خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب، طاهره تهرانی: رجزخوانی، قالبی است حماسی که حریف پیش از آغاز جنگ اصلی با صدای بلند خود را معرفی میکرده و ارزشها و مفاخر خود را برمیشمرده و به این ترتیب پیش از آغاز نبرد حریف را به لحاظ روانی تضعیف نموده و در نظر هر دو سپاه او را کمقدر جلوه میداده است. نمونههای رجزخوانی در حماسههای ملی فراوان است که بهترین نمونههای آنرا در شاهنامه فردوسی میتوان خواند، و بر تمامی حماسههای بعد از خود اثری عمیق گذاشته است. در حماسههای دینی نیز نمونههای جذابی از رجزخوانی و مفاخره دیده میشود که در آن حریف تنها در مقابل تیغ زبان فرد شکست میخورد و سرافکنده میشود. مانند رجزخوانی امیرالمومنین علی علیه السلام در مقابل مرحب در جنگ خیبر، وقتی که علی بن ابیطالب جوانی نوخاسته است که به مصاف جنگجوی نامدار و قدرتمند دشمن رفته و از این بابت شگفتی او را برانگیخته است. یکی ازجنگاوران این قلعه و از نخستین کسانی که به جنگ مسلمانان آمدند، مرحب ابن حارث یهودی، معروف به مرحب خیبری، مردی بلند قامت و بسیار شجاع و رئیس یکی از هفت دژ خیبر بود و از سران یهود به شمار میآمد. مرحب در حالی که سراپا غرق در سلاح بود این گونه رجز خوانی میکند:
قَدْ عَلِمَتْ خَیْبَرُ أَنِّی مَرْحَب / شَاکِی اَلسِّلاَحِ بَطَلٌ مُجَرَّبٌ
طایفه خیبر میداند که مرحب هستم / اسلحهام را آماده حمله کرده و قهرمانی آزمودهام
إِذِ اَللُّیُوثُ أَقْبَلَتْ تَلَهَّبُ / وَ أَحْجَمَتْ عَنْ صَوْلَةِ اَلْمُحَجَّبِ
آنگاه که شیران جنگ آتش جنگ را افروخته وارد میدان میشوند / و از صولت قهرمانان پنهان میگردند
خِلْتُ جِمَایَ أَبَداً لاَ یُقْرَبُ / أَطْعَنُ أَحْیَاناً وَ حِیناً أَضْرِبُ
فکر میکنم از شدت حرارت به من نزدیک نگردند / گاهی با نیزه حمله میکنم و گاهی با شمشیر
إِنْ غُلِبَ اَلدَّهْرُ فَإِنِّی أَغْلِبُ / وَ اَلْقِرْنُ عِنْدِی بِالدِّمَا مُخَضَّبٌ
اگرچه روزگار مغلوب گردد من غالب هستم / همتای جنگی در نزد من با خونش رنگین میشود
در مقابل حضرت علی (ع) در جواب مرحب این گونه رجز میخواند:
أَنَا عَلِیٌّ وَ اِبْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ / مُهَذَّبٌ ذُو سَطْوَةٍ وَ ذُو غَضَبٍ
من علی (ع) و فرزند عبدالمطلبم / پاک سرشتم و دارای قدرت حمله و غضب
غُذِّیتُ فِی اَلْحَرْبِ وَ عِصْیَانِ اَلنُّؤَبِ / مِنْ بَیْتِ عَزٍّ لَیْسَ فِیهِ مُنْشَعَبٌ
در دامن جنگ و ناگواریهای حوادث / و در خانه عزتی که اختلاف در آن راه نیافته رشد کردهام
