تهران - یک نویسنده و شاعر پارسی گو گفت: زبان فارسی مرز معنوی ما است؛ یعنی همان طور که خاک ما حد و مرزی دارد زبان فارسی هم مرز ما است که به اندازه تمام فارسی زبانان دنیا گسترانده شده است.

خبرگزاری مهر، اداره کل استان‌ها - مهدی صالحی: همه جهان ایران را با هنر و شعرش می‌شناسند. هرچند زبان فارسی زبان دیوانی اداری و رسمی سلسله‌های مختلف ایرانی و حتی فراتر از کشورمان در شبه قاره هند، بوده است اما عموماً زبان فارسی را زبان شعر و ادبیات می‌دانند. زبانی که علاقمندان قابل توجهی را در نقاط مختلف جهان دارد.

به این بهانه با «ناصر پروانی» استاد دانشگاه، نویسنده و شاعر صاحب نام کشورمان به گفت و گو نشستیم. وی که دارای تحصیلات در رشته مدیریت است هنر سرودن شعر را کم هزینه اما اثر گذار می‌داند و معتقد است زبان فارسی ظرفیت آن را دارد تا دوباره و چون گذشته در جهان مطرح شود و آثار ادبی ایرانیان در داد و ستدهای جهانی با علاقمندی به زبان‌های دیگر ترجمه و صادر شود.

وی با انتقاد از نسل جدید می‌گوید: «نسل جدید دهه ۸۰ و۹۰ نسل‌هایی هستند که همه چیز را به سرعت می‌طلبند و می‌خواهند ره صد ساله را یک شبه طی کنند» با این حال او معتقد است باید نسل جدید و سلایق ادبی آن را بپذیریم هرچند تغییر ذائقه این نسل به دلیل فقدان ارائه کارهای وزین از سوی پیشکسوتان شعر و ادبیات است.

مشروح این گفت و گو پیش روی مخاطبان است.

*لطفا از بیوگرافی خودتان بفرمائید. از کتاب‌های شعر و رمان‌هایی که تاکنون نوشتید نام ببرید و توضیح دهید چه شد که به کار هنر علاقمند شدید و گرایش یافتید؟

از آثاری که من داشتم، اکنون به ۲۶ اثر رسیده است که ۱۵ تا از آن آثار مجموعه شعر هستند و باقی کتاب‌ها رمان و نیز دو الی سه کتاب هم خاطره نویسی بوده است من ناصر پروانی متولد ۱۶ تیرماه ۱۳۵۹ در تهران هستم. رشته تحصیلی من در دانشگاه تا مقطع دکتری مدیریت بوده است ولی آشنایی ام با شعر در همان دوران دبستان بود. از آن جایی که در دوران دبستان در مسابقاتی که در سطح تهران برگزار می‌شد در رشته شعر و داستان نویسی نفر سوم و همزمان اول شدم و در دوران نوجوانی گرایش به اشعار مذهبی داشتم.

خدا کمکم کرد و در آن دوران در محفل حاج آقای سازگار شرکت می‌کردم و متنعم می‌شدم. در کلاس‌ها مربوطه شرکت می‌کردم و در آن دوران بیشتر شعر خوانی و شعرهای آئینی می‌نوشتم، که با گذشت زمان و رسیدن به سن جوانی مقداری محتوا و حوزه نوشته‌هایم تغییر کرد؛ به گونه‌ای که مسائل اعتقادی و اشعار کلاسیک و به نوعی عاشقانه می‌نوشتم که به طبع سن ۱۸ الی ۲۰ سالگی که داشتم بود.

اولین مجموع اشعار من باران در سال ۸۵ بود که چاپ شد و آن دوران سختگیری بیشتری در انتشاراتی‌ها و همین طور ارشاد در چاپ کتاب‌ها وجود داشت. بخصوص برای کتاب اولی‌ها سخت گیری ها بیشتر بود و حتی چندین ماه کتاب در نوبت مجوز می‌ماند.

بعد از آن هم مجموع اشعاری نوشتم. به گونه‌ای که بعد از دهمین مجموعه اشعاری که نوشتم، رمان عاشقانه‌ای نوشتم که «سایه عاشقی» نام داشت و الحمدلله رمان موفقی بود؛ خوب خوانده و خریده شد، به گونه‌ای که ترغیب شدم تا بیشتر رمان بنویسم اما در مجموع من خود را شاعر می‌دانم نه داستان‌نویس لذا به این کار ادامه دادم. در عین حال همزمان هم در حال شاگردی کردن نزد اساتید مختلف بودم و سعی می‌کردم کسب فیض کنم.

