به گزارش خبرنگار مهر یکی از کتب اقتصادی که مورد توجه علاقه مندان به نظام سرمایه داری است و گفته شده حتی مایکل مور مستند ساز مشهود آمریکایی بخشی از مستند خود در مورد کاپیتالیست را براساس این کتاب ساخته است کتاب بیست و سه گفتار درباره سرمایهداری اثرها جون چانگ است.
نویسنده در این کتاب عموماً به دنبال پاسخگویی به سؤالهایی است که بهویژه پس از بحران اقتصادی ۲۰۰۸ برای همه کسانی مطرح است که طی چند دهه گذشته تحت تأثیر تبلیغات نئولیبرالی قرار داشتهاند و وعدههای آن را باور کردهاند.
هاجون چانگ اقتصاددان کرهای و استاد دانشگاه کمبریج انگلستان و متخصص اقتصاد رشد، تاریخ اقتصادی و اقتصاد رفاه است. این اقتصاددان کرهای الاصل تاکنون در نهادهای اقتصادی گوناگون (بانک جهانی، بانک توسعه آسیا، بانک سرمایه گذاری اروپا، اکسافم، مؤسسات وابسته به سازمان ملل و نیز مرکز تحقیقات اقتصاد و سیاست در واشنگتن) مشغول به کار بوده است.
از این اقتصاددان تاکنون کتابها و مقالات بسیاری از جمله مالکیت معنوی و توسعه اقتصادی، انداختن نردبان؛ استراتژی توسعه از منظری تاریخی، نیکوکاران نابکار (افسانهی تجارت خارجی آزاد و تاریخچهی پنهان سرمایهداری)، چرا کشورهای در حال توسعه به تعرفه نیاز دارند؟ و بیست و سه گفتار درباره سرمایهداری چاپ شده است.
هاجون چنگ صدای تازه ای در عرصهی اقتصادشناسی است که قدرتمندانه به عرصه بحث جهانی سازی وعدالت اقتصادی گام نهاده وبا ارئهی تاریخچهای صریح وکاملا متفاوت درباره سرمایه داری جهانی و در برابر کتاب دنیای مسطح توماس فریدمن و دیگر اقتصاددانان نئوایبرال که میگویند فقط با سرمایه داری بی مهار وتجارت بین المللی کاملاً آزاد، کشورهای در حال تکاپو را میتوان از تنگدستی رهاند سرشاخ میشود.
روزنامه گاردین در مورد این اثر مینویسند: «ها- جون چانگ، این استاد کمبریج، در این کتاب افشاگر بزرگترین افسانههای زمان ما را در هم میشکند و حقیقت را در این خصوص که جهان به واقع چگونه عمل میکند، به ما نشان میدهد».
ها- جون چانگ در این کتاب عموماً به دنبال پاسخگویی به سؤالهایی است که بهویژه پس از بحران اقتصادی ۲۰۰۸ برای همه کسانی مطرح است که طی چند دهه گذشته تحت تأثیر تبلیغات نولیبرالی قرار داشتهاند و وعدههای آن را باور کردهاند.
او در پیشگفتار کتابش مینویسد: «این کتاب یک مانیفست سرمایهداری نیست. اعتقاد داشتن به ایدئولوژی بازار آزاد، به معنای مخالفت با نظام سرمایهداری نیست. من معتقدم سرمایهداری علیرغم مسائل و محدودیتهایش هنوز بهترین نظام اقتصادی است که بشر ابداع کرده است. انتقاد من به روایت ویژهای از سرمایهداری است که در سه دهه اخیر بر جهان مسلط شده است، یعنی سرمایهداری بازار آزاد…».
وی معتقد است: «این تنها راه ممکن برای اداره نظام سرمایهداری نیست. و همانگونه که نتیجه مسجل و مستند عملکرد آن طی سه دهه اخیر نشان میدهد، بهترین راه اداره کردن آن هم نیست. این کتاب نشان میدهد که راههایی وجود دارند که سرمایهداری میتواند و باید با پیش گرفتن آنها بهتر از این شود که هست».
او ادامه میدهد: «تصمیمات انسانی، بهویژه تصمیماتی که از سوی کسانی گرفته میشود که قدرت و جایگاه وضع قوانین و مقررات را دارند، همانگونه که توضیح خواهم داد، موجب میشوند امور به طریقی روی دهند که میبینیم روی دادهاند… اگر تصمیمات متفاوتی گرفته شده بود، امروز جهان جایی بود متفاوت با آنچه که فعلاً هست. با توجه به این امر، ما باید این پرسش را مطرح کنیم که آیا تصمیماتی که ثروتمندان و قدرتمندان میگیرند، بر خرد و منطق، بر عقل سلیم و بر دلایل و مستندات محکمی متکی است یا نه؟ تنها وقتی این کار را بکنید، میتوانیم انجام اقدامات درست را از ابرشرکتها، دولتها و سازمانهای بینالمللی بخواهیم…».
