خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: چهارشنبه هفته گذشته خبری از اظهارات سردار سیدیحیی رحیم صفوی منتشر شد که در بخشی از آن به حضور چند میلیون مهاجر افغانی در ایران اشاره کرده و گفته بود: «بیش از ۵ میلیون افغان در ایران هستند؛ اگر برای هر وعده غذا فقط یک نان مصرف کنند، روزانه ۱۵ میلیون نان مصرف میشود. این برای کشور هزینه بر است.» این اظهارات خیلی زود به تیتر برخی رسانهها تبدیل شد، رسانههایی که در ماههای اخیر تلاش غیر قابل انکاری در زمینه ایجاد «افغانیستیزی» داشتهاند.
تقطیع اظهارات سردار رحیمصفوی که در دیدار «وینست کاسارد» رئیس دفتر کمیته بینالملل صلیب سرخ، درباره ضرورت توجه این نهاد به شرایط مهاجرانی که از کشورهای جنگزده به دیگر کشورها پناهنده میشوند سخن گفته بود باعث شد بار دیگر در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی موجی از موضعگیریها درباره مساله حضور مهاجران در کشور ایجاد شود. تا جایی که گروهی در شبکه اجتماعی «ایکس» دست به انتشار پیاپی مطلبی با این مضمون زدند: «کمتر نان بخورید تا ۱۵ میلیون افغانی مفتخور نان بخورند!»
همه اینها در حالی است که بنا بر آنچه سالها در حوزههای مختلف صنعتی و ساختمانی شاهد آن بودهایم، جامعه مهاجران گروهی بودهاند که با بر عهده گرفتن مشاغل سخت و فرساینده، در چرخه اقتصادی نقشآفرینی کرده و علیرغم محدودیتهای مختلف اجتماعی و قانونی، با اشتغال در هر زمینهای که توانستهاند، به عنوان یک شهروند مولد در جامعه حضور داشتهاند.
ابعاد گسترده این موضوع باعث شد باب گفتوگویی با «پیمان حقیقتطلب» کارشناس حوزه مهاجران باز شود. مجله مهر که در پرونده «همسایه همخانه» مسائل مختلف در حوزه مهاجران افغانستانی را زیر ذرهبین کارشناسان و صاحبنظران میبرد، این بار درباره نقشآفرینی این گروه در عرصه اقتصادی به بحث نشسته است.
سوال اولی که با شنیدن این خبر به ذهن متبادر میشود این است که آیا در کشور بحران یا مشکل کمبود نان داریم؟ اگر بله آیا میتوان گفت یکی از دلایل مهم آن مهاجران هستند؟
حقیقت این است که با مجموعه اتفاقاتی که در سطح جهانی رخ داده و جنگهایی که در جای جای زمین در حال وقوع است، به خصوص جنگ روسیه و اوکراین، قیمت جهانی گندم و مواد غذایی افزایش پیدا کرده است و تأمین این مواد برای همه دولتها بار سنگینتری شده است. روشن است که در این شرایط نمیتوان دلیل گرانی گندم و کمبود نان را به گردن مهاجران انداخت.
درست است که هر چه جمعیت ساکن در کشور بیشتر باشد، نیاز به گندم و نان بیشتر میشود؛ اما تنها در صورتی میتوانیم بگوییم که مهاجران عامل کمبود نان برای سایر ساکنان کشور هستند که آنها را «مصرفکننده صرف» بدانیم؛ یعنی مصرفکنندهای که هیچ آوردهای در اقتصاد ندارد؛ در حالی که در واقعیت اینگونه نیست. نمیشود به گروهی از جامعه فقط به عنوان مصرفکننده نگاه کرد. اقتصاد یک موضوع تک بعدی نیست.
اما به نظر میرسد بعضی از مردم معتقدند که مهاجر افغانستانی اعم از قانونی و غیرقانونی به اقتصاد کشور ضربه میزند.
