خبرگزاری مهر، گروه استانها- بهرام قربانپور: قلم فرسایی برای شخصیتهای بزرگی چون شهدا کار ساده ای نیست، فصاحت قلم میخواهد و اندیشهای عمیق. صبح نیمه سرد پاییز است و مه غلیظی هم مهمان شهر و کوچه و خیابان شده و هوا هم دلگیرتر از همیشه کوله باری از غم را در زیر شانههای شهر بر دوش میکشد.
سیل جمعیت برای یک قرار عاشقی
برای ثبت لحظات قرار عاشقی کوله بار تجهیزات عکاسی را برداشتم و خانه را به سمت فرهنگ و پل عراق رشت ترک کردم. محوطه سپاه رشت که در گذشتههای نه چندان دور محل ثبت نام افراد و رزمندگان برای اعزام به جبهه و جنگ بود حالا میعادگاه عاشقانی است که آمدند تا از رزمنده دفاع مقدس و شهید مدافع حرم استقبال کنند.
با اینکه نیم ساعتی تا شروع رسمی همایش تشییع باشکوه پیکر شهید مدافع حرم محمدرضا یعقوبی مانده جمعیت قابل توجهی دور تا دور محوطه سپاه جمع شدند و افراد دیگر هم به خیل این جمعیت میپیوستند.
حلقه انسانی وسیعی شکل گرفت و حالا همه منتظر حضور پیکر شهید هستند، شهیدی که پس از ۷ سال دوری، فراق و غربت چهره شهر را نورباران کرده است، مردم شهر برای استقبال از پیکر شهیدی آمدهاند که در دفاع مقدس به آرزویش نرسید و چون خواسته قلبی اش «شهادت» در راه خدا بود با هر ترفندی که شد خودش را به جبهه مقاومت رساند تا در رکاب سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی علیه داعشی ها بجنگد.
«محمدرضا» وکیل پایه یک دادگستری بود و درآمد خوبی هم میتوانست از این حرفه اقتصادی در آورد اما هیچ گاه فریب غول مادیات را نخورد و همانند دفاع مقدس با پس زدن اشرافی گری و مادی گرایی ریاضت طلبی، جهاد نفس و جبهه حق علیه باطل را برگزید و اولین تجربه حضورش در جبهه مقاومت و دفاع از حرم آل الله در ۱۹ رمضان (سال ۱۳۹۵) همزمان با شب قدر به مقام اولی شهادت نائل آمد تا «شهید لیله القدر» نام بگیرد.
شهیدی که هم قطار حاج قاسم شد
«شهید محمدرضا یعقوبی» زاده لنگرود گیلان مردی که رزم آوری در ۸ سال دفاع مقدس او را اقناع نکرد و یا بهتر بگوییم که او را به آرزویش نرساند و تصمیم گرفت برای دفاع از حریم الله با حاج قاسم هم قطار شود.
«محمدرضا» در آخرین تماس با همسرش گفته بود که «آمده ام تا بمانم و قصد بازگشت ندارم» و این نیامدنهایش «۷ سال» طول کشید و حالا بعد از گذشت ۷ سال آمده است تا تلنگر محورانه به ما بگوید که «گیلان قدم گاه شهیدان است».
آری گیلان قدمگاه و خاستگاه سرداران، امیران و شهدای بزرگی چون روحانی مبارز شهید میرزا کوچک خان، شهید سید یونس حسینی رودباری، سردار شهید املاکی، شهید حق بین و ۸ هزار شهید گلگون کفن است، شهدایی که رفتند تا امروز با خیال راحت و در آرامش و آسایش کامل زندگی را نقاشی کنیم.
در فکر تاریخ پر حماسه گیلان فرو رفته بودم که با ذکر صلوات حضار به خود آمدم، گویا پیکر شهید را آوردند خیل جمعیت سیل گونه سمت پیکر شهید رفتند و با اشتیاق و عشقی مثال زدنی آن را روی دوش خود گرفتند، از یک سو فریاد «یا زهرا یا حسین» بلند و از سوی دیگر صدای زجه ها و نالههای مردم.
