به گزارش خبرگزاری مهر، شبکه خبری الجزیره در مجموعهای از مقالات خود به بررسی نقش تشکیلات خودگردان فلسطین در روند ۶ ماهه جنگ پس از عملیات طوفان الاقصی پرداخت و نوشت که موضوع فلسطین امروز در مرحلهای سرنوشتساز قرار دارد. آمریکاییها اعلام کردهاند که نیازمند تشکیلات خودگردان به روز شده هستند. در همین رابطه محمد أشتیه نخستوزیر سابق تشکیلات خودگردان اعلام کرد که تشکیلاتی که اسراییلیها و متحدان آن میخواهند، تشکیلات ما نیست. وی در عین حال پس از اعلام این موضوع استعفای خود را به محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان تقدیم کرد، چرا به بنا به نقل قول وی «مرحله آینده و چالشهای آن نیازمند ساختار حکومتی و سیاسی جدیدی است که اوضاع جدید در نوار غزه را مدنظر قرار دهد.»
به این ترتیب تشکیلات خودگردان سیگنالهای موافقت خود را با نوآوری آمریکایی- اروپایی در درون خود اعلام کرد تا بتوانند در آنچه طرح غرب برای روز پس از جنگ معرفی شده، نقشی داشته باشند.
در این مجموعه تلاش خواهیم کرد مقالاتی که در رابطه با اقدامات تشکیلات خودگردان در روند جنگ غزه انجام داده را بررسی کنیم
تشکیلات خودگردان؛ به نام فلسطین و به کام صهیونیستها
«محمود عباس» به عنوان رییس تشکیلات خودگردان فلسطین که طی دو دهه گذشته و بعد از انتفاضه دوم فلسطین تاکنون همواره در خدمت اهداف اشغالگران صهیونیست عمل کرده و در جنگ کنونی غزه هم مواضع بسیار خائنانه ای در قبال این رژیم اتخاذ کرد و تنها کم مانده از جنایات آن علیه مردم غزه هم دفاع کند، وی اکنون بیصبرانه منتظر شکست مقاومت در غزه است تا دوباره خود و تشکیلاتش را به عنوان جایگزینی برای مقاومت مسلحانه در غزه معرفی کند.
در حالی که نزدیک به ۳۰ سال از ایجاد تشکیلات خودگردان فلسطین میگذرد، اما سران این تشکیلات به جای اینکه به فکر مردم فلسطین باشند، تنها طمع قدرت دارند و برای ماندن در قدرت، از هیچ خدمتی به آمریکا و اسراییل دریغ نمیکنند و همواره در برابر همه تحرکات ملی فلسطینیها از جمله انتفاضههای این مردم ایستادهاند.
تشکیلات خودگردان از زمان تاسیس خود، تشکیل کشور فلسطین را به مردم این سرزمین وعده داده بود و بر همین اساس اقدامات خود برای سرکوب مقاومت را توجیه میکرد. دهه ۱۹۹۰ شاهد شکنجههای گسترده این تشکیلات علیه گروههای مقاومت فلسطین از جمله حماس و جهاد اسلامی بود. به عنوان مثال در آن زمان مقامات تشکیلات خودگردان اولین کشتار خود را در «جمعه سیاه» علیه مردم فلسطین که در راهپیمایی مسالمت آمیز برای حمایت از مقاومت در غزه شرکت کرده بودند انجام دادند و در نتیجه حمله عناصر این تشکیلات به مسجد فلسطین در غزه ۱۳ نمازگزار شهید و ۲۰۰ نفر دیگر زخمی شدند.
از اواسط دهه ۱۹۹۰ تا پایان آن (با شروع عملیات «انتقام مقدس» به رهبری اسیر «حسن سلامه» نویسنده کتاب «۵ هزار روز در برزخ» در زندانهای رژیم صهیونیستی) تشکیلات خودگردان فلسطین وارد مرحلهای سیستماتیک برای ضربه زدن به مقاومت شد. سران تشکیلات خودگردان در این مرحله شروع به خیانت علنی علیه مردم فلسطین و تحویل دادن رزمندگان مقاومت به دشمن صهیونیستی کردند. «غاز الجبلی» رییس پلیس وقت تشکیلات خودگردان در آن زمان گفت که ما سیطره بر همه مساجد و دانشگاهها و کمیتههای فلسطینی را بر عهده میگیریم و حماس و جهاد اسلامی را نابود میکنیم!
مقاومت فلسطین در برابر خیانتهای تشکیلات خودگردان
این همان دورهای است که «محمد الضیف» فرمانده کل گردانهای عزالدین القسام، شاخه نظامی حماس و همراهانش شروع به ایجاد مسیری بیپایان برای مقابله با اشغالگری و اثبات این واقعیت کردند که وعده تشکیل دولت فلسطین که توسط تشکیلات خودگردان داده شده بود، یک سراب است.
در این دوره مقاومت اسلامی در فلسطین به نمایندگیِ حماس و جهاد اسلامی در گفتار و عمل شروع به مخالفت با توافق خائنانه اسلو کردند و شکاف میان مقاومت و تشکیلات خودگردان فلسطین روز به روز بیشتر شد و آنها در واقع دو نقطه مقابل هم بوده و هستند.