اگر قرار باشد این طور در نظر بگیریم باید همه گروههای حاضر در جامعه مصرفکننده صرف محسوب شوند و آنچه استفاده میکنند به نوعی خسارت شمرده شود؛ در حالی که روشن است این نگاه، نگاه درستی نیست. فرق شهروندی که به اقتصاد ضربه میزند یا نمیزند در مولد بودن او است. کشورهایی مانند ترکیه که حدود چهار میلیون نفر پناهنده سوریهای دارند، اگر این نگاهی که ما به مهاجر افغان را داریم داشته باشد، شرایط در آنها بسیار عجیب میشود.
مساله مهمتر آن است که خیلی از مهاجران از حمایتهای دولتی بهرهمند نیستند. مهاجران در ایران، حتی آنان که سابقه حضورشان به چند دهه میرسد و شاید ایران را از خود ایرانیان هم بهتر بشناسند و به آن علاقه بیشتری هم داشته باشند، از خدمات و پوششهای معمول یک دولت محروم هستند. پوششهای انواع بیمههای اجتماعی و درمانی به آنان تعلق نمیگیرد، بیمه بیکاری ندارند، مالکیت برای آنان تعریف نشده است، اشتغال برایشان محدود است و … با این وجود مهاجران در ایران به هیچ وجه مصرفکننده صرف نیستند. آنها کار میکنند، زحمت میکشند، اقتصاد ما را بزرگتر میکنند و نگاه یکجانبه به آنان به چشم مصرفکننده صرف واقعاً نگاه منصفانهای نیست.
گذشته از اینها اگر ما در تأمین نان که نیاز اولیه زندگی است دچار مشکل شدهایم باید بگوییم تمام شعارهای آرمانگرایانهای که میدهیم از بیخ و بن رد میشوند. به نظر میرسد مطرح شدن این موضوع بیشتر به یک بزرگنمایی شبیه است. درست است که ایران مشکلات زیادی دارد اما کشور فقیری نیست.
برخی ادعا میکنند بدون مهاجران افغانستانی، بخشی از صنعت و چرخه اقتصادی کشور دچار مشکل میشود چرا که سالهای اخیر بعضی کارهای سخت را فقط این گروه انجام دادهاند و نیروی کار ایرانی برای پر کردن این جایگاههای شغلی با درآمد پایین و امکانات محدود وجود ندارد. این ادعا را چقدر مستدل میدانید؟
روشن است که اگر مهاجر افغانستانی نباشد یک بخش از صنعت ساخت و ساز ما دچار بحران میشود. برای این مورد کافی است یک مشاهده میدانی داشته باشید و چرخه کار را در مناطقی که حضور کارگران افغانستانی کمتر است با نقاطی مثل تهران مقایسه کنید. تأثیر حضور مهاجر افغانستانی کاملاً مشهود است.
نبود دادهها در این زمینه، ارزیابی را کمی ناشفاف میکند اما این گفته خود مسؤولان است که در دورههایی مانند بازسازی پس از جنگ ایران، مهاجران افغانستانی چقدر تأثیرگذار بودهاند. اواخر دهه هشتاد سردار احمدی مقدم درباره تأثیر حضور مهاجران افغان گفته بود: نتیجه طرح خروج اتباع افغانی از کشور که در سال ۸۶ انجام شد را دیدیم؛ مرغداریها و گاوداریها خوابید و زبالههای شهرداری در خیابانها باقی ماند! او گفته بود که اگر همهجانبه فکر نکنیم نتیجه مطلوبی به دست نخواهد آمد و زیر فشار بخش اقتصادی، مجبور میشویم که این افراد را بازگردانیم!
آماری درباره اینکه مهاجران افغانستانی چقدر در چرخه صنعت و اقتصاد کشور در سطوح مختلف نقش داشتهاند وجود دارد؟
در اندیشکده دیاران خواستهایم روی موضوع اثرگذاری مهاجران در چرخههای صنعت و اقتصاد کشور کار کنیم، بارها هم به مراجع مختلف درخواست دادهایم؛ اما متأسفانه دادهها در دسترس نیستند. در نبود دادههای کلان نمیتوان گزاره دقیقی ارائه کرد. تنها میتوان به مشاهدات تجربی و میدانی اکتفا کرد. بر اساس مشاهدات میدانی تأثیر مهاجران در تعدادی از صنایع از جمله ساختمانسازی، صنایع معدنی، سنگ و بخشهایی مثل کیف و کفش انکارناپذیر است.
