خبرگزاری مهر -گروه هنر-سید امیرشایان حقیقی؛ استقبال کمنظیر مخاطبان و هنردوستان از چهلمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران نوید دورانی پر رونق برای فیلم کوتاه را میدهد و به نظر میرسد «سینمای کوتاه ایران» انگیزه بالایی برای یافتن مخاطبانی تازه برای خود دارد.
به همین منظور سرویس هنر خبرگزاری مهر قصد دارد با سرفصل ثابت «هر هفته یک فیلم کوتاه در مهر» به معرفی بخشی از تولیدات «سینمای کوتاه ایران» در قالب گفتوگو با عوامل این آثار بپردازد.
فیلم کوتاه «شریف» اثری است که در قالب چهل و یکمین شماره از این سلسله گفتوگو، میزبان کارگردان آن بودیم.
«شریف»، گورکنی بیزبان در یک روستا است که هر بار در خواب از مرگ یکی از اهالی روستا مطلع شده و با آماده کردن قبر وی خبر از مرگی قریبالوقوع میدهد، شریف این بار ۲ قبر شبیه قبر مادر و فرزند بر جای گذاشته و با گریه بر قبر بوسه میزند، بحث، گفتوگو و اختلاف میان اهالی روستا بالا گرفته است و … .
این فیلم به کارگردانی محمد علیزادهفرد در چهلمین جشنواره فیلم کوتاه برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه از نگاه ملی و برنده جایزه بهترین فیلم در بخش سینمای ایران شد.
آنچه میخوانید حاصل گفتوگوی خبرنگار مهر با محمد علیزادهفرد نویسنده و کارگردان فیلم کوتاه «شریف» است.
*چرا این مضمون و این فضا را انتخاب و این فیلم کوتاه را با مضمونی متفاوت از اغلب کارهای جشنواره فیلم کوتاه، کار کردید؟
محمد علیزادهفرد: قبل از «شریف» فیلم بلند «تروآ» را کار کرده بودم و کسی از من انتظار نداشت که برگردم و فیلم کوتاه بسازم، اما به مدیوم سینما علاقه دارم و اگر موقعیت خوبی پیش بیاید و به متن و سوژه جذاب برسم آن کار را پیش میبرم.
ایده اولیه «شریف» توسط تهیهکننده اثر با من طرح شد و با چندین بار بازنویسی به متن آماده ساخت رسیدیم. پس از این بود که ساخت اثر به خود من پیشنهاد شد. از آنجا که فضای معماگونه کار را دوست داشتم، در جریان متن کار بودم، مواردی نظیر تعلیق و معما در این کار وجود داشت و از طرفی متن این اثر با اعتقاداتم همخوانی داشت و همیشه دوست داشتم یک کار در این حوزه انجام دهم، کارگردانی «شریف» را برعهده گرفتم. وجود همه این مجموعه عوامل در فیلمنامه «شریف» در کنار نزدیکبودن فیلمنامه از جنس ساختار و محتوا به فضای ذهنی بنده منجر شد آن را بسازم و البته کار سختی محسوب میشود.
از آنجا که فضای معماگونه کار را دوست داشتم، در جریان متن کار بودم، مواردی نظیر تعلیق و معما در این کار وجود داشت و از طرفی متن این اثر با اعتقاداتم همخوانی داشت و همیشه دوست داشتم یک کار در این حوزه انجام دهم، کارگردانی «شریف» را برعهده گرفتم *آیا بهتر نبود منشا مرگ آگاهی شریف در فیلم روشن میشد؟
نه تنها در فیلم کوتاه بلکه در فیلم بلند، میتوانیم قواعدی برای مخاطب تعریف کنیم و بگوییم قاعده ما در فیلم اینگونه است، اما آیا لزوماً پاسخ یا عدم پاسخ به این پرسش که منشا این قرارداد چیست میتواند به سیر داستان ضربهای وارد کند؟ من با مخاطب قرارداد میکنم، شریف کسی است که میداند فردا چه کسی در روستا میمیرد و ۳۰ سال به این شکل عمل کرده است. حالا این که شریف این ویژگی را از کجا بدست آورده است، ممکن است برای اهالی روستا نیز مبهم باشد. ما پس از پذیرفتن این پیشفرض وارد فضای قصه میشویم و میبینیم شریف ۲ قبر کنده است و کسی نمیداند این قبرها برای کیست.
