قطار تهران_کربلا راه افتاد و خبرنگار مهر در دومین رام از این قطار سوار شد تا روایتگر این سفر ریلی باشد.

خبرگزاری مهر _ گروه جامعه؛ فاطیما کریمی_ راه اندازی قطار تهران _کربلا برای خیلی از مشتاقان عتبات عالیات، خبر خوشی بود که امسال از سوی شرکت راه آهن اعلام شد چون سفر با قطار سختی‌های اتوبوس و گرانی هواپیما را ندارد.

چند باری از سوی شرکت راه آهن کلیاتی درباره این قطار اعلام شد اما اطلاعات در این باره محدود به مصاحبه‌های متولیان راه آهن درباره زمان راه اندازی قطار بود و هیچ تصویر و گزارشی از کیفیت سفر ریلی به کربلا وجود نداشت، اینکه چه امکاناتی در انتظار زائران هست، چه کاستی‌هایی وجود دارد و خیلی سوال‌های دیگر. همین شد که عزمم را برای رفتن به این سفر زمینی جزم کردم تا ببینم سفر ریلی چطور انجام می‌شود و پاسخگوی خیلی از افرادی باشم که می‌خواهند از این قطار برای سفر زیارتی به عتبات استفاده کنند.

سفر با قطار برای برخی ممکن است سخت باشد اما خیلی از افراد هم آن را به اتوبوس ترجیح می‌دهند. داشتن تختی برای استراحت و خواب شب، محلی برای غذا خوردن و سرویس بهداشتی مهمترین مولفه‌هایی است که مسافران اتوبوس را به سمت قطار سوق می‌دهد حتی اگر زمان رسیدن تا مقصد طولانی باشد.

پرواز مستقیم از تهران به کربلا و برعکس وجود ندارد و باید برای رفتن به کربلا سوار هواپیمای نجف شد و یک ساعت بعد از نجف با تاکسی به کربلا رسید. در حال حاضر شرکت‌های هوایی پروازهای نجف را از حدود ۴ تا ۶ میلیون تومان برای یک مسیر می‌فروشند تا زمان ایام اربعین که این رقم بالاتر هم می‌رود.

مسیری ۳۰ ساعته در انتظار مسافران

برای رفتن به سفر ریلی کربلا، تنها اطلاعاتی که توانستم درباره قطار تهران _ کربلا به دست بیاورم، از صحبت‌های میعاد صالحی مدیرعامل شرکت راه آهن بود که می‌گفت: این قطار به صورت ترکیبی از تهران تا شلمچه با قطار چهار ستاره، سپس طی مسیر ۳۰ کیلومتری با اتوبوس از شلمچه تا بصره و بعد با قطار عراقی از بصره تا کربلا هر هفته شنبه‌ها حرکت می‌کند.

این قطار ۱۸ ساعت در خاک ایران خواهد بود. مدت ۲ ساعت برای تشریفات گذرنامه زمان لازم است سپس زوار ۳۰ کیلومتر را با اتوبوس تا بصره طی می‌کنند، بعد از آن به مدت هشت ساعت در قطار بصره تا کربلا خواهند بود.

محل پرداخت عوارض خروج از کشور

با احتساب صحبت‌های صالحی باید حدود ۳۰ ساعت در راه باشم. نگاهی به تقویم کردم. شنبه‌ها تنها انتخابم برای این سفر ریلی بود. سری به سایت راه آهن زدم. بلیت قطار بسته به کیفیتش از یک میلیون و ۷۵۰ هزار تومان تا یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان متغیر بود. منتها تخفیف زده و این نرخ را حدود ۲۰۰ هزار تومانی کاهش داده بود.

قطاری که با این حدود قیمت در نظر گرفته شده بن ریل چهار ستاره است که در سایت راه آهن نوشته؛ صندلی‌های آن، دارای شرایط متفاوتی است. آنچه از این وب سایت برداشت کردم این بود که قطار ایران ۴ تخته است و قطار عراقی، دو تخته، چهار تخته، اتوبوسی ویژه و اتوبوسی است و ساعت ۱۱ و ۴۰ دقیقه از تهران حرکت خواهد کرد.

