«خبری از او نیست» به نویسندگی و کارگردانی جواد مولانیا اثری است که ایده اولیه آن از شخصیت خیالی «مهشید» شکل گرفت و با همکاری وحید آقاپور به عنوان دوست ۳۰ ساله مولانیا، به سرانجام رسید.

خبرگزاری مهر -گروه هنر-آروین مؤذن‌زاده-فریبرز دارایی؛ «خبری از او نیست» عنوان نمایشی است که این روزها به نویسندگی و کارگردانی جواد مولانیا در بلک‌باکس پردیس تئاتر و موسیقی باغ کتاب روی صحنه است. «خبری از او نیست» روایت چند ساعت از دورهمی چهار شخصیت است؛ «پیام» و «فروغ» به عنوان یک زوج که میزبان «علی» و «مهشید» می‌شوند. در مقابل چشمان مخاطب یک مهمانی شکل می‌گیرد و علی و مهشید به خانه پیام و فروغ می‌آیند تا ساعاتی را با هم سپری کنند.

در مدت‌زمان ۱۲۰ دقیقه‌ای «خبری از او نیست» شاهد لحظات متفاوتی از این ۴ شخصیت هستیم؛ لحظاتی که مخاطب را می‌خنداند، او را به فکر وامی‌دارد و حتی باعث شکستن بغض او می‌شود.

در دنیای «خبری از او نیست» کاراکترهای نمایش ناگفته‌هایی دارند که هر کدام در واگویه‌هایی جداگانه از حس و حال و گذشته خود برای مخاطب می‌گویند؛ گذشته‌ای که حال آن‌ها را تحت تأثیر خود قرار داده است.

در این اثر نمایشی وحید آقاپور و مریم داننده‌فر به عنوان زوج بازیگر تئاتری، ایفای نقش‌های «پیام» و «فروغ» را عهده‌دار هستند و هومن کیایی در نقش «علی» و گیلدا ویشکی در نقش «مهشید» به ایفای نقش می‌پردازند.

«خبری از او نیست» جدیدترین تجربه کارگردانی جواد مولانیا به عنوان بازیگر و کارگردان تئاتر است. این اثر نمایشی که با استقبال مخاطبان روی صحنه رفته است، همچون سایر آثار نمایشی دارای نقاط ضعف و قوت است اما بارزترین ویژگی آن که در جذب مخاطب بسیار مؤثر بوده، شکل‌گیری یک فضای صمیمانه و گرم است و این فضای صمیمانه باعث شده تا مخاطبان با لحظه لحظه نمایش همراه شوند.

به طور حتم شکل‌گیری این فضا کاری است گروهی که توسط کارگردان اثر و بازیگران آن انجام شده است.

به بهانه اجرای «خبری از او نیست» با حضور جواد مولانیا، وحید آقاپور، مریم داننده‌فرد، هومن کیایی و گیلدا ویشکی در خبرگزاری مهر، در قالب یک نشست به بررسی نقاط ضعف و قوت این اثر نمایشی پرداختیم که در ذیل بخش اول این نشست آمده است:

* «خبری از او نیست» نمایشی است که این روزها در حال اجرا است و خوشبختانه با استقبال مخاطب هم همراه بوده است؛ بخش اعظم مخاطب راضی از تماشای این اثر نمایشی است. آقای مولانیا برای این‌که بحث و گفت‌وگو شروع شود، بفرمائید که روند تولید این اثر نمایشی چگونه طی شد.

مولانیا: این متن را قبل از اتفاقات اجتماعی مهر سال گذشته نوشتم. همان موقع با وحید آقاپور ماجرای نوشتن این متن را مطرح کردم و گفتم که قصد اجرای این اثر را دارم. به دلیل اتفاقات نیمه دوم سال گذشته که تئاترها تعطیل شد، من هم دست نگه داشتم. در آن زمان دوست داشتم نمایش را در بلک‌باکسی نظیر سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه ببرم و تماشاخانه ایرانشهر به من برای اجرای این اثر نوبت داده بود ولی به دلیل شرایط اجتماعی آن دوران کار را تولید و اجرا نکردم. مدام ذهنم درگیر بود که این متن را اجرا کنم. امسال مجدداً کار را شروع کردم و دوباره به وحید آقاپور پیشنهاد دادم که در نمایش حضور داشته باشد. وحید در ابتدا گفت که حوصله کارکردن ندارد ولی به او پیشنهاد دادم که نمایشنامه را بخواند و گفتم شاید به دلیل افسردگی موجود در اجتماع به دلیل شرایط مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، این کار می‌تواند حال خودمان و مخاطب را خوب کند.

