خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: جمیل شهسواری روز نهم شهریور ۱۳۴۲ در روستای علی آباد از توابع شهرستان دیواندره کردستان متولد شد و یکی از شهدای مقابله با ضدانقلاب غرب کشور است. او روز ۲۷ اسفند ۱۳۷۴ در درگیری با گروهکهای ضد انقلاب به شهادت و همچنین به آرزویش رسید؛ شهادت و خضابشدن محاسن به خون سر، چون مولا علیابنابیطالب (ع)!
سردار رضا مرادی نویسنده و پژوهشگر بهمناسبت سالگرد سردار شهید جمیل شهسواری یادداشتی با عنوان «جمیل شهسواری شهیدی که آرزو داشت محاسن خود را با خون سرش خضاب کند» نوشته که مشروح آن در ادامه میآید؛
نامش جمیل و شهرتش شهسواری و زاده روستاهای دیواندره کردستان بود. صلابتش را از کوههای سارال و چل چشمه کردستان و نجابت و شجاعتش را از تبار غیرت و شرف کردها به ارث برده بود. او در دامن پاک روستای علی آباد منطقه سال دیواندره دوران کودکی را به پاکی سپری کرد. عنفوان نوجوانی او مصادف با حرکت توفنده انقلاب بود گردباد پس از انقلاب فضای منطقه را غبار آلود کرد و راه و بیراهه باهم درآمیختند، اما جمیل و خاندانش مسیر بیداری را گم نکردند و کاروانی به قطار انقلاب پیوستند.
پدرش اولین قربانی خانواده در مسیر انقلاب بود. پس از آن جمیل غیرتمندانه پرچمدار بیداری خانواده شد. جمیل در اوان جوانی بسرعت طریق جوانمردی را طی کرد و خیلی زود پلههای ترقی را با فتوت و پایمردی پیمود و «صلاح کار» را در «سلاح بر دوش» دانست و علی رغم سن کم جاپای بزرگان کردستان نهاد و دار خود را بر دوش نهاد و کوهها و درهها و قراء منطقه را به صحنه آزمون مردانگی خود تبدیل کرد.
جمیل علاوه بر دانش نظامی به بینش دینی نیز روی آورد و در سلک سربازی فداکار مکتب دیانت شهره یافت. او را میتوان نمونهای از یک کرد غیور مسلمان دانست که واژه پیشمرگ مسلمانی را به درستی معنا کرد. جمیل یار و یاور مردم فقیر و محتاج خدمت و دشمن سرسخت ظلم و تعدی به حدود انقلاب و مردم در منطقه بود حضور او در حوزه سرزمینیاش سکینه قلوب مردمان بی پناه بود. او آشنای دردها و آلام مردمش بود، اما شدیداً با ترس بیگانه بود.
کسوت فرماندهی جایگاه نبرد او را تغییر نداده بود و در نبردهای منطقهای همواره پیشگام پیشمرگان بود. تواضع و فروتنی و تقوا، از جمیل شخصیتی ساخته بود که او در مقابل گرگهای درنده محکم و سخت ایستادگی میکرد اما از کنار آهویی رمیده در سایه امنیت به آرامی میگذشت.
او خود ملجأیی برای محرومان و ضعفای منطقه بود. از جمیل میتوان بسیار گفت و بسیار شنید، اما حال و روز نحوه شهادتش شنیدنیتر و گفتنیتر است. زیست جوانمردیاش و شهادت مردانهاش او را جزو شهدای شاخص و مظلوم کردستان قرار داده است. روح سلحشوری او به دنبال سرچشمه نا امنی و نا آرامی کردستان میگشت.
وقتی که عملیات ویژهای در سال ۱۳۷۴ توسط سردار شهید حاج احمد کاظمی فرمانده وقت قرارگاه حمزه سیدالشهداء (ع) در عمق ۲۰۰ کیلومتی خاک عراق به منظور تادیب اشرار طراحی شد، جمیل خوش نام و خوش اخلاق نیز داوطلبانه در ترکیب تیم ویژه قرار گرفت و ای نبار هدف نیروهای سپاه آشیانه جغدهای خرابه نشین را نشانه گرفته بود.
