خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «روئیدن در انتظار توست» نوشته ساجده کارخانهای بهتازگی توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب دربرگیرنده قطعات ادبی عارفانه و عاشقانهای است که در سه فصل دانه ها، زمین آسمان و انسان تدوین شده و درباره خلقت و آفرینش خداوند هستند. نویسنده کتاب پیشرو تلاش کرده مسیر رسیدن به خدا، ارتباط با او و مساله ولایت و امامت را درقالب جملات ساده بیان کند.
فاطمه نعمتی نویسنده و پژوهشگر در معرفی و بررسی «روئیدن در انتظار توست» یادداشتی با عنوان «درد رویش را تاب آور؛ بهار نزدیک است» نوشته که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.
مشروح متن اینیادداشت در ادامه میآید؛
این روزها فروشگاههای آنلاین پوشاک زنانه را بالا و پایین میکنم تا لباسی زیبا برای سال نو تهیه کنم؛ اما یا دلم با آنها نیست یا اندازه جیبم به هزینهشان نمیرسد. شنبه را به جمعه و جمعه را به جمعه بعد میرسانم و دغدغهام شده خرید لباس مناسب برای نوروز ۱۴۰۳. در قیلوقال زندگی انسانی یادم رفته بود که پیش رویم فقط عید باستانی نیست؛ بلکه عید دینی هم دارد میآید. ماه رمضان برای من شبیه به عید است؛ اما نه به شکل دیدوبازدید با اقوام، بلکه سراسر روزها و شبهایش وقتِ دیدوبازدید با الله بزرگ است. من لابهلای پرسهزدن در خیابانهای دنیا، یادم رفته بود که اسرارآمیزترین قرار خداوند با انسانها دارد میآید و هنوز برایش آماده نشدهام.
تا حالا شده با شخص مهمی قرار بگذارید و یادتان برود؟ تا حالا شده با شخص مهمی قرار بگذارید و با سرووضع عادی به دیدنش بروید یا اصلاً به همان شکل که در خانه لباس میپوشید جلوی او ظاهر شوید؟ قطعاً پاسخ همه این سوالها یک «نه» بزرگ است؛ چون ما میدانیم لباس و ظاهر انسان در شخصیتش خیلی مؤثر است و در وهله اول، شخص مهم آن طرف قرار، با دیدن جلوه بیرونی ما دربارهمان نظر میدهد. حالا فکر میکنید نظر خداوند درباره ما و قراری که در پیش است، چیست؟ او میبیند چندروز دیگر وقتِ ملاقات بزرگ است و ما هنوز کاری نکردهایم؛ حتی لباسمان را هم انتخاب نکردهایم. من در روزهای منتهی به آغاز ماه رمضان، خودم را شرمنده میدانم که برای این قرار، هیچ حرکت درخوری جهت آمادهسازی جسم و روحم انجام ندادهام؛ اما نه! بگذارید در حق خودم اینقدرها هم بیانصاف نباشم. من ذهنم را برای این دیدار بیدار کردهام: با خواندن یک کتابِ عجیب.
آشنایی با بعضی کتابها خودش یک قصه است. انگار در یک روز بارانی که چتر نیاوردهای و به دنبال یک سرپناه میگردی، درِ یک کتابفروشی کوچک و گمنام با زنگولهای باز میشود و کتابفروش دعوتت میکند تا به خانه کتابها پناه ببری. من در روزهای شلوغ روزمرگی و فراموشی، با کتاب کوچک و گمنامی آشنا شدم که میتواند از باران ناامیدی نجاتم دهد.
کتاب «روئیدن در انتظار توست» را ساجده کارخانهای نوشته، زهرا قربانی تصویرگری کرده و انتشارات کتاب جمکران منتشر کرده است. کتاب را در حالتی که نمیدانم با چه فضایی قرار است روبهرو شوم ورق میزنم و به صفحات سفید و سبزشده آن خیره میشوم. آرام میشوم. انگار کتاب میگوید ابتدا آرام شو و تنش دنیای بیرون را کنار بگذار، بعد من را بخوان. میخوانمش، بخش به بخش، روایت به روایت، قصه به قصه، فصل به فصل. وقتی تمامش میکنم انگار بالاخره موفق شدهام زیباترین لباس امسال را برای خودم پیدا کنم و آراسته و مرتب به دیدار خداوند بروم. چطور؟ برایتان میگویم.
