خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ مبینا افراخته: ویلچر فرزند ناتوانش را کنار صندلی خودش قرار داده و پرچم غزه هم روی دوشش. با همان اشکِ گوشه چشمانش، با صدای بلند سرود «سلام فرمانده» را همخوانی میکند. باد سرد خشکی در ورزشگاه شروع به وزیدن میکند. با نگرانی به طرف ویلچر پسرش میرود. دست به دستانش میگذارد و میفهمد که احساس سرما دارد. چفیه را از گردنش برمیدارد و دور دستهای جگر گوشهاش میپیچد.
روز از ظهر گذشته، قرار است مراسم حدود ساعت سه و نیم عصر در ورزشگاه آزادی شروع شود. استادیوم در ایران همیشه مکانی برای فوتبالیهای دو آتشه بوده تا بتوانند از نزدیک و با هیجان بازی تیم محبوبشان را تماشا کنند؛ اما این بار مستطیل سبز آزادی میزبان یک جشن کمسابقه است.
بنرهای دعوت به محفل بزرگ امام حسنیها از همان روزهای شروع ماه مبارک رمضان در سطح شهر بالا رفته بود. حتی در میانه برنامههای تلویزیونی هم علاقمندان به این اجتماع بزرگ دعوت میشدند. عصر سهشنبه شده و شیفتگان حسنی (ع) خودشان را به غرب پایتخت میرسانند تا اینجا تولد امام حسنشان را مفصل جشن بگیرند.
تهران که نوروز را سپری میکند، ترافیکهایش روانتر و سبکتر است؛ نزدیکیهای ورزشگاه اما شلوغی به چشم میآید. اولین نشانههایی که از جشن به چشمم میخورد مردان چریکی پوشیدهای بودند که برای کنترل امنیت و نظم مراسم در مسیرهای منتهی به استادیوم حضور دارند. جلوتر ماشینهای شخصی و اتوبوسهای شهری ایستادهاند و مردم گروه گروه سمت ورودی محوطه ورزشگاه میروند؛ بعضی هم گوشه و کناری ایستادهاند تا با ملحق شدن بقیه دوستان و آشنایان وارد استادیوم شوند.
بعد از عبور از چند در، نوبت به این رسیده بود که داخل محوطه استادیوم مسیری را پیاده به طرف ورزشگاه برویم. در اطراف مسیر چادرهایی و موکبهایی برای پذیرایی بعد از افطار مردم در حال آمادهسازی است. چند غرفه کوچک هم به توزیع گل و پرچم اختصاص داده شده است. در میان پرچمهای رنگی با ذکر «امام حسن (ع)» پرچم ایران و فلسطین هم زیاد است؛ هر خانواده که از راه میرسد پرچمی که میخواهد را میگیرد و راه را ادامه میدهد؛ خیلیها اصرار دارند حتماً پرچم فلسطین را هم داشته باشند.
چشم میچرخانم دنبال گروههای دوستی؛ آنها که با جمع رفیقان آمدهاند. کم و بیش به چشم میآیند اما اینجا تا چشم کار میکند خانواده آمده است. زوجهای دهه شصتی و دهه هفتادی دست یکی دو تا فرزند دهه هشتادی و دهه نودی خود را گرفتهاند. بعضیها با یک نسل کهنهکارتر آمدهاند، با پدربزرگ مادربزرگهای دهه چهلی و دهه پنجاهی. بعضی هم که بیش از دو فرزند دارند مثل یک تیم تکمیل و پر و پیمان سمت استادیوم میرود.
چند دقیقه گشت زدن در میان جمعیت کفایت میکند تا گویشها و لهجههای مختلف به گوش برسد. معلوم است این ضیافت فقط میزبان تهراننشینان نبوده و تعطیلات نوروز این فرصت را به مردم سایر شهرها داده تا از هر جایی که هستند خودشان را به این جشن برسانند.
