قزوین- پایان پاییز با یک دقیقه اضافه و شروع زمستان بهانه خوبی برای احیا و ترویج فرهنگ اصیل ایرانی – اسلامی صله رحم است که برای ما از گذشته‌های دور بجا مانده است.

خبرگزاری مهر- گروه استان‌ها: بهانه شب یلدا با تفالی از حضرت حافظ کنار کسانی که دوستشان داریم و نشستن پای شاهنامه خوانی و قصه‌خوانی بزرگان، آئینی است که از پدران و نیاکان این سرزمین برای ما به یادگار مانده و بی‌شک این قصه خوانی‌های حکمت‌آمیز پندهایی است که در پس هر کدام آن دنیایی از اندرزهای زندگانی را به همراه دارد؛ اندرزهایی که اجداد ما به تکیه برآن توانستند نام درخشان ایران را در تمدن، تاریخ، هنر و فرهنگ در جهان بزرگ مطرح کنند.

بی‌شک دشت مینودری که همواره به مهد فرهنگ و تاریخ معروف است در چنین شبی خالی از آئین نیست و هنوز هم رنگ و بویی از آئین‌ها پای ثابت سخنان پدران و پژوهشگران ما است.

«چله» نوید دهنده انقلاب فصول است

محمدحسن سلیمانی، در گفت‌وگو با خبرنگار مهر درخصوص آئین‌های شب یلدا می‌گوید: در فرهنگ ایرانی، شب چلّه نه فقط از آن جهت که بلندترین شب سال است بلکه از این رو که نوید دهنده انقلاب فصول و سرآغاز زمستان است بسیار اهمیت دارد.

این محقق قزوینی ادامه می‌دهد: ایرانیان باستان با باور اینکه فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر شده و تابش نور ایزدی فزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند.

وی ابراز می‌کند: یلدا از آن دست سنت‌های کهن ایرانی است که تمام اقوام ایرانی بدان پایبند هستند و بر اجرای آداب و آئین آن همواره پای می‌فشارند؛ فرقی نمی‌کند قزوینی باشی یا بلوچ، ترک باشی یا لر و یا اساساً تاجیک باشی یا افغانی، همان‌که با فرهنگ پارسی قرین گشته‌ای، به یلدا و آئین آن پایبند هستید.

این پژوهشگر اضافه می‌کند: گرچه در میان اقوام ایرانی گاه تفاوت‌هایی در آئین و نحوه برگزاری شب یلدا به‌چشم می‌خورد، اما ایرانیان هر کجا که باشند و متعلق به هر قوم و منطقه‌ای، بر رفتن به خانه بزرگان فامیل، شب‌نشینی، خوردن هندوانه و آجیل و تفأل به دیوان خواجه بزرگ شیراز، حضرت لسان‌الغیب اتفاق نظر دارند.

رفتن قزوینی‌ها در شب چله به خانه بزرگترها

وی تشریح می‌کند: در قزوین نیز از دیرباز، شب چله با سنت‌ها و آئینی همراه بوده است. سنت‌هایی که برخی از آنها در گذار زمان به بوته فراموشی سپرده شده و شماری دیگر، خوشبختانه همچنان پویا و برقرار مانده‌است، که قزوینیان این آئین کهن را با رفتن به خانه بزرگ ترها به جای می‌آورند.

«شب چره» قزوینی‌ها بر سر سفره شب یلدا

سلیمانی یادآور می‌شود: به باور مردم قزوین، صرف هندوانه و میوه‌های مختلف خشک و تر و میوه‌های سرخ‌فام از جمله انار که به «شب چره» معروف است، همراه با خوراکی‌های دیگر از جمله کشمش، گردو، تخمه، آجیل مشکل گشا، انجیرخشک و نیز انگور آوینگی، شگون داشته و زمستانی پر برکت را نوید می‌دهد؛ ضمن آنکه این باور در قزوینی‌ها همچنان باقی است که خوردن هندوانه در زمستان، باعث قوت تن و جان در تابستان شده و مزاج آدمی را از سردی و عطش و تشنگی در فصل گرما دور می‌سازد.

وی خاطر نشان می‌کند: در گذشته هنگامی که مادربزرگ‌ها در آوردن تنقلات تأخیر می‌کردند، کوچک‌ترها شعر «هرکه نیارد شب چره انبارش ِموش بِچره» سر می‌دادند، و همین باعث می‌شد تا مادربزرگ‌ها در آوردن «شب چره» تعجیل کنند.

