به گزارش خبرنگار مهر، «سکوی برندهها» عنوان رویدادی بود که در نمایشگاه «شهربانوی زندگی» که در بزرگداشت مقام زن و مادر برگزار شد به نمایش ۴ مستند از زندگی ۴ زن موفق معلول اصفهان پرداخت.
در این فیلمها یک روز از زندگی این بانوان نمایش داده شد و آنها طی گفتگویی صمیمانه با فریبا قربانی از بانوان موفق معلول اصفهان گوشهای از چالشها و امیدهای زندگی و دغدغههایشان را بیان کردند. «در ستایش تاریکی» نمایش برشی از زندگی هنگامه کاظمیان و ساناز امیدی از بانوان نابینای اصفهان، «دختری با کفشهای چرخدار» یک روز از زندگی "زینب رافتنیا" بانوی معلول فعال شبکههای مجازی، «سبز بمانیم» بریدهای از زندگی عظیمه ایرانپور شاعر و نویسنده مبتلا به بیماری «اس ام ای» و «سفری به سوی کامیابی» روایتی از زندگی زهرا محمدی قهرمان وزنه بردار معلول بود که در این رویداد به همت سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری اصفهان، نمایش داده شد و حاضرین پس از تماشا گوشهای از دغدغهها و مسائلشان را شنیدند.
«درستایش تاریکی» روایت زندگی دو بانوی نابینای اصفهانی
قصه زندگی دو بانوی نابینای اصفهانی پر از دستیابیهای سخت و شیرین، کسب و کارهای ناشناخته، جالب و جذاب است و از آنجا که آنها نمیتوانند با چشمانشان دنیا را ببینند، به استشمام و لمس دنیا پرداختهاند.
همه زنان موفق باوجود داشتن داستانهای متفاوت در طول زندگی خود در ویژگیهایی ازجمله صبر، پشتکار، اهل عمل و کار، آیندهنگری، نوآور و خلاق بودن مشترک هستند.
بانوان موفق با داشتن تصویر دقیق از موقعیت خود برای رسیدن به قلههای امید و سعادت برنامهریزی منطقی و عملی انجام میدهند و با توجه به قابلیتها و تواناییهایشان با تمام قدرت و شجاعت پیش میروند.
در این میان بانوان معلولی که با اراده آهنین محدودیتها را کنار زدند و با سرسختی و تلاش فراز و نشیب زندگی را سپری میکنند، بهترین نمونه برای اثبات صبر و پشتکار زنان موفق هستند و میتوانند الگوهای مؤثری در چشمانداز کلی زیست امیدبخش جامعه بانوان معلول بهشمار روند.
معلولین موفقی که نگرش متفاوتی از شکست دارند و میدانند شکست پایان راه نیست و از آن راهی برای پیروزی پیدا میکنند و دوباره بلند میشوند و در هر بخشی از زندگی شکرگذار خداوند هستند.
«در ستایش تاریکی» مستندی است که در آن یک روز از زندگی هنگامه کاظمیان و ساناز امیدی از بانوان نابینای اصفهان به تصویر کشیده شده است و آنها به بهانه نمایش آن به گفتگو درباره زندگی و دغدغههایشان میپردازند.
این بانوان موفق معلول پس از گذران دورهای زندگی مشقت بار در یک مرکز شبانه روزی تصمیم گرفتند زندگی مستقلی را با یکدیگر آغاز کنند و اکنون با اشتراک گذاری قسمتی از زندگی خود لحظات قابل تأملی را خلق کردند، آنها با شجاعت و استعدادهای خلاق خود از تاریکی راهی به سوی نور یافتند.
زندگی آنان پر از کسب و کارهای ناشناخته، دستیابیهای سخت و شیرین و جنبههای جالب و جذاب است و از آنجا که نمیتوانند با چشمانشان دنیا را ببینند، به استشمام و لمس دنیا میپردازند.
آگاهی عمیق آنها از تجربیات وجودی و تنوع دنیای پیرامونشان، زندگیشان را با ارزشهای فراوان همراه کرده است. آنها با لمس یا صدا، احساسات و امواج فکری دیگران را درک میکنند و به دنبال ایجاد ارتباطات زندگیبخش با دیگران هستند.
عزت و انگیزه قوی آنان در استقلال فردی باعث شده با دیدگاه مثبت، هیچوقت تسلیم شکست نشوند و با اراده و تلاش فراوان، به تحقق آرزوها و رویاهایشان بپردازند. آنها حتی از استفاده از تکنولوژیهم عاجز نماندنند و توانستهاند در جنبههای مختلف زندگی پیشرفت کنند. از یافتن مسیرهای کوتاهتر و راحتتر تا حصول آموزش و اشتغال.