در واقع مشخصنبودن این منشا نه تنها به سیر داستان آسیبی وارد نمیکند بلکه به تعلیق و معماگونه بودن اثر کمک میکند.
*از سختیهای تولید این اثر گفتید، کار را کجا ضبط کردید و با توجه به ضبط کار در خارج از تهران با چه چالشها و مسایلی مواجه شدید؟
برای پیدا کردن روستای فیلم و محل سکونت «شریف» خیلی گشتیم (جستجو کردیم) و حدوداً یک ماه و نیم در پروسه پیشتولید با تهیهکننده از سمنان تا مشهد و سبزوار رفتیم و دنبال بافت بکر قدیمی بودیم که دستکاری نشده و المانهای امروزی را داشته باشد.
در این بین یکی از دوستان منطقه خرمآباد را پیشنهاد کرد و با بررسی آنجا هم نتیجه مطلوب حاصل نشد تا اینکه از روستایی به نام «کولوی» شنیدیم که اهالی آن، روستای قدیمی خود را دست نخورده و بدون تخریب خانهها رها کرده و در یک کیلومتری آن خانه جدید ساختهاند.
پس از رسیدن به روستای «کولوی» که در ۷۰ کیلومتری خرمآباد قرار داشت، انگار با یک شهرک سینمایی مواجه بودیم و این روستا به واسطه اینکه خالی از سکنه بود بافت مدنظر ما و مولفههایی را که میخواستیم، داشت. البته فعالیت در این فضا سختیهایی دارد چرا که روستا متروکه بود و هر آنچه از فضای زندگی در آنجا وجود دارد و در فیلم «شریف» مشاهده میکنید، خودمان ساختیم. همچنین اگر میخواستیم در رفت و برگشت به خرمآباد باشیم سختی کار دوچندان میشد از همینرو از اهالی روستا ۲ خانه برای اسکان عوامل و هنرمندان اجاره کردیم.
*هنروران و عوامل کار چطور همراه شدند؟
با توجه به این چالشها و اینکه متن برای خودم و تهیهکننده جذاب بود، تلاش کردیم از بهترین افرادی که میشناسیم و با آنها ارتباط داریم استفاده کنیم. لذا با بخشی از عوامل که قبل از این تجربه همکاری در کار «تروا» را داشتم نظیر هاشم مرادی، مدیر فیلمبرداری، سیاوش کردجان، تدوینگر دعوت کردیم. همچنین هنرمندان و عواملی در مسیر پروژه به ما معرفی شدند، بازیگر و هنرورانی از تهران آمدند و هنروران و بازیگرانی نیز از خرمآباد به جمع اضافه کردیم.
به طور خاص طراح صحنه پروژه خیلی برای من مهم بود و از رسول علیزاده برای طراحی صحنه دعوت کردیم. علیزاده که سابقه فیلم «پوست» با برادران ارک را در کارنامه کاری خود و همچنین تجربه خوبی در فیلمهای کوتاه دارد، به جمع ما اضافه شد.
*به چالشها و سختیها بپردازیم.
پس از قطعیشدن لوکیشن فیلمبرداری، قبرستانی که میخواستیم نزدیک روستا نبود و قبرستان روستا شکل و شمایل امروزی داشت. قبرستانی نیاز داشتیم تا از نظر بافت به روستا شبیه باشد و فضای دیگری تصور نشود و مولفههای مورد نیاز ما را داشته باشد. قبرستانی قدیمی در فاصله ۵۰ کیلومتری روستا و روی یک تپه انتخاب شد و با توجه به جای دوربینها و نیاز پلان، یک نیسان سنگ خالی کردیم و قبرستان مطلوب به شکلی که در فیلم مشاهده میکنید توسط خودمان ساخته شد.