پس چرا برخی اظهاراتی مطرح میکنند که گویی این گروه صرفاً سر بار هستند؟ اساساً چه فردی در جامعه سر بار است و مصرفش از کالاهای اساسی برای کشور خسارت محسوب میشود؟
پاسخ به این سوال از منظر اقتصادی خیلی ساده است. میتوان به راحتی محاسبه کرد که مهاجران چه حجمی از تولید ناخالص داخلی ایران را تولید میکنند و چه مقادیری مصرف میکنند. چند سال پیش مؤسسه مکنزی یک کار مطالعاتی بزرگ در کشورهای مختلف مهاجرپذیر (چه در حال توسعه و چه توسعهیافته) انجام داده بود و اعلام کرده بود که مهاجران جزو مولدترین اقشار هر جامعهای هستند.
مهاجران ۳.۶ درصد از جمعیت دنیا را به خود اختصاص میدهند اما نکته قابل توجه آن است که ۹.۵ درصد تولید ناخالص دنیا توسط آنان صورت میگیرد. در ایران نظام دادهای شفاف و در دسترس نیست و به همین دلیل انجام چنین محاسباتی که در همه کشورها به راحتی صورت میگیرد در کشور ما تقریباً غیرممکن میشود. با این حال بعید است اقتصاد ایران برخلاف قواعد اقتصاد در سایر نقاط جهان کار کند.
نکته دیگری که باید در نظر بگیریم این است که مهاجران در ایران «حق مالکیت» ندارند. واقعیت این است که با توجه به شرایط اقتصادی در کشور، مالکیت و دلالی یکی از روشهای کسب درآمد در میان مردم است اما اکثریت جامعه مهاجر از این روش کسب درآمد محروم هستند؛ یعنی برای مثال نمیتوانند ملک یا اموال خریداری کنند و پس از مدتی بر اساس قیمت روز آن را گرانتر بفروشند؛ بنابراین تولید ثروت آنان فقط از طریق «کار مولد» صورت میگیرد و اثری که بر اقتصاد ایران میگذارند و ارزش افزودهای که ایجاد میکنند فقط با کار مولد صورت میگیرد که از سالمترین اثرات ممکن است. شاید برخی از نگاههای بالا به پایین به مهاجران از همین جا برآید که این گروه نمیتوانند پولشان را یک شبه چند برابر کنند. البته به هیچ وجه از ورود بیرویه و بدون سازوکار مهاجران دفاع نمیکنم.
بنابراین فرض اینکه هر مهاجری برای اقتصاد کشور مضر و سربار است، رد میشود؟
بله. مسلماً هر مهاجری سربار نیست. اینکه فقط وجه مصرفکنندگی یک جمعیت را در نظر بگیریم و وجه تولید آنان را در نظر نگیریم اشتباه محض است. کار مولد اقتصادی یک ارزش است و در مورد گزارههای اقتصادی میتوان میزان مولد بودن یک جمعیت را محاسبه کرد.
از طرف دیگر ایران حدود ۵ میلیون نفر جمعیت مهاجر دارای مدرک دارد، این عدد معادل جمعیت کشور دانمارک است؛ وقتی در مورد جمعیتی میلیونی صحبت میکنید به هیچ وجه نمیتوانید به راحتی یک گزاره را در مورد همه آنان به کار ببرید. اینکه قانون تابعیت را اجرا نمیکنیم و خودمان به قانون خودمان پایبند نیستیم دلیل نمیشود هر گزارهای را به کل یک جمعیت میلیونی تسری بدهیم. باید دستهبندیهای مختلف را در نظر گرفت.
