خبرگزاری مهر، گروه استانها: برخی ایام تنها یک روز در تقویم نیست. روزی که با مرور زمان گرد و غبار فراموشی گرفته و از خاطرهها برود.
برخی از روزها تاریخ ساز و ماندگارند. مانند هفتم بهمن ۵۷ بیرجند که در آن روز خیابانهای شهر از خون جوانانی که برای وطنشان استقلال، حاکمیت دین و آزادی را میخواستند رنگین شد و جاودان در یادها ماند.
نام یکی از شهدای هفتم بهمن ۵۷ بیرجند شهید علی سندروس نوجوانی ۱۴ سالهای است که علی رغم سن کم آگاهانه در مسیر مبارزه قدم گذاشت و خداوند نیز اخلاص او را پذیرفت و او را به بهترین شیوه یعنی شهادت به ملاقات خود فراخواند.
مهمان مهربانی مادر شهید سندروس
در یک عصر سرد زمستان مهمان گرمای محبت خانه مادر شهید علی سندروس، بانوی مبارز نرگس حسین نژاد شدیم و از ایشان درباره روزهای انقلاب و به ویژه روز تاریخی هفتم بهمن ماه پرسیدیم و مادر شهید با خاطراتی جذاب ما را پذیرا شد.
نرگس حسین نژاد، مادر شهید علی سندروس در گفت و گو با خبرنگار مهر اظهار کرد: درباره سیاست در دوران کودکی و سن هشت سالگی از زبان پدرم چیزهایی میشنیدم و ایشان از مصدق و خیانتهای شاه به او میگفت.
وی با اشاره به اینکه در مورد انقلاب نیز ابتدا در شهرهای کوچک خبری نبود و بیشتر وقایع در شهرهای بزرگ رخ میداد، بیان کرد: اما کم کم درباره امام (ره) از زبان همسر و پسرانم مطلع شدم چرا که آنها مستمر به مسجد میرفتند و از اعلامیههای امام (ع) آگاهی پیدا میکردند.
حسین نژاد افزود: وقتی اعلامیههای امام (ره) را میخواندم کم کم به راه امام (ع) علاقمند و عاشق مسیر مبارزه شدم و علی رغم وظیفه مادری و داشتن فرزند کوچک در تظاهرات حضور پیدا میکردم.
چرایی دلایل اعتراض مردم به پهلوی
این بانوی مبارز با بیان اینکه آن موقع در محله خیرآباد بیرجند زندگی میکردیم، ادامه داد: امکان نداشت که روزی در بیرجند تظاهرات برپا شود و ما شب قبل از آن مطلع نبوده و خود را برای آن آماده نکرده باشیم.
حسین نژاد درباره دلایل انقلاب مردم و اعتراض به حکومت پهلوی گفت: یکی از دلایل آن ظلم شاه به مردم که در اعلامیههای امام (ره) مطرح میشد و دوم هم بی توجهی حکومت پهلوی به باورهای مذهبی مردم و از جمله حجاب بود.
مادر شهید بزرگوار علی سندروس یادآور شد: ما به هیچ وجه حاضر نبودیم که ذرهای به دین و اعتقاد ما صدمهای وارد شود.
با طعنه به ما ۱۳ امامیها میگفتند
حسین نژاد گفت: آن زمان وقتی ما به راهپیمایی و تظاهرات میرفتیم عدهای با طعنه به ما میگفتند که باز ۱۳ امامیها بیرون آمدند ولی برای ما که عاشق راه امام بودیم این صحبتها تأثیری در ارادهمان ایجاد نمیکرد.
مادر شهید سندروس گفت: خاطرم هست علی خود را برای سفر به تهران و استقبال از امام همراه هم کلاسیها و معلمانش آماده میکرد اما چند روز قبل از ورود امام به ایران شهید شد.
وی درباره روز تاریخی هفتم بهمن بیان کرد: شب قبل از هفتم بهمن یکی از آشنایان با ما تماس گرفت و گفت فردا برای تظاهرات و راهپیمایی بیرون نروید چرا که مأموران رژیم دستور تیراندازی به تظاهرات کنندگان را دارند.
حسین نژاد ادامه داد: اما پدر شهید، همسر مرحومم در جواب گفته بود که حرف شما قبول ولی ما از قولی که به خداوند دادهایم بر نمیگردیم چرا که راهمان را انتخاب کردیم.
