خبرگزاری مهر، گروه مجله _ مبینا افراخته: همانطور که پرچمهای فلسطین بالای سر مردم و معلق در هوا میجنبد، پرچمهای اسرائیل زیر پاها لگد مال و تکه پاره میشوند. مردم بعد از هر شعار «الله اکبر» که سر میدهند، لعنی نثار رژیم صهیونیستی میکنند و اشکهایی که سد راه گلویشان شده از دو چشمانشان جاری و گونههایشان را نوازش میکند.
از سال ۱۳۵۸ که آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به عنوان روز جهانی قدس نامگذاری شد و از تمام مسلمانان و آزادیخواهان جهان خواسته شد که برای کوتاه کردن دست رژیم اسرائیل و پشتیبانانش به هم بپیوندند، هر ساله این روز در ایران و بسیاری از کشورهای دیگر گرامی داشته میشود؛ اما این بار این رویداد رنگ و بوی دیگری دارد. قدس امسال، فقط با یاد شهدا نیست بلکه با حضور خود شهداست، آن هم شهدای راه قدس که دوشنبه 13 فروردین در حمله هوایی رژیم اسراییل به کنسولگری ایران در سوریه جان باختند.
راننده تاکسی رادیو را که روشن میکند، گوینده اخبار میگوید آخرین آمار شهدای فلسطین فقط تا این ساعت روز به ۵۴ نفر رسیده است. آخرین آماری که به گوشم رسیده، ۳۲ هزار شهید است؛ امروز و فرداست که تعداد شهدا به ۳۳ هزار نفر برسد. بناست که مراسم ساعت ۱۰ صبح آغاز شود.
بسیاری از خیابانهای منتهی به مسیر راهپیمایی بسته شده؛ اکثر سرنشینان خودروها خانوادههای کوچک و بزرگی هستند که برای قدم برداشتن در راه قدس به سمت محلهای در نظر گرفته شده برای مراسم در حرکتاند. به میدان فردوسی که میرسم فقط چند دقیقهای از ساعت شروع مراسم گذشته اما جمعیت به قدری است که انگار مردم چند ساعتی است راهپیمایی را شروع کردهاند.
جمعیت جوانان و نوجوانان به وضوح بیشتر و پررنگتر از سالهای گذشته است. همین ابتدای راه روشن است که قدس امسال، متفاوت برگزار میشود. این را از زبان مردم هم میشود شنید که مدام به یکدیگر میگویند: «چقدر جمعیت آمده!» غافل از اینکه خودشان این جمعیت عظیم را رقم زدهاند...
همه آمده بودند!
هوا از آن روزهای آفتابی و گرم است، جوری که انگار سر و کله مرداد در فروردین پیدا شده است. سایه ساختمانها و درختها، مرهم آفتاب سوختگی مردم روزهدار شده اما زیر آفتاب و دور تا دور میدان هم جایی برای سوزن انداختن نیست.
بزرگی میدان، میان پرچمهای فلسطین و خیل عظیم مردم ناپدید شده است. گوشه گوشه اطراف میدان دستههای دختران و پسران جوان دهه هشتادی به چشم میآید. پسرانی که مانند سربازان «حماس» لباس چریکی پوشیده و سر و صورتشان را با چفیه پوشاندهاند، با سلاحهایی نمادین در حرکت به طرف خیابان انقلاب هستند. از یک طرف صدای همخوانی سرود «سلام فرمانده» میآید و از جای دیگر صدای روضه حسینی به گوش میخورد.
مردم از فرط گرما لباس و چفیههای خود را با آب حوض داخل میدان خیس میکنند و بر سر و صورتشان میاندازند. یک بالگرد روی خیابان در ارتفاع نه چندان زیادی ایستاده تا چرخش پرههایش حکم یک پنکه سقفی برای مردم داشته باشد.
مادری کهنسال روی چمنها نشسته؛ دو پرچم را به هم گره زده و بالا نگه داشته تا سایه سرش باشد؛ همزمان زیر لب با سرود در حال پخش همخوانی میکند و به حاج قاسم سلامی میفرستد. مقابلش هم عکس آقا را گذاشته و پیکری نمادین از کودک شهید غزه در آغوش دارد.
