بسیج ملی از مردم خواست که در طول هفته بسیج ملی، هر چه بیشتر در انواع مصارف روزانه خود مثل آب و برق و مواد غذایی، پوشاک و مصارف تزئینی صرفه‌جویی کنند. تلاش در تولید بخش‌های صنعتی و کشاورزی هم یکی از برنامه‌های هفته بسیج بود.

ارتشی که امام مهیا کرده بود، برای هر کاری آماده بود. هفته درخت‌کاری که می‌شد، مردم بسیج می‌شدند. خود مردم برای مبارزه با اعتیاد پیش‌قدم می‌شدند. حتی فعالیت‌های بسیج فقط بین عموم مردم نبود ارتشی که امام مهیا کرده بود، برای هر کاری آماده بود. هفته درخت‌کاری که می‌شد، مردم بسیج می‌شدند. خود مردم برای مبارزه با اعتیاد پیش‌قدم می‌شدند. حتی فعالیت‌های بسیج فقط بین عموم مردم نبود؛ طرح بسیج صنعتی همان اواخر فروردین سال ۵۸ ارائه شد و بسیج اقتصادی هم راه افتاد.

آمریکا ایران را که یکی از بزرگ‌ترین بازارهای مصرف کالاهایش بود، تحریم کرده و بعضی از کالاها کمیاب شده بودند. همین امر برای بعضی افراد، وسیله بالا بردن قیمت‌ها شده بود و مردم در فشار بودند. اینجا نیز بسیج به کمک مردم آمد. تعدادی از جوانان تهرانی بسیج شدند تا مانع گران‌فروشی شوند.

چند ماه از تشکیل بسیج گذشته بود و لازم بود به این سازمان سروسامانی بدهند. اساسنامه ستاد ملی بسیج، ۲۱ اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۹ در جلسه کمیسیون‌های شورای انقلاب تصویب شد.

بسیج هدفش را فقط در ایران نمی‌دانست. سیاهان آمریکا علیه نژادپرستی شورش کرده بودند. سوم خرداد ۱۳۵۹ ستاد بسیج از مردم دعوت کرد که مردم برای حمایت از سیاهان آمریکا راهپیمایی کنند. این حمایت‌ها ادامه همان خطاب امام به مستضعفان عالم بود که در انتهای پیامش به بسیج گفته بود: «ای مستضعفان جهان! بپا خیزید و خود را از چنگال ستم گران جنایت‌کار نجات دهید. و ای مسلمانان غیرتمند اقطار عالم! از خواب غفلت برخیزید و اسلام و کشورهای اسلامی را از دست استعمارگران و وابستگان به آنان رهایی بخشید.» ۱۰ شهریور ۱۳۵۹ نام بسیج ملی به بسیج مستضعفین تغییر پیدا کرد.

* تنومندشدن بسیج

بسیاری گمان می‌کنند که جنگ با عراق ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد، ولی این تصور اشتباه است. از ابتدای سال ۱۳۵۹ و حتی سال ۱۳۵۸، هرچند روز یک‌بار از درگیری بین نیروهای مرزی و عراقی خبری می‌آمد. بعضی وقت‌ها که عراقی‌ها جسور می‌شدند و با هواپیما به روستاهای ایران تجاوز می‌کردند، مردم داوطلبانه بسیج شده و لب مرز می‌رفتند تا جلوی تجاوز عراقی‌ها را بگیرند.

اواسط شهریور ۱۳۵۹ تجاوزات عراق بیشتر شد و ۳۱ شهریور عراق به‌طور رسمی جنگ را شروع کرد. هواپیماهایش را بلند کرده و مناطق حساس کشور را بمباران نمود. این شروع فصل جدید فعالیت‌های بسیج بود. دیگر، مسئله اول کشور، جنگ بود. بعضی‌ها فکر می‌کردند این تجاوز هم چند روزی طول می‌کشد و تمام می‌شود. جنگ را جدی نمی‌گرفتند. ولی وقتی خبر رسید که خرمشهر سقوط کرده، تازه از خواب بیدار شدند. خیلی‌ها همان زمان جمع شدند و به سمت جنوب به راه افتادند؛ اما دیگر دیر شده بود، زیرا راه خرمشهر بسته بود. امام ۲۹ مهر ۱۳۵۹ به مردم آماده‌باش کامل نظامی داد. سازمان بسیج مستضعفین هم به همه مراکز خودش آماده‌باش داد.

جوان و پیر، زن و مرد، همه برای ثبت‌نام در بسیج آمدند. ولی فرستادن این‌همه نیروی آموزش ندیده، خطرش بسی بیش‌تر بود؛ تنها آمار شهید و مجروح را بیش‌تر می‌کرد. باید برای آموزش نیروهای بسیجی فکری می‌شد. بهترین گروهی که می‌توانست، آموزش نیروهای بسیجی را بر عهده بگیرد، سپاه پاسداران بود. سپاه خودش یک واحد بسیج مستضعفین داشت، ولی این واحد از ستاد بسیج ملی مستقل بود و همین مسئله در کار مشکل ایجاد می‌کرد. ۱۲ آبان ۱۳۵۹، مجلس شورای اسلامی، رسیدگی به طرح ادغام بسیج مستضعفین و سپاه پاسداران را شروع کرد. یک ماه بعد، مجلس این طرح را تصویب کرد و بسیج مستضعفین یکی از واحدهای سپاه شد. از این به بعد وظیفه آموزش نظامی و عقیدتی سیاسی نیروهای بسیج، با سپاه پاسداران بود و این نقطه آغازی برای حضور بسیج در مهم‌ترین عرصه و میدان آزمایش بود.