«روئیدن در انتظار توست» یک هدف دارد و آن، صحبتی درِگوشی با منِ مخاطب است. در فصل اول با عنوان «دانهها» کمکم متوجه میشویم که ماجرا چیست و کتاب چه حرفی در نهانِ خود پنهان کرده است. دستِ کتاب خیلی زود رو میشود؛ اما این ماهیت یک اثر معنوی است که مخاطب را در مسیر قرار دهد و تشویقش کند که خودش رو به جلو حرکت کند، نه اینکه ناگهان او را بدون هیچ تلاشی به مقصد برساند. این کتاب سراسر حرکت است: حرکتی در دل دانهها، در تنِ نرم کرم خاکی و در وجدان آدمی. بگذارید فضای کتاب را بیشتر برایتان باز کنم. عناوین فصلهای آن «دانهها»، «زمین و آسمان» و «انسان» است و بخشهای آن عبارتاند از: راز شکفتن، خیالِ محال، روئیدن در انتظار توست، تلاشهای مقدس، ذرهها را ببین، در قلب تو، کوچک اما بزرگ، تا بینهایت، به وقت شکوفه، راز ماندن، رد پا، چراغ آسمان، یک قدم تا دریا شدن، پیچکهای هرز، گرمابخش روزهای سرد، کنجهای متروک دل، بزرگراه شیطان، گذشتن و رفتن، راهِ روشن، نقشهای زمینی، جایی برای عشق، لذت رسیدن.
با نگاهی به عناوین میتوانیم زود حدس بزنیم که قرار است نویسنده برایمان از چه بگوید؛ اما قول میدهم شما هم مثل من نمیتوانید درست حدس بزنید. ساجده کارخانهای در این کتاب، آنقدر لطیف، عمیق و ملموس برایمان از چیزهای مهم میگوید که شاید جای دیگری نتوانید مانندش را بخوانید. اغراق نیست؛ دستکم من تا حالا کتابی اینطور ملموس و فهمیدنی درباره راز آفرینشم و کاری که باید روی زمین انجام بدهم، نخواندهام. بله! کتاب در سراسر کلماتش قصه راز آفرینشمان را میگوید؛ چیزی که فراموش کردهایم و بهخاطرآوردنش هم در روزگار شلوغ امروز کاری سخت است؛ اما من به شما میگویم که در همین روزگار پرترافیک که خواستههای مادی کوچک و بزرگ پشتِ سر هم پیدایشان میشود و ما را قلقلک میدهند، میشود در مترو بنشینی و کتابی بخوانی که خواب غفلت و فراموشی را از سرت بپراند. نمیدانم در کدام ایستگاه متروی تهران بودم که بیدار شدم و یادم آمد ماه رمضان دارد میآید و من چقدر خوابیدهام!
در کتاب «روئیدن در انتظار توست» و در هر قصهاش، موجودی دارد برای «بودن» و «شدن» تلاش میکند؛ بودن و شدنی که به یادگار بماند در خاطر زمین و زمان. دانهای دوست دارد درخت میوه شود و حسابی اثرگذار باشد؛ اما خوشه گندم میشود. او ناراضی است و درخت میوه شدن را کمالِ یک دانه میداند؛ اما خداوند همراه اوست. او راز آفرینش را برای دانه گفته است پیش از آنکه در دل خاک کاشته شود. دانه به یاد میآورد و به خوشه گندم شدنش میبالد و نان میشود و حسابی اثرگذار.
