خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: فرمانده و همسرش هر دو اصالتاً اهل استانهای شمالی کشور هستند. از سال ۸۴ که زندگی مشترک خود را شروع کردهاند، دل از آبهای خزر کندهاند و در همسایگی دریای جنوب ساکن شدهاند. «فرشته سوجودی» همسر دریادار دوم «فرهاد فتاحی» است، فرمانده ناوگروه ۸۶ که ماموریت غیرممکن و شگفتانگیز ۲۳۰ روز دریانوردی و گذر از آبهای جهان را با موفقیت به اتمام رساند؛ دریاداری که از بیست و اندی سال اخیر زندگیاش، فقط نیمی را روی خشکی بوده و نیم دیگرش را روی امواج سر کرده است.
امیر فتاحی، بعد از آنکه تحصیلاتش در دوره کارشناسی در دانشگاه علوم دریایی امام خمینی نوشهر را تمام میکند، داماد خانهای میشود که پدر خانواده، خودش فردی نظامی بوده و سالها پیش از شمال کشور به جنوب نقل مکان کرده است.
خانواده عروس، گرچه شرایط زندگی با کسی که شغل نظامی داشته باشد را به خوبی میشناختند و با صبوریهای لازم آن آشنا بودند؛ اما «فرشته» دختر خانواده فکرش را نمیکرد چرخ زندگی طوری بچرخد که ناچار شود ماهها دوری از همسرش را تاب بیاورد و او را برای رفتن به ماموریتهایی طولانی بدرقه کند که ثانیه به ثانیهاش نگرانی و اضطراب است.
گرچه حوالی هفتم آذر یعنی روز گرامیداشت نیروی دریایی، دسترسی به چهرههای شناخته شده و ردههای بالادست کار چندان آسانی نیست، اما امیر فتاحی و همسرش به درخواست «مجله مهر» برای گفتگویی مفصل پاسخ رد ندادند و با حوصله و صبورانه، جزییات بیشتری درباره ماموریت ناوگروه ۸۶ و سایر ماموریتهایی گفتند که از آنها، فقط خبر موفقیتآمیز بودنشان به گوش میرسد، حال آنکه ناگفتههای بسیاری پشت اخبار سخت و خشک پنهان مانده است.
حالا که حواس لنزها و دوربینها سمت سفیدپوشان نیروی دریایی است، ابتدای حرف را از همسر امیر شروع میکنیم و در بخش اول این گفتگو، پاسخهای فرشته سجودی، همسر امیر فتاحی به سوالات خبرنگار مهر را آوردهایم. گفتگو با امیر فتاحی نیز به زودی منتشر خواهد شد.
خیالِ راحت امیر
نفس عمیقی میکشد و در سالهای گذشته غرق میشود: «از کودکی جنوب زندگی کردهام و نسبت به آن منطقه و سبک زندگی جنوبی بیگانه نبودم ولی خانواده همسرم شمال کشور بودند و بعد از اتمام تحصیلات، محل خدمت او در جنوب مشخص شد. درست است که شغل همسرم سختیهای خاص خودش را داشت اما با توجه به شغل پدرم با این شرایط شغلی آشنا بودم و این جابهجاییها برایم مسئله مهمی نبود.»
سجودی درباره آغاز زندگی مشترک با جوانی که در ارتش نیروی دریایی مشغول به کار بوده میگوید: «آن زمان که ازدواج کردیم کمابیش ماموریتهایی وجود داشت؛ اما نه به این شکل که چند ماه طول بکشد و مدت طولانی همسرم را نبینم. چند سال بعد از ازدواجمان که ماموریتهای برونمرزی مانند خلیج عدن شروع شد، کم کم مدت ماموریتها طولانی شد. اول یک ماهه، بعد دوماهه و مدام بیشتر و بیشتر شد. تا پیش از ناوگروه ۸۶، طولانیترین ماموریتها دو یا سه ماهه بودند تا اینکه امیر برای این ماموریت هشت ماهه از خانه رفت.»