نهالی که امام، آذر ۱۳۵۸، یک سال پیش‌از شروع جنگ تحمیلی غرس کرده بود، در طول هشت سال دفاع مقدس، هر روز تنومندتر و آبدیده‌تر شد و شجره طیبه‌ای برای مردم و کشور شد نهالی که امام، آذر ۱۳۵۸، یک سال پیش‌از شروع جنگ تحمیلی غرس کرده بود، در طول هشت سال دفاع مقدس، هر روز تنومندتر و آبدیده‌تر شد و شجره طیبه‌ای برای مردم و کشور شد.

۴۴ سال از آن روزی که امام نهال بسیج را غرس کردند، می‌گذرد و بسیجیان با خدمت خالصانه ثابت کردند برای کارکردن هیچ وقت دنبال جا و مکان و تجهیزات نیستند و با تکیه بر خدا، ایمان، ایثار و بدون تظاهر کار می‌کنند. تا زانو در گِل فرو می‌روند برای پاک کردن گِل از اتاق‌های خانواده سیل زده، برای بازگشایی مسیرهای مسدود شده و توزیع موادغذایی میان سیل زدگان. در طولِ شیوعِ بیماریِ کرونا خودشان را در معرض ابتلاء به بیماری و حتی مرگ قرار دادند و دوشادوش و پا به پایِ کادر درمان پرستارِ بیمارانِ کرونایی شدند. امواتِ کرونایی را تغسیل و تدفین کردند. در کشورهای بزرگِ جهان ماسک دزدی می‌شد و در پایگاه‌های کوچکِ بسیجِ ما ماسک تولید. در مناطق محروم با کمک‌های مومنانه لبخند رویِ لَبانِ مردمِ این مناطق می‌نشانند. در تمام لایه‌های علمی و پژوهشی کشور، در دانشگاه‌ها، مدارس، حوزه‌های علمیه و مراکز تحقیقاتی و پژوهشی حضور دارند. برای دفاع از حرم، دینِ خُدا، انقلاب اسلامی، جان و مالِ مردم و امنیتِ وطن از جانِ خود مایه می‌گذارند و شهید می‌شوند.

رهبر معظم انقلاب در تعریف بسیج فرمودند: «اگر بخواهیم بسیج را در یک تعریف کوتاه معرفی کنیم باید بگوییم بسیج عبارت است از مجموعه‌ای که در آن پاک‌ترین انسان‌ها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور جمع شده‌اند… بسیج عبارت است از تشکیلاتی که در آن افراد متفرق و تنها، به یک مجموعه عظیم و منسجم، به یک مجموعه آگاه، متعهد، بصیر و بینا به مسائل کشور و به نیاز ملت، تبدیل می‌شوند. مجموعه‌ای که دشمن را بیمناک و دوستان را امیدوار و خاطر جمع می‌کند؛ در حقیقت همه انسان‌های مؤمن، آگاه، بصیر، عاشق، متعهد و علاقه‌مند و آگاه به کار، در هر میدانی از میدان‌ها هستند که برای ملت مفید است، جز بسیج‌اند؛ لذا بسیج یک نام مقدس است.»

معظم له این فرهنگ و روحیه بسیجی را مختص این ۴۴ سال و دهه دهه شصتی و دهه هشتادی و دهه نودی ندانسته و سال ۱۴۰۱ در دیدار با بسیجیان گفتند: «فرهنگ و روحیه بسیجی همیشه درملت ایران وجود داشته حتی درزمان طاغوت! چون درزمان طاغوت سرکوب می‌شدند و کمک نمی‌شدند در دورانِ انقلاب اسلامی افزایش پیدا کرده است. شیخ محمد خیابانی در تبریز، محمدتقی پسیان در مشهد، میرزا کوچک خان جنگلی در رشت، آقای نجفی و حاج آقا نورالله در اصفهان، آسد عبدالحسین لاری و شیخ جعفر محلاتی در شیراز، رئیسعلی دلواری در بوشهر از ظرفیت‌های قدیم بسیج در زمان طاغوت هستند…

بسیجی دهه شصتی و دهه هشتادی و دهه نودی تفاوتی ندارند. شما دهه هشتادی و دهه هفتادی هستید. نه امام را دیده‌اید نه دوران انقلاب را دیده‌اید نه دوران دفاع مقدس را دیده اید…»

بله ما نَسل هایِ بعد از انقلاب هستیم. دیر رسیده‌ایم و امام را ندیده ایم. درست مثلِ اویس قَرَنی در یمن که به دیدارِ حضرتِ رسول (ص) آمد، اما موفق به دیدارِ او نشد و با علی (ع) بیعت کرد و در جنگ صفین در رکابِ حضرت به شهادت رسید. ما هَم امام خمینی (ره) را در جماران ندیده‌ایم و سخنانش را نشنیده‌ایم اما بویِ امام را در سخنان، اقتدار، صلابت، مهربانی و پدری کردنِ آقا برای امت دیده‌ایم و عاشِقِ انقلابِ امام راحل و میهن هستیم تا برسیم به انقلابِ حضرت مهدی (عج).

همه ما بسیجی‌ها در راهِ رسیدن به انقلابِ حضرت مهدی (عج) یک آرزویِ مشترک داریم و هر روز برایِ رسیدن به این آرزویِ مشترک که شهادت می‌باشد، دعا می کنیم‌. البته صاحِبِ آرزویِ شهادت با شهید تفاوتِ چَندانی ندارد! جز آنکه شهید به مقصد رسیده و در بهشت آرمیده است ولی آن یکی در راه است و می‌رود تا به مقصد برسد.