شهدا مهماناند یا میزبان؟
اینطور که معلوم است برای بعضی از نوجوانان به غیر از حس خوب جشن، حضور در استادیوم هم هیجانی دارد. بعضی پسربچهها و دختربچهها که روی سکوهای بالا میرسند از دیدن زمین چمن در آن ارتفاع به وجد میآیند. جمعهای خانوادگی بعد از اینکه روی سکوها میآیند با شوق و بیخیال ضعف روزهداری، همانجور که پرچمها و گلهایی که در دست دارند برای ورود به سکوها و پیدا کردن یک جای مناسب به تکاپو میافتند. مراسم هنوز شروع نشده و هر چقدر که به ساعت شروع مراسم نزدیک میشویم ورزشگاه شلوغتر و سکوها از جمعیت پر میشدند.
روی هرکدام از صندلیها جعبههایی برای پذیرایی گذاشتهاند تا روزهداران بعد از پایان جشن و صرف انرژی، مجبور نباشند برای افطار تا بیرون ورزشگاه بروند و البته اگر کودک خردسالی دارند یکی دو قلم خوراکی برایش داشته باشند. دور زمین چمن هم صندلیهایی چیده شده و اطراف زمین حصاری از گلهای خوش رنگ و لعاب کشیدهاند.
آن وسط، در نقطه مرکزی چمن سبز ورزشگاه، سکوی اجرا هم با گل تزئین شده است و از این بالا، آدمهایی که آنجا رفت و آمد دارند کاملاً ریز و نامفهوم دیده میشوند. سری به اطراف میچرخانم. آن سمت زمین جایی که فوتبالیها به آن مقابل جایگاه میگویند بنری بزرگ از قرآن قرار دارد که یک طرفش پرچم ایران و طرف دیگرش پرچم فلسطین نصب شده است. اما چشمگیرترین صحنه روی سکوهای مقابل جایگاه است؛ جایی که چهار ردیف از صندلیها به عکس شهدا اختصاص پیدا کرده.
از اینجا که دیده نمیشود اما عکسها کانالهای خبری میگویند عکس شهیدان طوفان الاقصی است. شهدای غزه مهمان ضیافتاند یا میزبان؟ هرکدام که باشند حضورشان حال عجیبی به این ضیافت بخشیده است.
برای عزیزمان، حسن (ع)
مراسم به صورت رسمی با تلاوت قرآن شروع میشود و «رسالت بوذری» مجری برنامه محفل بالای سکوی اجرا آمده و به مهمانان خوش آمد میگوید. مولودی خوانیها نیز آغاز میشود و مردم با هر تلنگری شادی خود را نشان میدهند و حتی ریتم دستها را با ضرب آهنگها هماهنگ میکنند. پرچمهای رنگی دور تا دور ورزشگاه به رقص در میآید و فریادهای شادی در فضا میپیچد.
مادری که یک دست در دست پسر خردسالش دارد و در دست دیگرش به یاد کودکان مظلوم فلسطینی پرچم فلسطین است، همزمان که دنبال جایی برای نشستن میگردد با شادی جمع همراهی میکند. پیرمردی کیسه کوچکی از شکلات در میآورد و بین مردمی که اطراف صندلیاش هستند پخش میکند. زن و شوهر جوانی فرزند شیرخوارهشان را با پخش «علی، علی، مولا» و سرور جمعی سرگرم میکنند و روی هوا میچرخانند. اینجا همه چیز گرم و دوست داشتنی به نظر میرسد.
آسمان در دریچه باز بالای استادیوم هر لحظه به یک شکل خود نمایی میکند. یک بار آفتاب میآید و با گرمایش فضای بین مردم را گرمتر میکند. چند لحظه بعد ابرها جایش را میگیرند و سایهای میاندازند که سبزی چمن را پررنگتر نشان میدهند. میهمانان و داوران محفل هرکدام با قرائت کلام خداوند وارد میشوند و بعد هم صلوات و تشویق حاضران را دریافت میکنند. «حسنین الحلو» که قاری و داور قرآنی محفل و اهل عراق است با دادن هدایای خاص خودش به شرکت کنندگان محفل، در دل ایرانیها جا خوش کرده است؛ طوری که به محض ورودش به بالای سکو، صدای دست و تشویق مردم تمام شدنی نبود.