فقط نیم ساعتی از آغاز مراسم گذشته اما تعداد مردم بیشمار است. عکاسان و فیلمبرداران در حال ثبت و ضبط حضور پر شور مردم هستند و هلیکوپترها از بالای سر مردم عبور میکنند. اینجا از کودک شیر خواره تا جوان و میانسال و پیر با هر قومیت و زبانی آمدهاند تا شده قدم کوتاهی برای فلسطین و مردم مبرا و مقاوم غزه بردارند. مردم با دیدن بالگردها دستی تکان میدهند و با انگشتان خود نماد پیروزی را به رخ دوربینها میکشند. انتقام، تنها پیام آنها به رژیم صهیونیستی است.
خودروهای بسیج و سپاه از نواحی مختلف در میان مردم حرکت میکنند. نیروهای نظامی شش دنگ حواسشان را به برقراری امنیت برای مردم دادهاند و نیروهای خدماتی دیگر مثل هلال احمر و آتش نشانها برای ارائه خدمات در همه جا حضور دارند. ایستگاههایی هم برای جمع آوری کمک به غزه در مسیرها قرار گرفتهاند.
جمعیت در حال حرکت به طرف دانشگاه تهران و برپایی نماز جمعه است. هرچه به دانشگاه نزدیکتر میشویم تراکم جمعیت افزونتر میشود تا جایی که امکان قدم برداشتن وجود ندارد. حد فاصل تئاتر شهر و میدان انقلاب بنری بزرگ روی دیوار نصب شده است. جملهای با مضمون «اسرائیل بدان که…»
روی بنر نوشته شده و هر کسی بخواهد با جوهر انزجار خودش این جمله را کامل میکند. «اسرائیل بدان که نابودیات نزدیک است»؛ «اسراییل بدان که ما به آزادی فلسطین ایمان داریم و وعده پیروزی خداوند باور داریم.»
نگاهی به جمعیت میاندازم؛ به نظر میرسد این دو جمله خلاصه باور تمام آنهایی است که امروز اینجایند یا دست کم دلشان برای مظلومیت فلسطین میتپد. باور نابودی اسرائیل و پیروزی فلسطین.
ما خدا را داریم
حال و هوای قدس امروز یادآور روزهای شیرین اربعین در جادههای عراق است. همان گرما، همان قدم برداشتنهای سخت و جانفرسا اما پر از عشق، باور و ایمان. درست مثل همان وقتها که حس میکنی دیگر توان حرکت نداری اما یادآوری هدف و باور، قدمهایت را دوباره قرص و محکم میکند و سختیهایش را به عشق یک مقصود بزرگ به جان میخری.
قدمهای امروز هزار درد و بغض دارد و برای این مردم زمانی همهچیز سختتر میشود که کاری از دستشان برنمیآید مگر همین حضورها که حسرت میخورند کاش جایی در میان میدان بود.
اما باز هم چیزی در وجودشان نوید پیروزی میدهد. نویدی که باعث شده دخترکی فلسطینی بعد از هفتهها جنگزدگی و گرسنگی، باز هم سینه ستبر کرده و خطاب به نتانیاهو بگوید: «خدا برای ما کافیست و او بهترین حامی من است، ما به شما درس اخلاق میدهیم با وجود اینکه شما ما را در سرما نگه داشتید و خانههایمان را از بین بردید ما به شما نشان میدهیم تسلیم نخواهیم شد! یا پیروز میشویم یا میمیریم. ما فکر نمیکنیم این پایان ماجراست. ما نسل بعد و نسلهای بعد ترش را ملاقات میکنیم! بگذار بریتانیا و ایتالیا در کنار اسرائیل بایستند، بگذار ارتشهای دنیا از آنها حمایت کند؛ خدا با ماست که او فرمانروای مطلق، فرمانروای هستی، بی نقص و بخشنده و قدرتمند است؛ ما خدا را داریم.»
حق مقدس
شنبه است و همهجا صحبت از حضور کمسابقه مردم است؛ حضوری پرتعداد که جوانان دهه هفتادی و دهه هشتادی نقش مهمی در چشمگیر بودن آن ایفا کردند؛ شاید دلیل این حضور خونی است که از هفت اکتبر به دل این مردم نشسته است و دیگر تحمل تماشای نسل کشی و توحش صهیونیستها را ندارند.
شاید دلیلش زنان و کودکانی هستند که از گرسنگی جان خود را از دست میدهند؛ مسلمانانی که بدون سحری روزه میگیرند و برای ذرهای افطار باید دنبال بالگردها بدوند؛ آماری سرسامآور که هر روز از افزایش تعداد شهدا خبر میدهد. مردم امروز دقیقاً همان جایی ایستادند که امام موسی صدر گفت: «مقاومت فلسطین حقی است مقدس. ما از این باور خود دست نمیکشیم، هر چند ما را شکنجه دهید یا نابود کنید!»