نکته مهم این است که بخشی از این جامعه پنج میلیونی، اصلاً مهاجر نیستند؛ چرا که از جایی دیگر به ایران نیامدهاند! در ایران به دنیا آمده و در ایران بزرگ شدهاند و از این نظر تفاوتی با ایرانیان ندارند. قطعاً این دسته با کسانی که در چند ماه اخیر از افغانستان یا سایر کشورها آمدهاند، تفاوت دارند و متمایزند. به شدت معتقدم باید مهاجرانی که سالیان قبل به ایران آمدهاند و مهاجری که همین دیروز و بدون انجام تشریفات قانونی وارد ایران شده تفاوت قائل شد.
مهاجران را فقط کسانی که تازه از مرز رد شدهاند نبینیم. مهاجری که چند سال در ایران زندگی کرده پایگاه اجتماعی دارد. این طور نبوده که او فقط نان خورده باشد و مصرف کرده باشد، مطمئناً کار کرده و تولید ثروت داشته است.
وقتی مهاجری در یک کشور پذیرش میشود و مراتب قانونی را میگذراند آیا میتوان او و هزینههایش را در زمره خسارتها و به عنوان تهدید محسوب کرد؟ حتی اگر کار نکند.
خیر. وقتی مهاجری در یک کشور پذیرش میشود یعنی حق کار دارد و کسی که کار میکند، مولد اقتصادی به شمار میرود. در بسیاری از کشورها شرط پذیرش مهاجر، اشتغال او است. چند ماه به او فرصت داده میشود که کار پیدا کند و اگر کار پیدا نکرد بعد از چند ماه از کشور اخراج میشود. در ایران ما کمی برعکس کار میکنیم؛ شرایط اشتغال و کار کردن را برای مهاجران دشوار میکنیم و تمایل نداریم که مهاجر وارد بازار کار شود.
شرط داشتن کار، جزو شروط اقامت یک مهاجر در ایران به شمار نمیرود، در حالی که در بسیاری از کشورهای دنیا این موضوع برعکس است و کشور میزبان، مهاجری را میپذیرد که در چرخه اقتصاد نقش ایفا کند و مولد باشد. در ایران، مهاجرانی که کارت آمایش دارند، حق اشتغال در مشاغل محدودی را دارند. بعد از آن طرف هم هزینههای زیست روزمره را خسارت محسوب میکنیم!
ایران خودش یکی از کشورهای مهاجرفرست محسوب میشود، آیا شما شنیدهاید در سایر کشورهای اروپایی که اغلب مسیحی هستند درباره مهاجران ایرانی که تعدادشان هم کم نیست چنین اظهاراتی مطرح شده باشد؟
نه دربارهی مهاجران ایرانی در اروپا چنین مواردی را نشنیدهام؛ نه در مورد مهاجران افغانستانی. یک دلیل ساده دارد. ایرانیها و افغانستانیها در کشورهای اروپایی کار میکنند و مولد اقتصادی هستند. البته احزاب راست بعضاً چنین اظهاراتی را در مورد کل مهاجران در کشورهای اروپایی مطرح میکنند؛ به خصوص پناهندگان و پناهجویان که در آن کشورها مولد اقتصادی به شمار نمیروند.
چرا ما به عنوان جامعهای که خودمان مهاجرفرست هستیم دچار چنین تفکراتی شدهایم؟
بخشی از صحبتهایی که مطرح میشود ناشی از موج مهاجرتی پس از طالبان است؛ ورود جمعیت میلیونی به هر کشوری به جامعه و حاکمیت آن نوعی شوک وارد میکند. پس از طالبان حداقل ۲ میلیون نفر به جمعیت مهاجران ساکن در ایران افزوده شده است و این مطمئناً حساسیتهای زیادی را ایجاد میکند.