عوارض خروج از کشور را به صورت آنلاین پرداخت کردم تا در مرز، با ازدحام جمعیت معطل نمانم. زائران عتبات برای بار اول ۱۲ هزار و ۵۰۰ تومان و بار دوم و سوم باید ۱۵ هزار تومان عوارض بدهند.

جابه جایی با چمدان‌های سفر یک هفته‌ای

چمدانم را بستم و تلاش کردم سبک باشد چون طبق گفته رئیس راه آهن؛ قطار یک سره تا کربلا نمی‌رفت و باید در چند مقصد جا به جا می‌شدیم. با راه آهن تماس گرفتم و مطمئن شدم قرار نیست روی بلیت، غذا هم داده شود به همین دلیل برای سه وعده، غذاهای سرد بردم که بتوانم در فضای داخل کوپه قطار استفاده کنم. در سایت اعلام کرده بودند این قطار چهار ستاره است یعنی حداقل از نظر نظافت و تمیزی در حد عالی است ولی خب!

به ایستگاه راه آهن رفتم زودتر از زمان‌های دیگری که به سفرهای داخلی می‌رفتم. خط ۱۱ قطار تهران کربلا با پرچم و ازدحام جمعیت مواجه بود. بلیت را از روی گوشی همراه نشان دادم و با سلام و صلوات همراهان هدایت شدم به سمت قطار کربلا.

قطاری که ۴ ستاره حمل می‌کرد

کوپه قطار هیچ فرقی با قطارهای دیگر بین شهری که تا کنون بارها سوار شده بودم، نداشت جز اینکه آثاری از خوراکی‌های خورده شده مسافران قبلی در قطار مانده بود!

به کوپه چهار تخته من، سه مسافر دیگر هم وارد شدند. بارشان زیاد بود. داخل کوپه جا نمی‌شد. چمدان‌ها را بیرون گذاشتند و هر مسافری که رد می‌شد آن را داخل می‌کشاندند تا مسافر عبور کند! نفسی تازه کردند و تصمیم گرفتند چمدان‌ها را جابه جا کنند. یکی از آنها وقتی قطار راه افتاد درخواست کرد به دلیل بزرگی چمدانش، به کوپه دیگری که تنها دو نفر در آن نشسته بودند، برود. رئیس قطار موافقت کرد.

عذرا احدی و نجمه دوستش، همسفرانم تا کربلا بودند. آنها به همراه ۵ نفر دیگر که از تبریز بلیت کربلا را خریده بودند؛ شب قبل را در قطار گذارنده بودند و ساعت ۷ صبح به تهران رسیده و از ایستگاه بیرون نیامدند تا ساعت ۱۱ صبح که دوباره سوار قطار تهران کربلا شوند. آنها قصد داشتند یک هفته در کربلا و نجف اقامت کنند بنابراین بارشان زیاد بود.

گمرک ایران و عراق

خانم احدی می‌گفت: فکر می‌کردم مثل قطارهای ترکیه، بارمان را در تهران تحویل می‌گیرند و در کربلا بر می‌گردانند. من نمی‌دانستم باز هم باید قطار عوض کنیم. با این حجم بار کجا بخوابیم و چطور آنها را جابه جا کنیم. مسافران این قطار حداقل یک هفته در عراق می‌مانند بنابراین وسایلشان کم نیست. بهتر بود چمدان‌ها را در توشه قطار نگه می‌داشتند.

درست می‌گفت. مسافرانی که در ایستگاه قم وارد قطار شدند نیز همین بساط را داشتند. آنها با کاروان آمده بودند و بارشان زیاد بود و می‌خواستند شنبه هفته دیگر با همین قطار برگردند. کاروان دیگری از قوچان آمده بود. یک گروه از پاکستانی‌ها هم در کوپه‌های قطار به همراه تعدادی عراقی حضور داشتند. اما بیشتر مسافران قطار در این مسیر خانم‌هایی بودند که یا با دوستانشان یا با گروه و کاروان مشرف شده بودند.