وقتی وحید موافقت کرد کار را پیش بردیم. من و وحید از دوره مدرسه تا کنون با هم دوستی داریم و وحید در انتخاب بازیگرها خیلی به من کمک کرد. هر باری که این اجرا شروع می‌شود و هر شب که کار را نگاه می‌کنم، خدا را شکر می‌کنم که با کمک وحید آقاپور به این گروه بازیگری رسیدم و حالم بسیار خوب است. بازیگرانی که تئاتر را درک کنند برای کارگردان مغتنم است. برای یک کارگردان مهم است با بازیگرانی کار کند که مفهوم تئاتر و تمرین تئاتر را درک کنند، درک کنند که فضای مجازی برای یک بازیگر تئاتر می‌تواند سم باشد. خوشبختانه بازیگرانی که افتخار همکاری با آن‌ها در «خبری از او نیست» را دارم، هسته اصلی تئاتر برای‌شان مهم است.

سخت‌ترین کار من انتخاب سالن بود، برخی به من پیشنهاد دادند چون پردیس تئاتر و موسیقی باغ کتاب از مرکز شهر فاصله دارد در آن اجرا نکنم و من هم نگران این امر بودم ولی با شروع کار و بلیت‌فروشی این نگرانی برطرف شد و خدا را شکر هر شب با ظرفیت کامل سالن، نمایش را روی صحنه می‌بریم و تماشاگران نه تنها از تهران بلکه از شهرهای دیگر هم به تماشای «خبری از او نیست» نشسته‌اند.

وحید آقاپور: الان که تقریباً بیش از نیمی از اجراهای ما سپری شده خوشحال هستم از همان زمانی که جواد نمایشنامه نوشته بود، متن را چندبار خواندم چون جواد چندبار متن را بازنویسی کرد. از همان اول هم حال و هوای نمایشنامه را دوست داشتم زیرا تصورم بر این است با بخش‌هایی از ذهن و زندگی مخاطب درگیر می‌شود. آخرین تجربه همکاری من و جواد پایان‌نامه دانشجویی‌ام بود و یکی از خوشحالی‌های دیگرم برای نمایش «خبری از او نیست» این است که بعد از بیش از ۲۰ سال با دوست قدیمی خود، همکاری می‌کنم.

* ایده شکل‌گیری «خبری از او نیست» باید نشأت گرفته از یک پیش‌زمینه شخصی باشد. وارد شدن به زندگی زوج‌هایی که چندین سال با هم زندگی می‌کنند و مطمئناً چالش‌های بزرگی در زندگی‌شان دارند ولی به زبان نمی‌آورند. چه چیزی باعث شد تا به سراغ این سوژه و موضوع بروید؟ نوع پرداخت رئالیستی اثر شما خیلی شبیه فضای آثار محمد یعقوبی است و شما هم با این نمایشنامه‌نویس و کارگردان همکاری داشته‌اید. آیا «خبری از او نیست» تحت تأثیر آثار یعقوبی همچون «خشکسالی و دروغ» شکل گرفت؟

مولانیا: حتماً این تاثیرپذیری وجود داشته است. محمد یعقوبی از افرادی است که من از او خیلی یاد گرفته‌ام. من تجربه ۵ همکاری با محمد یعقوبی داشتم و در اجرای آلمان «خشکسالی و دروغ» نیز برای او بازی کردم. فضای ذهنی آثار محمد یعقوبی را خیلی دوست دارم. شاید خیلی‌ها چیزی را که از کسی یاد می‌گیرند، کتمان کنند ولی من این‌گونه نیستم. من نگرانی این را ندارم که بگویم از چه کسی یاد گرفته‌ام. من از محمد یعقوبی خیلی یاد گرفته‌ام. این‌که در «خبری از او نیست» تحت تأثیر محمد یعقوبی بودم یا نه نمی‌دانم ولی من همیشه تحت تأثیر آدم‌هایی هستم که از آن‌ها یاد گرفته‌ام و حتی تحت تأثیر دکتر علی رفیعی هستم که تنها ۳ بار از نزدیک با او ملاقات داشته‌ام.