تهدید انگاشتن مهاجر، زمانی موضوعیت دارد که مهاجران شناسایی نشده باشند. در حقیقت اگر مهاجری هویت نداشته باشد برای هر کشوری تهدید است. مهاجری که بدون مدرک باشد، هر چقدر هم فکر کنیم که فرد خوبی است، برای هر کشوری یک تهدید بالقوه انگاشته میشود. در این زمینه باید بدانیم که یک سری ضعفها از جانب ما بوده است مانند مشکلاتی که درباره سیمکارت و کارت بانکی مهاجران وجود داشته است. البته از طرفی، بخشی از مهاجران هم علیرغم آن که سازمان مهاجرت فراخوان گذاشته تا مدرک بگیرند و قانونی شوند باز هم اقدام نکردند و این اقدام نکردن میتواند نوعی تهدید باشد.
در این بین نباید فراموش کنیم بحث قاچاق مهاجران به ایران، موضوع مهمی است و گروهی در این زمینه حضور قدرتمندی دارند. ورود قاچاقی به ایران سابقه ۲۰ ساله دارد و به یک شبکه قدرتمند تبدیل شده است. این موضوع پاشنه آشیل بحث مهاجران غیرقانونی در ایران است که اگر جلوی آن گرفته شود، شدت بسیاری از مسائلی که با مواجه هستیم کمتر میشود. قدمت ۲۰ ساله این شبکه کنترل آن را سخت کرده اما همین قاچاق ریشه خیلی از مشکلات در حوزه مهاجران است.
در کنار اینها گروههایی به صورت سازماندهی شده فعالیت میکنند تا افکار «مهاجر ستیزی» و «افغانی ستیزی» را به بدنه جامعه تزریق کنند. موضوع نان خریدن مهاجران هم مصداق است که این گروه روی آن مانور میدهند چراکه مردم با آن در ارتباط دائم و مستقیم هستند اما این یک موضوع یک نوع فرافکنی است. این روزها دیواری کوتاهتر از مهاجران نیست و همه چیز را به گردن این گروه میاندازند.
جالب اینجاست که در کشور یک گروه ابَر پولدار داریم که این افراد در کشورهای دیگر هم پولدار محسوب میشوند و مسلماً به این افراد یارانه تعلق نمیگیرد؛ اما در کشور خودمان شرایط به نحوی است که یارانه سوخت به این گروه هم تعلق میگیرد، مصرفشان هم خیلی بیشتر است و اقشار کم درآمد معمولاً مصرف کمتری دارند. ما به این بیعدالتی که شکاف طبقاتی محرز است توجه نمیکنیم و درباره آن چیزی نمیشنویم، اما میبینیم که به چنین موضوعی یعنی مصرف نان توسط مهاجران افغانستانی دامن زده میشود.
در پایان، بیان چنین اظهاراتی از سوی مسؤولان و چهرههای شناخته شده ممکن است چه پیامدهایی به دنبال دارد؟
گروهی از آنها مسائلی که باعث تفرقه میشود را زیاد مطرح نمیکنند و گروه دیگری به این موضوع توجه ندارند. آنها باید بدانند در مهاجران یک دسته نیستند و اظهار نظرهای این چنینی باعث دلسردی و عدم تعلق خاطر کسانی میشود که سالهای سال در ایران و چرخه اقتصادی آن حضور داشتهاند. این موضوع آسیبهایی را به دنبال خواهد داشت و ممکن است باعث نزاع بین ایرانیها و افغانیها شود.
نکته مهمی که به آن توجه نمیشود این است که کاسه صبر هر گروهی بالاخره یک جایی لبریز میشود. اخیراً آن قدر افغانستانیهای حاضر در ایران را کوبیدهاند و تحقیر کردهاند که اگر میتوانستند بازگردند یا به جای دیگری مهاجرت کنند تا کنون رفته بودند؛ اما بسیاری از آنها به ویژه گروهی که چندین سال است به ایران آمدهاند اینجا خانه و زندگی دارند. این خشم و خشونتی که علیه آنها روا داشته میشود، میتواند بازخوردهایی داشته باشد و نتیجه این بازخوردها حتماً برای کشور مشکلات و بحرانیهایی ایجاد میکند.