این دوبانو سالهاست با یکدیگر زندگی میکنند و به کار و فعالیت مشغول هستند، آگاهی عمیق آنها از ارزش و معنای زندگی، آنان را به سمت تجربههای جالب کشانده است.
از نواختن ساز و آواز تا آشپزی، از سفر به شهرها و روستاهای مختلف تا تجربه لمس دریا، از لمس گلهای زیبا تا به پرواز درآوردن بادبادک آرزوهایشان.
ساناز و هنگامه در کنار تمام تجربههای شیرین از چالشها و موانع میگویند، از دنیایی که عمدتاً برای دیدن ساخته شده است و بر لزوم نقشه راهها و امکانات جدید تأکید دارند.
هنگامه و ساناز زندگی نابینایان را تحت تأثیر لطماتی همچون تبعیض و نادیدهگرفتن و ترحم میدانند، اما با اراده ثابت و خلاقیت بالا، مانعی برای رسیدن به تواناییها و استعدادهای خود نمیبینند.
اگرچه تجربههای تلخ بسیاری در طول زندگی خود به دست آوردهاند، اما با اراده، پشتکار و خلاقیت، به خیلی چیزها رسیدهاند که میخواستند.
زندگی آنها حالا پر از پیروزیهای غیرقابلتوصیف است و برای دیگران الهام بخش شده؛ آنان بیشتر از هر کسی یاد گرفتهاند با استفاده از منابع داخلی، به دنبال رضایت و خوشبختی خود باشند، برای یافتن انگیزه به داشتههای کوچک راضی اند، از خرید یک پرنده کوچک و رسیدگی به آن تا به جا آوردن رسم مهمان نوازی در آنان هیجان و انگیزه میرویاند.
زندگی ساناز و هنگامه نمادی از قدرت انسانی و استعدادهای غیرقابل انکار است، ساناز علاوه بر آشپزی حتی خیاطی هم میکند، هنگامه اما جسورتر و ریسک پذیر است؛ آنها به خوبی مکمل هم شدهاند و با حمایت و همکاری یکدیگر، مسیر روشنتری برای تعالی و توسعه اجتماعی خود فراهم کردهاند.
تأمل در زندگی ساناز و هنگامه یکبار دیگر به ما میفهماند که زن در هر شرایط و جایگاهی پر از توانمندیهای جذاب و ناشناخته است که با کوچکترین جرقه در میدان استقلال بروز و ظهور مییابد و علاوه بر زندگی خود زندگی اطرافیان را هم تحت تأثیر قرار میدهد.
بانوی فعال و موفق شبکههای مجازی در «دختری با کفشهای چرخدار»
زینب رافتنیا فعال موفق شبکه مجازی قهرمان دومین رویداد «سکوی برندهها» بود.
مستند «دختری با کفشهای چرخدار» یک روز از زندگی زینب ۲۶ ساله را نمایش داد که دانش آموخته رشته مددکاری اجتماعی است.
چالش زندگی زینب درست از چهار روزگی آغاز شده وقتی پزشکان بین نخاع کمر او یک تومور مشاهده کردند و پدر و مادر او را در تنگنای تصمیمی سخت قرار دادند. تصمیمی برای سرنوشت نوزاد چهار روزه برای ماندن و یا رفتن، علی رغم نظر و پیشنهادهای پزشکان مبنی بر عدم دلبستگی به این نوزاد پدر و مادر تصمیم دیگری گرفتند و سرنوشت و تقدیر زینب بر مدار ماندن در این دنیا قرار گرفت.
چالش زندگی زینب از همان کودکی آغاز شد؛ از وقتی که در یکسالگی پدر و مادر دیگر منتظر راه رفتنش نبودند، تا هم اکنون که بزرگترین آرزوها را در سر میپروراند.
رفت و آمد بزرگترین چالش زندگی معلولان با ویلچر است، از نگرانی در عدم پذیرش ویلچر توسط رانندهها تا نامناسب بودن فضای شهری برای رفت و آمد با ویلچر.
اما زینب بازیگر نقشی تازه و منحصر به فرد در مسیر زندگی خودش است به همین دلیل تمامی دغدغهها و مشکلات را با روی باز میپذیرد.
زندگی او هرگز تماماً خوشایند نبوده است و او باید هر روز با چالشهای جدید روبهرو شود و تلاش کند با سختیها برخورد نماید، استقامت و اراده قوی او این اجازه را میدهد تا از این موانع عبور کند و پرافتخار جایگاه خود را در دنیای معمولی حفظ نماید.
زندگی زینب مانند سفری است که بر روی پلکانی چندین طبقه رخ میدهد و اولین تجربه او برای گذر از هر طبقه ابتدا ترس و ناامیدی است اما با گذراندن وقت و متعهد بودن به این سفر، تعادل و آرامش خود را برقرار میکند زیرا معتقد است هر انسانی که زنده است درد میکشد و رنج و درد نقطه مشترک زندگی همه انسانهاست.