او اوایل ذهنیتی از این نداشته که روزهای متوالی و ماهها همسرش را نبیند و چگونه مسئولیت زندگی را بر عهده بگیرد اما شرایط شغلی امیر فتاحی، لحظه به لحظه او را به سمتی سوق میدهد که متوجه میشود قرار است هر بار مسئولیت سنگینتری را برای بازه زمانی طولانیتری بر دوش بگیرد: «وقتی با امیر ازدواج کردم، او فرمانده یک ناوچه کوچک در سطح منطقه بود و فرماندهی تعداد کمی از افراد را بر عهده داشت؛ مسئولیتهایی که باید به خاطر آنها همیشه آماده و در خدمت میبود. به میزان مسئولیتش واقف بودم، میدانستم محیط خانه باید به گونهای باشد که همسرم از این بابت خیالش راحت باشد و دغدغهای نداشته باشد. اما مسئولیت همسرم در طول زمان بیشتر و بیشتر شد و من این را از اول میدانستم که باید از او همیشه حمایت کنم.»
میدانستم مهم است؛ اما نه این قدر!
درباره آخرین و پرافتخارترین ماموریت قبل از رفتن به ماموریت اخیر، میگوید: «در منزل دربارهاش حرف شده بود و میدانستم امیر قرار است برای ماموریت مهمی آماده شود. تا حدودی میدانستم که قرار است مسافت طولانی را طی کنند و موضوع مهمی است ولی فکر نمیکردم در این ابعاد مهم باشد و بازتاب بینالمللی داشته باشد. همان بازه زمانی که مقدمات اولیه ناوگروه ۸۶ شکل میگرفت، ما هم سعی کردیم از نظر روحی خودمان را آماده کنیم. اما شنیدن کی بود مانند دیدن!»
سجودی که خودش نیز شاغل و کارشناس کشاورزی است از سختی سالهایی میگوید که هم مسئولیت کار بیرون از خانه بر دوشش بوده و هم مسئولیت خانه و فرزندش: «خودتان خوب میدانید خانمی که شاغل است، وقتی از سرکار برمیگردد تازه باید شروع کند به انجام کار و مسئولیتهای خانه. من یک فرزند پسر دارم که الان کلاس دهم است. زمانی که فرزند کوچکتر باشد، نیازها و رسیدگیهایی میطلبد. مثلاً مریض میشود و بالاخره مشکلات خاصی که آدم نیاز دارد همسرش کنارش باشد؛ مخصوصاً پسر بچه که خیلی به پدر نیاز دارد.»
او روزهایی که چشمانتظار همسرش بوده تا از ماموریتی بازگردد که خیلیها درباره بیبازگشت بودنش حرف میزدند، باید علاوه بر خودش، روحیه فرزند نوجوانش را نیز حفظ میکرد: «پسرم سن نوجوانی را پشت سر میگذاشت، این سن هم بحرانهای خاص خودش را دارد. از طرف دیگر، از نظر درسی باید به او رسیدگی میکردم، باید مدیریت میکردم تا روحیه بالایی داشته باشم و خم به ابرو نیاورم، خسته نشوم و بتوانم فضای خوبی برای فرزندم ایجاد کنم تا بتواند بهتر با بحرانهای درونی، درس، مدرسه، تنهایی و نبود پدرش کنار بیاید. در خیلی موارد خودم را ندید میگرفتم. گاهی من هم نیاز داشتم از مشکلاتم به کسی بگویم و کسی کنارم باشد ولی هیچکس نبود. به همه اینها استرس و اضطراب سفر دور دنیای ناوگروه را هم اضافه کنید.»
خدا بود و آب بود و اقیانوس
همسر فرمانده ناوگروه ۸۶ درباره روزهای بیخبری و اوج اضطراب خود اینطور میگوید: «گاهی اوقات، شرایط به گونهای بود که وضعیت برقراری تماس وجود نداشت و چند روز پیاپی هیچ اطلاعی از عزیزان خود نداشتیم. استرس همیشه همراه ما بود. در تمام این مدت سعی کردم هیچوقت در خانه، جلوی پسرم از این استرس حرفی نزنم. پیش آمده بود که در تنهایی گریه کنم ولی جلوی پسرم نه! چون کاری از دست من و او برنمیآمد. تمام این لحظات برای تسکین خودم یک تسبیح کنار دستم بود و دائم آیتالکرسی میخواندم. دنیای آنها خدا بود و آب بود و اقیانوس، ولی دنیای ما فقط خدا بود و خدا.»