روستای دیگری نزدیک قبرستان بود و محل فیلمبرداری ما، قبرستان آبا و اجدادی آن روستا محسوب میشد و اهالی روستا احساس کردند به اجدادشان بیحرمتی میشود و میخواستند با ما برخورد سختی انجام دهند که دوستان و عوامل آنها و بزرگ روستا را به سختی قانع کردند تا بتواینم یک روز دیگر در آن قبرستان تصویربرداری کنیم.
هنرور وجود نداشت و مثلاً از کارگرهای روزمزد خرم آباد به عنوان هنرور استفاده کردیم و با توجه به اینکه این هنرورها با فضای سینما آشنا نبودند چالشها و بعضاً درگیریهایی داشتیم از دیگر سختیها این بود که به معنای مصطلح آن، اصلاً هنرور وجود نداشت و مثلاً از کارگرهای روزمزد خرم آباد به عنوان هنرور استفاده کردیم و با توجه به اینکه این هنرورها با فضای سینما آشنا نبودند چالشها و بعضاً درگیریهایی داشتیم.
در روستا دسترسی به آب به صورت مناسب وجود نداشت و در تمام روستا تنها یک خانه پمپ آب داشت و چون تعداد ما زیاد بود، پمپ خانه سوخت و تقریباً دسترسی به آب مناسب وجود نداشت. عوامل و بچهها (آقایان) اگر میخواستند بعد از کار دوش بگیرند به رودخانه میرفتند و تنی به آب میزدند.
به واسطه حضور حیوانات وحشی در منطقه و اینکه اهالی روستا گله گوسفند داشتند، تقریباً هر خانه یک سگ داشت. یک روز صبح وقتی همراه با دستیار برای ضبط میرفتیم، دستیار برای هماهنگی امور جلوتر رفت و سگی پای او را به شکل عجیبی گاز گرفت و به آسانی رها نکرد. در این شرایط که نزدیکترین مرکز درمانی ۲ ساعت با ما فاصله داشت، دستیار من بر ادامه فعالیت اصرار داشت. تا اینکه پای او مثل سنگ سفت شد و به اجبار او را به مرکز درمانی بردیم و طبق صحبت دکتر متوجه شدیم سگ هار بوده است و اگر او چند ساعت دیرتر به درمانگاه میرسید فوت میشد.
پس از این، دستیار من که بار اصلی هنرورها بر دوش او بود باید روزانه واکسن میزد و تقریباً چند ساعت در روز حضور نداشت و در این شرایط بازیگری که جلوی دوربین نبود دستیاری میکرد و طراح صحنه در مدیریت هنرورها کمک میکرد.
خانمی به عنوان هنرور در کار حضور داشت و اصرار میکرد در فیلم بازی کند.
*از اهالی منطقه بود؟
بهواسطه شرایط این پروژه امکان بازی در این کار وجود نداشت و میگفتیم ان شاءالله در کارهای دیگر از او استفاده میکنیم، فردای این گفتوگو ضبط داشتیم و هنگام ضبط دستیار به من گفت لباس یکی از بازیگران اصلی زن ما نیست، گفتم چرا نیست، گفتند آن خانم لباس را با خود برده و تلفن همراهش را خاموش کرده است.
در این شرایط تنها ۲ راه پیش روی ما بود، یا تمام پلانهای آن بازیگر را با لباسی از نو میگرفتیم یا برای پیدا کردن لباس تمهیدی میسنجیدیم. در نهایت پس از نصف روز معطلی از طریق عکاس یکی از پروژههای قبلی که اهل خرمآباد بود، با ارتباط او با یکی از بزرگان خرمآباد توانستیم ماشینی بفرستیم تا این خانم را همراه با لباس به صحنه بیاورد و به تعبیر هنرمندان چند پلان ایتالیایی هم از او بگیریم تا راضی شود و لباس را بدهد تا بتوانیم کار را ادامه دهیم.
هنگام ضبط دستیار به من گفت لباس یکی از بازیگران اصلی زن ما نیست، گفتم چرا نیست، گفتند خانم هنروری آن را با خود برده و تلفن همراهش را خاموش کرده است در واقع آشنا نبودن اهالی منطقه با فضا و جنس سینما حاشیههای زیادی ایجاد کرد که برخی از آنها قابل گفتن نیست.