او اکنون فعال موفق شبکه مجازی است و از این راه درآمد دارد. زینب با قلبی آزاد و با ارادهای به بلندی کوهها و درکی به عمق دریاها با همه مشکلات ناشی از محدودیت معلولیت در برابر سختیها ایستاده؛ از ترحم بیزار و در مقابل کمکهای دوستانه اطرافیانش قدردان است؛ از اینکه برخی ناآگاهانه وقتی از کنارش عبور میکنند خدا را شکر میکنند دلشکسته میشود و از دعای زیر لب مادربزرگش که بدرقه راهش است، سر ذوق میآید.
زینب میگوید معلولیت محدودیت است و و متضاد این جمله را تنها یک شعار برای توقع بیش از حد از معلولان میداند اما هیچگاه منکر تواناییهای خود و همزیست هایش نیست.
زینب «دختری با کفشهای چرخدار» ای ما مایه الهام و پایگاهی برای برنامه ریزی برای تحقق آرزوهایمان است، او و همزیستانش معلمان فداکاری هستند که به ما درس مجاهدت در راه اهداف و هدف داشتن در نهایت محدودیت را میآموزند.
«سبزبمانیم» برشی از زندگی یک نویسنده پرتلاش مبتلا به «اس ام ای»
عظیمه ایرانپور شاعر و نویسنده مبتلا به بیماری «اس ام ای» مهمان سومین رویداد "سکوی برندهها" در حاشیه نمایشگاه «شهربانوی زندگی» بود.
در قالب مستند "سبزبمانیم" یک روز از زندگی او نمایش داده شد و سپس حاضران صحبتها و دغدغههای او را شنیدند.
عظیمه از مشکلات بیماران «اس ام ای» و زمینههای ترحم میگوید که جامعه برای این بیماران به وجود میآورد. از اینکه متأسفانه مشکلات بیماران اس ام ای اغلب نادیده گرفته میشود. آنها با وجود مراجعات مکرر به پزشکان و متخصصان به نقطه بحرانی میرسند، اما همچنان هیچ واکنش قاطعی از سوی جامعه دریافت نمیکنند.
عظیمیه در ادامه از مشکلاتش برای انجام کوچکترین امور بدیهی میگوید؛ از روزی که باید برای تهیه عکس کارت ملی مراجعه میکرد و چه سختیهای زیادی را برای انجام لین کار ساده متحمل شد.
او معتقد است جامعه با ناآگاهی درباره بیماران اس ام ای قضاوت میکند و هیچکس نمیخواهد به این نتیجه برسد که مشکلاتی که با آن مواجه هستند، نشانه ابتلاء به یک بیماری جدی است.
عظیمه خود و بیماران اس ام ای را همیشه در خطر آسیب روحی میداند و معتقد است نبود تمایل به درک مشکلات بیماران «اس ام ای» باعث میشود تا بیماران خود را در دیوارهای درونی حبس کرده و احساس تنهایی کنند.
روحیه همدردی و همراهی عظیمیه مانند شعرهایش یک باران پیوسته و روح بخش است که خانواده و دوستانش از آن بهرهمند میشوند. با وجود مشکلات و چالشهایی که او هرروز با آن رو به رو میشود تلاش میکند قوی باشد، مبارزه کند و از زندگیش لذت ببرد.
داستان زندگی عظیمه در هیاهوی زندگی، یک درس ارزشمند است پس با وجود پیشرفت بالای بیماریش به جای اندوهگین بودن و سستی، آرامش و امید را الویت زندگی خود قرار داده است.
با همه مشکلات و سختیهایی که او با آن دست و پنجه نرم میکند، هنوز هم دوام میآورد و به آیندهای بهتر امیدوار است که برای رسیدن به آن تلاش میکند.
او به ما یادآور میشود که عزم و اراده میتواند موانع را کنار زده و به زندگی روح دوباره ببخشد.
عظیمه ترانه میسراید، کتاب میخواند و معتقد است زندگی محدود به جسم نیست. او روح تازه و سرزندهای است که بازیگر نقش سخت و پرچالش زندگی خودش است و اگر بازیگر خوبی باشد نهایتاً از کارگردان عرصه زندگی ثمرات پربارتری را دریافت خواهد کرد.
یک روز از زندگی قهرمان وزنه بردار معلول در «سفری به سوی کامیابی»
زهرا محمدی قهرمان وزنه بردار معلول که مستند «سفری به سوی کامیابی» یک روز از زندگی او را در قالب رویداد "سکوی برندهها" نمایش میدهد نه پای رفتن میخواهد نه نیاز به شنیدن جملات انگیزشی دارد. او کوهی پر از امید و اراده است که فقط حمایت مالی میخواهد تا بتواند جایگاه قهرمانیش را حفظ نماید.