در کمتر از چند ثانیه در سپاه رشت غوغایی به پا شد، مرد و زن و کودک و نوجوان فرقی نداشت همه و همه یک موج انسانی راه انداختند و محوطه سپاه را با عطر شهید و معنویت جلا بخشیدند.
پیوند انسانی خیابانهای شهر
صف منظم و طویلی شکل گرفت با عزت و احترام بر پیکر شهید لیله القدر محمدرضا یعقوبی نماز خوانده شد، شهیدی که هیچ وقت نماز اول وقتش را ترک نکرد و همیشه عاشقانه و خالصانه با خدای خویش راز و نیاز میکرد.
بعد از اقامه نماز پیکر مبارک شهید دوباره روی شانههای مردم شهر گرفته شد و سیل جمعیت به مسیر پل عراق را سمت میدان فلسطین ترک کردند، به قدری جمعیت باشکوه و وصف ناشدنی بود که برای رسیدن به گلزار شهدای رشت میدان به میدان شهر با جمعیت انسانی به هم پیوند میخورد.
شهید علوی و فاطمی گیلان
رشت و گیلان امروز حال و هوایش با روزهای دیگر متفاوت است دیار میرزا کوچک خان بزرگ امروز بعد از گذشت ۷ سال میزبان شهیدی از جنس «مقاومت» است شهیدی که با آمدنش در ایام فاطمیه و شور و حال دیگری به دیار علویان در سوگ بی بی فاطمه زهرا (س) بخشید.
شهیدی که شهادتش در شب ضربت مولا علی (ع) و لیله القدر «علوی وار» شد و حالا آمدنش و تشییع و خاکسپاری اش هم «فاطمی وار» شده است این تقارن کم نظیر نشان از زندگی فاطمی و علوی محمدرضای قصه را میدهد.
در شهر تا چشم کار میکند مردم آمده بودند تا پیکر شهید را روی بالهای شهر به آرامگاه ابدی اش ببرند وقتی از دور به تابوت پیکر شهید مینگرید میبینید که همانند قایقی زیر رودخانه خروشان و پر موج مردم بی اختیار در حرکت است
در طول مسیر حرکت به گلزار شهدا دسته دسته افراد به خیل عظیم این مردم عاشق اضافه میشود و جمعیت قابل توجهی هم در محوطه گلزار شهدای رشت منتظر پیکر شهید بودند و حالا با به هم پیوستن اقشار مختلف مردم جمعیت وسیعی از عاشقان و دلدادگان به شهدا ایجاد شده جمعیتی که تا پل جانبازان رشت ادامه داشت.
واگویه های آخر «فاطمه»
خانم «فاطمه آقاجانی» همسر شهید را در لابه لای جمعیت کنار تابوت پیکر همسرش نشسته و دارد درد دلهای آخرش را که ۷ سال در سینه اش سنگینی میکرد را با «محمدرضا» واگویه میکند و مویه کنان گریه میکند و اشک میریزد هر چند دیگر چشمانش اشکی برای ریختن ندارد این همسر وفادار اشکهایش را ۷ سال پیش ریخته است.
آن طرف تابوت دو فرزند شهید آقا «محمدمهدی» و آقا «امیرحسین» نشستند و گریه کنان سفت تابوب پیکر بابا را در آغوش کشیدند و زار زار گریه میکنند و گویا چشمان این عزیز هم از فرط گریههای گاه بی گاه ۷ ساله، اشکی ندارد.
حالا پس از ۷ سال فراق دردناک در کنار مردم شهر خانواده شهید به ویژه همسر گرانقدرش فاطمه خانم نجواهای آخرش را با محمدرضای قصه زمزمه میکند چرا پایان غم انگیز و تلخی؛ بعد از ۷ سال عزیزترین کس خانواده ات بیاید و دو دستی آن را به خاک ابدیت بسپاری!
آخرین وداع
بعد از وداع پایانی خانواده شهید محمدرضا یعقوبی به همراه مردم این شهر، پیکر گرانقدر «محمدرضا» پس از تشییع دو ساعته در خیابانهای شهر و با عزت و احترام بی مثال در گلزار شهدای رشت به سرمنزلگاه و آرامگاه ابدی سپرده شد.