فکر می‌کنم از سال ۱۳۹۴ الی ۱۳۹۵ هم کارگاه شعر خود را راه انداختم که با میزبانی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی صورت گرفت. آن کارگاه خیلی موفق به نام «شب‌های پروانه» بود که اکنون بعد از گذشت شش الی هفت سال از این کارگاه جمعیتی حدود بیش از ۱۰۰ نفر در کارگاه شرکت می‌کنند و نتایج خوبی داشته است. شاید بیشتر از ۶۰ نفر در کارگاه‌ها هستند که خود نیز موفق به چاپ کتاب‌های وزین و خیلی ارزشمند شعر شده‌اند.

از آثاری که من داشتم، اکنون به ۲۶ اثر رسیده است که ۱۵ تا از آن آثار مجموعه شعر هستند و باقی کتاب‌ها رمان و نیز دو الی سه کتاب هم خاطره نویسی بوده است. در عین حال کتاب ما قبل آخرم هم کتابی است به نام «کمی بی‌شعور باشیم» است که نوشتم و کتاب انگیزشی است و با دوستان خود که صحبت می‌کردم به نوعی نقد طرز تفکر خودم در کتاب‌های قبلی خودم است

* فرمودید کتاب دیگری در حال تدوین دارید در مورد آن هم صحبت کنید و بفرمائید آیا تمام کتاب‌های شما مجوز ارشاد دارند یا خیر؟

جدا از اینکه کتاب‌هایم با مجوز ارشاد چاپ می‌شود در همین راستا هیچ شعری را قبل از اینکه به چاپ برسد جایی نمی‌خوانم و در دفاتر شعرم همیشه شعرهایی هستند که خیلی دوست دارم آنها را بخوانم ولی چون چاپ نشده نمی‌خوانم، به دلیل اینکه برخی از شعرها مصادره و سرقت ادبی می‌شوند و با وجود هوش مصنوعی اکنون وضعیت بدتر می‌شود و همین توصیه را هم برای دوستانم دارم.

کتاب آخر من کتاب مجموعه خاطره به نام «به وقت کرونا» است. مبنی بر اینکه جشنواره‌ای در کرونا برگزار شد و من دبیر آن جشنواره بودم که از جمع بندی آثار برگزیده آن، کتاب و نقدی که من بر آن آثار داشتم ونیز یک سری نوشته‌هایی که خودم و در مورد حال و هوای کرونا و اتفاقاتی که در مجموعه کشورمان افتاد و داشتم بود، لذا عمده نوشته خودم و هم برخی از دوستان را در آن کتاب استفاده کردیم

* چگونه شد که در کنار خواندن رشته مدیریت در دانشگاه و نیز کار حرفه‌ای و تخصصی در این بخش، در حوزه شعر و کتاب نویسی فعالیت کردید؟

نوشتن بی‌آزارترین و کم امکانات ترین هنر است و به هیچ عنوان امکانات خاصی احتیاج ندارد در کنار خواندن رشته مدیریت، کار اجرایی ونیز مسئولیت‌های سنگینی داشتم که پر مشغله بودند اما همه آدم‌ها به فراغت‌هایی احتیاج دارند و شاید هنر بهترین فراغت و موضوعی باشد که بتواند روح ما را جلا دهد، شاید این امر برای بهتر شدن کیفیت کارها و نیز انسانی بهتر بودن به ما کمک کند، لذا از این جهت که من نسبت به موضوع شعر از خردسالی علاقه‌های ریشه‌ای داشتم، به همین جهت سعی کردم تمرکز خود را به این قسمت ببرم.

زمانی هم که متوجه شدم به نوعی در این کار موفق هستم این رغبت و ترجیح برای من به وجود آمد که به دنبال این کار بروم؛ می‌توان گفت هنر نوشتن بی تکلف ترین کار من باشد؛ یعنی اگر بخواهید هر هنر دیگری را مثل موسیقی دنبال کنید، نمی‌توانید ساعت دوازده و نیم شب در منزل در کنار خانواده تمرین داشته باشید؛ در عین حال اگر اهل سینما باشید به یک سری ابزار و لوازم نیاز دارید، اما شاید بتوان گفت شعر کمترین امکانات را در میان هنرها نیاز دارد؛ شما اگر استعداد و عیار آن شعر را داشته باشی، با دفتر و قلم و خودکار می‌توانید بدیهی‌ترین آثار را خلق کنید.