در دهه ۱۹۹۰ اشغالگران نیت واقعی خود را نشان داده و شروع به گسترش شهرکسازیها و تثبیت اشغالگری خود در اراضی فلسطینی کردند و بنابراین مردم فلسطین کم کم متوجه شدند ایده تشکیل کشور فلسطین که توسط تشکیلات خودگردان وعده داده شده بود سراب است.
سپس در سال ۲۰۰۰ مردم فلسطین دومین انتفاضه خود را در اعتراض به توطئهها و خیانتهای دشمن صهیونیستی آغاز کردند و امید میرفت که این انتفاضه بتواند نتیجه مثبتی برای ملت فلسطین داشته باشد اما با توطئه دوباره آمریکا و اسراییل و همدستی تشکیلات خودگردان این انتفاضه در میانه راه متوقف شد و به مقصد نرسید.
در این زمان ایالات متحده مجدداً مردم فلسطین را در سال ۲۰۰۳ با ایده تشکیل کشور فلسطینی و ایجاد نقشه راه آینده و رسیدن به یک راهکار اساسی تا سال ۲۰۰۵ فریب داد. این فریبکاری آمریکا یک نمایشنامه تکراری بود و میخواست تشکیلات خودگردان به ریاست ابومازن را مجدداً در کانون توجهات قرار دهد. گروههای مقاومت برای مدت کوتاهی به ابومازن آرامشی را که میخواست، دادند و بنابراین او پروژه خود را برای نابودی مقاومت فلسطین آغاز کرد.
اما در سال ۲۰۰۷ مقاومت با عقب راندن نیروهای دشمن از نوار غزه، با این پروژه محمود عباس و تشکیلات وی مقابله کرد و بر غزه مسلط شد. گروههای مقاومت در این مرحله اقدام به توسعه پروژه خود کردند اما به دلیل حضور نیروهای اسراییلی در کرانه باختری نتوانستند مقاومت را در این منطقه آنگونه که میخواستند گسترش دهند و کرانه باختری در اختیار تشکیلات خودگردان که در هماهنگی کامل با صهیونیستها بود قرار داشت.
تشکیلات ابومازن و شعار «نابودی انتفاضه نظامی»
به این ترتیب دو مسیر متفاوت برای غزه و کرانه باختری به وجود آمد. با روی کار آمدن ابومازن در سال ۲۰۰۵ انتفاضه دوم فلسطین به پایان رسید و او شعار «نابودی انتفاضه نظامی» را مطرح کرد که کاملاً در خدمت دشمن صهیونیستی بود. او شروع به جذب نیرو برای سرویس امنیتی تشکیلات خودگردان کرد و عناصر وابسته به مقاومت را به دشمن تحویل میداد؛ کاری که همین امروز هم میکند و طی سالهای گذشته شاهد خیانتهای بی حد و حصر تشکیلات ابومازن به مردم فلسطین و بازداشت نیروهای مقاومتی وابسته به گروههایی همچون عرین الاسود و گردان جنین و … و تحویل دادن آنها به اشغالگران بودهایم.
ضربه طوفان الاقصی به تشکیلات خودگردان
تشکیلات خودگردان فلسطین که مدعی است نماینده مردم فلسطین است، درواقع یک نهاد کاملاً وابسته به آمریکا و رژیم صهیونیستی و تحت نظارت آنهاست. قدرت سیاسی این تشکیلات به مرور زمان از بین رفته و اعضای آن درگیر شبکه گستردهای از فساد شدند و تنها چیزی که باقی مانده نقش آفرینی امنیتی آن است. به عبارت دیگر تشکیلات خودگردان که خودش را حاکم کرانه باختری میداند تبدیل به یکی از افسران ارتش اسرائیل شد که بدون هماهنگی این ارتش هیچ کاری نمیکند.
قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ یعنی تاریخ آغاز نبرد طوفان الاقصی، با توجه به روندی که درباره آن صحبت کردیم و اقدامات خائنانه تشکیلات خودگردان، مساله فلسطین در آستانه نابودی قرار داشت و دیگر حرفی از دولت و کشور فلسطین در محافل منطقه و جهان مطرح نمیشد. اما عملیاتی که مقاومت انجام داد موجب شد تا آرمان فلسطین بار دیگر به کانون توجهات برگردد و نکته اصلی اینجاست که طوفان الاقصی بار دیگر یک واقعیت فراموش شده مهم را یادآوری کرد.
طوفان الاقصی نشان داد که ماموریت و هدف اصلی فلسطینیها «آزادسازی فلسطین» است. این عملیات نه تنها یک شوک وحشتناک برای رژیم صهیونیستی بود بلکه ضربهای بزرگ به تشکیلات خودگردان هم محسوب میشد؛ به طوری که این تشکیلات دیگر جایگاهی در میان مردم فلسطین نداشته و علاوه بر آن در روابط خود با صهیونیستها هم دچار چالشهای زیادی هم شده است.