در پروژه مواردی پیش میآمد که حس میکردیم دیگر نمیشود کارا را ادامه داد و تصمیم داشتیم برویم، اما احساس میکردیم باید تحت هر شرایطی کار را به پایان برسانیم. اگر در این پروژه این فضای همدلی وجود نداشت کار انجام نمیشد. با وجود تمام این چالشها، همه عوامل کار، از خروجی کار راضی بودیم و بازخورد مخاطبان خستگی را از تن ما درآورد.
کارهایی مثل «شریف» که آپارتمانی نیست و در محیط باز اینچنین کار میشود مشکلات عجیب و غریبی دارد.
*نام فیلم کوتاه آپارتمانی شما چیست؟
در «چای جوشیده» تجربه کار آپارتمانی داشتم و هیچیک از این زحمتها وجود نداشت. به عنوان مثال عوامل را با اتوبوس به خرمآباد بردیم اما بهواسطه مناسبتی اصلاً برای برگشتن اتوبوس نبود. در مجموع هزینهها و چالشهای خورد و خوراک و تجهیزات و انتقال عوامل و … در این پروژهها در قیاس با یک کار آپارتمانی چندبرابر میشود.
پروسه پستولید کار حدوداً ۸ ماه طول کشید و علت هم این بود که تمام بودجه را در تولید خرج کرده بودیم و خیلی از عزیزان به صورت دوستانه فعالیت یا کمتر از عرف رایج دستمزد دریافت کردند.
در فیلم کوتاه سرمایه آنچنانی وجود ندارد و البته کسی هم عاقلانه نمیداند سرمایه زیادی وارد کند. حتی در پخش آثار در پلتفرمهای مختلف خیلی امکان برگشت سرمایه وجود ندارد. کار کوتاه چرخه صنعتی و بازگشت سرمایه ندارد و تنها جایی که کمک میکند بخشی از هزینهها جبران شود، جشنوارهها است. از همین رو آثار کوتاه به جشنوارههای مختلف فرستاده میشوند.
* «شریف» به جشنوارهها میرود؟
واقعاً نمیدانم کاری مثل «شریف» در جشنوارههای خارجی مورد اقبال قرار میگیرد یانه. اما اثر از طرف انجمن به جشنوارههای داخلی رفته است و در حال حاضر منتظر نتایج جشنواره فیلم فجر هستیم. پس از جشنواره فجر با پخش انجمن صحبت میکنیم تا پخش داخلی انجام شود یا ببینیم پخش خارجی هم خواهیم داشت یا نه.
تلاشمان بر این بود در دکوپاژ و میزانسن در خدمت روایت و داستان باشیم و سعی کردیم اثری چشمنواز و پایبند به همان روایت و داستان اصلی داشته باشیم که در این روایت و داستان بار اثر تنها روی دیالوگها نباشد و تصویر در کنار جملات به عنوان یکی از مولفههای مهم سینما، بار اصلی داستان را به دوش بکشد *کمی از نحوه کارگردانی و فیلمبرداری اثر صحبت کنیم.
از نظر خودم، اثر در ژانر رئالیسم جادویی تعریف میشود و به نظرم فضای کار ما المانهای فضای رئال را دارد اما اتفاق، یک اتفاق فراواقعی است.
در کارگردانی، تلاش میکنم قبل از ضبط و تصویربرداری موارد را بنویسم، این به این معنا نیست که سر صحنه، پلانها دچار تغییر نشود و اتفاق جدیدی نیفتد. معمولاً صحنه را میخواندم و با شناختی که از لوکیشن داشتم برای پلانها و زوایایی که مد نظر بود، جای دوربینها را تعیین میکردم و فردا در مورد آن پلانها با دستیار و طراح صحنه مشورت میکردم. بعضاً همان پلان یا روتوش شده آن را ضبط میکردیم.
تلاشمان بر این بود در دکوپاژ و میزانسن در خدمت روایت و داستان باشیم و سعی کردیم اثری چشمنواز و پایبند به همان روایت و داستان اصلی داشته باشیم که در این روایت و داستان بار اثر تنها روی دیالوگها نباشد و تصویر در کنار جملات به عنوان یکی از مولفههای مهم سینما، بار اصلی داستان را به دوش بکشد.