همچنین به افرادی که خیلی وقت فراغت ندارند و نمی‌توانند وقت مخصوصی به گفتن شعر اختصاص دهند می‌گویم که بنده در باقی مانده ساعات روز یا ساعات ابتدایی بامداد، بسیاری از آثارم را نوشتم. همین طور در زمانی که مشکلات روحی داشتم توانستم این کار را انجام دهم. این هنر را با هنرهای دیگر نمی‌توان تعمیم داد به طور مثال؛ اگر به موسیقی و یک ساز خاصی علاقه داشته باشید باید بتوانید فضایی داشته باشید که اطرافیان شما آزار نبینند ولی نوشتن بی‌آزارترین و کم امکانات تری هنر است و به هیچ عنوان امکانات خاصی احتیاج ندارد.

* با توجه به اینکه شما به شکل تخصصی در این بخش در حال فعالیت هستید و زبان فارسی هم زبان شعر و هنر است، اشعار شاعران جوان را چگونه ارزیابی می‌کنید و فکر می‌کنید آیا پاسخگوی نیازهای جامعه امروز ما و مشکلات جوانان بوده و انگیزه لازم برای نسل جدید به وجود آورده است؟

نسل جدید دهه ۸۰ و۹۰ نسل‌هایی هستند که همه چیز را به سرعت می‌طلبند و می‌خواهند ره صد ساله را یک شبه طی کنند در حالی که باید گفت همانا بهترین مقصد خود مسیر است باید بپذیریم نسل ما در دهه ۵۰ یا ۶۰ افرادی بودند که به نحوی خاک و دود چراغ خورده پای کار می‌نشستند تا کارشان نتیجه بدهد، ولی نسل جدید دهه ۸۰ و۹۰ نسل‌هایی هستند که همه چیز را به سرعت می‌طلبند و می‌خواهند ره صد ساله را یک شبه طی کنند در حالی که باید گفت همانا بهترین مقصد خود مسیر است.

این نسلی است که به سرعت و بدون سختی می‌خواهد به مقصد برسد. آنان به آسانسوری حرکت کردن عادت دارند اگر چه شاید بشود در برخی زمینه‌ها اذعان و اعتراف کنیم که نوع استعدادهایشان در برخی زمینه‌ها خیلی از ما شکوفاتر و ارزشمندتر است، ولی واقعیت این است و در کارگاه‌هایی که دارم هم می‌گویم که این نسل یک نسل تک مصراع‌هایی ها و شعر کوتاه هستند؛ چون آنها بسیاری از قالب‌های قدیمی ما را قبول ندارند.

البته واقعیت این است که ما شعرهای و نوشته‌های بسیار قوی از بچه‌های همین نسل داریم ولی تعدادشان کم است و گاهاً به دلیل در دسترس بودن خیلی اطلاعات، خیلی کارها و مضمون‌های آنان شبیه به همدیگر است؛ البته نمی‌گویم کسی از روی کسی کپی می‌کند ولی مضمون‌ها خیلی شبیه به یکدیگر افزایش یافته است.

من به عنوان دبیر در جشنواره‌های کوچک و بزرگ مانند سیمرغ شاهد تعداد زیادی از کارهایی هستم که به دستم می‌رسد، ملاحظه می‌کنم که کارهای شبیه به یکدیگر خیلی زیاد است. هرچند نمی‌توان گفت که ما تک ستاره یا ستاره‌هایی نداریم.

اصلاً نمی‌خواهم وارد این بحث بشوم که آنها درست می‌گویند یا ما، اما در کل باید بپذیریم نوع تفکرات یا نوع مسیر حرکت آنها در رسیدن به هدف و حتی هدف گذاری‌هایشان با ما متفاوت است. نسل جدید و بچه‌های، ۲۰ و ۲۵ ساله ما نوع تفکرات شأن یا نوع مسیرشان برای رسیدن به هدف با ما متفاوت است. آنها حتی هدف گذاری‌های متفاوتی دارند.