قطار حرکت کردو مسافران جابه جا شده بودند. در ساعت‌هایی از روز صدای روضه و نوحه خوانی شنیده می‌شد گاهی صدای خنده و صحبت‌های تلفنی بیرون از کوپه‌های قطار. دوستی‌هایی که با چندین ساعت همسفری شکل می‌گرفت و تبادل غذا و بوی خوراکی‌های مختلف از هر کوپه به مشام می‌رسید.

برای بررسی وضعیت قطار، سری به کوپه‌ها زدم. مهماندار می‌گفت نمی دانم این مسافران به کربلا می‌روند یا نه. برای ما، همان مسافران شلمچه هستند. ما آنها را تا خوزستان همراهی می‌کنیم و برمی گردیم. مثل همیشه.

مسافران بلیت قطار تهران به کربلا را به قیمت یکسانی خریده بودند جز آنها که از قوچان آمدند و قرار بود قطار عراقی آنها اتوبوسی باشد. صدای آقای تات رئیس کاروان شنیده می‌شد که در رستوران دور گرفته بود. به سرمهماندار اعتراض می‌کرد که چرا قطار چهار ستاره نیست و به من گفته نشده غذا روی بلیت قطار نیست. حالا باید چطور غذای ۷۰ نفر را تأمین کنم؟

دلگرمی خادمان قطار کربلا

بعد از ظهر شده بود که چهار نفر به هر کوپه‌ای سر زدند و گفتند از خادمان سفر ریلی به کربلا هستند. به هر کوپه، بسته‌ای شامل تنقلات، یک چفیه، آب معدنی و دستمال دادند تا مسافران از آن در قطار عراقی استفاده کنند. آقای ثقفی یکی از خادمان، اطمینان خاطر می‌داد که تا پایان سفر و تا زمان رسیدن به کربلای معلی، همراه همه زائران هستند تا کسی از سفر جا نماند.

او توضیح می‌داد که پس از پیاده شدن از قطار در شلمچه، نگاهی دقیق‌تر به داخل کوپه انداخته شود تا چیزی جا نماند. در مدتی که افراد داخل کوپه هستند، مدارکشان را در دسترس نگه دارند تا هنگام بررسی دچار مشکل نشوند. همگی یک جا جمع شوند و کسی پراکنده نشود.

کشیدن بار توسط زائران در فاصله قطار تا گمرک

ثقفی گفت که جای نگرانی نیست و بلیت قطار عراقی را در گمرک به همه مسافران می‌دهد. حتی اگر مسافری، جایی برای ماندن نداشته باشد، می‌تواند اقامتگاه‌هایی را به آنها معرفی کند. بنابراین هر ساعتی از شبانه روز کسی مشکلی یا سوالی داشت می‌تواند به کوپه آنها مراجعه کند. در نهایت هم آرزوی خیر می‌کرد و به کوپه‌های دیگر می‌رفت.

ساعت ۸ صبح روز بعد یعنی بعد از حدود ۲۰ ساعت به شلمچه رسیدیم. دوباره همان چمدان‌ها و وسایل از قطار بیرون آمد. این بار باید فاصله‌ای ۵۰۰ متری از قطار تا ورودی گمرک شلمچه را طی می‌کردیم.

جوان ترها تلاش می‌کردند باربر یا چرخ پیدا کنند. اما گفتند باید تا ورودی گمرک برویم. بنابراین هر کسی بار خودش را جلوتر می‌برد گوشه‌ای می‌گذاشت و به سالمندانی که نمی‌توانستند چمدان‌ها را بکشند، کمک می‌کرد تا جلوتر بیایند.

بالاخره به ورودی گمرک رسیدیم و توانستیم چمدان‌ها را به قیمت ۵۰ هزار تومان روی چرخ بگذاریم. همین جا افرادی بودند که فریاد می‌زدند، هر دینار را به قیمت ۳۵ هزار تومان می‌فروشند. پاسپورت را نشان دادیم و وارد محوطه گمرک شدیم.

زائرانی که عوارض پرداخت نکرده بودند در صف ماندند و بقیه رفتند تا از آقای ثقفی و خادمان دیگر، بلیت قطار عراقی را بگیرند. اسمشان که خوانده می‌شد در صف کنترل گذرنامه می‌ایستادند. اینجا دیگر نمی‌شد چرخ را به داخل برد. چون راهی که برای ورود باز کرده بودند باریک بود و چرخ رد نمی‌شد.

