خبرگزاری مهر، گروه مجله _ فاطمه برزویی: ۲۲ بهمن ماه ۱۴۰۲، انقلاب اسلامی تولد ۴۵ سالگی خود را جشن گرفت؛ تولدی که از تمام استانهای کشور، از هر زبان و قومیتی در کشور مهمان داشت و از هر سنی در آن دعوت بودند. فرقی نمیکرد کوچک باشی یا بزرگ، شیرخواره باشی یا پیرزن و پیرمردی که راه رفتن برایش سخت است. امروز فرق میکرد، چرا که امروز سالروز تولد آزادی کشور عزیزمان بود و میزبان، کسی جز ایران خانم و کوچهها و خیابانهایش نبودند.
تمامی مسیرها منتهی به میدان «آزادی» میشد؛ میدانی که شاهد تظاهرات زیادی در زمان انقلاب اسلامی بود و میتوان به عنوان یکی از مرکزهای اصلی تجمع انقلابیها از آن نام برد. برای همین هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نامش از «شهیاد» به «آزادی» تغییر کرد. یکی از شلوغترین مسیرها برای جشن امروز مثل همه این سالها، مسیر خیابان «انقلاب اسلامی» بود.
در خیل عظیم جمعیت امروز حضور کودکان قد و نیمقدی چشمها را خیره میکرد. کودکانی که دیگر دهه هشتادیها، بینشان بزرگترهای جمع بودند. حالا چند سالی است نوبت به دهه نودیها و حتی متولدین چهارصد به بعد رسیده است. کودکانی که با ذوق و شوق در صف نقاشی میایستند تا پرچم سه رنگ کشورشان را بر صورتهایشان نقاشی کنند. گروه گروه در غرفههای مختلف حضور دارند و سرود میخوانند. پرچم ایران را به دست گرفتهاند، همراه پدر مادرهایشان راه میروند یا بر دوش آنها نشسته و با مشتهای کوچکشان سعی میکنند در جشن تولد آزادی میهن آواز بخوانند.
این کودکان کمابیش میدانند برای چه در این روز دور هم جمع شدهاند، از همین حالا یاد میگیرند که وحدت و همبستگی و عرق ملی، لابهلای همین صفها و همین آوازها نهفته است. گروهی از دختران و پسران از حدود هفت تا ۱۲ سال، با لباس قومهای مختلف، دوشادوش هم سرودی میخوانند که برادری و برابری تمامی اقوام کشور را یاد حاضران میاندازد. بزرگترها، چشم به رنگارنگی قومیتهای ایران دوختهاند و در کلاسی که بچهها معلمش هستند، درس میهندوستی میگیرند.
میهمانانی که خیلیهایشان همان انقلابیهای پا به سن گذاشته هستند؛ کسانی که خودشان را به اولین جشن بزرگ پیروزی آزادی ایران رساندهاند و حالا سالهاست هر جا که باشند و هر جور که باشد، خودشان را به جشن تولد دوباره ایران میرسانند.
مجری پشت میکروفون فریاد میزند ۲۲ بهمن امسال روز خوش یمنی است و اگر خدا بخواهد کشور امسال ۴۵ سالگی خوبی را تجربه خواهد کرد. پسر بچهای روی سکو میرود و با صدای بلند آواز آشنایی میخواند: «چو ایران نباشد تن من مباد؛ در این بوم و بر زنده یک تن مباد؛ همه روی یک سر به جنگ آوریم؛ جهان بر بداندیش تنگ آوریم، همه سر به سر تن به کشتن دهیم؛ به از آنکه کشور به دشمن دهیم؛ چنین گفت موبد که مرد بنام؛ به از زنده دشمن بر او شادکام؛ اگر کُشت خواهد تو را روزگار؛ چه نیکو تر از مرگ در کار زار…»