چانگ در گفتار یکم کتابش با عنوان «چیزی به اسم بازار آزاد وجود ندارد» مینویسد:
«به شما میگویند که: بازارها باید آزاد باشند. وقتی دولت مداخله میکند که تأیید کند شرکتکنندگان در بازار، چه کاری را مجازند انجام دهند و چه کاری را مجاز نیستند انجام دهند، منابع نمیتواند به کارآمدترین شکل خود مورد استفاده قرار گیرد. اگر صاحبان کسب و کار نتوانند آن کارهایی را انجام دهند که بیشترین سود را برایشان دارد، انگیزه خود را برای سرمایهگذاری و نوآوری از دست میدهند. به این ترتیب اگر دولت برای اجارهبهای محلهای مسکونی سقفی تعیین کند، مالکان انگیزه خود را برای تعمیر و نگهداری مستغلاتشان، یا ساختن واحدهای مسکونی تازه از دست میدهند…
اما به شما نمیگویند که:
چنین چیزی که از آن به عنوان بازار آزاد نام میبرند، وجود خارجی ندارد. هر بازاری برای خود برخی قواعد و حدودی دارد که آزادی انتخاب را محدود میسازند. بازار فقط به این دلیل آزاد به نظر میرسد که ما محدودیتهایی را که در بنیاد آن وجود دارد و قادر به دیدن آنها نیستیم، چنین راحت و بیقید و شرط میپذیریم. این را که تحت چه شرایطی یک بازار «آزاد» تلقی میشود نمیتوان به طور عینی تعریف کرد…».
وی در گفتار هفدهم خود با عنوان «تحصیلات بیشتر به خودیخود یک کشور را ثروتمندتر نخواهد کرد» نیز چنین مینویسد:
«به شما میگویند که: یک نیروی کاری که خوب تحصیل کرده باشد برای توسعه اقتصادی کاملاً ضروری است. بهترین دلیل این مدعا تفاوت میان موفقیتهای اقتصادی کشورهای آسیای شرقی است که دستاوردهای تحصیلی عالی آنها معروف و زبانزد همه است، با رکود اقتصادی کشورهای جنوب صحرای افریقا که یکی از پایینترین سوابق تحصیلی را در دنیا دارند…
اما به شما نمیگویند که: دلایل و مدارکی که نشان دهد تحصیلات بیشتر به رفاه ملی بیشتر منجر خواهد شد، به شکل تعجبآوری ناچیز است. بسیاری از آن دانشی که در تحصیلات به دست میآید عملاً ربطی به ارتقای بهرهوری ندارد و به درد آن نمیخورد، اگرچه به افراد مردم امکان میدهد یک زندگی راضیکنندهتر و مستقلتر را برای خود دست و پا کنند…».
«با وجود افزایش روند فراملی سازی ِ سرمایه، اکثر شرکتهای فراملی در واقع همچنان شرکتهای ملی با عملیات بینالمللی هستند و نه شرکتهایی واقعن بدون ملیت. آنها بخش اعظم فعالیتهای اصلی و کانونی خود، مانند پژوهشهای پیچیده و تعیین راهکار را در کشور مادر انجام میدهند. اکثر تصمیمسازان ارشد آنها خود تبعهی کشور مادر هستند. به علاوه، زمانی که آنها مجبور به تعطیل کردن کارخانه یا کاهش مشاغل باشند، معمولاً به دلایل مختلف سیاسی و مهمتر از آن اقتصادی، کشور خود را در انتهای فهرست چنین اقداماتی قرار میدهند. همهی اینها به آن معناست که کشور مادر، بدنهی اصلی مزایا و منافع یک شرکت فراملی را به خود اختصاص میدهد.»ص ۱۳۳-۱۳۴
چنین اشارهای از آن رو حائز اهمیت است که این نویسنده و اقتصاددان، از زمرهی منتقدین ِ کاپیتالیست اقتصاد نولیبرالی است. اقتصاددانانی نظیر «چانگ» و «استیگلیتز» از درون منطق سرمایه بر آنند که نولیبرالیسم از توحشی برخوردار است که حتا با منطق شناخته شدهی سرمایهداری غیر ِ مالی نیز همخوانی ندارد. اگرچه در این تنزیه و تطهیر منطق سرمایهداری ِ مورد وثوق ایشان نیز میتوان گونهای تلبیس آشکار را ردیابی کرد اما خواندن خوانشهایی غیر ِ چپگرایانه از نولیبرالیسم میتواند نگرههای چپگرایانه را مسلح به امکانات اسنادی و اقراری بیشتر و محکمتری نماید.