از شلمچه تا بصره با اتوبوس

بقیه افراد، وارد خاک عراق شدند و مهر ورود در پاسپورت‌شان زده شد. معطل ماندیم تا به سمت اتوبوس‌هایی که قرار بود ما را ۴۰ دقیقه‌ای به بصره برساند، برویم. با همراهی خادمان به سمت اتوبوس‌ها رفتیم و چمدان‌ها را غیر از صندوق اتوبوس، بین صندلی‌ها هم جا دادیم. مسافران قوچانی کلافه بودند از اینکه صبحانه نخوردند و کسی به آنها یک لیوان آب هم نداده و از بس سرویس بهداشتی گمرک کثیف بوده نتوانسته بودند از آن استفاده کنند.

معطلی زیاد ما در اینجا به دلیل جا ماندن مسافران پاکستانی بود که عراق به آنها ویزا نمی‌داد و یک نفر که تاریخ گذرنامه اش تمام شده و اجازه ورود نداشت و دو نفر که مهر ورود در پاسپورتشان زده نشده بود.

ساعت یک ربع به ۱۱ صبح از شلمچه به بصره راه افتادیم. زمان در عراق نیم ساعت عقب تر از ایران بود. پیام‌هایی گرفتیم که نشان می‌داد وارد حوزه رومینگ شده‌ایم و باید ساعت محلی را مدنظر قرار دهیم.

ساعت ۱۱ و ۲۰ دقیقه به ایستگاه راه آهن بصره وارد شدیم. تمام چمدان‌ها، کوله پشتی و ساک ها را پشت سر هم جلوی پلیس‌های عراقی در یک خط صاف گذاشتیم و عقب تر منتظر ماندیم. سگی تربیت شده، تمام ساک ها را بو کشید. چند بار این کار تکرار شد و رفت. ظهر شد. برخی از افراد همان کنار قطار جانماز پهن کرده و نماز خواندند.

سفر با قطار عراقی طولانی‌تر شد

ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه وارد قطاری که منتظرمان بود شدیم. کسی نمی‌دانست کجا بنشیند و در کدام کوپه برود چون واگن‌ها و صندلی‌های قطار عراقی شماره نداشتند. قطار عراقی چهار تخته و برخی از کوپه‌های آن دو تخته بود اما خیلی از کوپه‌های دو تخته بسته بود و باز نمی‌شدند.

بنابراین هر کسی هر جایی که می‌توانست می‌نشست بدون آنکه مشخص باشد کجا باید برود حتی آن کسی که پول کوپه دو تخته را داده بود مجبور شد در کوپه چهار تخته برود چون جای دیگری پیدا نمی‌کرد.

کوپه دو تخته قطار عراقی

به نظر می‌رسید قطار عراقی جدید باشد کوپه دو نفره ای که من در واگن آخر پیدا کردم دارای دو تخت روی هم، تلویزیون، روشویی، آینه، کمد و چوب لباسی و جای چمدان بود. اما هیچکدام کار نمی‌کرد.

آبی از روشویی نمی‌آمد. یخچال و تلویزیون خاموش بودند. در کمد بسته نمی‌شد و برای خودش تاب می‌خورد گاهی محکم به در ورودی می‌خورد و تلاش‌های من برای بسته نگه داشتن آن بی فایده بود!

از کنار کوپه‌ها که رد می‌شدم، بوی الکل می‌آمد. بعضی از زائران با دستمال و الکل در و دیوار کوپه را پاک می‌کردند و برخی الکل روی صندلی‌ها می‌زدند تا بتوانند بنشینند. نمناک بودن برخی از صندلی‌ها موجب شده بود، تعدادی از کوپه‌ها خالی بماند و کسی داخل نرود.

صندلی واگن اتوبوسی قطار عراقی

روکش قرمز صندلی‌ها، به رنگ سیاه درآمده بود. در کوپه‌های چهار تخته جز صندلی چیز دیگری نبود و مسافران برای رفتن به تخت بالایی، نردبان نداشتند و در طول مدت سفر، هیچ ملافه‌ای به زائران داده نشد. در ساعاتی از سفر، آب سرویس‌های بهداشتی قطع شد. درب سرویس‌های بهداشتی بسته نمی‌شد. بوی نامطبوع، مسافران را کلافه کرده بود.