تا به حال شده از وجودتان ناراضی باشید و فکر کنید چه فایدهای دارید و اصلاً چرا به دنیا آمدهاید؟ برای من پیش آمده است: بارها و بارها. هر بار هم یک جواب ناقص به خودم گفته و به زندگی ادامه دادهام؛ اما بعد خواندن قصه کرم خاکی که اسیر گفتههای دروغ شیطان شده و عزتنفسش را از دست داده بود و خود را ناچیز و غیرمفید میشمرد، فهمیدم چقدر شبیه کرم خاکیام.
اعتراف میکنم که بعد خواندن کتاب، دیگر به فکر این نبودم که حتماً باید درخت میوه شوم تا به کمال آفرینشم رسیده باشم یا اگر نان شدم حتماً باید در سفره بزرگان بروم و اولیای خدا را سیر کنم تا به کمال آفرینشم رسیده باشم یا اگر ماهی قرمز کوچکی شدم محصور در تُنگی تَنگ، سرنوشتم صرفاً چرخیدن بیهوده دور خودم نیست که درنهایت جسم مُردهام را قبل اینکه نوروز به پایان برسد بیرون بیندازند یا اگر یک قطره آب شدم که میتواند به شکل باران بر تن خشک زمین فرود آید، نه به قطرهبودنم ببالم و نه از قطرهبودنم ناراضی باشم یا اگر …. «روئیدن در انتظار توست» قصه همین اگرهاست که هرکدام روایت خواندنیای دارند که حیف است از کنارشان به سادگی رد شویم. داشتم میگفتم، من بعد خواندن این کتاب دیگر به فکر این نبودم که حتماً باید کار بزرگی برای آدمها انجام دهم تا بنده مقبولی برای خداوند باشم و کمال آفرینشم را محقق کرده باشم. قرار نیست همه امیرالمؤمنین (ع) باشند یا سلمان فارسی و ابوعلی سینای حکیم و شهید دفاع مقدس و دانشمند برجسته وطن. اگر به قدرِ یک کرم خاکی در دل خاک، کوچکم و کارهایم به چشم کسی نمیآید، باید به خودم یادآوری کنم که اگر کرم خاکی در دل خاک نچرخد و حرکت نکند و کرم خاکیبودنش را «نفی» کند، اکسیژن در خاک جریان نمییابد و گیاهان رشد نمیکنند و طبیعت بیمار میشود. قصه کرم خاکی که با عنوان «کوچک اما بزرگ» در کتاب قرار گرفته است عجیبتر از آن است که من برایتان در این یادداشت شرح دادهام. باید خودتان بخوانید؛ همینروزها در همین ساعات پایانی که وقتِ آمادهشدن برای دیدار بزرگ با خالق است.
مطالعه این کتاب کمحجم ۴۸ صفحهای مصور رنگی میتواند لباس قشنگی به تن روحتان کند که آمادهتر به قرار بزرگ بروید؛ لباسی خوشبو که بوی ریحان تازه در سفره افطار میدهد، بوی غذای گرم سحر که مادر ذکرگویان برای خانواده پخته است، بوی جوانههای صورتی روی درختان که نویدبخش آمدن بهار هستند و بوی لحظه گرگومیش و بیدارشدن در وقتِ مناسب. «روئیدن در انتظار توست» کمگوی و گزیدهگوی چون دُرّ است که در فرصت باقیمانده تا ماه رمضان و عید ۱۴۰۳، میتواند احوال جدیدی برای آغاز سالی دیگر از عمرمان به ما بدهد؛ دُرُشت میگویم؟ خودتان بخوانید تا باور کنید. راستی این قصه ما نیست؟ کاش واقعاً قصه ما شود. «همهجا تنگ بود و تاریک؛ دلگیر بود و سرد. دانه این را نمیخواست. دردی مبهم در وجودش پیچید. شیطان گفت: رنج است و محنت؛ دردی است نو که از پی دردهای دیگر میآید.
خدا گفت: دردِ رویش است، دردِ زایش؛ زادن درختی تنومند از دل دانهای کوچک. رهاورد گذر از زمستان است و ارمغان بهار.
با بشارت بهار، گرمای ایمان ذرّهذرّه در قلب دانه سرازیر شد. دانه دردش را در آغوش کشید؛ ریشه زد و جوانه داد.