ما باید این بچه‌ها را همان طور که هستند بپذیریم به این معنا که اگر جشنواره‌ای برگزار می‌کنیم که شامل بخش‌های مختلف شعر کلاسیک یا نیمایی و سپید است می‌توان گفت که اگر مثلاً ۵۰۰ اثر وارد می‌شود، مشاهده می‌کنم عمده این آثار در قالب شعر نیمایی و سپید است و این به آن معنا است که به هر دلیلی این نسل به شعر سپید و یا به شعر نو نیمایی نسبت به شعرهای کلاسیک علاقه بیشتری دارد.

آنان از قالب‌های کلاسیک فقط غزل را می‌خوانند و دوست دارند و شاید دو بیتی و ربایی راهم به دلیل کوتاهی می‌خوانند. نسل جدید و حتی همان بچه‌های دست به قلم ما که برندگان جشنواره‌های ما هستند به سراغ سایر قالب‌های کلاسیک نمی‌روند، نمی‌خواهم بگویم به سمتی برویم که آنها می‌خواهند اما باید نوع تفکر، اندیشه و فضای فکری شأن را بپذیریم.

* آیا گرایش‌های شعری و ادبی نسل جدید پاسخگوی نیازهای جامعه است؟

نیازهای جامعه میوه‌ای از خواسته‌های افراد مختلف جامعه است و خود افرادی که این نیازها را تولید می‌کنند به نوعی باید پاسخگو باشند بله، فکر می‌کنم نیازهای جامعه میوه‌ای از خواسته‌های افراد مختلف جامعه است و خود افرادی که این نیازها را تولید می‌کنند به نوعی باید پاسخگو باشند. من به غنای ادبی و اشعار ورود نمی‌کنم چون این بحث متفاوتی است.

در واقع ما بحث سبک نویسی و سبک انگاری را داریم و مبتلا به آن هستیم چرا که برخی از اشعار و فیلم‌ها و حتی برخی از موزیک‌هایمان هم همین گونه می‌شوند به گونه‌ای که به سمت یک شبه راه صد ساله را رفتن، می‌رویم.

* این امر به این معنا است که در حال فاصله گرفتن از فاخر نویسی هستیم؟

بله باید این واقعیت را بپذیریم، که نه فقط فاخر نویسی بلکه موسیقی ما نیز دچار این مشکل شده است. به طور مثال؛ خواننده‌ای کنسرت برگزار می‌کند و ظرفیت تعداد صندلی‌هایش ظرف مدت پنج دقیقه پر می‌شود و مشاهده می‌کنید که دو خط شعر درست و حسابی از آن کنسرت نمی‌توانید در بیاورید؛ این واقعیتی است که سطحی نگری و عیار ادبیات پایین آمده است ولی اینکه پایین آمده همین چیزی است که نسل جدید به آن علاقه دارند و شاید هم ما به این نسل درست یاد نداده ایم و ذائقه شأن را به این شکل تغییر داده و تغذیه درست ادبی به آنها نداده‌ایم، ولی باید بپذیریم شرایط در حال حاضر این گونه است

* فکر می‌کنید نسل قبلی نتوانسته است به خوبی آموزش دهد یا تغییر و تحولاتی که با روند رشد فن‌آوری‌ها، فضای مجازی، هوش مصنوعی و سبک زندگی‌ها مشاهده می‌شود، همه اثر گذار بوده و لذا تنها آموزش نبوده است؟ لطفاً در این زمینه توضیح بفرمائید.

وقتی تولید آثار به روز نداریم و فقط شعرهایمان برای هم نسلی‌های خودمان مناسب و خوب است و کتاب مان را فقط هم نسلی خودمان می‌خوانند، باید منتظر این باشیم که نسل جدید به سمت آثار بی وزن و سخیف و سطحی نگرانه بروند بخشی از این مساله مربوط به این است که مگر ما چقدر کار کردیم و یا چقدر برای بچه‌هایمان وقت گذاشته‌ایم؟ چقدر توانستیم در مورد سبک‌های کلاسیک برای این افراد جاذبه به وجود بیاوریم؟ چقدر توانستیم سبک‌های کلاسیک را جذاب کنیم؟ من غزل و شعر می‌گویم و از لغاتی استفاده می‌کنم که آن شخص تا به حال آن را نشنیده است؛ باید با لغات ملموس برای این بچه‌ها شعر خواند نه اینکه با زبان قدیم شعر گفت.