آب جوش و آب آشامیدنی تا ساعت‌های طولانی وجود نداشت. اعتراض زائران منجر به آن شد که عده‌ای بتوانند از آشپزخانه تعطیل قطار استفاده کنند. رئیس کاروان قوچانی توانست غذای کاروان را گرم کند. زائران به او انتقاد کردند که در وضعیت مناسب و بهداشتی قرار ندارند و غذای داده شده را از روی اجبار می‌خورند.

یک تکه مرغ آب پز با سیب زمینی با پوست و یک نان لواش غذای آنها بود. هر کدام دو پرتقال و یک سیب هم گرفتند و به واگن اتوبوسی رفتند. واگن اتوبوسی این قطار از اتوبوس‌های بین راهی دهه ۶۰ تهران _ قم هم کثیف‌تر بود. بعضی از زائران دلشان نمی‌آمد روی صندلی‌ها بنشینند بنابراین فضای رستوران را اشغال کردند.

اعتراض به رئیس قطار

رئیس قطار پیرمردی عراقی بود که به مسافران معترض به زبان عربی توضیح می‌داد و یک نفر برای آنها ترجمه می‌کرد و می‌گفت تنها وظیفه اش رساندن این قطار به مقصد است و تمیز کردن قطار کار شرکت دیگری است اما چون بودجه نگرفته‌اند مدتهاست قطار را تمیز نکرده‌اند و او بی تقصیر است!

طبق برنامه قطار باید ساعت ۱۸ به کربلا می‌رسیدیم. نقشه را از روی موبایل نگاه کردم هنوز در المهاویل بودیم. قطار ۴۰ دقیقه در چند قدمی ایستگاه متوقف مانده بود. مأموران قطار در حال رفت و آمد بودند و با بی سیم کسی را صدا می‌زدند. بیرون آمدم یکی از زائران که با مسئولان قطار، به زبان عربی صحبت می‌کرد گفت: لوکوموتیوران خارج از برنامه بدون هماهنگی با مدیر قطار به بیرون از کابین رفته است. الان مشکل حل می‌شود. عراقی‌ها زیاد از قطار استفاده نمی‌کنند به همین دلیل مقید به زمان بندی و استفاده درست از قطار هم نیستند.

قرار بود قطار عراقی ۸ ساعته ما را از بصره به کربلا برساند اما سفرمان ۱۲ ساعت طول کشیده بود تعدادی از مسافرانی که متوجه شده بودند، خبرنگار هستم می‌گفتند بلیت قطار برگشت را استرداد کردند تا با هواپیما یا اتوبوس برگردند.

عادل افشاری پور داوطلب هلال احمر و از مسافران ایرانی_عراقی به من می‌گفت: مطالبه مسافران از مسؤولان قطار عراقی موجب خواهد شد، امکانات بهتری در اختیار مسافران قرار گیرد. باید این قطار آنقدر برود و بیاید تا مشکلاتش حل شود.

ساعت ۲۳ و ۲۰ دقیقه شب، یعنی فردای روزی که از تهران حرکت کرده بودیم به ایستگاه قطار کربلا در ۸ کیلومتری بین الحرمین رسیدیم. باز هم چمدان‌ها و همه وسایل را بیرون گذاشتیم تا سگ‌ها، آنها را بگردند. مسافران کاروان سوار خودروهایی که در انتظارشان بود شدند. زائرانی که دو روز اخیر را با هم گذرانده بودند، از هم حلالیت می‌گرفتند و التماس دعا داشتند.

به آن طرف خیابان رفتم و به همراه سه نفر دیگر سوار تاکسی شدیم و نفری یک و نیم دینار تا بین الحرمین دادیم. هنوز وسایلم را در اتاق نگذاشته بودم که حاج عباس گنجی میزبانم با کیک و شکلات به استقبال آمد. دیدن گنبد حضرت اباالفضل (ع) و امام حسین (ع) خستگی سختی‌های سفر را از یادم برد.