وَ فِی یَمِینِی صَارِمٌ تَجْلُو اَلْکُرَبَ / مَنْ یَلْقَنِی یَلْقَی اَلْمَنَایَا وَ اَلْعَطَبَ
در دست راست من شمشیری تیز است که غمها را از هم میشکافد / هرکس به چنگ من بیفتد مرگ و هلاکت را دیدار میکند
نحنُ بَنو الحربِ بِنا سَعیرُها / حربَ عَوانٍ حَرُّها نذیرُها
ما فرزند جنگیم و آتش جنگ به خاطر ما شعلهور است / جنگ شدیدی است که آتش آن، حدود خطر جنگ را اعلام میدارد
مرحب پاسخ میدهد:
انا اناسُ ولدتنا عَبهره / لباسُنا الوَشی و ریط حِبره / ابناءُ حربٍ لیس فینا غدره
من از مردمی هستم که زنان زیبا رو و خوش پوش ما را زادهاند / لباس ما گلدار و چادر ما، برد یمنی است / ما فرزند جنگیم و هیچ مکری نداریم
و در پاسخ امیرالمؤمنین علیه السلام یکی از زیباترین و بلیغترین رجزهای عربی را میخواند که نمونه عالی مفاخره نیز هست:
اَنَا الَّذی سَمَّتْنی اُمّی حَیدَرَة / لَیثٌ لِغاباتٍ شدیدٌ قَسْوَرَة
من کسی هستم که مادرم نام مرا حیدره (شیر کوچک) گذاشته است / من شیر بیشه شجاعت و شیر نری تیراندازم
عبلُ الذراعینِ شدیدُ القِصره / کلیثِ غاباتٍ کریه المنظره
بازوهایم نیرومند و گردنم قوی است / مانند شیر نیرومندی که با چهره هولناک همه را به وحشت میاندازد، هستم
أکیلکُم بالسّیفِ کیلَ السندره / اَضرِبکُم ضرباً یُبینُ الفقره
با شمشیر همه شما را پیمانه میکنم و کنار میریزم / آنچنان به شما ضربه میزنم که مهره کمر شما از هم جدا شود
وأترکُ بِقاعٍ جِزره / أضرِبُ بالسّیفِ رِقاب الکفره
همتای خود را در میدان تکه پاره میکنم / با شمشیر گردنهای کفار را میزنم
ضربُ غلامٍ ماجدٍ حِزّوره / من یترکُ الحقّ یقومُ صَغره
من همانند نوجوانی بزرگوار و نیرومند حمله میکنم / کسی که حق را رها کند خوار میشود
أقتلُ منهم سبعهً أو عشره / فکلهم اهلُ فُسوقٍ فجره
از اینها هفت تا و یا ده تا به قتل میرسانم / زیرا همه آنان طرفدار انحراف و ناپاکی هستند
رجزهای حماسی امیرالمومنین در ادب پارسی
در ادب پارسی رجزخوانی های حضرت علی علیه السلام دستمایه اسیری اصفهانی در کتاب مجمع البحرین (حماسهای دینی از قرن دهم) شده؛ که شاعر بخش مهمی از این منظومه را به شرح دلاوریهای آن حضرت در جنگهای صدر اسلام اختصاص داده؛ و در بخش جنگ خندق، چرایی و چگونگی این جنگ و تصویرسازی قسمتهای مختلف این نبرد را ارائه کردهاست. از ابیات قابل توجه منظومه اسیری رجزخوانیهای حضرت علی علیه السلام و عمرو بن عبدود پیش از آغاز جنگ تن به تن است که یادآور برخی ابیات شاهنامه نیز هست.