سلیمانی مطرح می‌کند: از دیگر آداب مردم قزوین در شب‌نشینی چله، خوردن هویج‌پلو، شیرین پلو و کوفته آبی بود و این‌گونه بلندترین شب سال را به اولین صبح زمستانی گره می‌زنند.

وی ادامه می‌دهد: در برخی از مناطق قزوین نیز که ساکنان آن عموماً از باغداران و کشاورزان بودند مردم در شب یلدا، کله‌پاچه بار می‌گذاشتند و بعد از خوردن شام، استخوان‌های آن را بیرون نمی‌ریختند تا در فصل بهار و یا پاییز در جالیز و زمین کشاورزی بریزند و برخی دیگر استخوان‌های کله پاچه را می‌سوزاندند و گرد آن در جالیز می‌ریختند تا با انجام این دو روش محصولاتشان شَته نزند. همچنین بعضی دیگر به مناسبت شب چله، آش شیر برنج درست می‌کردند و آن را با شیره می‌خوردند و عقیده داشتند که خوردن آن در این شب خاصیت فراوانی دارد.

این کارشناس می‌گوید: از جمله دیگر رسوم شب چله در قزوین که خوشبختانه در سال‌های اخیر، پس از چند سال که کمتر خبری از آن شنیده می‌شد، بار دیگر به فرهنگ یلدایی قزوینیان بازگشته، فرستادن «خُنچه‌ی چله» به خانه عروس است. گرچه این رسم، چون دیگر رسوم شب یلدا، در پاره‌ای دیگر از نقاط ایران نیز متداول بوده و خانواده داماد، براساس فرهنگی دیرینه، در نخستین شب چله‌ای که عروسی را برای فرزند خود برگزیده و نشان کرده‌اند، به تناسب توانایی خود، خنچه‌ای را به خانه عروس می‌فرستند، اما همواره این رسم زیبا در قزوین با شکوه و آئین خاصی همراه بوده است.

طبق کشی خنچه‌های هدیه عروس

وی اضافه می‌کند: در فرهنگ کهن قزوینیان، در چند هنگام توسط خانواده داماد برای دختر نشان شده به عنوان عروس، هدیه و کادویی به صورت خنچه فرستاده می‌فرستادند که از جمله آن‌ها، شب چلّه یا یلدا بوده است. مادر و خواهران داماد، با فراهم کردن آجیل چهار مغز شور و شیرین، ۷ رقم میوه خشک و تازه شامل انگور، انار، هنداونه، انجیر و همچنین شیرینی و کله قند، آنها را در خُنچه‌های بسیار زیبایی می‌آراستند و همراه با کادویی که نوعاً شامل؛ پارچه یا لباس زنانه بود به عنوان «هدیه زمستانه» به خانه عروس می‌فرستادند. این در حالی بود که در میان هدایای خانواده‌های اشرافی و صاحب تمکن، علاوه بر پارچه و لباس، گاه ترمه‌های زربافت و انگشتر طلای نگین‌دار یا سینه آویز طلا و… نیز دیده می‌شد.

سلیمانی اینچنین تشریح می‌کند که خنچه‌های خانواده‌های متمول توسط طبق‌کش‌ها به صورت ویژه‌ای به خانه عروس فرستاده می‌شد، ولی خانواده‌های غیر متمول و متوسط و پایین‌تر، خنچه‌های خود را در داخل یک سینی یا مجمعه بزرگ قرار داده و توسط داماد و همراهی یکی از خواهران یا زنان نزدیک فامیل برای عرض مبارک‌باد شب چله راهی خانه عروس می‌کردند و خانواده عروس نیز از آنان با چای و شیرینی پذیرایی می‌کردند.

وی می‌گوید: این رسم در برخی از روستاهای استان قزوین، با نام «کُرسی سَری» برگزار می، شود. خانواده داماد، همزمان با اولین شب چله‌ای که عروسی برای پسر خود برگزیدند مجمعه یا سینی بزرگی بر روی کرسی می‌گذارند و بستگی به تمکن مالی خود، یک قواره پارچه یا لباس، هندوانه و میوه و شیرینی و تنقلات در کنار آن در داخل مجمعه یا سینی می‌گذارند و پس از تزئین، آن را به خانه نوعروس خود می، فرستند؛ رسمی که به آن «کُرسی سَری» گفته می‌شود و کماکان در این روستاها متداول است.

