خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: نوام چامسکی از جمله مهمترین منتقدان نظام سرمایهداری است. او اگرچه یک دانشمند علوم شناختی است که موفق شده قبل از چهل سالگی حوزه حرفهای خود را متحول کند، اما هیچ وقت از مسؤولیت اجتماعی نقد ساختارهای قدرت و سرکوب در ایالات متحده شانه خالی نکرده و تبدیل به یک استاد دانشگاه صرف نشده است.
او در کتاب «مرثیهای برای رؤیای آمریکایی: ده اصل در باب تمرکز ثروت و قدرت» انگشت روی مهمترین نقاط تولید فساد در نظام حاکم آمریکا گذاشته است و با بیانی ساده آنها را بیان کرده است. مقدمه بحث او این پیش فرض است که آمریکا دیگر، به عنوان سرزمین فرصتها وجود ندارد. چون مردم این کشور قدرت تغییر دادن وضعیت زندگی خود را ندارند.
کتاب «مرثیهای برای رؤیای آمریکایی: ده اصل در باب تمرکز ثروت و قدرت» با ترجمه محمد نصیری در ۱۹۸ صفحه توسط بخش فرهنگ و اندیشه نشر صاد منتشر شده است.
مؤلف کتاب مورد اشاره میگوید بخش بزرگی از رؤیای آمریکایی، امکان تحرک طبقاتی است. آدم فقیر متولد میشود، ولی سخت کار میکند و ثروتمند میشود. اینایده که همه میتوانند یک شغل آبرومند داشته باشند، خانه بخرند، ماشین دار بشوند، بچههایشان را به مدرسه بفرستند؛ متلاشی شده است. چامسکی در کتاب مورد اشاره دنبال پاسخ این سوال میرود که چگونه رؤیای آمریکایی از هم پاشید؟ او معتقد است تمرکز ثروت و قدرت ریشه اصلی تبعیض در جامعه آمریکا است و ۱۰ اصل را در باب تمرکز ثروت و قدرت برمیشمارد که بی عدالتی را در ایالات متحده آمریکا نهادینه کردهاند.
یک. دموکراسی را کاهش دهید
چامسکی با یاد کردن از کشتارهای بیرحمانه سرخپوستان که ساکنان اولیه و صاحبان اصلی خاک آن کشور بودند به تعبیر مشهور گناه نخستین اشاره میکند. این تعبیر، گناه نخستین در باور مسیحیان را به یاد میآورد که بر اساس آن هر انسانی گناهکار متولد میشود. چامسکی در واقع میگوید با اشغال زمینهای سرخپوستان این کشور بر پایه بدترین شکل استعمار بنا شد، از دموکراسی دور بود و برای رسیدن به دموکراسی باید تلاشهای فراوانی میشد. اما نهایتاً به عقیده او در حال حاضر مردم آمریکا در حال از دست دادن دموکراسی هستند:
«اگر به تاریخ ایالات متحده بنگریم، شاهد تلاش گرایش دموکراسی خواه هستیم که عمدتاً مردم عادی هستند، نوعی فشار از پایین که البته پیروزیهایی هم به دست آورده است. مثلاً زنان یعنی نیمی از جمعیت، در دهه ۱۹۲۰ صاحب حق رأی شدند. (نیاز به ذوق زدگی نیست، این همان زمانی است که در افغانستان نهضت حقوق زنان به شکل چشمگیری در حال رشد بود.) بردگان رسماً آزاد شده بودند ولی عملاً نه، آنان در عمل تا دهه ۱۹۶۰ آزادی رسمی نیافته بودند.»
دو. ایدئولوژی بسازید
آموزش و پرورش در حقیقت باید در خدمت بیداری افکار عمومی و رشد اخلاقی انسانها باشد اما به عقیده چامسکی آموزش و پرورش در ایالات متحده در خدمت تلقین افکار وابسته به نهادهای ثروت و قدرت است. او نمونههایی از نظام فکری بسته و حتی بی رحم مدارس در آمریکا را ذکر میکند و نمونه عجیبی از طراحی وامهای دانشجویی دانشگاههای آمریکا ذکر میکند که چگونه دانشجو را در مسیر بسته اطاعت از قدرت قرار میدهد:
«اگر دانشجو با ۱۰۰,۰۰۰ دلار بدهی از کالج فارغالتحصیل شود. یعنی توی تله افتاده است؛ یعنی گزینههای پیش رویش بسیار اندک است. این بدهی نیز طوری تنظیم شده که دانشجو نتواند آن را بپردازد این یکی مثل بدهیهای تجاری یا شخصی نیست که با نپرداختنش طرف مقابل ورشکسته شود. این بدهی تا آخر عمر بالای سرتان است و میتوانند تأمین اجتماعی شما را معلق کنند، پس حالا مجبور هستید خودتان را وقف اطاعت از قدرت کنید.»