*شما در انجمن و حوزه هنری تدریس میکنید، ساختار و مدل کارگردانی خودتان چیست؟ تدریس شما چقدر با کارگردانی خودتان قرابت دارد؟
حدوداً ۵ یا ۶ سال است کارگردانی تدریس میکنم و در این فضا تلاش کردهام نه تئوری محض بگویم نه آنکه به هنرجو بگویم برود سر صحنه و خودش یاد بگیرد. معتقدم باید سواد آکادمیک نسبت به مفاهیم سینما وجود داشته باشد ولی این مفاهیم تئوریک به آن چیزی که سر صحنه و در دل فیلمبرداری به تو کمک کند، تبدیل شود. از همین رو در کلاسها تلاش داریم اولاً بچهها با فضای آکادمیک کارگردانی آشنا شوند و اطلاعات لازم در این حوزه را بدست بیاورند، دوم اینکه در جهت پشت دوربین قرار گرفتن توانمند شوند. از همین رو ملزم میشوند هر ۲ هفته یکبار یک فیلم بسازند و به عنوان تکلیف کلاسی ارایه کنند.
همچنین خودم سعی کردم از دانستههایم در فضای کارگردانی فیلمهای خودم استفاده کنم و عالم بیعمل نباشم. در فضای کارگردانی در پلان به پلان و بخش بخش نمونههایی وجود دارد که سر کلاس به بچهها میگویم و تلاش کردهام در فیلم خودم باشد. برخی از این موارد را به عنوان نمونه عملی در کلاس توضیح میدهم.
*درست است که آقای آذرپندار حمایت ویژهای از اثر برای حضور در جشنواره داشته است؟
بهواسطه تدریس در انجمن و آشناییهای قبلی، با آقای آذرپندار رفقات و دوستی داریم اما شخصیت ایشان بهدینگونه نیست که بهواسطه روابط اقدامی انجام دهد یا کاری را حمایت کند. من هم دنبال این نیستم از این روابط استفاده کنم و در تمام ایام برگزاری جشنواره فیلم کوتاه هیچ صحبتی پیرامون کار «شریف» با آقای آذرپندار نداشتهام.
خیلی از اعضای هیات انتخاب و داوری جشنواره را میشناختم اما هیچ صحبتی پیرامون اینکه فیلم ما در جشنواره باشد یا نباشد، انجام نشده است. بعد از جشنواره دوستان به من گفتند چند فیلم در هیات انتخاب و داوری بدون رای مخالف به جشنواره وارد شدند و این اتفاق فقط برای ۵ یا ۶ فیلم صورت گرفته است. در این شرایط اصلاً نیازی نیست که دبیر جشنواره برای خودش حاشیه درست کند یا از فیلمی حمایت کند.
در لیست جوایز جشنواره کوتاه، «شریف» حضور جدی نداشت و حتی داورانی در جلساتی عنوان کردند که این فیلم برای وزیر و مسئول ساخته شده است و ما نگذاشتیم جایزه بگیرد و کارگردان «شریف» با صحبتهای خود در حمایت از کودکان غزه روی سن جشنواره دنبال جذب نظر وزیر بوده است.
به نظر میرسد برخی تنگ نظری ها در افرادی که ادعای روشنفکری و آزادی بیان دارند منجر به این میشود که در مورد فیلم ما بگویند که قرار دادن پرچم ایران و تصویر شهید در انتهای اثر، برای رضایت دل مسؤولین بوده است! این که عنوان شود با فیلم مخالفت کردیم چون سازنده آن میخواست دل وزیر را بدست آورد باطن بینی است و باید بپرسیم آقای منتقد از کی باطن بین شدهاید!