در این عملیات بی مانند مقرر شد آرام گاههای اشرار زیر ضربههای مرگبار جمیل و یارانش قرار گیرد. برای اولین بار جمیل و همسنگرانش در عمق خاک عراق درس فراموش نشدنی به کسانی دادند که ارابههای مرگ را در داخل کشور به حرکت در میآوردند. در این عملیات بی مانند با شلیک در در داخل محل استقرار اشرار برآشفته و هراسان نمود و دانستند و دیدند که جمیل و همراهانش بر محل تجمع آنان که تعدادشان به چند ده برابر یاران جمیل بود شجاعانه یورش بردند و طعم مرگ را در داخل مقرات خود که اصلاً تصورش را نمیکردند بچشند، تا اینکه اشرار مسلح تار عنکبوتی بودن حفاظ و امنیت خود را به عین ببینند.
آری ذوق و شوق جمیل برای حضور در «نبردگاه» دیدنیترین صحنه برای رقص شمشیر عاشقانه بود. سماع او بر سر میدان عاشقی دیدنی بود. او در حال و هوای خود سرمست و شادمان بود و انگار به او الهام شده بود که رقص میدان به رقص خون تبدیل میشود. در آن معرکه گوش دل میخواست که شور و فروغ جمیل را درک کرد. او پنبه شهوت دنیا را از گوش دل برون کرده بود و گویا چشم بصیرتش گشوده شده بود و لحظات نزدیک خود را میدید. به همین خاطر در هنگامه نبرد غران و بران به پیش میرفت و ذرهای ترس در وجودش دیده نمیشد و به تنهایی بر دل دشمن زبون در درون مقراتشان حمله میبرد.
وقتی که جمیل تعداد اندک برحق خود را در مقابل انبوه باطل میدید غره دید و انگیزه نبرد او چند برابر به نظر میرسید پس از نزدیکی به صحنه نبرد فرمانده میدان توصیه کرد به خاطر همگونی با محیط، ظاهر خود را از جمله ریشها را کوتاه کنیم. جمیل که به ریش و ریشهاش بسیار پایبند بود. با صراحت این توصیه را رد کرد و اعلام داشت؛ میخواهم محاسنم را با خون خود همانند علی (ع) خضاب کنم.
این سخنی بود که اطرافیان را تکان داد و سکوتی سنگین توأم با تفکر عمیق در بین همراهان حاکم شد. صحنه نبرد در چند قدمی بود و جمیل آماده رقص در خون شده بود. او در آخرین سماع های عاشقانهاش به فرماندهی میدان گفت من با شما بر نمیگردم من جای دیگری میروم و شما راه خود را میروید. عقربه زمان چندان حرکتی نکرده بود که جمیل پس از یک نبرد سنگین که در نوع خود یکی از پیچیدهترین عملیات چریکی برون مرزی سپاه بود، با گلوله یکی از اشقیا به آرزوی دیرینهاش رسید و بر داری رفت که سالها بر دوش خود حمل میکرد و بدین سان سربداری از تبار کردهای جوانمرد به خیل عظیم سرداران کرد اهل سنت پیوست.
بعد از پرواز عاشقانهاش وقتی چهره منورش را در شب نیمه مهتابی با نم نم باران مشاهده کردم انگار به خواب شیرینی فرو رفته بود و دقیقاً محاسنش با خون خضاب شده بود و ترنم باران بهاری خونی که هنوز تازگی داشت را با قطراتی مروارید مانند بر سرو سینهاش جاری میکرد. کسانی که ساعتی قبل سخن او را شنیده بودند مشاهده کردند که چه زود آرزوی آسمانی شدنش تحقق یافت.
قطعاً نبردنامه مردانه جمیل ارزش تبدیل شدن به مصحفی ماندگار را دارد تا رد پای این شهسوار کردستان برای آیندگان به ودیعه گذاشته شود. به حقیقت ارادت او به باورهای قلبیاش و عنایت خداوندی در برآوردن حاجتش و آخرین توصیههای او در این دنیای مادی جلوه شهودی از یک تقرب الهی و تقریب عملی بود الحق او مرد عمل به وظایف و فرایض بود. یادش گرامی و نامش ماندگار.