نکته‌ای که شما اشاره کردید کاملاً درست است. یعقوبی در تمرین‌ها بسیار ریزبین است و مدام می‌گفت که زندگی کنید. درباره موضوع رئالیسم اثر که اشاره کردید این نکته را بگویم که در زمان تمرین‌ها دوستی به تماشای تمرین آمد و بعد از دیدن بخشی از تمرین از من پرسید که بازیگران روی صحنه در حال بازی هستند یا در حال گفت‌وگو با هم هستند. متن این اجازه را به بازیگران می‌دهد و در عین حال بازیگران هم می‌توانند این جنس از بازی واقع‌گرایانه را ارائه دهند.

این‌که پرسیدید شکل‌گیری سوژه «خبری از او نیست» از کجا شروع شده است، برمی‌گردد به شخصیت «مهشید» نمایشنامه. همیشه خانمی در ذهنم بود که نمود بیرونی نداشته است. همیشه شخصیت «مهشید» فیلم سینمایی «هامون» در ذهنم بود که زیاد دوست‌داشتنی نبود زیرا در مقابل شخصیت «هامون» قرار داشت. دوست داشتم روزی شخصیت مهشیدی را بنویسم که اتفاقاً دوست‌داشتنی باشد و مورد عشق قرار بگیرد. نمایشنامه «خبری از او نیست» بر اساس شخصیت «مهشید» شکل گرفت، خانمی که به خارج از کشور رفته و درس خوانده و حالا به کشور بازگشته است و فرد موفقی است و همسر خود را از دست داده است.

بعد شخصیت «علی» شکل گرفت؛ مردی که علیرغم این که امکان زندگی در فضاها و مکان‌های مختلفی را دارد ولی فداکارانه با مادرش زندگی و از او مراقبت می‌کند. این ۲ شخصیت شاکله و ستون اصلی نوشتن نمایشنامه «خبری از او نیست» بودند، داستانک‌هایی هم در ذهنم بود یا آن‌ها را شنیده بودم و دوست داشتم آن‌ها را به این شاکله اصلی اضافه کنم و خانه اثر را بسازم و شکل دهم.

* خانم داننده‌فرد، شما و وحید آقاپور به عنوان زوجی که چندین سال است با هم زندگی می‌کنید، چقدر از مواردی که در نمایش «خبری از او نیست» مطرح می‌شود به زندگی شما نزدیک است؟ منظور این است که آیا شرایطی که برای زوج نمایش مطرح می‌شود به زندگی واقعی شما به عنوان یک زوج نزدیک و تجربه شده است؟

مریم داننده‌فرد: این‌که من و وحید زن و شوهر هستیم خیلی به بازی و حضور درست روی صحنه کمک کرد. ولی این‌که کاراکترها چه‌قدر به ما نزدیک هستند به همان اندازه می‌توانند نزدیک باشند که شخصیت «گرترود» نمایشنامه «هملت» ویلیام شکسپیر می‌تواند به من نزدیک باشد. در هر نمایش وقتی کاراکتری را برای بازی کردن انتخاب می‌کنیم شاید نقاط مشترکی با شخصیت‌مان داشته باشد ولی لزوماً منطبق بر زندگی و تجربیات‌مان نیست. شباهت‌ها و همچنین فاصله‌های زیادی بین شخصیت اصلی من و کاراکتری که در «خبری از او نیست» بازی می‌کنم، وجود دارد.

در بحث تولید نمایش «خبری از او نیست»، بازی در این نمایش برای من خیلی اتفاق جذاب و فوق‌العاده‌ای بعد از ۶ سال بازی نکردن بر صحنه تئاتر بود. جواد مولانیا به پیشنهاد وحید پذیرفت که در این نمایش بازی کنم و من هر شب اجرا، برای این اتفاق و بازی در این نمایش خوشحال هستم.

وحید آقاپور: زن و شوهر بودن من و مریم به شکل‌گیری رابطه ۲ کاراکتر «پیام» و «فروغ» قطعاً کمک کرده است. طبیعتاً یکی از اولین محل‌های رجوع هر بازیگری برای بازنمایی، بازی کردن و آفریدن یک کاراکتر، زندگی و تجارب شخصی خود است. برای بازیگری که اساساً زندگی متاهلی را تجربه نکرده است، بازی کردن نقش یک فرد متأهل در برخی گوشه‌ها و زاویه‌ها دشوار است. برای شکل‌گیری رابطه زن و شوهری که در صحنه هم‌صحبتی، لحظات عاطفی و بعضاً لحظات اختلاف‌شون خیلی دیده می‌شود، قطعاً تجربه زن و شوهری من و مریم کمک کرده است اما رابطه ۲ کاراکتر نمایش، عیناً رابطه زناشویی من و مریم نیست. اما در برخی لحظات این شباهت وجود دارد زیرا جنسی از صبوری، درک، بی‌قراری، تحمل و عشق را اغلب زوج‌ها به‌مانند معجونی در زندگی مشترک‌شان دارند. روی صحنه این لحظات مختلف وجود دارد و زندگی مشترک به واقعی‌تر به‌نظر رسیدن این لحظات کمک می‌کند. از طرفی در روند تمرین کمک کرده تا این شکل نمایشی که قرار است رئال باشد و زیاد تئاتریکال به نظر نیاید زودتر ساخته و پرداخته شود.