سه. اقتصاد را از نو طراحی کنید
نئولیبرالیسم کلمهای است که در توصیف پوست اندازی اقتصاد سرمایه داری به کار میرود. تغییراتی مانند خصوصی سازی منابع ملی کشورها و مقررات زدایی از پیش پای ابرشرکت ها نتایج مکتب اقتصادی شیکاگو به رهبری میلتون فریدمن بود که نه تنها از شیلی تا مصر و اندونزی با بی رحمی فرودستان را له کرد، که حتی در خود ایالات متحده هم موجب فقیرتر شدن فقرا و دامن زدن به ناامنی شغلی کارگران شد. با این حال اگرچه صاحبان شرکتهای بزرگ سود فراوانی از اقتصاد نئولیبرالی بردند اما مردم عادی حتی از خدمات اجتماعی بیشتری هم بهره مند نشدند:
«آمریکا یکی از معدود کشورها و قطعاً یکی از معدود کشورهای توسعه یافته است که سیستم حمل و نقل پر سرعت ندارد. از پکن به قزاقستان، قطار پرسرعت هست ولی از نیویورک به بوستون نه. در بوستونی که من زندگی میکنم، بسیاری از مردم به معنای دقیق کلمه، روزانه چیزی حدود سه تا چهار ساعت صرف رفت و آمد میکنند. عجب اتلاف وقت دیوانهواری!»
چهار. دوش مردم را سنگین کنید
چامسکی نظام مالیاتی ایالات متحده را یکی از پایههای ظلم به طبقات کم درآمد میداند و مینویسد:
«قبلاً مالیات اغنیا خیلی بیشتر بود. مالیات شرکتها خیلی بیشتر بود. مالیات بر سود خیلی بیشتر بود. و البته مالیات بر دارایی نیز خیلی بیشتر بود. خب وضع عوض شده و اینک حرکت به سوی کاهش مالیات افراد خیلی پولدار است. سیستم مالیاتی طوری بازطراحی شده که مالیات افراد بسیار ثروتمند کم شود و در عوض بار مالیات روی دوش بقیه مردم سنگینتر شود. اینک حرکت به سوی اخذ مالیات از دستمزد و مصرف که شامل همه میشود است و نه اخذ مالیات از سود که خاص ثروتمندان است. این کار تعادل را از بین برده است. اعداد و ارقام تکان دهندهاند.»
پنج. به همبستگی مردم حمله کنید
مردم اگر به حال خود رها شوند این وضعیت تبعیضآمیز را تحمل نمیکنند. مردم برنمیتابند که حقوقشان نادیده گرفته شود و خدمات اجتماعی پایینی دریافت کنند. بنابراین اندک اندک با هم متحد میشوند، گروه و اتحادیه تشکیل میدهند تا همبستگیشان را حفظ کنند. تأمین اجتماعی یکی از سازوکارهای عمومی است که بر اساس اصل همدلی و همبستگی مردم بنا شده است اما به نظر چامسکی اربابان ثروتمند همبستگی مردم را دوست ندارند. بنابراین در دهههای اخیر نظام آموزش و پرورش و تأمین اجتماعی در آمریکا مدام مورد حمله خصوصی سازی قرارگرفته و نتایج مخربی به ضرر مردم عادی به بار آورده:
«آمریکا یکی از معدود کشورها و قطعاً یکی از معدود کشورهای توسعه یافته است که سیستم حمل و نقل پر سرعت ندارد. از پکن به قزاقستان، قطار پرسرعت هست ولی از نیویورک به بوستون نه. در بوستونی که من زندگی میکنم، بسیاری از مردم به معنای دقیق کلمه، روزانه چیزی حدود سه تا چهار ساعت صرف رفت و آمد میکنند. عجب اتلاف وقت دیوانهواری!»
شش. کنترل مقررات را به دست بگیرید
همان طور که گفتیم مقررات زدایی یکی از مهمترین اصول نئولیبرالیسم است. با کم کردن مقررات میتوان راه ابرشرکتها را برای سودهای هنگفت، معافیتهای مالیاتی و دریافت کمکهای دولتی بیشتر هموار کرد. به این ترتیب در حالی که قوانین بیرحمانه «بازار آزاد» بر مردم معمولی و شهروندان سطح پایین حاکم است، سرمایه داران با قوانینی سهلگیرانه روبرو هستند. یک بام و دو هوایی باورنکردنی:
«کمکهای دولتی فقط مخصوص ثروتمندان است، فقیران باید بگذارند اصول بازار حاکم باشد و از دولت انتظار هیچ کمکی نداشته باشند. بپذیرند دولت خودِ مشکل است، نه راه حل. نئولیبرالیسم یعنی این. نئولیبرالیسم یک چهره دوگانه دارد که ریشه در تاریخ اقتصاد دارد: مجموعه قوانینی برای ثروتمندان؛ مجموعه قوانینی خلاف آن برای فقیران!»