بعد از محدودیتهایی که صهیونیستها علیه کرانه باختری بعد از جنگ غزه تحمیل کردهاند، وضعیت اقتصادی تشکیلات خودگردان به شدت وخیم شده است؛ جایی که رژیم اشغالگر بودجه این تشکیلات را به شدت کم کرده است و حدود ۲۰۰ هزار کارگر فلسطینی در کرانه باختری که در شهرک های صهیونیستی کار میکردند بیکار شدهاند.
مرگ اقتصاد فلسطین با سیاستهای ویرانگر تشکیلات ابومازن
طبق دادههای اداره مرکزی آمار فلسطین، بدهی های تشکیلات خودگردان فلسطین تا پایان سال ۲۰۲۲ بالغ بر ۳.۴ میلیارد دلار بوده است. علاوه بر آن طی یک دهه گذشته کمکهای بلاعوض و کمکهای خارجی و بین المللی که به تشکیلات خودگردان ارایه میشد به شکل قابل توجهی کاهش یافته است. به عنوان مثال در سال ۲۰۰۸ کمکهای خارجی به این تشکیلات برابر با ۲۸ درصد تولید ناخالص داخلی آن بود، اما این میزان بعد از سال ۲۰۲۱ به کمتر از ۲ درصد رسید.
همین مساله بر وضعیت کرانه باختری در همه سطوح از جمله ساخت و ساز و بخش کشاورزی و صنعت و … هم تاثیر بسزایی داشت. اکنون نیز بعد از آغاز جنگ غزه همانطور که اشاره شد رژیم صهیونیستی به کارگران فلسطینی در کرانه باختری اجازه کار نمیدهد. این وضعیت حتی بر کارمندان وابسته به نهادهای تشکیلات خودگردان فلسطین هم تاثیر منفی زیادی داشته و از زمان آغاز جنگ غزه در ۶ ماه گذشته تاکنون آنها فقط به اندازه یک و نیم ماه حقوق دریافت کردهاند.
این وضعیت نتیجه سیاستهای مالی تشکیلات خودگردان است. بر اساس گزارش اداره مرکزی آمار فلسطین حدود دو سوم سهم مبادلات تجاری تشکیلات خودگردان در اختیار رژیم صهیونیستی است. به طوری که در سال ۲۰۲۲، ۸ درصد صادرات تشکیلات خودگردان فلسطین برای اسراییلیها بوده که کسری تراز تجاری آن ۳.۲ میلیارد دلار برای اسراییل سود داشته است.
رژیم صهیونیستی سیاست محاصره و فقیرسازی فلسطینیها را در قالب استفاده از نیروی کار بسیار ارزان فلسطینی اجرا میکند. قبل از جنگ غزه حدود ۲۰۰ هزار کارگر فلسطینی با حقوق بسیار کم در شهرکهای صهیونیستی در کرانه باختری کار میکردند و عملاً خودِ فلسطینیها هیچ فعالیت اقتصادی در کرانه باختری ندارند. در این میان تشکیلات خودگردان هم با صهیونیستها همکاری ویژهای دارد و به عنوان مثال کالا و سوخت را با قیمت بسیار پایینتر از مصر و اردن و با مالیات کم وارد میکند و در اختیار اسراییلیها قرار میدهد.
به طور کلی با سیاست هایی که تشکیلات خودگردان پیش گرفته اقتصاد فلسطینیها کاملاً وابسته به رژیم صهیوینستی است و فلسطینیها نمیتوانند از منابع طبیعی موجود در سرزمینشان بهره برداری کنند.
«نصر عبدالکریم» کارشناس و مشاور اقتصادی در این زمینه میگوید که بخش بزرگی از نخبگان اقتصادی تشکیلات خودگردان معتقد به ادغام بیشتر بازار فلسطین با اقتصاد اسراییل هستند. نتیجه چنین رویکردی آن است که فلسطینیها هیچ اقتصادی نداشته باشند و هر زمان اسراییل خواست آنها را فقیرتر کند.
«ابراهیم شقاقی» دیگر پژوهشگر مسایل اقتصادی هم میگوید که سیطره اقتصاد رژیم صهیونیستی بر اقتصاد فلسطین ویژگی بارز دوره قبل از تشکیلات خودگردان بود و این تشکیلات هم آن را کاملاً تثبیت کرد. البته دوره انتفاضه اول فلسطین یک استثنا در این زمینه بود و مردم فلسطین توانستند با کمپین تحریمها و به راه انداختن انجمنهای مختلف، از مقاومت به عنوان ابزاری برای استقلال اقتصادی هم استفاده کنند و تا حدی هم موفق شدند اما این موفقیت پایدار نبود.
به این ترتیب تشکیلات خودگردان فلسطین که میگفت میخواهد سیاست را از اقتصاد جدا کند، یک مدل شکننده در اقتصاد فلسطین ارائه داد و نتیجه این بود که رژیم صهیونیستی کاملاً بر این اقتصاد مسلط گشته و شروع به غارت منابع و ثروتها و ظرفیتهای اراضی فلسطین کرد؛ کاری که امروز هم با شدت زیاد مشغول انجام آن است.
ادامه دارد...