هومن کیایی: کسی که ازدواج و جدایی را تجربه نکرده باشد خیلی سخت است که برخی زوایا را عمیق حس و منتقل کند ولی فرض بر این نیست که بازیگر باید این خصوصیات را داشته باشد.

* بله، کاملاً درست است.

کیایی: اصل در آموزش بازیگری این است که تحقیق و بازسازی کنید تا به فضای مدنظر برسید. من مونولوگ اولم را که در گروه به مونولوگ «فتیک» معروف است، خیلی دوست دارم. در علم مواد و متریال کشف کرده و آن را به قاعده تبدیل کرده‌ایم که ساختمان، بنا، تیرآهن و فولاد بعد از تحمل فشارهای متعدد و متمادی بالاخره می‌شکند ولی در زندگی جاری‌مان خبری از این نکات نیست. در زندگی روزمره مدام به یکدیگر فشار وارد می‌کنیم و خبری از درک این واقعیت که انسان نیز تاب و تحملی دارد و زیر فشار مستمر خرد می‌شود، نیست. من وقتی مونولوگ «خامه» را که قرار نبود برای من باشد ولی جواد گفت که این مونولوگ دوم من در نمایش خواهد بود، خواندم در همان لحظه به هم ریختم و واقعاً اذیتم کرد. شاید کسانی که این مونولوگ را می‌شنوند درکی از موقعیت مدنظر نداشته و آن موقعیت و وضعیت را تجربه نکرده باشند، ولی روی احساس و انسانیت آن‌ها تأثیر می‌گذارد به شرط این‌که عواطف کور نشده باشد.

در جامعه ما به غلط این جا افتاده که اگر مردی احساساتی باشد خوب نیست. در چنین جامعه‌ای به عنوان انسان هزار فروخوردگی و سرخوردگی‌ها داریم. گاهی ما قسمتی از یک کاراکتر را در قسمتی از زندگی واقعی خودمان می‌بینیم ولی عجیب بود که کل شخصیت «علی» به غیر از آرتیست و نقاش‌بودن او، بخشی آرشیو شده از زندگی من است البته با تفاوت‌هایی. زمانی در تمرین‌ها تصمیم گرفته بودم که بگویم قصد حضور در نمایش را ندارم زیرا هراس ناشناخته‌ای من را در برگرفته بود و مردد بودم که در نمایش حضور داشته باشم یا نه. مدام در کنار حسی که در من برای انصراف دادن از بازی در «خبری از او نیست» ایجاد می‌شد یک «نه» هم وجود داشت که من را از گرفتن این تصمیم منصرف می‌کرد. این روند ادامه داشت تا روزی پس از آن شنیدن یک شعرخوانی احمد شاملو حقیقت ماجرا برای من باز شد و متوجه شدم که در کجای زندگی قرار گرفته‌ام و از چه چیزی می‌ترسیدم.

گاهی شما تجربیاتی دارید که می‌تواند در ایفای نقش به شما کمک کند و می‌تواند شما را آزار دهد. ولی قسمتی نیز هست که وقتی شما متنی را می‌خوانید، جدا از تجربیاتی که در ناخودآگاه‌تان وجود دارد، متوجه این امر بشوید که انسان درون شما بیدار است یا نه.

گیلدا ویشکی: همین‌جا یک نکته مهم را باید بیان کنم، دوستانم در این نمایش تجربه سال‌ها بازیگری را دارند ولی من یک سوم تجربه آن‌ها را هم ندارم. خیلی از این دوستان یاد گرفتم و فرصت بسیار خوبی برای من بود. البته با وحید آقاپور تجربه همکاری مشترکی را در سریال «مگه تموم عمر چندتا بهاره» آقای سروش صحت به مدت ۱۴ ماه داشتم و آن هم تجربه بسیار خوبی بود. بزرگترین چالش من در «خبری از او نیست» اختلاف سنی با دیگر بازیگران بود زیرا آن‌ها کوله‌باری از تجربه زیستی و تجربه حضور روی صحنه را دارند ولی من ندارم. از سوی دیگر سن کاراکتر «مهشید» نیز از من بزرگ‌تر است و ازدواج نیز کرده که البته همسرش فوت کرده است.