حالا یک ساعتی از شروع مراسم گذشته اما جمعیت همچنان در حال ورود به ورزشگاه هستند. سرود ملی از بلندگوهای استادیوم پخش میشود و همه به احترام آن از جای خود برمیخیزند و همزمان با چرخاندن پرچمهایشان شروع به زمزمه سرود میکنند. جالب اینجاست که حال و هوای فوتبالی در استادیوم هر از گاهی خود را به رخ جشن میکشد در میان صدای تشویقها صدای شیپور و بوق شنیده میشود. هلیکوپترها در آسمان استادیوم آزادی میگردند تا تصاویر بزرگترین اجتماع قرآنی مردم در جهان اسلام را ثبت و ضبط کنند. بچهها، خوشحال از آن که در این رویداد بزرگ حضور دارند وقتی متوجه پرواز بالگرد میشوند برایش دست تکان میدهند.
دختران و پسران کوچکی وارد صحنه میشوند و برای مردم سرود امام حسنی میخوانند. دور صحنه نورافشانیها روشن میشود و از لابهلای جمعیت بادکنک و زر ورقهای رنگی به هوا میرود و ذوق و توجه کودکان را به خودش جلب میکند.
حاجت آزادی غزه از کریم اهل بیت
چند لحظه بعد نوای «الهی عظم البلا» در فضا میپیچد و فرشتههای خردسال دیگری با لباسهای بلند سفید و پسرانی با دشداشههای عربی، «عشق جانم» گویان سلامی را به سبک خودشان تقدیم امام زمان «عج» میکنند. جوان و پیر با این گروه همراهی میکند و کودکانی که در بین جمعیت هستند نیز با هم خوانی سرود «سلام فرمانده» دل خانوادههایشان را میبرند.
ساعت ۱۷:۲۰ دقیقه و پایان مراسم نزدیک است. در این ساعت مجری از مردم درخواست میکند که قرآن و پرچمهای غزه را با دستهایشان بالا بیاورند و چند لحظهای را سکوت کنند. ورزشگاه در سکوت کامل فرو میرود. موسیقی عربی «هذا سلام» در فضا میپیچد. به یاد زنان و کودکان و مردم بیگناه غزه، کبوترهای سفید رنگی از سمت چپ زمین به پرواز در میآیند. از چهره و چشمان بارانی زنان و مردان میشود ذهنشان را خواند؛ انگار که تمامی جنایات اسرائیل و چهرههای درمانده فلسطینیان به یک باره از جلوی چشمانشان رد شد. برخیهایشان حتی تاب نیاوردند و با شیون سکوت را شکستند.
حالا برای ادای احترام میایستند و با مشتهای گره شده خواهان نابودی اسرائیل میشوند. محمدرضا کودک دهه نودی دلیل آمدنش را اینطور میگوید: «آمدم اینجا تا برای کودکان غزه دعا کنم» مادر یک خانواده چهار نفره با شنیدن کلمه غزه میگوید: «اخبار غزه را دنبال میکنیم، وجودمان با دیدن این جنایات پر از درد و زخم است، اما کاری جز دعا نمیتوانیم کنیم؛ ای کاش میتوانستیم…»
مصطفی جوان سی و چند سالهای که با دو فرزند پسر خود آمده میگوید: «شب یلدا، نوروز، اعیاد شعبان، الان هم افطاریهای رمضان و جشن میلاد امام سن، در این چند ماه هر شادیمان زیر سایه غم غزه بوده است. دلمان پیش کودکان غزه است پیش مردم بیگناهش، اما کاری از دستمان برنمیآید. از خودم بگذریم ولی همین قدر بگویم خیلیها بیتاب فدا شدن برای آزادی فلسطین هستند… میلاد دومین امام شیعیان است؛ دلمان شاد است اما قلبمان درد دارد و از کریم اهل بیت میخواهیم برای درمان این درد جهانی کمکمان کند…»
با نزدیک شدن به اذان مغرب و خواندن دعای قبل از افطار مردم هم به سمت دربهای خروجی ورزشگاه حرکت کردند. خانوادهها با زبان روزه در ورزشگاه بزرگ آزادی به بهانه ولادت امام حسن و به نام بزرگترین محفل قرآنی دور هم جمع شدند. هم جشن گرفتند و شادی کردند؛ هم اشک ریختند. شادیها و اشکهایی که ریشه در باورهاشان دارد؛ ریشه در ایمان، ریشه در انسانیت، ریشه در احساس.