در نمونه‌هایی در موسیقی مانند پاپ کلاسیک وقتی آقای همایون شجریان یک سری آثاری را تولید می‌کند و یا آقای چاوشی با اشعار مولانا آثاری را تولید می‌کند و یا آقای حجت اشرف زاده با غزل‌های درست و حسابی آثاری را تولید می‌کند، مشاهده می‌کنیم که نسل جوان به این آثار گوش می‌دهد و آنها را دوست دارد و انتخاب می‌کند، بنابراین اگر ما در عیار ادبی بالا آثاری متناسب با ذائقه بچه‌های امروز تولید کنیم قطعاً مورد پذیرش و خواسته آنها قرار می‌گیرد. اما وقتی ما تولیدی آن چنانی در این زمینه‌ها نداریم این امر امکان پذیر نمی‌شود چرا که ما در واقع با تولید آثار ادبی آموزش می‌دهیم و می‌گوئیم این آثار خوب است به این آثار گوش دهید؛

وقتی تولید آثار به روز نداریم و فقط شعرهایمان برای هم نسلی‌های خودمان مناسب و خوب است و کتاب مان را فقط هم نسلی خودمان می‌خوانند، باید منتظر این باشیم که نسل جدید به سمت آثار بی وزن و سخیف و سطحی نگرانه بروند، البته بحث تکنولوژی و کم بودن فضای مناسب زندگی برای افراد و دور شدن از مسائل سنتی و … بی تأثیر در این امر نیست

* چقدر با آثار هنرمندان و شاعران فارسی زبان در تاجیکستان و افغانستان و بقیه ایرانی‌ها در سایر نقاط جهان مأنوس هستید. به خصوص در مورد تاجیکستان و افغانستان سبک کار آنها را چگونه می‌بینید و چه تفاوت‌هایی در بین اشعاری که در ایران ما با آنچه که در افغانستان تولید می‌شود وجود دارد؟ ضمن اینکه بفرمائید زبان فارسی ما یک زمانی در جهان قدیم حرف‌های زیادی برای گفتن داشت. در شبه قاره هند خیلی افراد فارسی زبان بودند، لذا فکر می‌کنید زبان فارسی همچنان این ظرفیت را دارد که دوباره جهانی شود و بتواند غنای خود را به رخ دنیا بکشد؟

زبان فارسی مرز معنوی ما است یعنی همان طور که خاک ما حد و مرزی دارد زبان فارسی هم مرز ما است که به اندازه تمام فارسی زبانان دنیا گسترانده شده است. در کارگاهی که برگزار می‌کنم دانشجویان بین الملل بسیاری. از جمله دانشجویان افغانستانی، هندو، تاجیک، پاکستانی و چند ملیت که با لهجه خاص خود صحبت می‌کنند، در آن شرکت می‌کنند؛ حتی برخی هم فارسی را تا حدودی به دلیل نوع درسی که می‌خوانند آموخته اند و واقعیت امر این است که می‌توانیم بگوییم تولید آثار ادبی که آنها دارند تولید می‌کنند، قابل مقایسه با داخل ایران نیست و هنوز بچه‌های ایرانی ما خیلی قوی‌تر هستند و این یک واقعیت است و شاید این جمله من درست نباشد که شعر متعلق به ایرانی‌ها است و عیار ما زمانی نشان داده می‌شود که آنها وجود دارند، یعنی اینکه تاجیک‌ها به زبان خودشان شعر می‌گویند و از آن جایی که در کارگاه‌هایمان تعداد زیادی بچه‌های هندی دارم که در ایران به تحصیل می‌پردازند و علاقه مند به زبان فارسی شدند و به فارسی شعر می‌گویند. بنده علاقه دارم آنها در سطح بچه‌های خودمان شعر بگویند اما فکر می‌کنم سال‌های زیادی زمان نیاز داشته باشد تا بخواهند شبیه به بچه‌های ما شعر بگویند و باید بپذیریم که پرچم دار شعر فارسی در تمام دنیا بدون شک ایرانیان هستند

* در خصوص ظرفیت‌های زبان فارسی برای دوباره جهانی شدن هم توضیح دهید.

یک رمان قوی نداریم که در همه جای دنیا چرخیده باشد و هر چیزی هم که داریم از پیشینیان ما است در این بخش همانند صادرات کالاهایمان، دارای ضعیف هستیم و بلد نیستیم داشته‌های خودمان را به درستی به نمایش گذاشته و بازاریابی کنیم.