داستان زندگی زهرا روایتی از قدرتهای بی نهایتی است که انسان میتواند در خود ببیند. زهرا محمدی در نه ماهگی به دلیل یک واکسن اشتباه و قصور پزشکی دچار معلولیت حرکتی شده است.
بعد از معلولیت زهرا، زندگی خانواده او هم تحت تأثیر قرار میگیرد، زهرا اولین قدمهایش را در ۵ سالگی با کمک برادرش بر میدارد. اما وقتی میبیند روحیه پدر و مادرش با دیدن این صحنه جریحه دار میشود، تصمیم میگیرد هر طور شده با پاهای خودش راه برود.
زهرا میگوید هربرگ از زندگیم کتابی پر از رنجها و چالشهای ناشناخته است، چالشهایی که گاهی انسانهای ناآگاه جامعه مقصرش هستند.
زهرا از همان کودکی با عزم و اراده قوی خود، مرزهای محدودیت را پشت سر میگذارد و تصمیم میگیرد تحصیل کند.
از سختی روزهای ابتدایی تحصیل و رفتن سر کلاس درس با دوچرخه پدرش، تا سختیهای هرروزش با دیر شدن سرویس مدرسه در دوران دبیرستان سخن میگوید.
زهرا بالاخره دبیرستان را به پایان میرساند و در رشته مدیریت شهری در دانشگاه پذیرفته میشود. ترم اول دانشگاه را با مشقت پشت سر میگذارد اما برای سهولت در رفت آمد از ترم دوم به بعد مجبور به رفتن به خوابگاه میشود.
خوابگاه با کلاس درس فقط دو دقیقه فاصله دارد اما زهرا برای رفتن سر کلاس از یک ساعت قبل از شروع کلاس یعنی ساعت ۶ صبح وقتی همه همکلاسیهایش خواب بودند به راه میافتاد و باز هم همیشه آخرین نفر است که به کلاس درس میرسد، زیرا او مجبور است دهها بار بین راه بماند و نفس تازه کند.
بالاخره دوران سختی و مشقت دانشگاه هم به پایان میرسد و زهرا با کوله باری از امید و انگیزه که از تجربههای زیسته خود دریافت کرده، راهی ادارات مختلف برای اخذ کار میشود اما اولین برخورد با مدیران آخرین دیدار را رقم میزند.
زهرا از ناامید شدنش توسط مدیران ادارات میگوید و پرسشهای بی شماری که از برخورد با آنها در ذهنش شکل گرفته است.
او از یافتن شغل ناامید میشود اما با روحیه پایدار و اقتدار بیش از حدی که دارد راه تازه ای را پیش روی خود میگشاید، او به خوبی میداند که هر روز باید برای رسیدن به اهدافش تلاش کند و حداکثر ظرفیت خود را به کار بگیرد.
او نمیتواند از شکستها اظهار پشیمانی کند، اما میتواند به آنها نگاهی تازه بیاندازد و از تجربیات دریافتی برای پیشرفت خود استفاده نماید. به همین جهت به ورزش رو میآورد. ابتدا در رشته پرتاب دیسک آزمون و خطا میکند، تمام رنگهای مدلها را تجربه کرده و سپس به رشته وزنه برداری رو میآورد و در این رشته هم قهرمانی را تجربه میکند.
او از هیچ راهی برای رسیدن به اهدافش نگذشته است، طوریکه برای گرفتن گواهینامه رانندگی و یافتن خودرویی که بتوان با آن آموزش رانندگی دید به برخی شهرستانهای اصفهان سفر میکند.
اما زهرا مباحث مالی را یکی از موانع جدی سر راه خود میداند، تغذیه ورزشکار را مهمترین اصل و در الویت زندگی او میداند ه تأمین آن با شرایط اقتصادی امروز کار سختی است..
این بانوی ورزشکار میگوید اگر نتوانم چالشهای مالی را حل کنم برخلاف میل باطنی باید با ورزش خداحافظی کنم.
به عقیده زهرا واقعیت میتواند تغییر کند و هر الگو ذهنی که در تفکر ما شکل گرفته را میتوانیم خلق و اجرا کنیم.
قهرمانی زهرا تنها برای خود، خانواده و اطرافیانش حائز اهمیت نیست بلکه به عنوان یک الگوی موفق برای ترغیب جوانان به تلاش و پرهیز از ناامیدی مستلزم توجه است.
زندگی معلولان ورزشکار، ما را ترغیب میکند تا به خودمان و انرژیهای داخلیمان اعتماد کنیم. او و تمام همزیستهایش که در هجمه ناکامیها کورسوی امید و روزنه خوشبختی یافتند، نیازمند حمایت هستند.