ما فیلم میسازیم که مخاطبهای مختلف ببینند و نظر دهند. من با نقد سینمایی مشکلی ندارم مثلاً عنوان شود، حرف تو در قالب سینما قرار نگرفته و شعاری است. من گاردی نسبت به این مدل نقدها در چارچوب سینما ندارم و معتقدم نمیشود اثر هنری خلق کرد و نقد نپذیرفت اما خوب است اثر سینمایی از منظر سینما نقد شود *جالب است که داور جشنواره اینگونه عنوان کند.
ما فیلم میسازیم که مخاطبهای مختلف ببینند و نظر دهند. من با نقد سینمایی مشکلی ندارم مثلاً عنوان شود، حرف تو در قالب سینما قرار نگرفته و شعاری است. من گاردی نسبت به این مدل نقدها در چارچوب سینما ندارم و معتقدم نمیشود اثر هنری خلق کرد و نقد نپذیرفت اما خوب است اثر سینمایی از منظر سینما نقد شود. از اولین فیلمی که ساختم تا به امروز از نقدهای سینمایی استفاده و برای رشد تلاش کردهام.
در پاسخ به این نقد غیر حرفهای، میخواهم بگویم ما تمام فیلم «شریف» را برای پرچم و شهید انتهای آن ساختیم و برای من جذاب است که فیلم ما جزو سه فیلم برتر نگاه تماشاگران در جشنواره فیلم کوتاه اخیر بوده است.
با تجربه حضور ۱۰ ساله در جشنواره فیلم کوتاه، جشنواره چهلم از نظر استقبال مخاطبان بینظیر بود و بدون اینکه تبلیغی انجام دهیم در این جشنواره از نگاه مخاطبان سوم شدیم. هرچه اتفاق افتاده نظر واقعی مردم بوده و «شریف» بیش از ۲۸۰۰ رای از مخاطبان گرفت.
*چرا با وجود اینکه سینماگران مطرح جهان همچنان کار کوتاه میسازند در کشور ما ساخت فیلم کوتاه مرحله تمرین فیلم بلند تلقی میشود و فیلمسازان بلند ساخت کار کوتاه را عقبگرد میدانند؟
خیلیها فیلم کوتاه را نردبانی برای رسیدن به سینمای بلند میبینند حال آنکه مدیوم فیلم کوتاه استقلال خود را دارد. چون ساخت فیلم سینمایی هزینههای زیادی دارد، خیلیها در تجربههای اول سراغ فیلم کوتاه میروند و در این فضا آزمون و خطا انجام میدهند تا وارد فضای فیلم بلند شوند. متاسفانه برخی از ارگانها فیلم کوتاه را زمین تمرین فیلمساز میدانند.
اما به نظر من فیلم کوتاه خود به عنوان یک مدیوم مستقل مطرح است از همینرو انتقاد خیلی از دوستان را مبنی بر اینکه ساخت فیلم کوتاه عقبگرد است نمیفهمم. این مدیوم را دوست دارم و ساخت فیلم کوتاه را کسر شان یا قدم رو به عقب نمیدانم.
امروز سینمای کوتاه بهواسطه تنوع ژانر و آثار خیلی جلوتر از سینمای بلند است و سینمای کوتاه ما امروز کارهای باکیفیت در زمینه افسانههای ایران، سورئال، ژانر وحشت و… دارد. لذا به نطر میرسد فیلم کوتاه در برخی حوزهها جلوتر از سینمای بلند است و این نویدبخش یک تنوع ژانری و بصری در سینما بلند است.
اما سفارشیسازی دیگری مبتنی بر جشنوارهها داریم، فلان جشنواره داخلی یا خارجی در صورتی به من اقبال نشان میدهد و به من جایزه میدهد که در موضوعاتی خاص با سبک و سیاقی خاص فیلم بسازم. امیدوارم فیلمسازان کوتاه با ورود به سینمای بلند تحت تاثیر فضا و جو آن قرار نگیرند و خیلی چیزها نظیر درام، جذابیت و حرف برآمده از دل را فراموش نکنند. همیشه در کلاسهای خود میگویم، سفارشیسازی این است که مدیر یا نهادی فیلمسازی را صدا کند و به او بگوید در این موضوع برایمان فیلم بساز. این کار سفارشی است و اگر دغدغه فیلمساز نباشد یقیناً فیلم خوبی نمیشود.