پسرم علی غسل شهادت کرده بود
مادر شهید سندروس با تأکید بر اینکه روز هفتم بهمن نیز همگی خانوادگی در راهپیمایی شرکت کردیم، اظهار کرد: خاطرم هست صبح روز هفتم بهمن فرزند شهیدم علی، دخترم و پدرشان غسل شهادت کردند و فرزندم علی حدود هفت صبح از خانه خارج شد.
وی با بیان اینکه راهپیمایی از مسجد آیتی آغاز شده بود، ادامه داد: نکتهای که در خاطرم هست این بود که به ما تأکید میکردند وقتی از جلوی بیمارستان رد میشوید سکوت داشته باشید تا بیماران بستری اذیت نشوند.
حسین نژاد با اشاره به اینکه وقتی به جلوی ژاندارمری آن زمان (خیابان شهدا محدوده مخابرات فعلی) رسیدیم شعارها تندتر شد، گفت: من و دخترم میدان شهدا (محدوده بانک کشاورزی فعلی) و فرزندم و بسیاری از تظاهر کنندگان عقب تر و در خیابان شهدا (نزدیک اداره ثبت اسناد فعلی) بودند.
وی اظهار کرد: تیراندازی که شروع شد بسیاری از همشهریان در خانههای خود را باز کردند که ما وارد خانهها شویم.
احساس کردم تیر به قلب من خورده است
مادر شهید سندروس بیان کرد: بعد از مدتی صدای تیراندازی شنیدم که با خودم گفتم این تیر تیر هوایی نبود و موقع صدای تیر اندازی دوم گویی گلوله به قلب من وارد شد و احساس کردم یکی از نزدیکان و آشنایان من دچار آسیب شده است.
وی با بیان اینکه از ساعت حدود ۱۱ و نیم -۱۲ تا ساعت دو در همان خانههای همشهریان بودیم، یادآور شد: تا اینکه عموی فرزندانم به دنبال ما آمد و کم کم متوجه شهادت فرزندم شد و فهمیدم آن تیر واقعاً به قلب من خورده است!
حسین نژاد با یادآوری روز شهادت فرزند چشمانش از اشک خیس میشود و ادامه میدهد: دوست فرزند شهیدم بعدها برای ما تعریف کرد که آن روز در راه به شوخی او گفتم: علی کاپشنت که سوراخ شده، نکته تیر خوردی؟ و پسرم در جوابش میگوید من ان شاء الله امروز ساعت ۱۱ تیر میخورم! که همان هم رخ میدهد.
مادر شهید سندروس گفت: ابتدا نمیگذاشتند حتی فرزندم را به بیمارستان برسانند و مأمور ژاندارمی گفته بود باید تا نفس آخر بماند.
میخواست از برادر کوچکترش مراقبت کند
وی با بیان اینکه فرزند چهارسالهام حسین در راهپیمایی همراه علی بوده است، یادآور شد: فرزند شهیدم علی در آن شلوغی خود را روی برادر کوچکش خم میکند تا از او در آن شلوغی محافظت کند که تیر به پهلو و کلیه او اصابت میکند.
حسین نژاد گفت: بعد از انقلاب ۶ نفر را معرفی کردند که در روز هفتم بهمن از اسلحههای آنان گلوله خارج شده بود ولی هیچکدام جنایت شهادت فرزندم را به گردن نگرفتند و یادم هست همان روز دوم دستگیری خانوادههای آنان برای رضایت میآمدند.
وی اظهار کرد: مرحوم همسر معتقد بود که ما فرزند خود را برای اسلام و دین دادهایم و برای همین خیلی پیگیری موضوع نشد و در نهایت آن ۶ نفر آزاد شدند (چون مشخص نشد کدام یک از این ۶ نفر قاتل شهید بوده است)
مادر شهید سندروس بیان کرد: خاطرم هست چند ماه قبل از واقعه هفتم بهمن، روز شهادت شهید محمد تقی خاکشور فرزندم علی ساعت حدود سه بعد از ظهر به خانه آمد و وقتی از او پرسیدم که پسرم کجا بودی جواب داد مادر یک تشییع جنازه باشکوه و خوبی رفتم و از خدا میخواهم خودم هم همانطور بروم.