وی عنوان می‌کند: از رسوم دیگری که در شب چله و البته در روستاهای قزوین متداول بود رسم شال انداختن بود. در این مراسم، پسر جوانی که از دختر خانواده‌ای خوشش می‌آمد و از او درخواست خواستگاری داشت در شب چله شالش را از سقف پشت بام خانه آن دختر از درجی‌سران یا باجه‌خانه آویزان می‌کرد و اگر خانواده دختر تمایل به دادن دخترشان به این پسر جوان بودند به آن شال هدیه‌ای می‌بستند. معمولاً در بین خانواده دختر هم مرسوم بود که جورابی را به این شال می‌بستند و برخی دیگر هم جوراب به این شال می‌دوختند و داخل آنکه کیسه مانند بود هدیه می‌گذاشتند این هدیه‌ها در حد یک جفت جوراب و یک مشت نخود کشمش بود.

وی در پایان صحبت‌هایش می‌گوید: سنت‌های کهن، سهم بسزایی در نزدیکی قلوب و جاری شدن مهربانی بین انسان‌ها داشته‌اند و آئین شب چله نیز چون دیگر آئین‌های ایرانی، این‌گونه هستند. یقیناً به هر میزان که از سنت‌ها و آئین‌های ملی و دینی فاصله بگیریم، از جامعه‌ای مهربان و آکنده از صفا و صمیمت دور خواهیم افتاد و آن‌گونه خواهیم شد که متأسفانه اینک، بسیار شاهد آن هستیم.

میوه‌های سنتی قزوین میهمان سفره‌های مردم

سید مجتبی رضوی نبوی، از فرزندان کهن مردان قزوینی در خصوص شب یلدا در قزوین با اشاره به خاطرات خویش می‌گوید: شاهنامه خوانی و حافظ خوانی در کنار بزرگان خاندان خاطرات پررنگی است که هیچگاه از ذهن ما پاک نمی‌شود و بسیاری از داستان‌ها همچنان با گذشته سالیان دور در ذهن ما زنده است.

وی می‌گوید: در این سال‌ها جای خالی برف زمستانی در آخرین روز پاییز خالی است که فلسفه کرسی و گرمای خانواده را پررنگ‌تر می‌کند، مرسوم بود روی کرسی پذیرایی مختصری از میوه‌ها، میوه‌های خشک و آجیل گرم بود.

وی در پایان صحبت‌هایش به وجود ۵۰ نوع انگور در قزوین اشاره می‌کند و می‌گوید: مرسوم بود میوه‌هایی نظیر هندوانه و انگور از تابستان برای این فصل حفظ شود که معمولاً برای نگهداری هندوانه آن را در بین کاه قرار می‌دادند و برای حفظ انگور نیز آن را در جای خنک از سقف با نخی آویزان می‌کردند که به آن انگور آوینگی می‌گفتند البته در این بین معمولاً از انگور چفده که پوست نسبتاً ضخیمی داشت استفاده می‌کردند.

در تعاریف دیگری از شب چله آمده مطرح می‌شود که در گذشته شب چله کوچکترها به خانه بزرگترها می‌رفتند و بزرگترها آجیل شیرین مثل کشمش، توت خشک، خرما، انجیل، باسلوق و پسته، بادام را در مجمعی می‌گذاشتند و به میهمان می‌دادند. یکی میوه‌هایی که در این شب مصرف می‌کردند هندوانه بود که از تابستان آن را در یک توری قرارداده و از سقف زیرزمین آویزان می‌کردند و یا در کاه می‌گذاشتند. انار و لبو برای میهمان می‌آورند و شبی به یاد ماندنی را ایجاد می‌کردند.

شب یلدا، معمولاً شام سبزی پلو با ماهی و یا شیرین پلو بود که کوکوهایش را به صورت لوزی بُرش می‌دادند. و در ادامه زمانی که فامیل دور هم جمع می‌شدند خاطرات و نقل‌هایی که در ذهن داشتند را تعریف می‌کردند.

آن زمان همه باسواد نبودند، از این رو نقال‌هایی مثل «رضا نقال» در قهوه خانه‌ها قزوین مثل «خرابات» در انتهای بازارچه سپه، یا گاراژ «تهران سیر» شاهنامه فردوسی را می‌خواندند.

همه این موارد و داستان‌های دیگری که از گذشته به یادگار مانده است حکایت از آن دارد که آئین و فرهنگی که از گذشته با یادگار مانده یا بخشی از آن در قالب داستان و خاطره خلاصه شده است در گرو ایجاد تعامل بهتر، تحکیم همزیستی و تعامل خویشاوندی است که همواره برکات زیادی را به همراه دارد.