همیشه گفته‌ام هر زمان که تعداد آثار ترجمه شده از سایر زبان‌ها از جمله؛ انگلیسی، اسپانیایی، آلمانی و فرانسوی به زبان فارسی، کم‌تر از ترجمه آثار زبان فارسی به آن زبان‌ها شد، می‌توانیم بگوییم که ما کارهایی در مورد صدور اندیشه خود انجام داده‌ایم. از سویی در شرایطی که در چهار راه ادبیات جهانی قرار داریم اما مانند اروپای شرقی خیلی حرف برای گفتن نداریم. به گونه‌ای که مثلاً یک رمان قوی نداریم که در همه جای دنیا چرخیده باشد و هر چیزی هم که داریم از پیشینیان ما است.

در صدور اندیشه خودمان به صورت نوشتار نا موفق بودیم و شاید از این ظرفیت صد در صدی فقط پنج درصد هم استفاده نکرده‌ایم اگر دیوان حافظ، مولانا، فردوسی، نظامی، گنجوی و سعدی این پنج قله ادبیات را ما نداشته باشیم شاید جهانیان ما را در زمینه ادبیات نشناسند، اما زبان فارسی به دلیل حلاوت و خاص بودنی که در کنه زبان فارسی است ظرفیت جهانی شدن را دارد. باید گفت ما در صدور اندیشه خودمان به صورت نوشتار نا موفق بودیم و شاید از این ظرفیت صد درصدی فقط پنج درصد هم استفاده نکرده‌ایم. به عنوان مثال وقتی برای شرکت در نمایشگاه‌های کتاب به کشورهای خارجی می‌رویم مگر چند رمان موفق داریم که از سوی آنان ترجمه می‌شود تا خریده شود؟ همین طور چند مورد از کتاب‌های شعر جدید ما معروف می‌شوند؟
متأسفانه ما تبلیغات مناسبی نداریم و چگونه می‌توانیم خود را به خوبی به دنیا بشناسانیم؟ چون در زمینه شناساندن آثار ادبی خود از جمله آثار فاخر ضعیف هستیم، قاعدتاً سهم ما از بازار ادبیات دنیا خیلی کم است.

در این زمینه اشکال را در کجا می‌بینید؟ بیشتر توضیح دهید

اشکال را در این می بی نم که مثلاً ما پسته کشورمان را در دنیا نتوانستیم معرفی کنیم و الان پسته آمریکا جای آن را گرفته است و یا فرش مان را نتوانستیم به درستی معرفی کنیم و الان در حال حاضر فرش هند و پاکستان جای آن را گرفته است. همچنین زعفرانمان را نتوانستیم معرفی کنیم و الان زعفران پاکستان جای آن را گرفته است و حتی زیتون مان را نتوانستیم به درستی معرفی کنیم و زیتون اسپانیا جای آن را گرفته است اشکال در همین جا قرار دارد که سایر محصولاتمان را هم نمی‌توانیم بخوبی به جهان معرفی کنیم.

*پس می‌توان گفت در واقع مجموعه خروجی مردم و حمایت‌هایی که باید در بخش اقتصادی انجام شود صورت نگرفته است و به تبع در بخش فرهنگی هم انجام نشده است و ما دچار این مشکلات شده‌ایم.

بله، باید توجه کرد ما در چند نمایشگاه فعال کتاب دنیا حضوری جدی داریم؟ در چند نمایشگاه کتاب دنیا اعتبار اختصاص می‌دهیم که غرفه خوب و به روز داشته باشیم؟ کدام کتاب سال و افراد بزرگی مانند؛ امید صباغ نو، محمد علی بهمنی و … را به جهانیان معرفی کردیم؟ بر روی کدام کتاب کار کرده‌ایم؟ کدام کتاب را در سایت‌هایی که کتاب‌های جهانی معرفی و برای آن بازاریابی کردیم؟

در جمعیت هشت میلیارد نفری از مردم جهان اگر یک میلیارد نفرشان هم کتاب‌خوان باشد و چنانچه صد میلیون نفرشان در این سایت‌ها باشند آیا اسم کتاب‌های ما به گوششان خورده است؟ لذا متأسفانه ما انجام ندادیم ما برای صادرات فرهنگ مان هزینه‌ای نداشته‌ایم.

*از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید متشکرم.

من هم از شما متشکرم