هفت. انتخابات را مهندسی کنید
چامسکی مفهوم «شخصمند شدن شرکتها» را پیش میکشد و میگوید قوانین در آمریکا وضع شده و شرکتها را از حقوق بیحد و حصری بهرهمند کرده است. بنابراین شرکتها به سادگی میتوانند روی نتایج انتخابات تأثیر بگذارند:
«اگر به یک کاندیدا کمک مالی کنید دارید برای خود امکان دسترسی میخرید. آن نامزد انتخاباتی امکان دسترسی خاصی در اختیار شما میگذارد، چراکه او دوست دارد این کمکها ادامه داشته باشد و وقتی آن نامزد انتخاباتی برنده شود، آن امکان دسترسی بدان معناست که وکیل شرکت شما میتواند برود پیش قانون گذاران، آنان را غرق دادهها و استدلالهای مردود و هزاران هزار امکانات کنند؛ قانون را عملاً وکلای شرکتها مینویسند. سیاستی که تولید میشود تا حد زیادی همانی است که توسط لابیگران و وکیلان شرکتها نوشته شده است.»
هشت. اراذل را در خدمت خود داشته باشید
کارگران در اکثر قریب به اتفاق کشورهای دنیا حق داشتن اتحادیه و پیگیری مطالبات خود را دارند. اما به گواهی چامسکی این حق در آمریکا به تصویب نرسیده است. بنابراین نیروهای سرکوبگر دولتی همیشه میتوانند به تجمعات کارگری حمله کنند و اتحاد آنان را در هم بشکنند و بنابراین جلوی به سرانجام رسیدن خواستههای آنان را بگیرند:
«اصل اساسی سازمان بینالمللی کار، یعنی حق تجمع آزادانه و در نتیجه حق تشکیل اتحادیه، هرگز در آمریکا به تصویب نرسیده است. فکر میکنم در میان کشورهای بزرگ، آمریکا از این نظر تک باشد. این حق تا کنون خارج از منشور سیاستهای آمریکا بوده؛ البته در معنای دقیق کلمه این حق هرگز وجود نداشته، حالا چه داخل منشور، چه بیرون آن.»
نه. رضایت کاذب خلق کنید
همانگونه که فیلسوف فرانسوی ژان بودریار مطرح کرده است هدف از ساختن «جامعه مصرفی» خلق بهت و حیرت در انسانهاست که جایگزین رضایت حقیقی میشود. اتفاقی که میافتد این است که "خرید" و "مصرف" تبدیل به مهمترین عامل ایجاد رضایت در مردم میشود. مردم گمان میکنند خوشبختی همان قدرت خرید است. اما وادار کردن مردم به خرید هرچه بیشتر کار سادهای نیست. چامسکی میگوید یکی از مهمترین دلایل پدید آمدن صنعت روابط عمومی ساختن رضایت است:
"یکی از بهترین راهها برای سلطه بر مردم از راه رویکرد، همانی است که «آفرینش مصرف کننده» نامیدهاند. اگر بتوان نیاز آفرید و کالاهای بازاری را تبدیل به گوهر زندگی آدمها کرد، مردم در تله میافتند و مصرف کننده میشوند. "
ده. مردم را به حاشیه برانید
نهایتاً چامسکی معتقد است مردم توسط سازوکارهای ثروت و قدرت به حاشیه رانده میشوند تا نتوانند ساختارها را دگرگون کنند. او به مردم عادی امیدوار است تا گرایشها و روندهای غلطی که سرمایه داران برای جامعه طراحی کرده اند را دگرگون کنند و جامعهای بسازند که به عواطف انسانی احترام بگذارد:
«گرایشهایی که ما درون جامعه آمریکا وصف کردیم تا وقتی روندشان وارونه نشود جامعهای بسیار زشت خلق خواهند کرد. جامعهای که بر اصل زننده آدام اسمیت (همه چیز برای ما هیچ چیز برای دیگران) و روحیه جدید زمانه (پول دربیاور گور بابای همه جز خودت) مبتنی است، جامعهای که در آن عواطف انسانی، همدلی، هم بستگی و حمایت دوسویه حذف شدهاند، جامعه زشتی است که نمیدانم اصلاً کسی هست که بخواهد در آن زندگی کند یا نه. من که دوست ندارم فرزندانم در چنین جامعهای زندگی کنند.»