* کاراکتر «مهشید»، کاراکتر مورد علاقه نویسنده و کارگردان نمایش بوده و بر اساس این شخصیت نمایشنامه شکل گرفته است.

ویشکی: این اتفاق خیلی زیبا است ولی برای من این کاراکتر سخت بود. نمی‌دانم چه‌قدر توانسته‌ام در ایفای نقش «مهشید» موفق باشم ولی رسیدن به این کاراکتر برای من سخت بود. روزهای اول تمرین برای من حکم درمان را داشت. وقتی تمرین تمام می‌شد احساس سبکی داشتم. نوع نگارش جواد مولانیا باعث شد تا روند رسیدن به کاراکتر «مهشید» برای من راحت‌تر شود زیرا وقتی احساسات انسان کور نشده باشد محال است با خواندن مونولوگ‌های نمایش خیلی نکات را حس و درک نکنید و اتفاقی برای‌تان نیفتد. وحید آقاپور مونولوگی درباره بچه‌دار شدن دارد، از همان روزهای تمرین و حتی اجرا، این مونولوگ خیلی من را درگیر می‌کند. متن «خبری از او نیست» صادقانه نوشته شده و مخاطبان این را حس می‌کنند.

* با توجه به این‌که گفته شد کاراکتر «مهشید» انگیزه و ایده شکل‌گیری این متن بود، فکر می‌کنم تکلیف کاراکتر «مهشید» با خودش بیشتر از باقی کاراکترها مشخص است. صداقت بیشتری با خود دارد. اتکا به نفس بالایی دارد. روند طبیعی یک شخصیت در «مهشید» بیشتر قوام پیدا کرده است. باقی شخصیت‌ها واکنش‌هایی دارند که دلیلی برای این واکنش آن‌ها وجود ندارد. بخش‌های «مهشید» بیشتر قابل درک است.

ویشکی: ما انسان‌ها خیلی وقت‌ها تحت فشار از قالب خودمان بیرون می‌آییم. در زندگی واقعی وقتی به آدم‌های دور و بر خود نگاه کنیم می‌بینیم که لحظاتی در زندگی‌شان وجود دارد که از قالب آشنای خودشان خارج می‌شوند و واکنش متفاوتی نشان می‌دهند.

* در زندگی واقعی قابل پذیرش است ولی برای بحث نمایش و محدودیت موجود برای شخصیت‌پردازی و معرفی شخصیت به مخاطب، نیاز به یک پردازش و مقدمات وجود دارد.

مولانیا: سال ۱۳۸۷ آقای بهاالدین خرمشاهی نکته‌ای را گفت که برای من خیلی عجیب بود. گفت شبی به یک مهمانی رفته و شروع به تعریف چندین لطیفه کرده بود که دیگران را به خنده انداخته بود. این اتفاق برای خودش و اطرافیانش خیلی عجیب بود. فردای آن روز با یکی از دوستان روانشناسش تماس گرفته و ماجرا را تعریف کرده بود. دوست آقای خرمشاهی به او گفته بود که این امر به دلیل افسردگی وحشتناکی است که از آن رنج می‌برده است. گاهی اوقات کاری می‌کنیم که اصلاً به آن فکر نمی‌کنیم. تمام کاراکترهای «خبری از او نیست» صادق هستند و اصلاً بدجنسی ندارند. ذات کمدی «خبری از او نیست» به این خاطر به کمدی سیت‌کام نزدیک می‌شود که ذات هیچ‌کدام از کاراکترهای آن بدجنس نیست. مثال واضح برای این امر سریال کمدی «فرندز یا دوستان» است. زوج نمایش وقتی با هم درگیری لفظی هم پیدا می‌کنند به راحتی با هم آشتی می‌کنند و بدجنس نیستند. در درون بشر چیزهایی نهفته است که برخی مواقع بیرون می‌زنند و این اتفاق تعجب‌برانگیز است. در نمایش «خبری از او نیست» اتفاقات فشرده‌تر است.

کیایی: معمولاً اول کدگذاری می‌کنند بعد واکنش کاراکتر را نشان می‌دهند ولی در «خبری از او نیست» اول واکنش را نشان می‌دهیم و بعد در مونولوگ‌ها دلیل آن را بیان می‌کنیم. این جابجایی خیلی جذاب است.