اگر امیر فتاحی، روی آب و روی ناو از تیم خود پشتیبانی میکرد، روی خشکی هم همسرش سعی میکرد در مواجهه با خانوادهها از آنها حمایت روحی کند: «فرماندهی منطقه ایام خاصی مانند شب یلدا خانوادهها را دعوت میکردند تا دور هم جمع شوند و یک وقت تنها نباشند. با برخی از خانوادهها هم به صورت تلفنی ارتباط داشتیم. پیش آمده بود زمانی که از ناو خبری نداشتیم و با من تماس میگرفتند و میپرسیدند شما خبر دارید چه شده؟ اتفاقی افتاده است؟»
خندهای پر از حرفهای نگفته به لب دارد: «در آن وضعیت که خودم استرس و اضطراب داشتم و دست و دلم میلرزید به آنها میگفتم نگران نباشید، خدا را شکر همه خوب هستند، فقط نمیتوانند تماس بگیرند! درست میشود؛ فقط کمی صبر کنید. خودم هم بیخبر بودم و استرس داشتم اما سعی میکردم نگرانی آنها را بیشتر نکنم.»
روزهایی که ناوگروه دور دنیا را گز میکرده، خانوادههای این دریادلان آرام و قرار نداشتهاند: «دریا هر لحظه شرایطش فرق میکند، حسابی متغیر و غیر قابل پیشبینی است. مشکلات و مسائل عجیب و خاص خودش را دارد. راستش تا زمانی که ناو در بندرعباس پهلو گرفت و همسرم از پلههای ناو پایین آمد، لحظهای نبود که آرام بگیرم و با خودم بگویم دیگر همه چیز تمام شد. شاید تازه وقتی به عمان رسیدند، قلبم کمی آرام گرفت چون عمان خیلی به کشور خودمان نزدیک است.»
دیدار با رهبری؛ ساحل امن و نسیم آرامش
بعد از آنکه هشت ماه چشمانتظاری برای مسافران آبهای جهان به اتمام میرسد، فرصتی برای دیدار اعضای ناوگروه و خانوادههایشان با رهبر انقلاب فراهم میشود و در این دیدار، رهبری به نقش موثر خانوادهها در موفقیت این تیم تاکید ویژهای میکنند. سجودی در این باره میگوید: «نه فقط این بار، بلکه بارها و بارها در سخنان رهبر انقلاب شنیدهایم که به نقش خانوادهها اشاره کردهاند؛ این بار اول نبود. نمیدانم احساسم نسبت به این دیدار را به چه تعبیر کنم… بعد از همه سختیها و دوریهایی که تحمل کردیم، وقتی خبر این دعوت را به ما دادند، برایمان مانند یک ساحل امن و نسیم آرامش بود؛ مثل یک هدیه خیلی شیرین! همه آن سختیها بعد از این هدیه دیگر به چشم نیامد. وقتی یک سختی بزرگی را تجربه میکنید، اگر آن ارزش پیدا کند انگار آدم آن لحظات سخت برایش آسان میشود و به مرور آن را فراموش میکند و دیگر آن لحظات سخت به چشم نمیآید.»
همسر فرمانده ناوگروه ۸۶، هر از گاهی از یادآوری روزهای نفسگیر ماموریت هشت ماهه همسرش نفس عمیقی میکشد؛ دست آخر میگوید: «همه آدمها و خانوادهیشان در زندگی لحظات سخت و پر استرسی را تجربه میکنند، اما احساس میکنم همه ما خانوادههای ناوگروه در این سفر و ماموریت خاص انگار در یک کلاس درس شرکت کردیم؛ کلاسی که لحظههای سخت داشت، استرس داشت، حتی امتحان داشت. ما با تمام اینها رشد کردیم و یاد گرفتیم سختی وقتی ارزشمند باشد، میتواند در انتها آرامش ببخشد. فهمیدیم چقدر ارزشمند است اینکه فقط خودت را نبینی و به یک هدف بزرگتر فکر کنی؛ خودت را یک سرباز ببینی که در راه هدف متعالی کشورش کار میکند و همه اینها باعث رشد تو میشود.»