به گزارش خبرنگار مهر، نصرالله قادری نویسنده، مدرس و کارگردان با سابقه تئاتر طی یادداشتی که در اختیار گروه هنر خبرگزاری مهر قرار داد، به انتقاد از وضعیت و شرایط کنونی تئاتر ایران پرداخت.
در بخشی از این یادداشت با عنوان «نامهای برای خدا» چنین آمده است:
«من حرفهایی برای «گفتن» دارم، که گوشی برای «شنیدن» نیست و حرفهایی برای نگفتن دارم که هرگز سر به «ابتذال گفتن» فرود نمیآرند. حرفهای شگفت زیبا و اهورایی همینهایند و سرمایه ماورایی هر کسی به اندازه حرفهای است که برای نگفتن دارد. اما برای تو میگویم. مرا میشناسی. «نصرالله» توام. بنده روسیاه و گناهکاری که قلم جز در راه تو بر سینه زرین لوح ننهادهام. منم همپای سیدآل قلم مرتضی آوینی. منم نویسنده «تنهاترین مظلوم، مظلومترین تنها»، روایت زندگی شهید مظلوم دکتر بهشتی. منم آنکه برای سید و سالار شهیدان کاینات، حسین زهرا، «زخم کهنه قبیله من!»، «هنگامهای که آسمان شکافت» را نوشتم. پر نگویم، تو نیک آثارم را دیدهای. میشناسی. از قبیله تئاترم. همو که بر اساس نهجالبلاغه مولای عدالت «قربانی همیشه» را در وضعیت اکنون نوشت. نوشتم و قربانی شدم. طبق قرارداد باید آن را به صحنه میآوردم، حتی از پخش کتابش هم جلوگیری کردند. نه که خلاف بود. همه مجوزها را داشت. فقط به جهت کینتوزی. به هر دری زدم، پاسخی نیامد. متوسل به قانون شدم و منتظرم. اما بیش از این نمیتوانم صبر کرد. نه به خاطر یک اجرا، نه برای کتاب، به جهت وضعیت فعلی تئاتر دیارم. تو میدانی که تشنه قدرت نیستم. پی پستی نمیدوم که دیگر نه وقتش را دارم و نه قوتش را. کارهای اساسی دیگری دارم.»
در بخش دیگری از یادداشت قادری میخوانیم:
«ای مهربان، سال گذشته پای در میدانی نهادم که در هنگامه غوغا تئاتر و دیارم هدر نشوند. به جشنواره تئاتر فجر رفتم. دشنامها، تهدیدها، تحقیرها، رانده شدنها و الخ را به جان خریدم. از سوی ناکثین و مارقین و قاسطین و قاعدین مورد هجوم قرار گرفتم و آنکه باید از من و ما حمایت میکرد بینهایت زخمم زد حتی حسرت یک آخ را هم به دل همه گذاشتم. قرار بود به حرفمان گوش دهند و اگر راستی در آن یافتند چارهای کنند. آنقدر گرفتارند که هنوز فرصت نکردهاند. همه آنهایی که پا را در راه نداده بودند حذف کردند و کثیری از آنها که در قامت مخالف بودند را فرا خواندند. حتما همین درست بوده که صلاح مملکت خویش خسروان دانند! تو تنها گواه من که هرگز حاضر نبودهام حتی دشمنم را از صحنه تئاتر برانند. فقط کاش به ما هم نیم دیگران فرصت بدهند.»
نصرالله قادری در بخشی از یادداشت «نامهای برای خدا» چنین نوشته است:
«ما اصحاب رسولی هستیم که اهل گفتوگو به بهترین شیوهها هستیم و از «دیالوگ» نمیهراسیم. تو میشناسیم که اپورچونیست نیستم، قلم، قدم و قیامم از سراندیشه بوده و هست و بیتردید چون معصوم نیستم بری از خطا هم نیستم. اما خلوت و جلوتم یکی است. در خلوت برای اغیار دلبری نمیکنم و خلاف باورم حرف نمیزنم و در جلوت پز همدلی ندارم. از جماعت «رحماء بینهم» و «أشداء علیالکفار» ام. ماننده دیگرانی نیستم که دل به دو جا دارند و در خلوت دشمن صراط تو و این دیارند و برای اغیار دلبری میکنند و در جلوت کمر بستهتر از هر کمر بستهای وانمود میکنند که سرباز تواند.»
وی در ادامه چنین آورده است: «خدایا مپسند آنانکه شیفتگان خدمتاند رانده شوند و شیفتگان قدرت سکانداری کنند. تئاتر هنری مردمی است، مپسند به ترفند آمار و نمودار هدر شوند. مپسند عاشقان این قبیله تنها بمانند. من احساس خطر میکنم. ما در وضعیت بحرانی قرار داریم. نمیخواهم مثل دیگران به خاطر یک دستمال قیصریه را به آتش بکشم. نمیتوانم آن حرفهایی برای نگفتن را که همچون زبانههای بیقرار آتشاند، فروزان کنم. این انفجار را به بند کشیدهام که مباد دشمن از آن بهره ببرد. پی «نام» و «نان» نمیدوم. فقط به وظیفهام عمل میکنم تو گواه من که همیشه عمرم بنا به وضعیت در عملم گاه علوی بودهام، به وقتش، حسنی، زمانی سجادی و هنگامهای باقری، و صادقی و زمانی، کاظمی و گاه جوادی و گاه رضایی و گاه عسگری و هنگامه هجوم خصم حسینی!»
در بخش پایانی یادداشت قادری چنین نوشته شده است:
«اینک وقت تبعیت از زیباترین روح پرستنده است و فقط با تو سخن میگویم. منتظر میمانم که اجابت کنی. که میکنی. من به وظیفهام عمل کردهام اگر آنهایی که باید بشنوند، شنیدند و عمل کردند که «الحمدالله» و اگر نکردند، «اللهاکبر» این اولین نامه من به تو درباره وضعیت فعلی تئاتر دیارم هست و تا چهارده نامه به قاعده چهارده معصوم بزرگوارم برایت نامه مینویسیم و اگر نشد، آنکه باید را به «مباهله» میخوانم.»