در جنگ خندق بنا بر روایات تاریخی، عمرو بن عبدود جنگجوی سپاه مشرکان، چندین بار هماورد میطلبد و امام علی (ع) پس از سه مرتبه اذن جنگ خواستن از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و بعد از اینکه هیچیک از مسلمین حاضر به جنگ با عمرو نمیشود، سرانجام با اجازه رسول خدا (ص) روانۀ میدان نبرد تن به تن با عمرو میشود. امام علی (ع) پیش از جنگ رجز میخواند تا به گفته اسیری شاعر «نخستین بکُشتَش به تیغِ زبان» اما خود را معرفی نمیکند؛ این معرفی نکردن خود نیز نوعی حرکت تحقیرآمیز در برابر حریف است، به این معنی که تو را حتی لایق دانستن نام خود و نام کسی که تو را خواهد کشت نمیدانم! شاعر با چند بیتی -که بیان طنزآلود اثرگذاری آن را چند برابر کرده است- از زبان امیرالمومنین علی علیه السلام این گونه عمرو را خطاب میکند:
که ای عَمرو مشتاب و پیرای برگ
که صوتت به فریاد آورد مرگ
کسی را که باشد به دوزخ مآب
به مُردن چرا باشد او را شتاب؟
تو را آمد اینک ز بس خواستن
مُجیبی که جان خواهدت کاستن
هُزَبری که عاجز نباشد به جنگ
که از بیشه شیر آید از یَم نهنگ
دو لب ذوالفقارم گشاده ز هم
که گوید جوابِ سوالت بهدم
کسی آمد از بهر چاک تنت
که نیّت ندارد به جز کشتنت
عیان دیده آنگه به عینالیقین
که خون خواهدت ریختن بر زمین
بران دیده از صدق فایز شده
به نوعی کزان عقل عاجز شده
امیدم چنانست کز تیغِ تیز
برانگیزم از خونِ تو رستخیز
به صندوقِ مرگت کنم آشیان
زبان را به نعشت کنم نوحهخوان
به یک ضربِ تیغت برآرم دمار
بدانسان که ماند ز مَن یادگار
که تا حشر هر مرد روزِ نبرد
بگوید که با عَمرو حیدر چه کرد
بعد از این رجزخوانی ترس و وحشت به دل عمرو میافتد و گویی پایش سست میشود:
از آن گفتهها عَمرو را جان نماند
به جز قالبِ او به میدان نماند
در نهایت عمرو که از جوان دلاوری که به میدان آمده ترسیده، برای اینکه نشان ندهد قافیه را کاملاً باخته میگوید:
بمان و دگر کس به میدان فرست
دگر طعمه در کامِ ثعبان فرست
که حیف آیدم کآتش اژدها
بسوزد به عهدِ جوانی تو را
مرا نیز باشد از این نام ننگ
که از خون طفلی کنم خاک رنگ!
علی ابن ابیطالب (ع) در پاسخ انگیزۀ خود را از این نبرد کشتن کفار در راه خدا و شرم نداشتن از گفتۀ دیگران میداند، و به اخلاص در عمل حتی در میدان نبرد اشاره میکند:
مرا هیچ باری جز این دل نخواست
که سازم کفن بر تو از خاک راست
نیاندیشم از گفتن اهلِ جود
که حیدر همیکُشت و شرمش نبود
اوج بیان حماسی شاعر آن جاست که خواهر عمرو از کشته شدن برادر خود به دست امام علی (ع) آگاه میشود و به دلیل بلندی مقام و جایگاه کُشنده برادرش، شیون کردن را جایز نمیداند و به اینکه برادر جنگاورش به دست او کشته شده است افتخار میکند:
چو گفتند کاو را علی کشته است
به خاک و به خون از وی آغشته است،
دو بیتی درین باب انشا نمود
که هم در کنارش قلم جا نمود
ز معنی در آنجاش بی نم دری
که گر جز علی کشتیاش دیگری،
طریق فراغت رها کردمی
بر او تا ابد گریهها کردمی
کسی را ولی شد بر او دسترَس
که از کشتنش نیست عیبی به کس...
از نظر پرداختن به فضائل امیرالمومنین در میدان نبرد، نمونهای عالی بخشی است که مولوی در مثنوی معنوی به بیان عرفانی همین داستان میپردازد و روایتی عمیق و شیرین از خویشتنداری و اخلاص حضرت علی علیه السلام را بیان میکند؛ که هرچند در میانه متنی عرفانی و تعلیمی است، اما ناگزیر رنگی حماسی میگیرد.
یکی از خصوصیات بارز حماسه، اغراق و اظهار قهرمانی و برتری نیروی جسمانی دو حریف است که قصد جنگیدن در مقابل یکدیگر را دارند، و رجزخوانی نوعی ترفند جنگ روانی محسوب میشود که از لحاظ روحی در تقویت نیروی خودی و تضعیف دشمن تأثیرگذار است. نمونه مشابه قالب مفاخره است فرد در آن به بیان فضائل خود نزد دیگری میپردازد، اما به عکس رجزخوانی کارکرد تحقیر و جنگ روانی ندارد و به نوعی معرفی صلحآمیز خویش برای افزودن بر مهر میان دو طرف محسوب میشود.