ویشکی: یک روزی در تمرین‌های نمایش از طریق یک پیامک متوجه شدم که دوستی عزیز را به دلیل بیماری سرطان ریه از دست داده‌ام. همسر «مهشید» هم در نمایش به همین دلیل فوت کرده است و این ماجرا من را خیلی تحت تأثیر قرار داد. گاهی که احساس می‌کنم از کاراکتر دور می‌شوم به اتفاقی که برای دوستم افتاد چنگ می‌اندازم و خود را در موقعیت قرار می‌دهم. روز بازبینی «خبری از او نیست» بود که خبر فوت دوستم را شنیدم و کل بازبینی را با گریه اجرا کردم. یک اتفاق شخصی در زندگی شخصی، باعث شد تا دردناک‌بودن اتفاق برای کاراکتر «مهشید» را بیشتر درک کنم و برای اجرای این کاراکتر به من خیلی کمک کرد.

مولانیا: وقتی کاراکتر «فروغ» را نوشتم کاراکتری بود که برای مخاطب دوست‌داشتنی نبود.

ویشکی: ولی مخاطبان عاشق کاراکتر فروغ می‌شوند.

مولانیا: دقیقاً. وقتی «فروغ» را می‌نوشتم به حال بازیگری که قرار است این نقش را بازی کند دلم می‌سوخت زیرا فکر می‌کردم که مخاطب این شخصیت را دوست نخواهد داشت. وقتی مریم داننده‌فرد نقش «فروغ» را بازی کرد دیدم که رنگ ویژه‌ای به شخصیت «فروغ» داده که باعث شده تماشاگر این شخصیت را دوست داشته باشد. مخاطب «فروغ» را بسیار دوست دارد. کاری که مریم داننده‌فرد انجام داد این نکته را بعد از سال‌ها به من یادآوری کرد که بازیگر می‌تواند جادو کند و رنگ و ویژگی خاصی به یک کاراکتر بدهد که در متن وجود ندارد. صدها بازیگر نقش «هملت» را با همان دیالوگ‌ها بازی کرده‌اند ولی برخی از آن‌ها در یاد مانده و ماندگار شده‌اند و این مربوط به ویژگی بازیگر است که علیرغم تخطی نکردن از متن نمایشنامه، به شکلی آن را ایفا می‌کند که در ذهن ماندگار می‌شود. الان خیلی خوشحالم که مریم داننده‌فرد نقش «فروغ» را دوست‌داشتنی ایفا می‌کند.

داننده‌فرد: به نظر من تناقض‌ها یک کاراکتر را تبدیل به کاراکتر نمایشی می‌کند و کاراکترهای نمایشی با تناقض‌های‌شان جذاب و دیده می‌شوند. هر وقت نمایشنامه‌ای می‌خوانم برای خودم درباره کاراکترها و ویژگی‌ها و خصوصیات‌شان می‌نویسم و این درباره کاراکتری که قرار است آن را بازی کنم هم صادق است. کاراکتر «فروغ» دارای پازل‌های شخصیتی مختلفی است که بسیار با هم متناقض هستند و گمان نمی‌شود این‌ها در کنار هم یک شخصیت را شکل دهند ولی در نمایشنامه «خبری از او نیست» همه این ویژگی‌های متناقض یک شخصیت را تشکیل می‌دهند. «فروغ» در لمحه‌ای از زمان می‌تواند رفتاری عاشقانه و در لمحه‌ای از زمان رفتاری عصیان‌گر و برخورنده داشته باشد. این اتفاق جالبی است که تناقض‌های مختلف را در یک شخصیت گردآوریم و جواد مولانیا توانسته این کار را انجام دهد و من هم تلاش خود را کردم تا این کاراکتر را ساخته و اجرا کنم. کاراکتر «فروغ» را خیلی دوست دارم. بارها در تمرین‌ها جواد مولانیا درباره این‌که کاراکتر «فروغ» برای مخاطب دوست‌داشتنی نیست صحبت کرده بود و من ناراحت نمی‌شدم و اتفاقاً خیلی برایم جذاب شده بود که این کاراکتر را بازی کنم و می‌دانستم که کاراکتر موفقی خواهد شد.

* فروغ در کنار تلخی‌هایی که دارد کاراکتری است که مخاطب او را دوست دارد.

داننده‌فرد: چون ساده و صمیمی است.

مولانیا: مریم داننده‌فرد کار سختی در ایفای نقش «فروغ» داشته و به خوبی از پس کار برآمده است.

ادامه دارد...