اسلام هم دارای بعد ظاهری و هم دارای بعد باطنی است و در کنار همه اشکال و انشعابات داخلی آن دین اسلام را به وجود میآورد. در این میان یکی از محوری ترین مؤلفه ای اسلام آموزه های عرفانی آن است.
بعضی اذعان داشته اند که ریشه تصوف را در ادیان دیگر باید دانست که به تدریج وارد اسلام شده و رنگ و بوی اسلامی به خود گرفته است و اگر تشیع را نیز همان باطن گرایی اسلام بدانیم، بنابراین در آن صورت نمی توان آن را از تصوف جدا دانست و احترامی را که شیعیان و صوفیان به طور یکسان برای علی قائلند نشان دهنده ارتباط بین تشیع و تصوف است. تصوف دارای شریعت (مذهب فقهی ویژه ای) نیست و سلوک روحانی است که در کنار یکی از مذاهب فقهی از قبیل شافعی یا مالکی مورد عمل قرار می گیرد.
اما شیعه هم شریعت و هم طریقت ویژه خود را داراست و در این میان در بعد طریقت همانندی های بسیاری را با تصوف داراست. توجه نکردن بعضی از صوفیه به شریعت و صرف توجه به طریقت سبب شده است بسیاری از مؤمنان تشرع و فقها از سر عناد با صوفیه برآمده و حتی درصدد قتل آنها بر آیند.
یکی از آداب و رسوم صوفیه که به صورتی نمادین، با مسئله ولایت ارتباط نزدیک دارد و خاستگاه آن با ولایت در تشیع بسیار نزدیک است، رسم پوشیدن خرقه و انتقال خرقه از پیر به مرید، به عنوان نمادی برای انتقال آموزه های معنوی و فیض خاص، همراه با ولایت و تشرف به سلوک است.
هر مقام و مرتبه ای از وجود سالک مانند خرقه یا پرده ای، حجاب و مانع مقامی بالاتر است و سپردن خرقه از طرف مراد به مرید به معنای انتقال قدرت معنوی است و مرید را قادر می سازد تا فراتر از هوشیاری روزانه اش به تأمل بپردازد و به صورتی نمادی در اثر گرفتن خرقه او قادر می شود تا حجاب و مانع درونی بین خود و خداوند را به دور افکند. در مقایسه آموزه های شیعی و صوفیان می توان به موضوع مقامات روحانی و عرفانی نیز اشاره کرد.
آرمان صوفیه وصال و اتحاد با خداست و این جز با باطن مقامات و حالات، قابل حصول نیست و حیات معنوی صوفی بر اساس نیل به آن مقامات و احوال بنیاد نهاده شده است. با وجود این، رسیدن به آن مقامات و احوال مقصود بالذات نیست و مقصد اعلای صوفی، جست و جوی ذات متعال حق تعالی است. البته در تصوف، تقریباً همه اعضای سلسله به منازل و مقامات عرفانی وقوف دارند ولی در میان شیعیان، فقط خواص بدان آگاهند. از امام اول تا امام هشتم، شیعیان رابطه بسیار نزدیکی با صوفیان داشته اند و روایات و مکتوبات عرفانی بسیاری از آن زمان باقی مانده اند اما رابطه آشکار امام شیعی با صوفیان بعد از امام هشتم ادامه نیافته است.
پس از امامان، تشیع و تصوف هر کدام راه و شیوه خاص خود را در پیش گرفته و تا حدودی از یکدیگر فاصله گرفتند. در طول این دوره بر خلاف زمان حیات امامان، شیعه به تدریج نقش سیاسی بیشتری را بر عهده گرفت ولی غالب صوفیان، حداقل در قرون چهارم و پنجم، به کلی از فعالیت های سیاسی دست شسته و کناره گیری کردند.
از قرن هفتم تا قرن دهم همچنین نهضتهای دینی و صوفیانه وجود داشته اند که زمینه ساز ارتباط و نزدیکی تصوف با تشیع بودهاند. همچنین در این دوره، رشد و گسترش سلسلههای جدید صوفی را در ایران داریم که زمینه ظهور نهضت شیعی صفویه را فراهم کردند. نهضت سیاسی صفویان که از میان صوفیه برخاسته بود، موجب تأسیس سلسله حکومتی در ایران گردید که در منشا صوفی و در باور شیعی بود و در نتیجه صوفیان تشیع را به عنوان مذهب رسمی کشور اعلام کردند و در اوائل حاکمیت، آنان به رشد و ترویج آرای صوفیه نیز پرداختند.